سمفونی عشق

1393/06/08

دوستان سلام داستان من خیلی طولانیه چون متأسفانه نمی دونستم چه جوری دو قسمتش کنم! اونایی که حوصله دارن لطف کنن و منو تا آخرش همراهی کنن مشغول حرف زدن بود و حواسش به من نبود… داشت توضیح میداد که چطور یکی از استادا بورسش کرده و چی شد که این قدر سریع کارهاش درست شد! من چشمامو به سقف دوخته بودم و تند تند پلک میزدم که مبادا اشکام سرازیر بشن… فقط یه لبخند تلخ گوشه ی لبم و بود و سری که گاهی برای تصدیق حرفاش تکون میدادم از همون بار اول که دیدمش یه حس خیلی خوبی بهش داشتم و شاید چون سنم کم بود زود دل بسته ی همه کس می شدم! توی این 4 سالی که هنرجوش بودم حتی 1 بارم مستقیماً نشون نداد علاقه ای به من داره ولی هر بار با توجهاتش یا با غافلگیر کردنای گاه و بیگاهش منو این طوری متقاعد میکرد که اونم دوسم داره اما شایدم خودم دلم میخواست این جوری باور کنم… بگذریم، وقتی آهنگ صداش قطع شد بدون اینکه حتی یک کلمه از حرفاش رو فهمیده باشم یا حتی نگاهش کنم ، کیفمو برداشتمو سریع از آموزشگاه دویدم بیرون… تا خونه پیاده رفتمو تمام مسیرو اشک ریختم یادم نمیاد هیچ وقت اون جوری گریه کرده باشم! 2 سال گذشت و تو مدت این 2 سال ما چند باری باهم چت کردیم حرفای عادی بود همش راجع به اینجا یا راجع به اونجا. اون اوایل هر روز فیس بوکشو زیرو رو میکردم ولی بعد بیخیال شدم و تصمیم گرفتم با اکیپ دوستای دانشگاهم سرگرم بشم البته با کسی فاب نبودم! رفتم سر لپ تاپم و دیدم که از سپهر مسیج دارم خیلی وقت بود حرف نزده بودیم واسه ی همین تا بیاد با این سرعت اینترنت بازش کنه برام 3 ساعت گذشت… متن پیامش این بود: نازگل عزیزم سلام حالت چطوره؟ همه چی خوب پیش میره؟ می دونی که به خاطر اوضاع دانشگاهم نتونستم ایران بیامو حسابی دلتنگ ایران، خانوادم و همه ی شما هنرجوهامم ( به اینجاش که رسیدم از حرص دندون قروچه ای کردم که فکم درد گرفت) هفته ی دیگه دارم میام ایران و خیلی دلم میخواد اگه تو هم بتونی هم دیگه رو ببینیم… اومدم باهات تماس میگیرم که هر جا مایل بودی قرار بذاریم به امید دیدار حس عجیبی داشتم دلم نمی خواست ببینمش چون باز هوایی می شدم، اون می رفت انگلیسو باز برای من روز از نو و روزی از نو! از یه طرفم دلم نمیومد نبینمش دلم به شدت براش تنگ شده بود! طبق معمول دل بدجنسم عقلم رو پیچوند و تصمیم گرفتم ببینمش یه هفته گذشت و خبری نشد و من مدام حرص میخوردم… بعد از 6 روز وقتی از خواب بیدار شدم دیدم یه میس کال از شماره ای ناشناس دارم… رفتم صبحانه خوردمو برگشتم دیدم گوشیم داره زنگ میخوره تا برداشتم صدای نواختن پیانو اومد… واااایییی خدا جونم این که همون آهنگ مورد علاقه ی منه :))) کی می تونه باشه جز سپهر ؟؟؟ سعی کردم قلبمو که از شدت هیجان داشت خودشو به در و دیوار میکوبوند آروم کنم و از رقص انگشتای عشقم روی کلاویه ها لذت ببرم… وقتی تموم شد یه صدای آشنا و مردونه گفت: الو؟ نازگل؟ گفتم: سلااااام _ سلام خوبی؟ احوالت چطوره؟ خوشت اومد؟ _ ممنونم عالی بود رسیدن به خیر و … بعد از دقیقاً 38 دقیقه گوشی رو قطع کردیم قرار شد نزدیک غروب بریم همون هتلی که جفتمون عاشق محیطشو غذاهاش بودیم! عصر شد… با کلی وسواس آرایش کردم و بعد از دل کندن از آینه راهی هتل شدم وقتی وارد شدم یه پسر قد بلند و دیدم که به پهنای صورتش لبخند مهربونی به لب داشت و جعبه ی نسبتاً بزرگی هم دستش بود تو اون لحظه فقط دلم میخواست پر بکشم و بپرم تو بغلش. پاهام و صدام رو ویبره بودن خیلی سعی کردم خودمو کنترل کنم و آخر با صدایی که از ته چاه در میومد سلام کردم… سر میز در جعبه رو باز کردم توش پر بود از شکلاتای خوش مزه و مجسمه ی فوق العاده ای از یه پیانو که دختری روش نشسته بود و پسری که نوازنده بود، به دختر نگاه میکرد قند تو دلم آب میشد من… بعد از خوردن شام سکوت شد که سپهر گفت: نازگل ببین من خیلی فکر کردم توی این 2 سال و کلی سبک سنگین کردم و آخر یه تصمیمی گرفتم که میخوام بهت بگم مشتاق نگاهش کردم که گفت : زندگی من نظم نداره و خیلی مشخص نیست که چی به چیه اما من مطمئنم اگه تو بیای تو زندگیم نه تنها نظم میگیره و اوضاعم سر و سامون پیدا میکنه، بلکه دنیای من زیر و رو میشه و وجودت همه ی غم و غصه هامو میشوره! معنی حرفاشو می فهمیدم ولی نمی تونستم هضمشون کنم… با دهن باز نگاهش میکردم که ادامه داد: هر روز فیس بوکتو چک میکردم که نکنه با پسری دوست باشی ولی تا اونجایی که فهمیدم خدا همراه من بود و نذاشت از دستت بدم. خواستم اول نظر خودتو بدونم تا اگه موافق بودی خانواده هارو در جریان بذاریم گرچه خانواده ی من کامل اطلاع دارن میدونم خیلی بی مقدمه و هول هولکی ازت درخواست کردم ولی میشه با من ازدواج کنی؟ دیدم با یه لبخند مضطرب بهم نگاه میکنه و من مثل دیوونه ها بهش زل زدم آب دهنمو قورت دادمو برای این که نشون ندم چه قدر خوش حالم گفتم: من باید فکر کنم یهو دستمو تو دستش گرفت و یه فشار کوچیک داد.یخ کردم ، داغ کردم هنگ کردم کلاً هنوز توی موج انفجار حرفاش بودم که کیش و ماتم کرد… مهربون لبخند زد و گفت: عزیزم می دونم باید فکر کنی ولی میشه خواهش کنم توی این هفته بهم جواب بدی؟ چون من فقط یک ماه مهلت دارم توی ایران بمونم سرمو تکون دادم ادامه داد: نازگل بدون که تموم این دو سال با فکر کردن به تو و تصور صورت نازت روحیه گرفتم و زنده شدم لبخند بی جونی زدم و عضلات شل شدمو جمع و جور کردم که کم کم بریم گفت خودم می رسونمت نمی دونم من کی اوکی دادم که حس کرد بله رو گرفته و کل مسیر محکم دست منو گرفته بود و حرف نمیزد منم که از خدام بود تو آسمونا بودم وقتی رسیدیم صورتشو آورد نزدیک صورتمو گفت: می دونی که اگه بگی نه میامو به زور میبرمت دستمو