سکس آخر هفته با دوست دختر سابقم

1392/02/15

چند سالی بود که ازش خبری نداشتم، بعد از اینکه همه چیز بینمون تموم شد مدتی بعد ازدواج کرد و تا این اواخر دیگه خبری ازش نداشتم تا اینکه دوباره پیداش شد و ناراضی از انتخابی که داشته، به گفته خودش شوهرش مشکلات افسردگی شدیدی داره و از یک سال پیش تا حالا حتی دست هم بهش نزده، خیلی سعی می کردم کمکش کنم تا دوباره زندگیش رو به راه بشه، حقش نبود سرنوشت باهاش این کار رو بکنه ولی هر روز نا امیدتر از روز آینده … ارتباط با او بیشتر و بیشتر شد و هر از چند گاهی به بهانه های محتلف سعی می کرد همدیگر رو ببینیم و با هم صحبت کنیم …
روز پنج شنبه بود و تا ظهر بیشتر شرکت نبودم که صبح بهم زنگ زد و ازم خواست تا امروز ظهر همدیگر رو ببینیم و نهاا رو با هم بخوریم، طبق قرارمون سوارش کردم و گفتم کجا بریم که گفت بریم خونه ما، شوهرم رفته خونه مامانش و تا فردا صبح برنمی گرده، واقعاً نمی دونستم چکار کنم، با اکراه ازش پرسیدم مطمئنی که شوهرت نمیاد؟ سریع شماره خونه مادرشوهرش رو گرفت و گذاشت روی اسپیکر، خوشبینانه ترین حالت تا می خواست بیاد کلی طول می کشید و ما تقریباً به جلوی خونه رسیده بودیم، اول اون رفت داخل و راهنماییم کرد که کجا برم و اگه نگهبانی سوالی کرد چه جوابی بدم …
بعد از چند دقیقه از رفتنش من هم وارد مجتمع شدم و بدون اینکه جلب توجه کنم به سمت واحد رفتم و در زدم و در رو باز کرد، مانتو و روسریش رو در آورده بود و با تعجب پرسید چه زود اومدی ؟ کسی متوجه نشد و … ؟
یه دوری توی خونه زدم و وارد اتاق خواب شدم، جایی که اون شبها تنها روی تخت می خوابید و شوهرش هم توی اتاق دیگه و سوالهای ناتمام ذهنم و اینکه چه پیش خواهد آمد … یه دفعه عروسکی رو که چند سال پیش روز ولنتاین براش خریده بودم رو کنا تخت دیدم و برداشتم و خواطرات گذشته …
وارد اتاق خواب شد و گفت چیکار میکنی؟ هر دو مون میدونستیم چی می خوایم ولی ترسی عجیب وجودم رو گرفته بود، اومد کنارم نشست و بهم چسبید، تو صورتش شرم همراه با تمنای با هم بودن موج میزد …
لبهامون تو هم گره خورد، دستم روی صورت نازش و از کنار گردنش به پایین می لغزید، خودش رو به من سپرده بود و روی تخت در کنار هم لبهامون با هم وصالی شیرین رو تجربه می کردند، آروم زبونم رو کنار گوشش بردم و گردن و گوشش رو می خوردم و ناله های کوتاهش به آه تبدیل میشد …
تب تندی بدن هر دومون رو گرفته بود و این دلیلی برای عریان شدن، اون تی شرت من رو در می آورد و من تاپ اون رو از تنش بیرون می کشیدم و در تمام این لحظات لبهامون از هم جدا نمی شدند … سینه های کوچکش با سوتین مشکی که پوشیده بود بدن بلورش رو زیباتر جلوه می داد و دستهای من که آروم مسیر خودش رو پیدا می کرد و اکنون وقت ون بود که پایین تنه مون هم به این ضیافت بپیوندند و این اتفاق چند ثانیه ای بیشتر طول نکشید، لغزش صافی پاهای خوش تراشش بین پاهام و داغتر شدن بدنهامون و سینه هایی که بین لبها و زبون من می لغزیدند و ناله های اون که هر لحطه بیشتر و بلندتر می شد …
چرخش اون روی بدن من و لمس سفتی کیرم که با حرکتهای موج وار اون بیشتر به کسش فشار می آورد و بستن چشمها و مالیدن سینه هاش و در لحظه عریان شدن کامل ما، شرت مشکی نازی رو که به تن داشت در آوردم و او هم همینطور …
بین پاهاش بودم و داشتم کس نازش را با زبونم نوازش میدادم و اون هم کیرم رو درون دهانش کرد و سردی عجیبی بدنم و فرا گرفت و چند لحظه بعد همه چی عادی شد …
به پشت روی تخت خوابیده بود و من آروم سر کیرم رو که الان بزرگتر از همیشه به نظر می اومد آروم آروم روی کس نازش می مالیدم و کم کم به داخل فرو کردم، تنگی کسش نشون میداد که چیزهایی که در مورد شوهرش می گفت حقیقت داشته و حالا من بودم که داشتم کسش را با کیرم پر میکردم، حرکاتم کم کم تندتر شد و صدای اون بلندتر و تمنای در آغوش گرفتن من، پاهاش دور کمرم بود و دستاش کمرم و چنگ میزد و …
برش گردوندم و از پشت کیرم رو دوباره توی کسش کردم، حالا باسن نازش توی دستام بود و حرکات من و ناله های اون که هر لحظه بلندتر و بلندتر می شد و لرزش عجیبی که در بدنش افتاد و تمام شدن من درون کسش …
نفسهای به شماره افتادمون و بدنهای خیس و زمان زیادی که گذشته بود …
اما این بوسه ها ادامه داشت و نگاهمون بهم گره خورده و احساس رضایت از اینکه آنچه را از هم خواسته بودیم از هم دریغ نکریدم
اکنون نوبت حمام رفتن بود و بعد از ساعتی دیگر با بوسه ای شیرین از هم خداحافظی کردیم و این خاطره از آن روز آخر هفته که تا ابد به یادمان خواهد ماند …

