سمانه

1393/05/09

سلام الان که دارم این خاطره رو واستون تایپ میکنم 9 ماه از این موضوع میگذره راستی اسمم پیامه 27 سالمه و اهل یکی از شهرهای ساحلی مازندرانم.
موضوع از اینجا شروع شد که به درخواست یکی از دوستام به اسم نیما تو یه بعد از ظهر گرم و آفتابی با ماشین من بریم تو یکی ازکوچه های خلوت شهرمون تا یکی از دوست دختر هاشو سوار کنیم که نیما با دوستش برن صندلی عقب ماشین بشینند و با هم لاس بزنن منم در نقش راننده اینا رو تو شهر بچرخونم آخه شیشه های ماشینم دودیه و زیاد داخل ماشین از بیرون دید نداره ،این طور که نیما بهم گفته بود سمانه رو به سختی میبرد مکان آخه سمانه تازه از شوهرش جدا شده بود و یه پسر 3 ساله داشت که با هم تو خونه مادرش با خانوادشون زندگی میکردن و از اون جائی که سمانه از شوهر قبلیش خیلی میترسید جرات آزادانه بیرون گشتن رو به اون صورت نداشت،بگذریم
من و نیما اومدیم سر قرار تو ماشین نشسته بودیم و نیما در مورد سمانه صحبت میکرد منم بیشتر از حرفاش تو فکر فرو رفته بودم ،نیما دوست دختر زیاد داشت میشه گفت هر روز رو با یکی میگذروند با سمانه هم تو خیابون آشنا شده بود و شمارش رو به سمانه داده بود ،از رفتار نیما مشخص بود که خیلی با اخلاق سمانه حال نمیکنه آخه اصلا دوست نداشت زمانش رو با یه زن یا دختر به لاس زدن بگذرونه یا اینکه ناز دختره رو بکشه تا طرف بیاد مکان،خیلی عجوله، نیما حداکثر 2یا 3 بار با طرف حرف میزنه و اگه دختره اومد مکان که هیچ و الا دکش میکنه و میره سراغ یکی دیگه.
سمانه…
شاید باور نکنید اما خودم وقتی سمانه رو دیدم باورم شد حرفای نیما راسته ،خیلی ازش تعریف میکرد میگفت با اینکه با خیلی ها تا الان سکس داشته اما تا حالا به همچین کیسی مثل سمانه بر نخورده.
من غرق فکر بودم هوا هم خیلی گرم ،کولر ماشین روشن و نیما واسه خودش حرف میزد تا سمانه بیاد،تاری چشمم به سمت ورودی کوچه بود که حرکت یه زن از ابتدای کوچه دید چشمم رو واضح کرد و از فکر منو کشوند بیرون ،از دور یه زن معمولی دیده میشد اما جلوتر که می اومد راه رفتنش توجه منو بیشتر به خودش جلب میکرد دیگه نزدیک شده بود ومن باورم نمیشد که این زن سمانه است واسه همین از نیما پرسیدم خودشه ؟اونم با سر جواب داد آره و رفت پائین و پشت سر من نشست،واقعا تو یه لحظه دیدن سمانه محو زیبائی صورتش شدم که باعث شد اندامش به دیدم نیاد،صورتش مثل قرص ماه ،پوست سفید،لپ های برجسته و گوشتی چشمای بادومی وکوچیک با مردمک های درشت ،موهای قهوه ای ،لبهای کوچولو و قرمز خیلی آرایش کمی داشت اما واقعا زیبا بود تو یه چشم به هم زدن دیدم تو ماشین نشسته ،دیدن سمانه منو غرق هیجان کرده بود که صدای زنانه و آرومی گفت سلام .جواب سلام دادم و احوالپرسی کردم و نیما باهاش خوش وبش کرد و بهم گفت راه بیفت.
