سونیا (۳ و پایانی)

1397/12/19

…قسمت قبل

تو راه که داشتم بر میگشتم لحظه به لحظه بودن با سونیا رو تو ذهنم مرور میکردم مثل بچه ای که یه آب نبات خوشمزه رو یواش یواش و با لذت میلیسه مبادا که زود تموم بشه . من برام عشقبازی قبل از سکس مهم بود اما اون زود خسته میشد و حشری و دلش میخواست که توش کنم . من سه بار و اون دوبار ارضا شده بود . حس خیلی خوبی داشتم . تو همون راه با چت تلگرام با هم از اولین تجربمون از با هم بودن حرف میزدیم . وقتی برگشتم براش اینترنتی یه لباس فانتزی سوراخدار خریدم و گفتم سری بعد که اومدم اینو بپوش . یه برنامه مالی میخواست که من تو اکسل نوشته بودم . گفت دنبال همچین برنامه ای هستم . گفتم من دارم برات میل میکنم . ولی یه شرط داره . گفت هر چی باشه حاضرم . گفتم من سوراخ کوچولوی صورتی کونتو میخوام . گفت تو حالا ایمیل کن اون برنامه رو گفتم اولش باید بهم قول بدی. گفت باشه بابا ایمیل کن . تولد پسرم بود یه عکس که پسرم رو بغل کرده بودم تو پروفایل تلگرامم گذاشته بودم . اون عکس حالشو خراب کرد . یه خورده باهام سر سنگین شده بود نمیدونم چرا . چند هفته گذشت . ماموریت تهران خورد بهم . یارو صاحبخونه از 350 تومن اجاره رو برده بود 500 تومن . ولی جاش خیلی خوب و امن بود . کارت به کارت کردم و مثل دفعه قبل با خودم وسایل برداشتم و راهی تهران شدم توی راه چندین بار تماس گرفتم پیام داد تو جلسه ام . رفتم وزارتخونه . از اونجا پیام دادم نوشت وقتی کارم تو شرکت تموم شدمیرم اپیلاسیون بعد میرم خونه اجاره ای . بعد از اتمام کارم تو وزارتخونه دوباره اسنپ گرفتم و رفتم همون خیابون اما نیومده بود . سر کوچه وایستادم یه بیست دقیقه معطل شدم . تا خلاصه با ماشینش اومد . منو سوار کرد و با هم رفتیم تو پارکینگ. سرایدار خونه یه پسره جوون افغانی بود .بر خلاف دفعه قبل یه ساک خیلی کوچیک همراه سونیا بود یه خورده هم گرفته بود . روز پرکاری رو پشت سر گذاشته بود یه جلسه کاری سنگین تو محل کارش . مدیر فروش یه شرکت بود . رفتیم تو آپارتمان . یه خورده وسایل برای صبحونه و هله هوله و میوه خریده بودم . گذاشتم تو آشپزخونه و اومدم بغلش کردم و لباشو بوسیدم. بوسه هاش مثل دفعه قبل گرم و آتشین نبود . گفت باید شب برگردم . تعجب کردم . گفتم مگه مهمون دارید خونه؟ گفت حالا برات میگم . آب معدنی نخریده بودم . زنگ زدیم برامون یه باکس آب بیارن . خیلی ساکت و تو خودش بود . آب رو که آوردن لباسامونو کندیم و رفتیم حموم . تو حموم زیر دوش آب داغ بغلش کردم و بوسیدمش .بدنهای لختمون زیر آب داغ تو هم میپیچید همدیگر رو شستیم . کیرم سفت شده بود و بین بدنهای کف آلودمون سرگردان بود . از پشت با لنبرهای لیز و کف آلودش بازی میکردم و دستمو لای لپ کونش میکشیدم و با انگشتم با سوراخ کونش بازی میکردم . بهش گفتم نمیخوای بدهیتو بدی؟ کلی واسه اون برنامه اکسل جون کندم . گفت چرا میدم بدهیمو. الان میخوای ؟. گفتم اگه بدی که بد نمیشه . برگشت و تا پایین خم شد و لای لنبرای نرمشو با دو تا دستاش باز کرد . سوراخ خوشگل و کوچولوی کونش بیرون زد و در دسترس قرار گرفت . یخورده شامپو بچه ریختم و شروع کردم با انگشتام بازش کردن و ماساژدادن سوراخش. با یکی و بعدا که جا وا کرد با دو تا انگشت ماساژش دادم و راهشو کم کم باز کردم . خودش برگشت و با دوش تلفنی حموم کیرمو که کفی بود آب کشید و گذاشت تو دهنش و قوام داد بهش . دو باره برگشت و با دستاش لاشو واکرد . آهسته سر کیرمو گذاشتم رو سوراخش و دوباره شامپو بچه ریختم و فشار دادم سرش بزور رفت درد داشت یه آی یواش گفت . نگه داشتم سرشو اون تو تا یه خورده جا واکنه سینه هاشو از پشت تو مشتم گرفتم و آهسته کمرو جلو دادم کم کم همش تو رفت بازم یه خورده نگهداشتم تا جا واکنه . دیگه تا خایه هام توش بود گرمای داخل بدنشو با پوست کیرم حس میکردم تو ابرا بودم چشمامو بستم و شروع کردم به کمر زدن با لذت و آهسته