سكس من و فرخنده تو فرجه امتحانات

1392/09/29

كلاس دوم دبيرستان بودم،با يه دختر كه خونه شون تو محله ما بود دوست شدم،اسمش فرخنده بود
يه دختر خوش بر و رو و خوش اندامي بود، با هم خيلي صميمي بوديم،بهش علاقه داشتم، اون موقع موبايل نبود چند روزي يه بار كه موقعيتش گير ميومد با تلفن خونه با هم صحبت ميكرديم،سه سال با هم دوست بوديم تا اينكه شوهر كرد و رفت،و ارتباطش واسه هميشه با من قطع شد و فراموش…
توي مدتي كه با هم بوديم چندين بار سكس داشتيم و بيشتر توي خونه ما با هم خلوت ميكرديم
سكسمون با خوردن لب شروع ميشد و بعد از خوردن بدن و سينه و كسش كه ارضا(ارگاسم) ميشد با لاپايي و اومدن اب من به اتمام ميرسيد،
سكس كامل هيچوقت نداشتيم،چون ميخواست بكارتشو حفظ كنه،هيچوقت هم از كون سكس نداشتيم قبول نميكرد و منم به كاري كه اون راضي نبود اصرار زياد نميكردم،چون لذت طرفم تو سكس هميشه برام اولويت داشت،ميگفت كيرت بزرگه دردم مياد، منم ميگفتم: كره خر، از كجا ميدوني كيرم بزرگه؟! حتما يه معيار مقايسه اي داري! بگذريم… بعد رفتنش ديگه هيچوقت نديدمش تا شش سال بعد، من دانشجوي ترم اخر بودم واسه فرجه امتحانات رفتم شهرمون، يه روز تو خيابون نزديك خونه داشتم قدم ميزدم و ويترين مغازه هارو ميديدم
توي پياده رو در حال قدم زدن دو تا خانم از رو به رو داشتن مخالف جهت من ميومدن كه ديدم يكيشون نگاه از من بر نميداره نگاهمون به هم گره خورد و موقع رد شدن از كنار هم نا خود اگاه سرمون به طرف هم برگشت،نشناختمش … همينطور غرق در احساس غرور بودم از اينكه يه خانم خيلي خوشگل اينطور بهم توجه كرد با خودم ميگفتم چقدر اشنا به نظر ميومد. كه يادم افتاد بله اين فرخنده است.چقدر عوض شده بود خيلي خوشگل شده بود.اندامش با ادم حرف ميزد. خيلي فكرمو مشغول خودش كرده بود،دوست داشتم باهاش حرف بزنم … سراغشو از بچه ها گرفتم گفتن مدتيه طلاق گرفته و خونه پدرشه… زنگ زدم خونه شون ميدونستم خودش ور ميداره چون پدر مادرش پير بودن…
زنگ زدم بعد از چند بوق الو سلام
سلام بفرماييد
فرخنده خانم
بله خودمم شما؟
منو نميشناسي؟
چند ثانيه سكوت… ميدونستم زنگ ميزني از اون روز كه ديدمت منتظر تماست بودم
خوبي؟
خلاصه تماس تلفني ما شروع شد و هر روز به مدت يه هفته
تا اينكه فرجه درسي من تموم شد شب روزي كه عازم دانشگاه بودم در ضمن تو اين مدت اصلا از سكس صحبت نكرديم. تا اون شب من وسايلمو جمع كردم دوش گرفتم و شيو كردم اماده رفتن ٤ صبح بايد از خونه ميزدم بيرون، دوازده شب بهش زنگ زدم گفتم صبح ميرم و الان ميخوام تا صبح باهات حرف بزنم… غافلگير شد گفت منتظرم باش بهت زنگ ميزنم، ده دقيقه بعد زنگ زد گفت ميتوني ساعت ١ بياي اينجا تعجب كردم گفتم مامان بابات گفت خوابن ،، گفتم باشه…!!!