آینه وسط ماشین رو رو صورت سمانه تنظیم کردم و تو اطراف شهر پرسه میزدیم ،من تو خیال خودم بودم و نیما حسابی سمانه رو گرم کرده بود و ازش لب میگرفت و دستش رو لای پاها و سینه های سمیرا میکشید منم از تو آینه یواشکی هر چند دقیقه یه نگاه مینداختم و هی کیرم سفت میشد و ول میکرد.نیما هم هر چقدر به سمانه اصرار کرد که بریم مکان سمانه قانع نشد و یه ضد حال اساسی به نیما زد.برگشتم تو شهر و رفتم تو یه کوچه خلوت دیگه که سمانه رو پیاده کردم، باز هم از دیدن هیکل فوق العاده سمانه که زیر یه مانتو مشکی و چسبون نازک خودنمائی میکردهیرت زده شده بودم آخه زیبائی صورتش اجازه ی دیدن هیکلش رو نداده بود .به نظر قدش 170 سانتی میشد با بدن تپل و پوست سفید و باسن برجسته ،طوری هم راه میرفت که دل از آدم میبردواقعا بی نظیر بودسمانه صورت منو ندیده بود چون صورتم رو به سمتش اصلا نگرفتم و فقط صدامو میشنید.اون روز گذشت …
من هر کاری کردم نتونستم از فکر سمانه بیام بیرون تو این مدت هم از نیما خبری نبود آخه واسه پیدا کردن کار رفته بود کرج خونه خواهرش و یه 2 ماهی هم اونجا موند.دیگه فکر کردن به سمانه آزارم میداد و از اونجائی که نیما آدرس خونه سمانه رو بهم قبلا گفته بود همیشه مسیرم رو به سمت خونه سمانه عوض میکردم و یه دوری اونجا میزدم تا شاید بتونم 1 بار دیگه ببینمش که همین طور هم شد و 3-4 باری سمیرا رو دیدم کنار خیابون که داره تاکسی میگیره بره تو شهر منم پشت سر تاکسی تا وقتی که پیاده شه میرفتم که بیشتر ببینمش.
غروب بود وهوا آروم آروم به سمت سیاهی شب میرفت و من تو مسیر خونه سمانه یهو راه رفتن یه زن کنار پیاده روتوجهم رو به خودش جلب کرد ،بله سمانه بود کمی ازش فاصله گرفتم دیدم داره میره تو سوپر مارکت منم از این فرصت استفاده کردم و دل و زدم به دریا زنگ زدم به نیما بهش گفتم یه خواهش دوستانه ازت بکنم گفت تو جون بخواه بهش گفتم اجازه میدی من به سمانه درخواست دوستی بدم؟گفت این چه حرفیه من با سمانه 1 ماه میشه که تموم کردم و حوصلشو ندارم مکان نمیاد ومنم وقت لاس زدن ندارم گفتم باشه پس مشکلی نداری گفت به هیچ وجه امیدوارم بتونی مخش و بزنی…
سمانه خیلی وقت ها پیاده روی میکرد و گاهی با تاکسی میرفت تو شهر اون روز هم از شانس خوبم حس پیاده روی بهش دست داده بود و از سوپری اومد بیرون به سمت خونشون راه میرفت منم با فاصله ازش منتظر یه جای تاریک تر و خلوت تر تعقیبش میکردم که دیدم یه کوچه جلوتره و سر کوچه تیر چراغ برق نداره و تاریکه ،آسفالت ورودی کوچه سنگ فرش پیاده رو رو قطع میکرد منم دقیقا رفتم جلو مسیرش و شیشه ماشن و دادم پائین تا اومد رد شه بهش گفتم خانوم یه لحظه میشه وقتتون رو بگیرم؟اونم یه نگاه تند تو چشمام انداخت و خواست بره که من دوباره ازش خواهش کردم دیدم توجه نمیکنه التماسش کردم یه لحظه ایستاد و بهم گفت حرفتو بزن گفتم خانم من 2-3 ماهه دنبالتم و هرجا میری پشت سرت میام اما تو حواست به من نیست حتی روزهایی که میری سر خاک پدرت منم میام اون نزدیکی ها میشینم و بهت نگاه میکنم اینو که گفتم گفت چی میخوای گفتم میشه شمارمو به شما بدم تا کمی آشنا شیم با هم؟ اونم که همش با توجه و تند به این طرف و اون طرف نگاه مینداخت که کسی نبینتش گفت بگو شمارتو منم شمارمو گفتمو اون تو گوشیش نوشت و رفت ،1 -2ساعتی دل تو دلم نبود و استرس زنگ نزدنش فکرمو مشغول کرده بود تو اتاقم رو تختم دراز کشیده بودم و صدای آهنگ از اسپیکر های کامپیوتر همه فضای اتاق رو گرفته بود ،گوشی رو گذاشته بودم زیر بالشم که اگه زنگ زد ویبره گوشیم بیدارم کنه که همین اتفاق افتاد یه شماره غریبه رو صفحه گوشی تماس گرفته منم جواب دادم که اول صدایی نمی اومد بعد چند بار الو الو گفتن یه صدای ظریف و زنانه گفت الو آقا پیام؟گفتم سمانه خانم شمائید؟گفت بله خودمم
از اون شب دیگه آروم آروم رفتم تو زندگی خصوصی سمانه و خودمو بهش چسبوندم اونم از من خوشش اومده بود و من تونستم اعتمادش رو جلب کنم از این آشنائی و ارتباط 4 ماه گذشت که تو این مدت با ماشین من چند بار با هم رفتیم دور دور که همیشه سمانه بهم میگفت احساس میکنه منو میشناسه اما من سر بحث رو عوض میکردم.
یه شب رو تختم دراز کشیده بودم و فقط شرت پام بود وبا سمانه اس ام اس بازی میکردم کاملا اس ام اس های سکسی مون اوج گرفت منم کیرم از تو شورتم داشت میزد بیرون آخه خیلی وقت بود که سکس نداشتم و این موضوع و مخ زدن سمانه اجازه نمیداد کار دیگه ای انجام بدم .به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت نزدیک به 2 صبحه بازم دلم رو زدم به دریا تو آخرین اس ام اس های اون شب بهش گفتم سمانه جان میشه فردا بعد از ظهر جیم کنی از خونه با هم بریم تو یه خونه کمی با هم لاس بزنیم ؟بهش بر خورد اما خیلی بهش اصرار کردم نمیدونم شاید خستگی و خواب آلودگی باعث شد قبول کنه که گفت باشه اما قول بده کاربه جای باریک کشیده نشه که هر دو مون پشیمون شیم منم از خدا خواسته گفتم قبوله تو فقط بیا من بهت قول میدم که از من خطائی سر نزنه.
تا صبح از هیجان خوابیدن کنار سمانه و کشیدن نقشه های مختلف خوابم نمیبرد،قرارمون ساعت 4 عصر بود من هم از ظهر رفته بودم بیرون و کاندوم و ترامادول و سیگنافیلد دست و پا کردم که این فرصت طلائی از دستم نپره .
قرص ها رو خورده بودم و تو شهر پرسه زدم یک ساعتی گذشت دیدم چشمام قرمز شده کیرمم هم سفت شده انگار توش قلب در آورده و نبض داره .اثرات قرص ها زده بود بالا داشتم دیوونه میشدم که سمانه زنگ زد بهم گفت کجائی منم گفتم تو کجائی که بیام دنبالت ،آدرس رو داد سوارش کردم و رفتیم به خونه ای که رزرو کرده بودم نگهبان هم داشت که خیلی هم بهش سفارش کرده بودم هوامو داشته باشه آخه دختره حسابی ترسوء.
رفتیم تو خونه سمانه دل تو دلش نبود خیلی میترسید آرومش کردم بهش گفتم که خونه نگهبان هم داره خیالش راحت شد رفت نشست رو مبل منم نشستم کنارش کمی با هم صحبت کردیم دستش تو دستم بود و نوازشش میدادم آروم آروم به رون پاش دست میکشیدم لب هامو به لبهاش نزدیک کردم دیگه داشت کم کم گرم می شد که لبهامو و گذاشتم رو لبهاش شروع کردم به مکیدن و لب گرفتن یه 10 دقیقه ای رو ازش لب گرفتم و یه نگاه به صورتش انداختم دیدم لپ هاش گل انداخته،از نگاهم خجالت کشید اما من به روی خودم نیاوردم ودو تا دستش رو گرفتم و کاری کردم بلند شه خودش که نمیدونست چه اتفاقی داره میافته اما من فکرام تموم نمیشد و هر لحظه تو ذهنم یه نقشه واسه این زن زیبا و خوش اندام میکشیدم.
