سكس بعد ١٦ سال

1395/01/07

سلام به همه دوستان شهواني، داستاني كه ميخوام بنويسم براتون كاملا واقعي هست و اخرين سكسي هست كه انجام دادم، اول از خودم ميگم كه بعد يه عده نديد بديد نيان كسشعر بنويسن، گويا هنوز واسه يه عده كه تو دهات زندگي ميكنن شب بيرون از خونه موندن، تنها زندگي كردن نداشتن حجاب ، داشتن دوست دختر و پسر متعدد و پارتنر سكسي و ازدواج با دختري كه باكره نيست، همزمان با وضع ماليه خوب و يا اپن بودن دختر شوهر نكرده خيلي عجيبه، و نميفهمن هركي با چند نفر سكس كرده جنده و هرزه نيست،اما شيوه زندگي خيلي ها هست چه تو تهران چه شهرستان و درست يا غلط خيلي ها اين مدلي هستن…
بگذريم،من ٣٧ سالمه ، قدم ١٦٨ و وزنم٨٠، پوستم سفيد مثل برف و سينه سايز ٩٠و كون گرد نسبتا خوبي دارم شكمم صافه و موهاي لخت مشكي با چشم و ابروي مشكي دارم ، از همه بهتر كسمه كه قلمبه و كوچولو مثل كولوچه و نوك چوچولم هميشه يكم ازش بيرونه، ٧ سال پيش بخاطر مشكلاتي از همسرم جدا شدم، وضع ماليه پدرم خوب بودو من مستقل بودم و همچنين مهريه خوبي هم از شوهرم گرفته بودم كه باعث شد بر نگردم خونه بابام ،بعد طلاق با شوهر خواهر كوچيكم تو غرب تهران يه فست فود زديم و كارمون هم گرفت و شد سر گرمي عمده زندگي من، اين قسمت بيوگرافي مربوط به قصه مون بود، من از ١٩ سالگلي تا ٢٤ سالگي كه شوهر كنم با سه تا از دوست پسرام سكس لاپايي كرده بودم ،كلا عاشق سكسم و خيلي حشري بودمو هستم، ٢٤سالم بود با شوهرم اشنا شد تو چند ماه دوستي م با اونم سكس ميكردم البته از كون و تو همون دو سه روز اول نامزدي پرده مو زد و منو از عذاب لاپايي دادن و كون دادن خلاص كرد، تو كل زماني كه زنش بودم فقط با خودش بودم اما اون نه متاسفانه، كلا از روابط كثيف و خيانت متنفر بودم و علي رغم آزادی زياد هرگز به اين مسايل فكر نميكردم كه زني همزمان با شوهرش با كس ديگه اي باشه، موقع طلاقم كه چند ماه طول كشيد چند باري با وكيل خودم كه زيادي باهاش صميمي شدم سكس داشتم اما حس خوبي بهش نداشتم و بيشتر از سر نياز بود. طلاقم كه تموم شد با يكي دوست شدم كه خيلي خوب ميكرد اما علاف و بيكار بود و حس ميكردم دارم بابت گاييده شدن بهش پول ميدم چون خرجش با من بود، بعدش با يه مرد زن دار به اسم رامين دوست شدم هم سن خودم كه متاسفانه نميدونستم زن داره و بار دومي كه با هم خوابيديم اعتراف كرد كه متاهله، اما از اونجا كه ادم خوبيه و كاري بهم نداره هنوز باهاش دوستم اما روابط سكسي م باهاش كمه فقط وقتهايي كه ديكه خيلي حشري ميشم و واقعا دلم كير ميخواد، چون دوست ندارم به زندگی كسي لطمه بزنم.