کیرم میرفت و میومد . خسته شده بود دستاشو گذاشته بود کف حموم که نیافته . تند کردم که آبم بیاد تو بد پوزیشنی بود . آبم اومد و خالیش کردم اون تو . زود بیرون کشیدم . با بیرون کشیدنم یه مقدار آب کمرم با کف از سوراخش ریخت کف حموم . رو توالت فرنگی نشست و خودشو شست . زودتر از من بیرون اومد . من خودمو شستم و بیرون اومد رفتم تو اتاق طبق معمول خودمو خشک کردم وشسوار کشیدم و دیدم تو اون یکی اتاق خواب رفته زیر پتو. پتو رو کنار زدم دیدم لخت زیر پتو دراز کشیده . دستمو کشید و منو انداخت رو خودش . گفتم بابا بذاریه نفس بگیریم . گفت عجله دارم بیا. لباسمو دو باره کندم و لخت رفتم زیر پتو شروع به عشقبازی کردیم . خیلی با عجله عشقبازی میکرد . فکر کردم حشری شده و هنوز تو کسش نکردم . من تو حموم آبم اومده بود اما اون نه. وحشیانه به طرف کیرم حمله کرد و شروع به مکیدنش کرد . داشت میکندش . گفتم چته بابا کندیش از جا . داگی وایستاد و گفت از پشت بذار توش . کمرشو به طرف بالا قوس داده بود تموم کسش بیرون زده بود . فرصت کاندوم گذاشتن نداد . اونقدر لیز و خیس بود که نیازی به هیچ روان کننده ای نداشت . توش کردم و شروع به تلمبه زدن کردم . از بالا رفت آمد کیرمو میدیدم تو کسش . دور سوراخ کونش یه ذره قرمز شده بود . جیغ میزد . از صدای ناله هاش و تشویقش به محکمتر زدن بعد از چند دقیقه آبم اومد . هول هولکی بیرون کشیدم آبمو ریختم رو کمرش . خسته شده بودم در فاصله چند دقیقه دوبار سکس داشتیم . معنی اینهمه عجله رو نمیفهمیدم . کلی برنامه گذاشته بودیم . تو حرفامون راجع به خیلی چیزا صحبت کردیم منجمله کشتی . قرار بود براش راجع به کشتی و انواع اون و فرق آزاد با فرنگی و سایر کشتی های محلی ایران حرف بزنیم . قرار گذاشتیم لخت تو تخت باهاش کشتی بگیرم و چند تا فن رو بهش با اسمش یاد بدم . تموم برنامه هامونو بهم میزد با این عجله اش . قرار بود با یه آهنگ والس بهش والس یاد بدم . رفت خودشو شست و بعدش من رفتم خودمو آب کشیدم و اومدم بیرون . دیدم دوباره زیر لحافه . رفتم پیشش دو باره لحافو کنار زدم دیدم بازم لخته . منو کشید رو خودش باهاش دو باره عشقبازی کردم دستمو گرفت و گذاشت رو کسش . با انگشتام با چوچوله خیسش که سفت شده بود بازی کردم و لباشو تو لبم گرفتم . دهنش یه کم بوی گرسنگی میداد . پاهاشو کاملا باز کرده بود . تند و تند کسشو مالیدم و با دو تا انگشت وسطم که به هم چسبونده بودمش کسشو میگاییدم . کف دستم به لبای کسش سیلی میزد و با شست دستم چوچولشو میمالیدم. ناله هاش عمیقتر شد . بعد یکدفعه بدنش متشنج شد و پاهاشو به هم فشار داد اونقدر مالیدمش تا آروم گرفت . گفت سردمه . پتو رو روش کشیدم و پشتشو به من کرده بود . بغلش کردم دیدم شونه هاش داره تکون میخوره . ترسیدم . صداش کردم دیدم داره بشدت گریه میکنه . گفتم سونیا عزیزم چی شده ؟ اذیتت کردم؟ منو ببخش . برگشت با پهنای صورت خیس اشکش گفت دیگه نمیخوام ببینمت . بدنم یخ کرد . رنگم پرید گفتم آخه چی شده . گفت کارمون اشتباه بود از اول .تو زندگی خوبتو داری یه زن خوب و بچه های خوب و عاشقانه هم دوستشون داری من نمیخوام زندگی به این قشنگی رو بهم بزنم . من نمیتونم کسی رو شریک باشم . گفتم مگه تو قلب یه مرد نمیشه برای دو تا زن جا باشه ؟ گفت نه . زندگیتو بکن . من رو هم فراموش کن و همینطور گریه کرد . گفت با آدمهای زیادی کات کردم اما هیچوقت گریه نکردم . برای همیشه دوستت دارم . اما منو فراموش کن تو خونوادتو داری اما من کسی رو ندارم .هر چه گفتم باشه دیگه نمیبینمت اما رابطه مونو قطع نکن سالهاست به تو عادت کردم . قبول نکرد آروم پاشد و خسته لباساشو پوشید . برای آخرین بار بغلش کردم از گوشیش آهنگ والسی که سرچ کرده بود گذاشت و غمگین ترین والس عمرم رو باهاش رقصیدم . برای آخریم بار بوسیدمش با طعم شور اشکهامون . خداحافظی کرد و منو با یه بهت و غم بزرگ توی اون خونه تنها گذاشت .