دستاش و کشیدم سمت خودم و کاری کردم که رو پاهام یه وری بشینه اول که اصلا قبول نمیکرد و بهم گفت مگه قول نداده بودی که کار بدی نکنی منم یه لبخند بهش زدم و گفتم تو لباس تنته منم لباسام تنمه دیگه نشستن رو پاهای من حشریت نمیکنه عزیزم من فقط میخوام کمی آرامش بگیرم با خجالت زیاد نشست رو پاهام ،نمیدونید چه حس باحالی داشت برخورد باسن گرد و قلمبه و فوق العاده نرم سمانه به پاهام دیگه کاملا سفتی کیرم رو احساس میکرد منم دستهامو دور کمرش قلاب کردمو ازش لب میگرفتم و هر از چند گاهی دستمو به قسمت داخلی رون پاهاش میکشیدم و نوازشش میکردم ،معلوم بود که خیلی خوشش اومده بود اثرات قرص ها هم دیگه کلافه ام کرده بود احساس سنگینی هم داشتم انگار سرم میخواست بترکه و چشمام سوزش عجیبی داشت،دیگه تحمل نداشتم دستمو گذاشتم رو باسنش و محکم فشارش دادم به خودم که سر کیرم دقیقا افتاده بود رو سوراخ کونش میخواست خودشو تکون بده که دستهام جوری قلابش کرده بود که نمیتونست تکون بخوره شروع کردم به لیسیدن زیر چونش و لب گرفتن و مالیدنش تو همین حال زبونمو گذاشتم تو دهنش و چرخوندم اونم محکم از رو هوس زبونمو گاز گرفت و یهو صداش در اوم بلند گفت اوووف منم لحظه رو غنیمت دیدم و بلندش کردم سمانه کاملا خیس شده بود و هوس از صورتش میبارید و کاملا احساس میشد که اون الان تحملش از من کمتره و منتظره بهش بگم لباسشو در بیاره منم بدون خجالت مانتوشو در اوردم و شالشو از سرش کشیدم واقعا فوق العاده بود چیزی که میدیدم تو این زمان مکس کردن اشتباهه واسه همین پیراهن و شلوار خودم رو هم در اوردم سمانه که اصلا حرف نمیزد و چشماش منتظر دیدن یه چیز بود بردمش رو تخت حسابی باهاش ور رفتم آروم آروم شلوار استرجش رو کشیدم پائین که دیدم خودش بلند شد و لخت مادر زاد شد خجالتش خیلی کمتر شده بود و هوسش 100 برابر به پشت خوابوندمش و شصت پاشو گذاشتم تو دهنم و شروع کردم مکیدن اومدم بالا تر رون پای سفید و تپل و نرمش و لیسیدم ،زبونمو گذاشتم رو کسش وایییی خیس و داغ و کوچولو انگار تا حالا تو این کس کیر نرفته بود نفس هاش تند تند شده بود و لیسیدن امونش رو بریده بود شرتمو کشیدم پائین دستشو گذاشتم رو کیرم از لمس سفتی کیرم هوسی تر شده بود بهم گفت بخورمش منم از خدا خواسته گفتم اگه بدت نمیاد بخورش نذاشت حرفم تموم شه که کیرمو تا ته گذاشت تو دهنش و خیسش کرد و یه جوری ساک میزد که لذتش رو نمیشه به زبون گفت تاثیر قرص ها باعث شد که آبم دیر بیاد هم نعشه بودم هم داغ داغ ای کاش اون لحظه زمان استاپ میخورد نمیتونستم بهش بگم دیگه ساک نزنه اما ولع گائیدن کس وکونش امونم نمیداد بهش گفتم میشه به پشتت بخوابی اونم همین کا رو کرد منم