نوشته: شهریار


👍 0
👎 0
43658 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

379141
2013-05-05 02:43:25 +0430 +0430
NA

بازم آره

0 ❤️

379142
2013-05-05 03:30:12 +0430 +0430
NA

سوم!
ی جوری نوشتی عادم فک میکنه اهدا عضو انجام دادی :))

0 ❤️

379143
2013-05-05 03:33:16 +0430 +0430
NA

سوم!
ی جوری نوشتی عادم فک میکنه اهدا عضو انجام دادی :))

0 ❤️

379144
2013-05-05 05:58:09 +0430 +0430
NA

ودران لحظه ندای امد که ای نویسنده بلند شو کونی از خواب وعده جلقت داره میگذره وانگاه نویسنده با کیری چندسانتی که گویا دستگیره کونش میباشد بلند میشود و… :D :D

0 ❤️

379145
2013-05-05 05:58:26 +0430 +0430
NA

:W :W سلام منم با نظر شما موافقم انگاري يه فداكاري بزرگي در حق كسي كرده !!! دهقان فداكار اين جوري حق به جانب نبود.

0 ❤️

379146
2013-05-05 07:17:26 +0430 +0430

حاجی گاییدی،همچی با احساس میگی انگار یه مرده رو زنده کردی.بزار نوبت گاییده شدن زن خودتم میشه

0 ❤️

379147
2013-05-05 07:49:18 +0430 +0430

اگه میخواستی باهاش سکس کنی همون موقع که دوستت بود میکردیش دیگه. وایسادی طرف رفته شوهر کرده بعد اومدی تعریف میکنی؟! هرچند هیچ لذتی بالاتر از سکس با دوست دختر سابق نیست!!

