سكوت تلخ

1395/02/06

سلام اين اولين باره ميخوام خاطره سكسمو با عشقم بنويسم اسم من علي ١٨ سالمه و عشقمم نسيم ١٧.
حدود يه سالي هست با نسيم اشنا شدم و از اول هم به قصد ازدواج دوست شديم
نسيم يه دختر خشگل با اندامه بسيار سكسي و سينه هاي بزرگه كه به سنش نميخوره. اولا رابطه اصلا به فكر سكس باهش نبودم هم خجالت ميكشيدم ازش و هم عشقمونو بالاتر از سكس ميدونستم.
هرچه بيشتر باهش صميمي تر ميشدم احساسم بهش بيشتر ميشد.
من عاشق لب گرفتن بودم و خيلي دوست داشتم كه با نسيم تجربه كنم ولي ترس داشتم.
با خودم ميگفتم شايد خوشش نياد.هروز عشقمون محكم تر و زيباتر ميشد تا اينكه براي اولين بار دستشو گرفتم اونم وقتي كه باهم تو كوچه خلوت ميرفتيم.
از اون موقع به بعد احساسات دوتامون زياد شد تا اينكه واسه اولين بار ازش لب گرفتم بازم تو همون كوچه ها خلوت البته از قبل تو تلگرام امادش كرده بودم و اون روزم فقط ساكت بود و هيج كاري نكرد منم هرچي كه از فيلما ياد گرفته بودم پياده كردم اون لحظه.
وقتي لب گيريامون شروع شد احساسمون هم بيشتر ميشد.هروقتم ك قرار ميذاشتيم.
بعد ٥ دقيقه حرف زدن لب ميگرفتيم.تا اينكه فصل امتحانا رسيد و با هزار خواهش راضي شد بعد امتحان بياد خونمون اونروز حتي فكر سكس نبودم وقتي اومد فقط مقنعشو در اوردم و ميدونس عاشق موهاشم ممانعت نكرد.تو همون خرداد ٣بار اومد خونمون و بار سوم مشغول لب كه بوديم دستمو بي اختيار پشتش مي كشيدم وقتي چشامو باز كردم لباسش از پشت بالا بود و چشاش بسته ي لحظه ديوونه شدم و لباسشو از جلو دادم بالا ب گردنش كه رسيد يهو انگار هوشيار شد و از كنارم پاشد و با ناراحتي از خونه رفت تا يه ماه باهم قهر بود
خلاصه من منتظر فرصت دوباره بودم ك خانواده رفتن شهرستان و بعد از دو ماه اومد خونمون رژشم اورده بود و مثه هميشه لباشو برام قرمز كرد ي تيشرت عروسكي هم داشت
سري ها قبل ك لب ميگرفتييم وسط لب بدنش ميلرزيد و ارضا ميشد و خواستم درباره حشريش كنم با ارامش لب ميگرفتم گردنشم ليس ميزدم بعضي وقتا هم شونه هاسو رو تخت بوديم منم روش بودم دور لبامون قرمز شده بود واسه رنگ رژش
نفساش تند شده بود و ميدونسم وقتشه دستمو بردم زير تي شرتش و اروم شكمسو ميماليدم و لب ميگرفتيم تو لب گيري وارد شده بود وقتي محكم ميخورد فهميدم اماده است يواش دستمو بردم بالاتر رسيد ب سوتينش ترس داشتم ك دوباره هوشيار بشه ولي تو حاله خودش نبود مشغول گردنش بودم كه دستم رف رو سينه هاش بزرك و سفت ميماليدمش ب چشاش نگا كردم بسته بود لبشو گاز ميگرف گوششو و بوسيدم گفتم با اجازه هیچی نگف منم تو حال خودم نبودم شروعركردم خوردن شكمش و يواش بالا ميرفتم لباسشو تا گردن دادم بالا ميترسيدم ي سوتين مشكي داش از روش سينه هاشو ميخوردم بلندش كردم و لباسشو در اوردم هيج حركتي نميكرد ساكت بود لباشو بوسيدم بند سوتينشو باز كردم
واي خدا جقد بزرگ بودن سايز ٧٥ اينا بود نوكش صورتي افتاد ب جونشون حشري بودم و هيجي حاليم نبود نفساش تند شده بود لباسمو در اوردم بدنمو بهش چسبوندم تا داغي بدنمرحشريش كنه لباشو ك ميخوردم سينه هاشو ميماليدم باورم نميشد دستمو يواش بردم سمت شلوارش وقتي ب لباس زيرش رسيد ي نفس بلند كشيد گف علي ديگه بسه ترسيدم يهو گف سينه هامو خوردي اشكال نداش ولي اين ديگه نه ميترسم منم جيزي نگفتم و بوسيدمش و باز سينهرهاسو ميخوردم .وقتي تموم شد يه بغضي تو جشاش بود گفتم چيشده زد زير گريه و بهم گف فكر بد راجع ب من نكن فقط بخاطر خودت اجازه دادم بغلش كردم گفتم ببخشيد عشقم خودت ميدوني دوس دارمشون ژوون منن ي لبخند ناراحتي زد بعدش بزور شادش كردم ولي هنوز ناراحته و منم از كارم پشيمونم با اين حال هروقت ميبينمش از روي لباس گازشون ميگيرم و بازم هچي بهم نميگه.
اميدوارم با ازدواجمون جبران كنم براش