تقریباً به زور از دستش کشیدم بیرون و رفتم در خونه رو که بستم دیگه نتونستم پاهامو کنترل کنم نشستم رو زمین از خوشی زار زار گریه کردم کارای ما خیلی سریع پیش رفت یه جوری که خودمم نفهمیدم چه طور گذشت همه ی قرار مدارا گذاشته شد و ما حلقه دست هم کردیم سپهر میرفت و باز 6 ماه دیگه بر میگشت تا مراسمو برگزار کنیم 2 روز قبل از رفتنش بود خیلی عصبی بودم صبح اومد دنبالمو گفت اگه گفتی کجا میخوام ببرمت؟ گفتم: نمی دونم! گفت: همونجا که عاشق نگاهت شدم، همونجا که دلم برای خندیدن و شیطنتات ضعف رفت، جایی که وقتی اشک تو چشات جمع شد قلبم وایساد و گفتم خدایا این خودشه این نازی مال منه… با اعتراض گفتم من کی گریه کردم؟ گفت: همون روزی که گفتم میرم… قربون قلب کوچولوت برم ریز خندیدمو یه مشت کوبیدم توی بازوش! رسیدیم به آموزشگاه… وای که چه قدر خاطره ی خوب داشتم اینجا… رفت پرده هارو کشید و فضای سالن روشن شد به در کلاسمون نگاه میکردم که متوجه شد و رفت داخل و کاور روی پیانو رو برداشت و نشست روی صندلی خاک گرفته!شروع کرد به زدن همون آهنگی که روز آخر برام زده بود اصلاً دقت نکرده بودم که چه قدر زیبا و غمگینه با عشق محو تماشاش بودم که وسط موزیک پا شد اومد به سمتم _ من چه جوری 6 ماه دیگه رو هم بی تو تحمل کنم آخه؟ چه جورییی؟ بعد منو محکم تو بغلش کشید و تنمو به خودش فشار داد! ضربانم روی 1000 بود نفسم داشت بند میومد بینیش رو گذاشت به بینیم… نفساش میخورد تو صورتم وای نمی دونین چه حسی داشتم لباشو گذاشت رو لبام و با یه ولع خاصی خوردشون… من که هنوز مات و مبهوت بودم به خودم اومدمو لبشو بین لبام گرفتم! منو برد به سمت سالن و روی کاناپه ی سالن خوابوند شالم رو درآورد و دکمه های مانتومو باز کرد و یقه ی تاپمو کشید پایین تا برسه به سینه هام بالای سینه هامو می بوسیدو زبون میکشید و میومد بالا روی گردنم و بعدم روی لبام و لاله ی گوشم دیگه اختیارم دست خودم نبود آروم آروم ناله میکردمو اون با هر ناله ی من محکم تر لبامو می مکید! دستاشو زیر تنم برد و تاپ و سوتینمو در آورد یه نگاه به بدنم کرد و گفت: اینا دیگه تا ابد مال منن و مثه وحشیا سینه هامو خورد و گاز های کوچیک گرفت آروم اومد روی شکممو بوسید و دور نافم زبون میکشید بعد هم شلوارمو در آورد… حس خجالت و نیاز داشت آزارم میداد دست کشید روی پاهامو رونامو بوسید و بعدش دستشو گذاشت رو شورتمو کوسمو ماساژ داد دستمو بردم جلو دکمه های پیرهنشو باز کردمو درش آوردم بعد هم کمربند و شلوارش رو… خودش اومد خوابید روم و کیرشو سفت چسبوند به کوسم نبض کیرشو کامل می تونستم حس کنم دیگه داشتم دیوونه میشدم سرشو یه جوری کج کرد که یعنی اجازه هست؟