پاهاشو گذاشتم رو شونه هام و با سر کیرم آروم میکشیدم به خیسی کسش سر کیرمو گذاشتم تو ش ،فشار دادم که دیدم صداش داره میره بالا بهم گفت آروم تر بزار خیلی کلفته منم خون جلو چشمامو گرفته بود اما واسه اینکه خاطره بدی از سکس اولمون نداشته باشه کارامو آروم انجام میدادم دیگه تا ته کیرمو کرده بودم توش و شروع کردم تلمبه زدم و اونم آخ واوف میکرد و منو حشری تر حسابی تو این حالت خوش گذروندیم و بهش گفتم سمانه جان میشه از پشت هم سکس کنیم با خجالت بهم گفت سکس از پشت رو بیشتر دوست داره گفت درد پشت لذت بخش تره فقط آروم آروم بکن توش که اولش اذیت نشم گفتم چشم
یه بالش گذاشتم زیر شکمش کونش قمبل شده بود واقعا کون گرد و بزرگ و نرمی داشت منم عاشق سکس از پشتم ،نشستم روی رون پاش طوری که سر کیرم افتاده بود جلو سوراخ کونش انگشتم رو خیس کردمو یه 10 دقیقه ای با سوراخ کونش ور رفتم و سمانه میگفت جانمی اوووووففف
حالا شصتمو خیس کردمو ور رفتم با سوراخ کونش دیگه جا باز کرده بود.
یه تف انداختم رو سوراخ کونش و سر کیرمو آروم کردم تو کونش دیدم صداش در اومد و التماس میکرد یواش بزار پیام ،دیدم آب دهنم جواب نمیده یه تف دیگه انداختم و سر کیرمو کردم توش و آروم عقب جلو میکردم یه چند دقیقه هم تو کونش نگه داشتم کیرمو اونم کلفتیشو احساس میکرد که انگار دردش کمتر شده بود منم تلمبه هامو تند تر کردم و صدای آخ و اوخ سمانه دیونه ترم میکرد با یه حرکت کیرمو تا ته کردم تو کونش و دستمو از زیر گذاشتم رو کسش یه جیغ کشید و منم لذت سوراخ تنگش و نرمی کونش از خود بیخودم میکرد درد کونش که کم شد سمانه خواست چهار دستو پا بشینه منم بهش گفتم هر جور راحتی حال میکنیم نشست و منم با یه ضربه کیرمو تا ته کردم تو کونش سمانه هم جیغ میزد و میگفت بکن پاره ام کن جرم بده منم به کونش چنگ مینداختمو شلاق میزدم و گاهی گیس بلندشو میکشیدم و تلمبه میزدم و تا ته فرو میکردم تو همین حال سمانه بلند جیغ زد و به خودش لرزید و رو شکمش خوابید ،ارضا شده بود خیلی خوب هم ارضا شده بود مکسی کردمو بهش گفتم دو طرف کونش و نگه داره حالا کونش باز شده بود منم تا ته میکردم توش و در می آوردم .کونش و بیخیال شدم تو همون حالت گذاشتم تو کسش نا نداشت جیغ بزنه اما من یه ربعی کسشو گائیدم حس کردم آبم نزدیک اومدنه از جام پا شدم اونم دو زانو نشست گفتم آبمو میخوری گفت بدم نمیاد جلو صورتش با کیرم ور رفتم و لحظه ارضا شدنم گذاشتم تو دهنش و همشو خالی کردم توش همشو با یه حرکت خورد حتی نشد ببینم آبم چه رنگیه بهش گفتم حداقل یه قطرشو بهم نشون میدادی من بدونم ارضا شدم دیگه…با هم خندیدیم یه نیم ساعتی رو خسته و له شده همو بغل کردیم و چرتی زدیم و بلند شد خودشو تمیز کرد و منم یه آبی به صورتم زدم اما قرمزی چشمم و سردردی که از عوارض قرصا بود تا فرداش تو بدنم موند.البته هنوز رابطمون ادامه داره اگه از این خاطره خوشتون اومد نظر بدید تا بازم واستون تعریف کنم.کاملا واقعی بود.لحظه هاتون سکسی عزیزان