اما اصل داستان كه خيلي بهم حال داد، گفتم كه تو يه فست فود شريكم، يه شب كه خيلي شلوغ بود يه خانوم و اقا وارد شدن كه به محض اومدنشون مرده رو شناختم، بابك دوست پسر دوران دانشگاهم، كه اولين نفري بود كه بهش داده بودم اون موقع من ترم دو بودم اون ترم اخر ، تهراني نبود ولي خونه مجردي داشت و وضعشم خوب بود، واسه فوق رفت شهر خودشون مشهد و ديگه باهام تماس نگرفت ،منم با يكي ديگه دوست شدم و ديگه نديدمش، دنيا خيلي كوچيكه…هر دو با لبخند بهم فهمونديم كه همو شناختيم، صندوقدار سفارش ازشون گرفت و رفتن نشستن ،خانومي كه باهاش بود نسبتا مومن بود،پشت به من بود اما خودش رو به من بود،گهگاه چشم تو چشم ميشديم، بي هيچ حرفي با من بعد شام رفتن، بعد ١٦ سال اونشب ياد خاطراتم باهاش افتادم و تقريبا تا دو سه صبح به خودش و سكس هاش فكر ميكردم، يكم دلم گرفت،يكم دلم تنگ شد، يكم ازش عصباني شدم…فردا تو شلوغيه كار يادم رفت…
حدود يه ماه بعد يه شب خانوم x كه تلفني سفارش ميگرفت صدام كرد و گفت يكي از مشتري ها كارتون داره، رفتم پاي تلفن ديدم يكي ميگه شيلا خودتي گفتم شما؟گفت من بابكم گفت بابك ؟ گفت بابك… يادت نمياد؟ يهو دوزاريم افتاد، گفتم چطوري بابك جان خوبي چه خبر اينورا؟ گفت يبار هم با همكارام ناهار اومديم نبودي ، تلفني اشتراك گرفتم الانم ميخواستم سفارش بدم گفتم اگه هستي با خودت حرف بزنم، گفتم من سفارش نميگيرم اما اگه دوست داري شماره مو داشته باش يوقت سفارش داشتي زنگ بزن بهم ، دروغ نگم يكم كونم ميخاريد، دو ديقه نشد تو تلگرام بهم پيام داد هنوز خوشگلي، منم از رو عكسش شناختم و جواب دادم تو اما خوشتيپ تر از ١٥ سال پيش شدي…يه هيجان خاصي هست تو پيدا كردن ادمهاي قديمي علي الخصوص كسايي كه يجور رابطه عاطفي يا سكسي باهاشون داشتي، اين شد سر اغاز ارتباط دوباره مون، يكي دوبار قرار گذاشتيم و تنها اومد رستوران، نشستيم صحبت كرديم ، بعد فوق ليسانسش به اصرار باباش تو مشهد با دختر عموش ازدواج كرده بود ولي هشت سال پيش اومده بودن تهران و اينجا مشغول بود، دو بار بچه دار شدن و به خاطر مشكل ژنتيكي بجه هاش ميمردن، زنش رو دوست داشت اما عاشقش نبود ،رو مرام معرفت با زنش زندگي ميكرد و كلا روابط گرمي نداشتن،اما صادقانه اعتراف كرد از زندگيش راضي نيست و روابط موازي زياد داشته ، از من پرسيد و منم براش زندگيمو گفتم، يجوري با تحسين نگاهم ميكرد انگار من خيلي همه چيم اوكيه،از دوست پسر پرسيد قضيه رامين رو خيلي خلاصه گفتم و اينكه جدي نيست. گذشت …
تو مدتي كه صحبت ميكرديم خيلي حرف گذشته ها ميشد و گه گاهي سكس هامون، عكس و مطلب سكسي هم كه خوراكمون بود…اما راجع به اينكه الان سكس داشته باشيم حرفي نميشد،يه شب بهم زنگ زد گفت غذا ميخوام ميدونستم زنش مشهده، گفتم باشه، يه ده روزي بود رامينو نديده بودم بدجور حشري بودم، چند روزي بود تر و تمييز بودم منتظر اينكه رامين برنامه كنه واسه سكس اما زنگ نزده بود، شيطونيم گل كرده بود به بابك اس دادم پيتزارو تنها ميخوري؟ گفت چطور ؟ گفتم مهمون نميخواي ؟ انقد سريع جواب داد كه اگه تو باشي چرا نه مطمعن شدم اونم دلش ميخواد، بعده رفتن پيك ،منم اومدم بيرون، تو ماشين سريع آرايشمو تمديد كردم به خودم عطر زدمو رفتم، وقتي رسيدم در خونه ش زنگ نزده درو وا كرد، تا رفتم تو سريع بغلم كرد و بوسيدم، با يه پيتزا و دو تا شمع و دو پيك مشروب و ماست موسير واسه من شام عاشقانه راه انداخته بود!!!