ميخواست دوش بگيره. اينو بعدا فهميدم. خونه هاي اونجا ويلاييه و اتاق اون گوشه ساختمون كه يه در رو به حياط داشت… ساعت ١ در خونه شون بودم در باز بود با هماهنگي قبلي اروم بي سر و صدا رفتم تو درو أروم بستم مستقيم رفتم سمت اتاقش توي چهار چوب در منتظرم بود چراغ اتاقش خاموش بود كه ديده نشم همين كه وارد شدم دست دادم درو أروم بست رفت سمت كليد كه لامپ رو روشن كنه كه توي كسري از ثانيه چيزي به ذهنم رسيد، شب مهتابي بود و هوا كاملا مهتابي و روشن ، طوري كه نور مهتاب تو اتاق فضاي رو مانتيكي ايجاد كرده بود… گفتم ميتونم خواهش كنم روشنش نكني؟ مكثي كرد و گفت هر طور تو بخواي، ميوه گذاشته بود گفت ميخوام ميوه بخوري گفتم توي نور مهتاب هم ميشه ميوه خورد دستشو گرفتم اوردم كنار پنجره نشوندمش رو به روم بدون كوچكترين حرفي. چند دقيقه بينمون سكوت بود و من محو زيبايي كه سايه روشن نور مهتابي توي صورت و حالت موهاش ايجاد كرده بود… و هر چه بيشتر زمان ميگذشت ضربان قلب من تندتر و تندتر ميشد طوري كه خودم صداي قلبمو به وضوح ميشنيدم… اروم دستاي لرزانمو بردم سمت موهاش و شروع به نوازش كردم… بهم زل زد و لبخند زيباي روي لبش نشست كه به من جرات بيشتري ميدادهمينطور كه نوازشش ميكردم اروم لبمو بردم سمت لبش و شروع به خوردن لبش كردم كه اونم همراهي ميكرد واااي چه طعمي داشتن لباش ديوونه شدم اونقدر خوردم و خوردم كه ترسيد لباش كبود شه، ادامه دادم رفتم زير گلوشو بو ميكردم و ميبوسيدم و بعد ميليسيدم واي چه بويي چه طعمي چه هيجاني و چه لذتي داشت اون لحظه، يواش يواش رفتم سمت لاله گوشش نقطه حساسش بود وقتي لاله گوشش رو ليس ميزدم نفساش به شمارش افتاد وااي وااي وااي ارش عزيزم نفسم بند اومد زبونمو كردم داخل گوشش و تو گوشش ميچرخوندم داشت ميمرد از لذت صداش در اومد التماس ميكرد و قربونم ميرفت من همش ميترسيدم صداشو بشنون همش ميگفتم هيييسسس
يه پرتقال ورداشتم سريع پوست كندم يه دونه شو گذاشتم زير گلوش و با دهنم از زير گلوش كشيدمش سمت دهنش و همزمان لب ميگرفتيم و دونه پرتقالو باهم ميخورديم بعد همينطور كه ميخورديم زبونمو ازروي چونه و گلوش كشيدم اروم ميرفتم سمت سينه هاش كمك كرد بلوز و سوتينشو در اوردم و شروع به خوردن سينه هاش كردم نميدونم چطور اون لحظه رو توصيف كنم، لباسامونو در اورديم همينطور كه داشتم ميخوردم دستش تو موهام بود و همش قربونم ميرفت يه تكه يخ از تو پارچ ورداشتم گذاشتم تو دهنم و با لبام اون تكه يخو روي تمام بدنش ميكشيدم وااي چقدر تند تند نفس ميزد, همينطور ادامه دادم رفتم سمت كسش همينكه زبونم به كسش خورد از شدت هيجان اشكش در اومد منم ادامه دادم و با تمام وجودم با ولع خاصي كسشو ميخوردم كه يهو سرمو با فشار زيادي سمت كسش فشار داد
همش التماسم ميكرد بخورش ارش جان بخورش همه شو بخور هيچي شو نذار بمونه بخور بخور عزيزم بخور… كسش واقعا خوردن داشت
همينطور كه با زبون ميخوردم انگشتمو همزمان تو كسش فرو ميكردم اين كارو اونقدر ادامه دادم تا يهو لرزيد و موهاي سرمو با شدت زيادي ميكشيد كه يهو ابش اومد
اون شب بهترين سكس زندگيم بود
اون شب دو بار ديگه ابش اومد كه بعدا ادامه شو واسه تون تعريف ميكنم،،، نه ولش كن تعريف نميكنم
تا همينجا كافيه…حوصله تايپ رو ندارم…