نوشته: پیام


👍 0
👎 0
52886 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

429425
2014-07-31 18:39:23 +0430 +0430
NA

تو خیال خودم بودم و نیما حسابی سمانه رو گرم کرده بود و ازش لب میگرفت و دستش رو لای پاها و سینه های سمیرا میکشید منم از تو آینه یواشکی هر چند
belakhare samane ya samiraaa???
goftam harja mirafti manam mioomadam hatta sare khake pedaret
goh khordi baba osgool
kiram too fako poozet ba in dastane takhayyolit

0 ❤️

429426
2014-07-31 18:39:53 +0430 +0430
NA

goh nakhoor baba

0 ❤️

429427
2014-07-31 18:54:56 +0430 +0430

اسمت پیامه، اس ام اس هم صدات می کنن :D
اون سمیرا کی بود اون وسط !!!
داشت بهت کس میداد بعد از اینکه بگه کون هم میده خجالت می کشید!!!
آبتو هم خورد!!!
فیلم سکسی زیاد میبینی؟نه!!!
جالب نبود -_-

0 ❤️

429428
2014-07-31 19:08:50 +0430 +0430
NA

dash1 khob nabod

0 ❤️

429429
2014-07-31 20:26:14 +0430 +0430
NA

سمیرا یا سمانه؟ :|
طرف رو با کس لیسی فراوان راضی کردی ببری خونه خالی بعد همه فرمه بهت داد آخرشم خورد :|
بقول دوستمون off_boy>>>فیلم زیاد میبینی :| زیاد

0 ❤️

429430
2014-07-31 20:52:15 +0430 +0430

bazam eyval qashang bood…
bazam beneves azizam

0 ❤️

429432
2014-08-01 04:55:43 +0430 +0430
NA

عمو جون کلاس چندمی خونوادت نیستن خونه با رمز کاربری بابات اومدی تونمره دیکتت چنده

0 ❤️

429433
2014-08-01 08:46:37 +0430 +0430
NA

من که نخوندم
ولی
انگشتات خسته نشد این همه کصشر نوشتی !!

0 ❤️

429434
2014-08-01 08:50:50 +0430 +0430

انقد در مورد نیمای کونی تعریفای کسشعر نوشتی که بیخیال خوندن داستان کیریت شدم

0 ❤️

429435
2014-08-01 09:38:44 +0430 +0430
NA

سمیرا کی بود اون وسط ؟!!!

0 ❤️

429436
2014-08-01 14:41:01 +0430 +0430
NA

کونت بسوزه قبل از اینکه کسنامه ات رو بخونم نظر بچه ها رو خوندم و ادامه ندادم

0 ❤️

429438
2014-08-02 09:44:52 +0430 +0430
NA

کس کشه سمیرا کی بود بچه کونی جقول داستانت دروغه اول گفتی چند مدت سکس نداشتم ولی بعد گفتی اب کیر ندیدم اولین سکسم هست میخوام خاطره خوبی داشته باشم

0 ❤️

429439
2014-08-02 12:15:12 +0430 +0430
NA

خودم بودم و نیما حسابی سمانه رو گرم کرده بود و ازش لب میگرفت و دستش رو لای پاها و سینه های سمیرا میکشید منم از تو آینه یواشکی هر چند دقیقه یه نگاه مینداختم و هی کیرم
سوتی داستانت سمیرا؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

429440
2014-08-03 22:02:44 +0430 +0430
NA

khoub boud

0 ❤️

429441
2014-08-04 02:35:38 +0430 +0430
NA

تو یکی دیگه خیلی خری…

0 ❤️