خلاصه نشستيم و شروع كرديم خوردن مشروب و حرف زدن، خونه نيمه تاريك و ما دو تا روبروي هم ، كم كم دستامو گرفت و شروع كرد به نوازش ، اولش دو طرف اپن بوديم بعد اومد كنارم و دست انداخت دور كمرم، همينجور مست و مخمور كه ميشديم صندليشو كشيد جلو تر و بغلم كرد و شروع كرد ازم لب گرفتن، منم حشري از خدا خواسته كم نياوردم و همونجوري رو صندلي لباي همو ميخورديم و ميمكيديم ، من محكم پهلوهاشو فشار ميدادمو و ناخونهامو ميكردم تو گوشتش، سرشو اورد پايينترو و رفت زير گردنم و گوشامو ميك ميزد، داشتم از شدت حشري بودن منفجر ميشدم منتظر لحظه اي بودم كه كيرشو تو كسم حس كنم، بابك پا شد دستمو گرفت رفتيم رو كاناپه ، اروم خوابوندمو و اومد روم يواش دكمه هاي بلوزمو باز كرد و رفت سراغ سينه هام كه بقول خودش سراغ هلو ها، از بالا ي سوتينم سينه هامو در اورد و نوكشونو ميليسيد، بعد بند سوتينمو باز كرد و شروع كرد به مالوندن، ديگه ناله هام در اومده بود و فقط ميگفتم بابك كيرت ، كير ميخوام ، بزار تو دهنم، بابك پاشد و شلوار و شرتشو در اورد، اومد جلوم، منم پاشدم نشستم شروع كردم براش ساك زدن و خوردن خايه هاش، ميكردم تو دهنم و در مياوردم ميماليدم لاي سينه هام و دوباره ساك ميزدم، خيلي وقت بود انقدر حشري نبودم ، بابك گفت شلوارتو در بيار، شلوارمو در آوردم دوباره منو خوابوند رو كاناپه اومد روم ، كيرش لاي پاهام بود،گفت يادته چقد ابمو لاي اين پاها خالي كردم، هميشه ميترسيدي كيرم بره تو كست پرده ت پاره شه، الان ميخوام پاره ت كنم، گفتم بابك دارم ميميرم تورخدا كيرتو بكن تو كسم ، بابك شرتمو در اورد و با يه دستمال كسمو و لاي پاهامو كه خيس بود پاك كرد، بعد سرشو كرد لاي كسمو و شروع كرد چوچولمو ميك زدن، منم يه ناز بالش گذاشتم رو دهنمو و جيغ ميكشيدم ، اصلا نميتونين تصور كنين لذت اينكارش چقد بود، همش از گذشته و اينكه چيكارم ميكرد ميگفت، ميگفت عاشق مدل كست بودم و اينهمه زني كه كردم هيچكدوم انقد كسشون خوشمزه نبود،
دوتا انگشتش تو كونم بود و كسمو ساك ميزد،احساس ميكردم ميخواد ابم بياد كه ول كرد، دوباره گفت پاشو واسم بخورش، بازم واسش خوردم، يكم كه ساك زدم گفت دمر ميخوابي، برگشتم رو مبل اومد پشتم كمرمو رفت وسط پاهام، يه كم لپهاي كونمو مالوند وگرفت كشيد سمت خودشو يهو كيرشو كرد تو كسم، اااااخ، بلاخره كرد تو كسم ، حالا تلنبه نزن كي بزن، احساس ميكردم داره كيرش از دهنم در مياد ،چنان ميكوبيد كيرشو تو كسم سينهام ميومد بالا ميخورد به زير چونه م، از لذت اشكم درومده بود فقط ميگفتم بكن بابك، جرم بده عشقم، كسمو پاره كن، يه چند ديقه گاييد و گفت برگرد، دوباره اومد وسط پاهام و شروع كرد مالوندن سينه هامو لبهاي همو خورديم، پاهامو وا كرد و كيرشو كرد تو، چشاشو بسته بود و همينجوري كه تلنبه ميزد ميگفت دارم ميگامت دارم كستو جر ميدم، يهو كيرشو كشيد بيرون وگفت ابم داره مياد ، گفتم زوده من باز كير ميخوام، گفتم دراز بكش ميخوام بشينم رو كيرت، دراز كشيد ، نشستم رو كيرش و شروع كردم بالا پايين كردن باسنم رو كيرش، اينكارو عالي انجام ميدم عين فيلمهاي پورنو، بابك سينه هامو گرفته بود و نوكشونو فشار ميداد، دو سه ديقه بعد ارضاء شدم ، داشتم جيغ ميزدم بابك دهنمو گرفت انگشتشو كردم تو دهنم شروع كردم مكيدن كه ديدم بابك داره به خودش فشار مياره و آبش داره مياد، خواستم پاشم نگه م داشت و همونجور كه نشسته بودم رو كيرش ابشو خالي كرد تو كسم، انقد لذت ميبردم كه مهم نبود ابشو ريخت تو كسم، گرچه من بخاطر رامين هميشه جلوگيري ميكردم چون اونم ابشو ميريخت تو كسم،وقتي پاشدم ديگه حال نداشتم اب منو اون قاطي شده بود يه كمش از كسم ريخت بيرون رو شكمش يه كمش هم از لاي پام سرازير شدم ، رفتم توالت خودمو شستم و برگشتم ديدم بابك خودشو با دستمال تمييز كرده، و رو مبل دراز كشيده ، كنارش دراز كشيدم و با هم خوابيديم، خيلي سكس خوبي بود، گرچه تو خونه يه زن ديگه بود ولي خيلي بهم چسبيد ، از اون روز بازم باهم سكس كرديم و ميكنيم اما ديگه اون مياد خونه م، دوست ندارم قضاوتم كنيد اين داستانم نوشتم چون براي خودم فوق العاده لذت داشت گفتم شما هم لذت ببريد. اميدوارم خوشتون بياد.