نوشته: علي


👍 1
👎 3
7719 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

538639
2016-04-25 20:06:47 +0430 +0430

باورم نمیشه واسه داستانت گریه کرده باشم…
خوب بود دوست عزیز خدا کنه عشقت پاک و خالصانه باشه که اگه هست سفت بهش بچسب
،نذار هیچ چیزی اذیتش کنه.
یه روز زنگ بهت میزنن خبر مرگشو بهت میدن اون وقت تو میمونی و یه دنیا حسرت که یه لحظه فقط صداشو دوباره بشنوی…
آرزوی خوشبختی برای شما و عشقت دوست عزیز.

3 ❤️

538666
2016-04-25 21:41:53 +0430 +0430

خیلی اوستوراخ مغز هستی

1 ❤️

538672
2016-04-25 22:34:01 +0430 +0430

شارلاتان خدا بگم چیکارت نکنه ? هم پیش بینی میکنی خبر مرگ یکیشون رو هم آرزوی خوشبختی میکنی اونوخت میگن چرا مملکت پیشرفت نمیکنه :)

2 ❤️

538690
2016-04-26 05:07:15 +0430 +0430

کهشکان عزیز من واسه ایشون پیش بینی نکردم ،این اتفاقی بوده که واسه خودم افتاده.
یکی که واقعا دوستش داشتم سال گذشته فوت کرده.

0 ❤️

538691
2016-04-26 05:38:17 +0430 +0430

شارلاتان عزیز همدردی من رو پذیرا باش. کاش کسی که عاشقش بودم میمرد لااقل خاطره خوبی ازش میموند نه الان که …

1 ❤️

538718
2016-04-26 11:54:21 +0430 +0430

سلام
دوست عزیز قدر این روزهاتونو بدونید…عشق و حالتونو بکنین اما،زیاده روی نکنین،بزارین زندگی راهشو بهتون نشون بده…خوش باشید و… مرسی

1 ❤️

538725
2016-04-26 13:01:00 +0430 +0430
NA

با لب گرفتن ارضا میشن مگه ؟
حالا اینارو بیخیال؛داداش
این سایز 75 اینارو میدی ما هم بخوریم ؟

1 ❤️

538733
2016-04-26 16:05:15 +0430 +0430

چطوری علی,خوبی؟آخر آیفون افشار رو ازش گرفتی یا نه؟راستی چرا به خواننده های عزیز اسم واقعی دختره رو نمیگی؟دوستان من اینو میشناسم اسم دختره مسطوره اس,یه دهاتیه که گوشیه اینو گرفته برده بش حالا هم باش کات کرده گوشیشم پس نمیده 🙄 پستوناش هم فیک ان.

1 ❤️

538862
2016-04-27 20:04:42 +0430 +0430

یاد جوونیهای خودم افتادم ، عشق پاک ، الان به اون روزام نگا میکنم حس کسخلا بهم دست میده :|
همسنای تو که بودم عاشق دختر همسایمون شدم و تمام عشق و آخر آرزوم این بود که بیاد جلوی پنجره ی اتاقش و من از دور ببینمش (چنین کسخلانه)
هیچ گهی هم برای نزدیکی باهاش نخوردم ، الانم مث خر پشیمونم (ینی خیلی پشیمونم ? )

0 ❤️