سند من به نام توئه

1400/06/27

این نوشته صرفا داستانه و من حتی یکبار هم تجربه سکس نداشتم.
نظراتون و برام بنویسید . خوشحال میشم .

آروم آروم سمتش رفتم و محکم پریدم روی پشتش و پاهامو دور کمرش حلقه کردم
علی که درگیر ناخونک زدن به کیک شکلاتیه روی میز بود ، کمی از جاش پرید ولی بعد از بوسه ای که به گونه ش زدم لبخند زد و دستاشو پشتش زیر پاهام حائل کرد تا نیفتم…
_عشق شکموی من داره چیکار میکنه؟
خندید و سرش و به سمتم چرخوند
_داشتم دست پخت خانم آشپزم و تست میکردم…
با ذوق خندیدم…گوشه ی لبش شکلاتی شده بود…
به زحمت سرم و نزدیک صورتش بردم و زبونمو روی اون قسمت کشیدم و بعدش جای زبونم و بوسیدم و گفتم
_فک نمیکنی برای شکلاتی کردن سر و صورتت سنی ازت گذشته باشه ؟
لبخند کجی زد و گفت
_فکر نمیکنی برای پریدن رو کوله من سنی ازت گذشته باشه ؟
خندیدم و زبونمو براش در آوردم
_اصلاااااا
متقابلا مهربون خندید و گفت
_شامت کی میپزه؟
ماچ محکمی از گونش گرفتم ، از پشتش پایین پریدم و سمت گاز رفتم و همونطور که شعله ش و خاموش میکردم گفتم
_تا تو بری لباسات و عوض کنی منم میز شام و میچینم…
چند ثانیه گذشت و چیزی نگفت…سرم و برگردونم سمتش که دیدم زومه روی باسنم…
خندم گرفت…
_هوی اقا… چشم چرونی؟ من صاحب دارما…
اخم کمرنگی کرد و گفت
_کی باشن؟
تابی به موهام دادم و متفکر گفتم
_آم…خوشتیپ ترین و جذاب ترین مردی که به عمرم دیدم…
اخمش غلیظ تر شد…
_عه؟ نه بابا اسمشو بگو منم بشناسم این معجزه ی الهی رو…
خندیدم و گفتم
_اسمش…اوم…علی آقاست… میشناسیش؟؟؟
بلافاصله دستمو گرفت و سریع کشیدم سمت خودش…محکم افتادم تو بغلش… دستاشو دور کمرم حلقه کرد و پیشونیشو به پیشونیم چسبوند…غرق شدم تو چشمای خوشگلش…چه قدر دوسش داشتم…قلبم از فشار این احساسات عمیق داشت خفه میشد…
_که صاحب داری؟
لباشو اروم بوسیدم و همونطور که لبام روی لباش بود گفتم
_اره…سندم شیش دنگ به نامشه
لبخند خوشگلی زد و حینی که دستاشو منظم روی کمرم حرکت میداد گفت
_موافقی یکم دیرتر شام بخوریم ؟
لبخند نامحسوسی زدم ، یه جورایی منتظر چنین حرفی بودم! دستامو که تاحالا بیحرکت روی قفسه ی سینش مونده بود و حرکت دادم و در حالی که دکمه ی اول لباسش و باز میکردم اروم گفتم
_من همیشه موافق تو ام…
لبخند رضایت بخشی زد و گفت
_بایدم همینطور باشه…
دستاشو زیر پام گرفت و از زمین بلندم کرد…دستامو دور گردنش حلقه کردم…
فکر میکردم بره سمت اتاق خواب ولی اینکارو نکرد…
گذاشتم روی اپن آشپزخونه و دستاشو دو طرف پهلوهام روی سنگ اپن گذشت…
با تعجب نگاهش کردم
_اینجا؟
لباشو روی گردنم گذاشت و صدای (اوم) مانندی از بین لباش خارج شد…با حس زبونش روی گردن و ترقوم با خنده سرم و سمت مخالفش بردم تا فضای بیشتری داشته باشه…بوسه ی داغی روی گردنم نشوند و ازم جدا شد…
دسته گرمش و زیر تاپم برد و شکمم و نوازش کرد…با لمس کردناش دیوونه میشدم و از طرفی به خاطر آروم بودن حرکاتش قلقلکم گرفته بود…میدونست ولی بازم ادامه میداد بالاخره طاقت نیاوردم و زدم زیر خنده و دستم و روی دستاش گذاشتم…خوشگلترین لبخندش و تحریلم داد ، سرش و نزدیک گوشم برد و بعد از گاز خفیفی که از لاله ی گوشم گرفت با صدایی بم که بند دلم و پاره میکرد گفت
_میخندی فوق العاده میشی…
و نفس داغش و توی گردنم بیرون داد…چشمامو بستم…ضربان قلبم بالا رفته بود… همیشه همینطور دیوونه کننده بود هر ثانیه…
اروم ازم جدا شد و تاپمو سریع از تنم کند و کنارم روی اپن انداخت…
نگاه پر شهوتی به سینه هام انداخت و لباشو چفت لبام کرد…سریع دستامو دور گردنش حلقه کردم و شروع به همراهی کردم…من بی تاب تر از اون و اون بی تاب تر از من به جون لبای همدیگه افتاده بودیم…اونقدر محکم لبامو میبوسید و میمکید که ترسیدم زخمشون کنه…
دستاشو پشتم برد و بند سوتینم و باز کرد…گاز کوچیکی از لب پایینم گرفت و ازم جدا شد…سوتینم و از تنم در اورد و دستاشو با فشار روی سینم گذاشت که اه عمیقی کشیدم… لباشو روی سینه ی چپم گذاشت و زبونش و روش کشید…صدای آه و نالم اشپزخونه که نه ، کل خونه رو پر کرده بود…
دستمو لای موهای کوتاهش فرو کردم و سرش و بیشتر به سمت سینه هام هدایت کردم…از این کارم خوشش اومد چون به شدت بوسه ها و فشار دستاش اضافه کرد…بعد از گذشتن چند دقیقه که انگار شیره ی وجودم و با لذت گرفت ، بوسه های ریزش و تا لبام ادامه داد و شروع به بوسیدن لبام کرد…همونطور که همراهیش میکردم دونه دونه دکمه های لباسشو باز کردم…بدون اینکه لباشو از لبام جدا کنه دستاشو عقب برد که پیراهنشو از تنش در بیارم…همین کارو کردم و پیرهنشو روی زمین رها کردم…
انگشتامو روی سینه ی پهنش کشیدم و شکم و سیکس پکش و نوازش کردم که اه خفه ای کشید…
همین حرکت باعث شد که بیشتر ترغیب بشم…
از لباش جدا شدم و زبونم و روی گردنش کشیدم و بوسه های صدا دارم و از ترقوه تا سینه هاش ادامه دادم…
انگشتای شصتم و روی سر سینه هاش گذاشتم و فشار دادم که خندید ، چشماشو بست و نفس عمیقی کشید…
ناخونامو دایره وارد دور سر سینش حرکت دادم و در اخر زبونم و روشون کشیدم…
بالا اومدم لبامو روی لبای خوش حالتش گذاشتم…شروع به همراهی کرد… درگیر بوسیدنم بود که دستمو از روی شلوار روی ایرکشن سفتش گذاشتم و فشار خفیفی بهش وارد کردم…گاز محکمی از لبم گرفت که آخم در اومد…
دستش سمت سگک کمربندش رفت…
دستاشو گرفتم و روی سینه هام گذاشتم…نگاه خمار و تب دارش و بهم داد…
بوسه ی کوتاهی به لبش زدم و خودم کمربندش و باز کردم ، دستمو از شلوار و لباس زیرش رد کردم و ایرکشنش و توی دستم گرفتم که لرزید و چشماشو بست…
دستمو تند تند بالا پایین کردم که ناله ی خفه ای کرد…نمیتونست تحمل کنه و این و از نفسای عمیقی که میکشید میفهمیدم…حلقه ی دستام و دور ایرکشنش تنگ تر کردم و سرعت حرمات دستم و بیشتر که اسمم و با ناله صدا زد…
_جانم…
_اه…بس…بسه…
اما من انگار ول کن نبودم…میخواستم بیشتر تحریکش کنم…
بالاخره صبرش سر اومد دستامو گرفت و از آلتش دور کرد و شلوار و لباس زیرش و همزمان از تنش پایین کشید…
پامو باز کرد و دامن کوتاهمو همراه با لباس زیرم در آورد و نزدیکم شد…میدونستم میخواد چیکار کنه…دستامو مشت کردم…
فاصله ی باقی مونده رم پر کرد و زبونش و بین پام کشید…چشمام و بستم و ناله ی پر صدایی کردم…زبونش و تند تند حرکت میداد که باعث میشد با هر بار تکرار این حرکت بمیرم و زنده بشم…چنان لذتی بهم تزریق میکرد که حس میکردم روح از تنم خارج میشه…
بعد از اینکه حسابی ازم سیر شد بالا اومد ، بغلم کرد و ایرکشنشو بلافاصله با فشار واردم کرد…چشمامو از درد و لذت بستم و به کتفش چنگ زدم…
اسممو بلند صدا زد و شروع به تلمبه زدن کرد…صدای آه و ناله مون لحظه ای قطع نمیشد و ضربان قلبمون به طرز دیوونه کننده ی بالارفته بود…ایرکشنش و محکم و سریع عقب و جلو میکرد که اگه محکم بغلم نکرده بود مطمئنا با سرعت و فشار بالاش صد بار پرت شده بودم…
چند دقیقه که گذشت بالاخره کم اوردم و نتونستم تحمل کنم و ارضا شدم علی نفس عمیقی کشید و بعد از چند حرکت دیگه بالاخره بیرون کشید ، گذاشتم روی اپن و باز گاز ارومی که از کتفم گرفت روی پام ارضا شد…
سرشو روی گردنم گذاشت و نفس عمیقی کشید…محکم بغلش کردم و اروم اروم به پشتش ضربه زدم و نوازشش کردم…
_خوبی…؟
بالا اومد پیشونیمو و گفت
_بهتر از همیشه عشق من…بهتر از همیشه…ممنون
لبخند زدم و لباشو بوسیدم و گفتم
_خیلیییییییییی دوست دارم علی
به چشمام نگاه کرد و با مهربونی گفت
_منم همینطور عزیزه دلم…آ راستی
منتظر نگاهش کردم…
پایین رفت پیراهنشو از روی زمین برداشت ، تنم کرد و گفت
_سرما نخوری…کولر روشنه…
و بعدم با تاپه خودم روی پام و تمیز کرد…
_این و میخواستی بگی؟
خندید دکمه های پیراهنش و که حالا توی تن من بود و بست ، اروم گردنم و بوسید و گفت
_نه …میخواستم بگم که…سند منم…شیش دنگ به نام توئه…

نوشته: میسی


👍 14
👎 2
16401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

832883
2021-09-18 00:42:06 +0430 +0430

پرایدی مگه؟ 😁

5 ❤️

832889
2021-09-18 01:03:14 +0430 +0430

داستان بدی نبود لایک میدم ولی میدونی با ایرکشن زخممون کردی !؟

3 ❤️

832895
2021-09-18 02:24:17 +0430 +0430

تموم شد!؟
خیلی تاثیر گذار بود

1 ❤️

832896
2021-09-18 02:36:41 +0430 +0430

آقایان خانوما , جون عزیزتون ناموصا یکی به من بگه فاز اینایی که میان تو ی سایت سکسی و ی داستان سکسی می‌نویسن و از کلمه کیر و کص استفاده نمیکنن 😐😐

3 ❤️

832897
2021-09-18 03:27:10 +0430 +0430

هاچبکه ؟

1 ❤️

832905
2021-09-18 04:25:04 +0430 +0430

داستان بدی نبود .ارزش خوندن داشت👍
فقط یه ذره سناریو قدیمی و تقریبا تکراری داشت؛در ضمن اولش هم گفتی که تجربه سکس نداشتی و درسته چون از سبک نوشتنت مشخص بود(حالا یه جوری میگم انگار خودم شبی یه دافو زمین میزنم😂)در کل داستان خوبی بود.لایک سوم تقدیمت❤️

1 ❤️

832913
2021-09-18 07:33:59 +0430 +0430

کم‌سواد

حدود بیست خط خوندم و فهمیدم که املای فارسیت خرابه. اولش هم نوشتی که تجربه سکس نداری و داستان سکسی مینویسی. مثل این میمونه که تا به حال آشپزی نکرده باشی ولی آموزش آشپزی بدی.

ها کـُ‌کا

6 ❤️

832923
2021-09-18 09:02:37 +0430 +0430

زیبا بود
فقط یه نکته👇
_خوبی…؟
(بالا اومد پیشونیمو و گفت)
فکر کنم تو این سطر یه کلمه جا افتاده👆

0 ❤️

832926
2021-09-18 09:06:38 +0430 +0430

نقطه تخیولت خیلی بالاست بااین که تا حالا تجربه نکرده بودی ولی خوب بیان کرده بودی من خوشم اومد مرسی

0 ❤️

832963
2021-09-18 14:47:06 +0430 +0430

وسط سکس هم بعدا که تجربه دار شدی میخوای بگی ایرکشنتو بکن توم .

1 ❤️

832973
2021-09-18 15:53:19 +0430 +0430

بعنوان یه دختر چهارده پونزده ساله هی بدک نبود
هرچند که کامل نخوندم ولی فضاسازی قابل قبول بود
فقط ایرکشن غلطه دخترم، ارکشن درسته بعدشم معنی این کلمه آلت تناسلی مرد نیست، معنیش شق کردن یا همان کلمه ی عربی نعوظ است.

1 ❤️