نوشته: شيلا


👍 5
👎 3
23553 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

534564
2016-03-26 22:04:57 +0430 +0430

سلام
ساده نوشتی و راحت خوندم،خیانتو دوست ندارم حالا از جانب هر طرف که باشه،اما داستانت رک و سرراست بود و غلط املایی نداشت و اینا که جمع میشن میگم داستانت خوب بود…منو یاد کسی انداختی که خیلی برام عزیز بود پس…مرسی

1 ❤️

534567
2016-03-26 22:09:54 +0430 +0430

عالی بود…واقعا یه سری از خاطرات تجدید شدنش فوق العادست

1 ❤️

534572
2016-03-26 22:15:42 +0430 +0430

خوب بود.
من هم یاد کسی افتادم .

0 ❤️

534583
2016-03-26 22:44:50 +0430 +0430

MER30

MOTASEFANE HESE KHONDAN KAMEL NADASHTAM

ama ye chiizii aziiiz biya mano az tanhayii dar biar savab dare ha
:D

0 ❤️

534587
2016-03-26 23:00:10 +0430 +0430

میشه گفت بدک نبود اما داستان به این خوبی هم که دوستان تمجید کردن نبودش، حالا شاید چون راوی قصه خانم هستش (ظاهرأ) باعث شده لعاب نظرات زیاد بشه!
درکل سعی کن شخصیت اصلی داستانت (که شایدم خودت باشی!) رو زیادی تحویل نگیری و کمتر براش نوشابه باز کنی . . . ;)
espero verte de ti :)

2 ❤️

534598
2016-03-27 01:28:07 +0430 +0430
NA

دمت گرم تو كه اينقدر خوب ميدي بيا به ما هم بده

0 ❤️

534613
2016-03-27 08:20:45 +0430 +0430

با نظر دوست خوبم
Lustlove موافقم

1 ❤️

534622
2016-03-27 10:42:16 +0430 +0430

خوب بودبازم بده هرروزبده زیادبده به همه بده افرین

0 ❤️

534625
2016-03-27 11:45:50 +0430 +0430

سلام
داستان واقعی به نظر میرسید چون مورد های مشابه زیادی رو دیدم
من با داستانت همزاد پنداری کردم و دوس داشتم هرچند واقعیت داشتنش و این که شخصی به اسم شیلا نوشته باشه و کامنتارو بخونه شک دارم.
به نظرم لذت سکس با بابک خیلی بیشتر از رامین داستان ماست چون اولین ها ی چیز دیگن

1 ❤️

534631
2016-03-27 12:21:09 +0430 +0430

خوب بود دوستم ادامه بده از اینکه بی پرده مینویسی لذت بردم
البته دوست خوبم ایرونی ایرونی بستگی داره ادم اولین نزدیکیش با کی باشه یه سری ادما دوست ندارن نفر اوله زندگیشونو اصلا… حالا یا تحمیل واسه ازدواج یا تجاوز یا چیز دیگه باعث میشه تا یه مدت نه فقط به اون طرف که به هیچ مردی احساس خاص نداشته باشن

0 ❤️

534663
2016-03-27 18:52:54 +0430 +0430
NA

من با داستانت کاری ندارم ولی قد 168 وزن 80 شکم صاف نمیتونه داشته باشه :|

0 ❤️

534777
2016-03-28 08:45:11 +0430 +0430

دروغه،چون اینجا همه علافن تویی که میگی شاغلی اینجا چه … میکنی!

0 ❤️

534816
2016-03-28 13:10:45 +0430 +0430

با توصیفاتی که از اندامت کردی میتونم بگم خیلی جاهاش دروغ بود!
در کل ممنون…بعد چند سال اولین داستان سکسی بود که خوندم

0 ❤️

535441
2016-03-31 15:22:20 +0430 +0430

مرسی از داستانت
با حقایق اول داستانت موافقم هر کسی زندگی و عقاید خودشو داره
منم مثه بقیه دوستان یاد ی نفر خاص افتادم البته من با اون سکس نداشتم ولی یاد خاطرات خوبی افتادم
ممنون

0 ❤️

535516
2016-03-31 23:19:13 +0430 +0430

داستانت خوب بود ، اگه داستانه خوب نوشتي، ساده ولي بي غلط و اغراق، اما اگه واقعيه حالشو ببر، سكس از مهمترين چيزها تو زندگيه ، مهم نيست طرفت كيه يا بقيه چي فكر ميكنن مهم اينه شما دوتا باهم حال كنين

0 ❤️