نوشته: کامبیز


👍 14
👎 3
11673 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

753410
2019-03-10 21:10:12 +0330 +0330

قشنگ بود
خسته نباشی کامبیز خان
لایک اول

1 ❤️

753449
2019-03-11 01:20:26 +0330 +0330

منو یاد گذشته خودم انداختی… لایک

1 ❤️

753471
2019-03-11 06:27:47 +0330 +0330

له ناوه که ت به م آغا کامبیز کیرم به شعورت.

0 ❤️

753473
2019-03-11 06:33:53 +0330 +0330

له ناوه که ت به م آغا کامبیز کیرم به شعورت.
کامکیرم بهتره نه کامبیز.

0 ❤️

753474
2019-03-11 06:37:57 +0330 +0330

خوب بود احسنت

0 ❤️

753480
2019-03-11 07:20:17 +0330 +0330
NA

قلبم ترکید

منم داشتم همچی برنامه ای خیلی بد بود کات کردن

0 ❤️

753489
2019-03-11 09:37:40 +0330 +0330

قشنگ بود خوشم اومد …

0 ❤️

753528
2019-03-11 14:31:01 +0330 +0330

چه تراژدی غمناکی داشت پایان قصه!! چه آشناست آخر این داستان… لایک هفتم با عشق تقدیم شما

1 ❤️