نوشته: آرش


👍 0
👎 0
78819 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

407907
2013-12-20 18:04:31 +0330 +0330
NA

میخوایی نظر بدم؟ باشه. نه ولش کن نظر نمیدم چون داستانت تخمی بود. دختره دوبار دیگه آبش اومد ها؟؟؟ اصلا تو عمرت دختر لخت دیدی از نزدیک بدبخت؟ تنها نظری که میدم اینه:

0 ❤️

407908
2013-12-20 19:24:31 +0330 +0330

عجب نظر مختصر و مفیدی ! !دنیایی حرف و فلسفه و احساس رو در دو کلمه خلاصه کرد ! !ضر ر ر ر ت ت ت . . .

0 ❤️

407909
2013-12-20 20:42:31 +0330 +0330
NA

کسشر بود…

0 ❤️

407910
2013-12-20 22:31:22 +0330 +0330
NA

من کلا. Alireza_hot222 رو لایک میکنم عالی نظر میزاری.خلاصه…کامل و جامع…
در ضمن نمیدونم چرا همه دخترا دوست پسر قدیمیشونو میبینن بهش میدن.جالبه…خخخخخ

0 ❤️

407911
2013-12-20 23:12:38 +0330 +0330
NA

‏‎ ‎چس کنتو نکن تو برق ! منتظر درخواست بچه های تا دنباله داستانو بذاری ! لازم نکرده. خوش گذشت ،خدافظی :|

0 ❤️

407912
2013-12-21 05:19:00 +0330 +0330
NA

بکيرم کير تو داستانت

0 ❤️

407913
2013-12-21 05:40:32 +0330 +0330

به نظر منم دیگه داستان تایپ نکن…

0 ❤️

407914
2013-12-21 05:48:46 +0330 +0330
NA

آقا این نظر جناب Alireza_hot222 کلا نظر منم هست. نظر ایشون مشت محکمی است بر دهان یاوه گویان استکبار جهانی و نویسندگان جلقانی.
ایول.

0 ❤️

407915
2013-12-21 06:57:39 +0330 +0330
NA

دوستان به بنده لطف دارن

0 ❤️

407916
2013-12-21 07:05:37 +0330 +0330

خوب بود فقط کاش اون قسمت که…

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حس تايپ ندارم فعلن سرشو بخور تابعد

0 ❤️

407921
2013-12-21 07:58:54 +0330 +0330
NA

تف نوک کیرم به کونتع

0 ❤️

407922
2013-12-21 08:01:38 +0330 +0330
NA

تف نوک کیرم به کونت.گوساله

0 ❤️

407917
2013-12-21 09:07:44 +0330 +0330
NA

چرا فوش میدید !
خب یا خوشتون اومده یا بلعکس…
دیگه فوش چرا !!
من که خوشم اومد
فقط خطاب ب نویسنده بگم که :داداش تو هر گوهی دیدی زارت نکن تو دهنت پخشش کنی رو پارتنر بدبختت مریض مریض میشی عزیزم !نکن!

0 ❤️

407918
2013-12-21 09:11:17 +0330 +0330
NA

زارت نکنه؟ من خودم این سیرابی رو ززززززاااااارررررتتتتتت میکنم

0 ❤️

407919
2013-12-21 17:29:00 +0330 +0330
NA

اسم تو رو بايد به عنوان بزرگ ترين كس شعر نويس دنيا تو كتاب گينس ثبت كنن. من نميدونم شما اين كس شعرا رو از كجاتون در ميارين مينويسين:D
حالا واسه تشويق كردنت به ادامه دادن كس شعر نويسي ي شعر از شاعر بزرگ و بين المللي (غضنفر) واست ميگم
اگر تو شاعري من مرد جنگي
چنان ميكنمت صدسال بلنگي

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها