سكس با الهه ي عشقم

1389/11/24

سلام من اردلان هستم 25ساله راستش امروز خيلي بيكار بودم تصميم كرفتم داستان سكسمو با الهه ي عشقم بنويسم اسمش نازنين 19سالشه همه ميدونن كه عاشقشم آخه خدا از خوبي و خوشكلي هيجي براش كم نذاشته البته خيلي هم لوس تشريف داره.

خلاصه ازتعريف و تمجيد بكذريم راستشو بخواين نازي الان خانوم بنده است قبل از ازدواج كه مثلا دوران نامزدي بود شيرين ترين و ماندكارترين سكس رو با عزيز دلم داشتم من اصولا آدم بدشانسيم آخه خونه شون هيجوقت خالي نميشد اما يك روز شانس با ما يار بود و من كه حسابي دلتنگش بودم رفتم خونه ساعت حدوداي 10صبح بود و تنبل خانوم ما خواب بود ب جز مادرش كسي خونه نبود من داشتم با مادرش حرف ميزدم ك دوستش زنك زد كفت بريم خريد و اونم قبول كرد منم ك از خوشحالي بال درآورده بودم لحظه شماري ميكردم كه بره و حدودا بيست دقيقه بعد رفتن اما بريم سروقت خانومي كه هنوز خواب بود رفتم بالاي سرش مثل فرشته ها بود دلم نميومد بيدارش كنم دست تو موهاش كشيدم و آروم صداش كردم كه او جشمهاي زيباش رو آروم بازكردو با همون شيطنت هميكيش بهم خنديد و سلام كرد منم كه طاقتم سر اومده بود بغلش كردمو ل بامو كذاشتم رو لبهاش احساس ميكردم رو ابرهام اخه طعم لباش واويلابود كلي بوسش كردم لبهاشو مكيدم تا تحريك بشه و راه بياد اولش كلي ناز كرد برام كه نميشه و خوب نيست و اين حرفا اما آخر سر راضي شد خوابوندمش رو تخت لباس خوابشو در آوردم واااي خداي من جي ميديدم دوتا هلو كه عقل از سر آدم ميبرد مثل ديوونه ها بريدم روش و اون هلوهاي خوش مزه و خوشكلش و ميخوردم دوتامون حسابي تحريك شده بوديم كم كم آه و ناله اش در اومده بود كه آروم آروم رفتم بايين شلوارشو درآوردم وقتي كسشو ديدم ديكه نتوستم طاقت بيارم جلدي كيرم و درآوردمو خواستم بذارمش تو خونه اش كه مدتها به خاطرش آواره بود اما نازي نميذاشت خلاصه منم ك تو اون حال هيجي نميفهميدم بدون توجه ب حرفاي عشقم يه هو هولش دادم تو كه صداي جيغش تا قاره ي آمريكا رفت اما منو ميكي داشتم تو آسمونا سيرميكردم كس ترو تازه تنك تنك داشتم تلمبه ميزدم كه آبم زود اومد اما سريع درآوردمش ك نره تو اما خوب كار اصلي رو كرده بودم كه خانومي حسابي عصباني شده بود و كفت بايد كسمو بخوري تا ارضا شم آخه يادم رفته بود ارضاش كنم من كه از اين كار تنفر داشتم با كلي خواهش راضيش كردم نظرشو عوض كنه و دست آخر رفتم كنارش دراز كشيدم دستم زير سرش بود و با اون دستم كسشو ميمالوندم خيلي خوشش اومده بود همين طوركه ميمالوندمش لباي همو ميخورديم و كم كم نزديك ارضاشدنش بود كه داشت شونه هامو كمرمو جنك ميزد يك دفعه يه آه خيلي بلند كشيد و خودشو ولو كرد رو تخت بعد هم لباشو بوسيدم ازم تشكركرد حدود نيم ساعت ديكه كنارش درازكشيدم و معاشقه ميكرديم كه مامان خانومش ازخريد بركشت و زنك زد سريع جمع و جور كرديم و در رو باز كرديم و الي آخر

نوشته: اردلان


👍 0
👎 1
25131 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

273253
2011-02-13 18:40:55 +0330 +0330
NA

چرت ترین داستانی که خوندم
نه اهی مه تابی
همینجور خشکو خالی رفتم کردم اومدم بیرون
ای بابا
هر کی از مادرش قعر میکنه میاد داستان مینویسه

0 ❤️

273254
2011-02-13 18:49:27 +0330 +0330
NA

khob albate sexaye injoori jaleb nemishe khob tabi atan hame ba zanashoon sex mikonan, sexaie jalebe ke mamool nabashe, doostane aziz id iem baraye daryafte axaye sexie tamamie adam haye maroofe holly wood ta befahmin hameye axa alakie be khosoos emma watson

0 ❤️

273256
2011-02-14 19:25:55 +0330 +0330
NA

khosham miad parde maede saresh gerde,kiri heso montaghel kon
Mr.Lock

0 ❤️

273257
2011-02-15 18:38:09 +0330 +0330
NA

تو رفتی خونشون. از دیوار رفتی بالا یا کلید داشتی کونی داداشش از راه نرسید بکنتد جقی.تو دیگه ریدی

0 ❤️

273258
2011-02-17 00:54:22 +0330 +0330
NA

كسكش مادر جنده.
مگه سوراخ كليد ميكني… من اگه جاي اون بودم عين سگ از خونه مينداختمت بيرون و باهات بهم ميزدم. X(

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها