سلام به همه دوستان شهواني من سينا هستم اين خاطره اي كه ميخوام واستون بگم برميگرده به ٦ روز پيش من بچه تهرانم ولنجك ١٩ سالمه حدودأ يك ماه پيش من دنبال دوست دخترم تا الان هي با ماشين بابام از اينور به اونور تهران دنبال يك دختر ميگردم كه واقعأ بهم بخوره حالا بگذريم چون من يكم وسواسم سر دوست دختر پيدا كردن خب ميريم سر داستان كه از اينجا شروع ميشه من ٦ روز پيش داشتم تو فرشته تاب ميخوردم تقريبأ ساعت نزديك ١١ شب بود يهو چشم به يه دختر خوشگل افتاد رفتم جلو بوق زدم اول ناز كرد ولي يه ٥ دقيقه عقب جلو كردم تا بلاخره سوار شد اسم:ساناز سن:٢٢ شغل: دانشجو بچه ي بندرانزلي هيچي بعد آشنايي گفت چند سألته و أسمت چيه و بچه كجايي و اينا خب منم راستشو بهش گفتم بعد گفتم من قصدم دوستيه اما اون قبول نكرد و گفت من از تو سه سال بزرگترم و نميشه و اينا منم خب قبول كردم بعد گفتم كجا ميري برسونمت گفت سعادت آباد ولي قبلش يه چيزي ازت ميخوام قبول ميكني؟! گفتم بستگي داره چي بخواي!!! گفت من الان چند وقته نيار شديدي به سكس دارم ولي تا الان به كسايي كه باهاشون برخورد كردم اعتماد نكردم بهشون و خلاصه از اين حرفا بعد من يهو گفتم پس جنده اي گفت نه به خدا و اين چيزا منم تو دلم گفتم خر خودتي خلاصه گفتم مكان داري گفت نه! گفتم من دارم گفت كجا؟ گفتم خونمون! بعد گفت مامان و بابات نيستن گفتم چرا هستن ولي تو حياطمون يه انباري داريم ميريم اونجا كسي هم نميفهمه اگه سروصدا نكني گفت سعي ميكنم!خلاصه رفتم يه كوچه بالاتر از خونمون و ماشينو پارك كردم و رفتم به سمت خونمون كه مامانم زنگ زد گوشي وج دادم گفت كجايي گفتم بيرونم با دوستان چند ساعت ديگه ميام گفت باشه و قطع كردم و رفتم در خونه رو باز كردم آرزوم وضعيتو بروسي كردم و با ساناز رفتيم تو و در انباري رو باز كردم بعد تاريك بود ترسيدم چرا او روشن كنم چون اگه مامانم يا بابام يا داداشم از پنجره حياطو نگاه مبكردن حتمأ به نور چراغ انباري شك مبكردن و ميومدم هيچي فلش گوشي مؤ روشن كردم و به ساناز گفتم بهت شو كه وقت نداريم منم سريع شلوارمو دراوردم و كيرم حدود ١٤ سانته بعد به ساناز گفتم شروع كن بخورش و واي وقتي شروع كرد ديدم محشر ساك ميزنه يه ١٠ دقيقه اي واسم ساك زد و ديگه مست شده بودم ديدم داره آبم مياد بهش گفتم بسه ديگه برگرد آروم برگزاري و يكم تف زد به كيش و كيرم گفت بكن تو گفتم كاندوم ندارم بيماري كه نداري گفت نه سالمم منم بهش شك كردم گفتم وايستا همين جا تا من بيام سريع شلوارمو پوشيدمو بدو بدو رفتم ماشينو روشن كردم رفتم اولين داروخونه شبانه روزي يه بسته كاندوم مدمي خريدم اومدم رفتم ديدم ساناز. نشسته بهش گفتم اومدم گفت با جت رفتي گفتم مائية ديگه! هندية و گفتم كيرم بخور كه هواييه دراوردم وشروع كرد ٥ دقيقه ساك زد و كاندومو كشيدم رو كيرم باز يكم با تفش كيرم كيشو خيس كرد و آروم گذاشتم رو كيشو براش فرستادم تو يه آخ گفت و شروع كردم به تأمله زدم كي بزن حالا بزن ديگه آخ و أوحش و مالس درومده بود و منم دستم جلو دهنش بعد همينطوري داشتم تلميع ميزدم كه يهو ديدم لرزيد و پاهاش سست شد و يكم آب قطره قطره از كسش چكيد ديدم ارضا شده گفتم از كونم بكنم گفت بكن فقط يواش بكن اون كاندومو دراوردم و يكي ديگه كشيدم رو كيرمو حسابي تف ماليش كرد و منم به تف گناهكار انداختن رو سوراخ شو آرزوم سر كيرمو فرستادم تو يه جيغ كوچيك كشيد و افتاد به ناله كردن منمدستمو محكم گرفتم جلو دهنش و محكم كردم تو ديگه كم مونده بود تخمام بره تو كونش كه دستم گاز گرفت بعد با صداي شعرت آلود گفت يواش تو مگه داري خر ميكني گفتم باشه ديگه تلمبه زدم ديدم داره آبم مياد كيرمو دراوردم كاندومو ازش كشيدم بيرون و ساناز نشست و كيرمو گذاشتم لأي پستوناشو شروع كردم لا پستوني زدن بعد يهو آبم فوران كرد و پاشيد زير گلستان و يكمي هم تو صورتش گفت واي سينا سوختم بعد دستمال از تو كيش دراوردم خودمونو تميز كرديم و يه لب جان انه ازش گرفتمو رفتيم به سمت ماشين و نشستيم تو ماشين و ازم تشكر كرد و منم دلم وأسس سوخت و راستش وجدانم قبول نكرد همينطوري بزارم بره و يه تزاول ٥٠ تومني بهش دادم كه قبول نميكرد و به زور راضيش كردم بگيرم گرفت و بردم رسوندمش از اون موقع به بعد هم ديگه ندي كش ولي سكس خوبي بود متشكرم كه اين داستان منو خونديد از همه دوستان ممنونم
كوچيك همه شما سينا
برو کونتو بده چاغال
میدون یمن خیابون تابناک بام تهران… تو کونت
انقدم تو اون انباری کوفتی جق نزن و نپاش به دیوار که همین روزاس که دیورا نم خوردش هوارشه سرت و شهید راه جق بشی :دی
املا 5-
انشا 8-
مجبورت نکردن که داستان بنويسى برادر!!!
که دختره اومد به تو قرومساق گفت نیاز به سکس دارم ها؟
جماعت شهوانی رو اسکل کردی کس مغز؟سیحدیر گوراخ
محصول آب جلق نبات کاش مامانت اون شبی ک بار گذاشتت پریود بود.
مثلا اگه آمادگی داشتی چ گوهی میخوردی.
گفت سعادت آباد ولي قبلش يه چيزي ازت ميخوام قبول ميكني؟! گفتم بستگي داره چي بخواي!!! گفت من الان چند وقته نيار شديدي به سكس دارم ولي تا الان به كسايي كه باهاشون برخورد كردم اعتماد نكردم بهشون و خلاصه از اين حرفا
ای احمق
باید بهت اطمینان خاطر بدم که اگه چراغم روشن مینمودی اتفاق خاصی نمیفتاد …چون در واقع بابا و ننت خونه بودن وبهمراه زوج همسایه بغلیتون درحال تقسیم(ضربدری) بودن …داداشتم با دوز دخترش تو اتاق خودش…کلا راحت باش…
(منبع:سایر داستانای اپ شده)
مرتيکه کس موتوره کس قانطاق .تو سوادت. با داستان نوشتنت.
من در تعجبم كه چرا خدا اين امام زنان رو نمي فرسته؟ مي پرسين امام زنان كيه؟ خوب از اين پيروي واقعي و حقيقه امام جق زن ماهر بپرسين!!! خدايا خدايا تا انقلاب مهدي كون اين يارو رو نگه دار كه حضرتش وقتي امد من يه سفارش مخصوص به اسب حضرتش بكنم!!! اخه طبق روايات شمشير حضرت ١٨ متره و با هربار بالا پايين شدنش سر صدهزار كافر رو از گردن جدا مي كنه، با شمشير اقا كاري ندارم ولي طبق روايات اسب اقا هم شمشير بدي نداره و با هر بار بلند كردنش صدهزارتا از اين جالقان ( بر وزن كافران) رو به فاك مي ده!!!
الهي كه كيرخر اسب حضرتش رو تبرك كني!
you suck
سواد داری
خودت چجوری تونستی این داستانو بخونی ملجوق