که من لبشو با دندونام کشیدمو شورتشو در آوردم اونم با یه حرکت سریع شورتمو در آورد و سرشو برد سمت کوسم و با انگشاش کوسمو باز کرد زبونشو اول آروم و کم کم تند تند روی چوچولم میکشید و میمکیدش من داشتم دیوونه میشدم صدای آه ناله هام مدام بلندتر میشد خودم نشستمو بهش گفتم جلوی کناپه وایسه کیرشو توی دو تا دستم گرفتم و مالیدم بعد سرشو بوسیدمو زبون زدم. با یه دستم واسش جق میزدم و با دست دیگه ام تخماشو میمالیدم میخواستم تا جایی که میتونم بهش عشق و لذت بدم واسه ی همین سعی میکردم خیلی خوب ساک بزنم هر آهی که می کشید قلبم می ریخت و کوسم خیس تر میشد موهامو گرفته بود و وقتی کیرش تا ته میرفت تو حلقم سرمو بهش فشار میداد گفت: نازی جونم خوشگل خانومم بسه بخواب فدات شم! خوابیدم اومد روم خوابیدو لبامو محکم توی لباش گرفت و کیرشو هی روی کوسم میکشید داشت منو میکشت فشارش دادم به خودم که گفت جووووونننن! کیرشو تنظیم کرد و یواش یواش کردش تو منتظر درد و خون و لذت بودم خیلی درد کشیدم اما از خون خبری نبود وقتی کیرش تا ته رفت تو کوسم چنان جیغی زدم که ترسید و کیرشو درآورد ولی کوسم خون نمیومد گفتم سپهر چرا خون نمیاد پس؟ گفت عشقم شاید ارتجاعیه پردت خیلی احساس بدی داشتم دلم نمیخواست فکر کنه قبلاً سکس داشتم ، چشام اشکی شد هم از شدت درد و هم از غصه که سپهر محکم بغلم کرد و گفت نازی جونم ببخشید که دردت آوردم… دیگه زن من شدی قربونت برم حالم یکم بهتر شد گفتم خوبم سپهر بکن منو… گفت جوووونم چشم عمرم میکنم اون کوس نازتو… و این بار بی مهابا و سریع کیرشو تا ته کرد تو کوسم که البته دردش کمتر بود و لذتش بیشتر… چون کوسم خیلی خیس بود کیرش راحت توی کوسم بالا پایین می رفت و وقتی حس کرد من دیگه درد ندارم و همش لذت خالصه، ریتم تلمبه زدنشو تند تر کرد! من جیغ میزدمو اونم آه و ناله میکرد میگفتم سپهر عشقمممم کوسمو جر بدهههه کیرتو میخوام کیر تورو میخوام فقط و اونم قربون صدقه ام می رفت وای خدا جونممممم باورم نمیشد این مرد منه و من زیر کیرشم و اون داره بهم عشق تزریق میکنه! صداش دیوونه ترم میکرد اون قدر تند تند تلمبه زد که حس کردم الآن از کاناپه میفتیم پایین یهو صدای آه و ناله اش بیشتر شد و منم حس کردم تنم داره منقبض میشه گفتم فکر کنم دارم ارضا میشم… گفت ای جانم فدای تو من بشم خانوم من تند تر تلمبه زد و من غرق لذت بودم آهههههههه سپهرررر بکننننن وایییییی کیرت تو کوسمهههه… اونم دست میکشید رو تنمو سینه هامو فشار میداد… تنم لرزید و با تکون شدیدی ارضا شدم چند لحظه بعد هم اون داشت ارضا میشد و کم کم فریاد میزد کیرشو در آوردو آبشو ریخت روی سینه هام گفت نازگل عاشقتم میخوامت نازی من اون دقایقو ما توی بهشت سیر کردیم باهم… اولین سکس ما بود و واقعاً خیلی برام لذت بخش بود که توی آموزشگاه، همونجایی که روحمون بهم گره خورد، جسمامونم بهم پیوند خورد… سپهر 4 ماه دیگه بر میگرده و من منتظرم که بلاخره این دوری و جدایی برای همیشه تموم بشه… ممنونم که خوندینش

نوشته: NazGoliii


👍 0
👎 0
28834 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

433554
2014-08-30 06:56:30 +0430 +0430
NA

نسبتا خوب بود و دلنشین. بعد از کلی داستان بد چسبید واقعا. ممنون.

0 ❤️

433556
2014-08-30 07:41:31 +0430 +0430
NA

بلاخره بعد از یه عالمه فحش چشممون به جمال نظرات موافق و بدون فحش روشن شد!!!

0 ❤️

433557
2014-08-30 11:17:25 +0430 +0430
NA

خييييييييييييييييليم طولاني نبود ولي … نخوندم خخخخخخ
خسته نباشي

0 ❤️

433558
2014-08-30 12:08:30 +0430 +0430
NA

مرسی از زحمتی که کشیدی قشنگ بود
بقول دوستان بعد کلی شر ی داستان خوب خوندیم

0 ❤️

433559
2014-08-30 12:12:52 +0430 +0430
NA

عالی بود. خیلی داستانتو دوست داشتم. سکس و عشق امیزه قشنگی هست.مرسی. give_rose

0 ❤️

433560
2014-08-30 13:07:44 +0430 +0430

البته نظرات دوستان واس من محترمه
داستانت خوب بود
ولی آخراش یکم خرابش کردی
بهتر بود تو همون فضای عاشقانه نگش میداشتی و لاشیگونه تمومش نمیکردی
بعد اینکه سپهر پردتو زد سریع گفتی منو بکن
سپهر کیرتو میخوام،سپهر عشقم منو جر بده آههههههههه سپهر کیرت تو کسمه
بنظرت گفتن اینا واس کسی که سکس اولشه منطقیه؟
کار به واقعی یا غیر واقعی بودنش ندارم
درسته شاید هدفت تحریک خواننده بوده
ولی بهتر بود داستان به این قشنگیرو به شکلی رمانتیک و عاشقانه و در غالب همون فضای سکسی و شهوت، عجقولانه تمومش میکردی
بهر حال خسته نباشی

0 ❤️

433561
2014-08-30 17:05:40 +0430 +0430

چرت بوووووداه اه اه ریدی به سکس

0 ❤️

433562
2014-08-30 21:36:37 +0430 +0430
NA

علاوه بر نظر جناب جمشید >>> بشخصه خوشم نبومد به 2 دلیل:1- مصنوعی و لوس بود اوایلش -2- اخراشم جندگانه بود
یارو بار اولش از درد صداش درنمیاد میزنه زیر گریه تو میگفتی جررت بده :| جلل الخالق :|
بیا برو اونور حال نداریم باااااا
دفه بعد خواستی بنویسی درست بنویس چون توانایی نوشتن داری ولی لوسی

0 ❤️

433563
2014-08-31 00:54:31 +0430 +0430
NA

خیلی مسخره بود والا من دفعه اول از درد داشتم می مردم ولی از شرم و خجالت جلوی پسری که تازه 2 روز بود همسرم شده بود صدام در نمی یومد خجالت می کشیدم تو چشماش نگاه کنم چه برسه بگم منو بکن ! جرم بده! عجببب این حرفا رو دخترها نمی زنن

0 ❤️

433564
2014-08-31 02:24:07 +0430 +0430
NA

عالییییییییییییی بود

0 ❤️

433566
2014-08-31 07:11:34 +0430 +0430

خوب نوشتي ولي از تمش خوشم نيومد…من عاشق يه دختر بودم تا 6ماه بهش دست نزدم.فقط نگاش ميکردم" اونم ميخنديد "منم ذوق ميکردم.شرمم ميشد تو چشماش نگاه کنم…راسته ميگن عاشق خجالتيه…راستي بعد از 6ماه ديگه هيچوقت نديدمش…کاشکي بودش “”"فقط نگاش ميکردم…کاشکي…

0 ❤️

433567
2014-08-31 07:53:29 +0430 +0430
NA

خوب بود ولی نمیدونم چرا تحریکم نکرد!واسه بار اول زیادی ریلکس بودی ولی در کل قشنگ نوشتی بازم بنویس!!

0 ❤️

433568
2014-09-06 00:45:37 +0430 +0430
NA

درود بر شما
خیلی خوب بود
موفق باشی و شاد کام

0 ❤️