0 ❤️

379149
2013-05-05 12:06:02 +0430 +0430
NA

خسته نباشی پهلوون!
داستان سکسی بود یا مثنوی معنوی؟

0 ❤️

379150
2013-05-05 14:37:56 +0430 +0430
NA

مسخره نکنین .ی بارم ک یکی قشنگ مینویسه شما فحش بارش کنینا
نه اخوی.ادامه بده خوب بود نگارشت
البته اگه از موضوش بگذریم.از خیانت متنفرم
Bright nights
دختره از نیازش رفته با ی پسر دیگه سکس کرده اونوقت میگی شوهرش از بی سکسی افسردگی گرفته’؟ زنش جلوشه.بکنتش خو
عجبا

0 ❤️

379151
2013-05-05 15:15:31 +0430 +0430

یعنی چی حالا.؟.باید بیایم ازت تشکر کنیم…دختره کسش خارش داشته امده به تو داده…اینا همه رو هم که تو گقتی که یعنی اون گفته همش کس شعره با دنبلان اضافه…
انترخان اون زن خائن هم که امده به تو داده شوهرش داره بهش خیانت میکنه…کدوم زن کس مغزی تو خونه میمونه و شوهرش میره خونه ننه اش که تا صبح فردا بخوابه… اصن نگران نباش چون زن توام که میره به دوست پسر سابقش بده از همین کس شعرها تحویلش میده…
تا حالا مغز جقی هائی مثل تو میومدن میگفتن:شوهرش یه شب در میون خونه اس یا میره مسافرت کاری پی کون دادن و کلی اراجیف دیگه…ولی این ترمال تو نوبره…
یه نصیحت بهت بکنم…هیچوقت زنتو تنها نزار برو خونه ننه ات…مگر اینکه در کسشو قفل کنی…

0 ❤️

379152
2013-05-05 16:23:18 +0430 +0430
NA

می خوای زن مردمو بکنی , بکن. (به خودت مربوطه) ولی چرا روی شوهر بدبختش عیب می ذاری؟؟
تقریبن تمام اونائی که به خاطر بی عرضگی ذاتی و ناتوانی در ایجاد یک رابطه ی بدون گیر و گور دنبال زنای شوهر دار هستند مثل تو می گویند که شوهره یا معتاده یا عننه(بدون مردونگی) یا ورژن آخرش را هم از شما می شنویم افسرده است و اونا هم فقط به خاطر کمک و دل سوزی برای زنیکه ی هرزه مرتب می روند و می کنند !! فقط واسه اینکه دلشون واسه زنه می سوزه که تنها مونده! حالا یکی نیست ازشون بپرسه : نکبت , مگه تو مدعی العمومی؟ مگه منجی جامعه ای؟
خوب لاشی, بگو دوست دختر سابقم می خواره , منم مثل خودش بی ناموس و بی تعهد به بنیان های اجتماعی ام واسه همین می رم می کنمش . شوهر بدبختش هم آدم خوبیه فقط ساده است نمی دونه گیر چه پتیاره ای افتاده؟!!!

0 ❤️

379153
2013-05-05 22:28:54 +0430 +0430
NA

داستانت خوب بود اما زیادی عرفانیش کردی. کس را باید کرد حالا شوهر داره یا نه مهم نیست.خودم 15 سال زندگی مشترک داشتم و خیانت نکردم.یکروز در میون هم اساسی میکردمش.اما بهم خیانت کرد و به عشق مهاجرت ترکم کرد. منم از اون موقع به خر نر هم رحم نمیکنم. پس نتیجه اخلاقیش اینه که دست تو سوراخ کسی نکنی تو سوراخت دست میکنند. پس زنده باد کردن.

0 ❤️

379154
2013-05-06 00:38:53 +0430 +0430
NA

اخه کیرم تو کونت راز بقا که تعریف نمیکنی کون دادی میگی کوس کردم.
در جنگل بودم در دور دست کونی را دیدم در پیش روان شدم زیر درخت بلوط او را گرفتم کیر داغی در کونش کردم بیهوش شد زمانی که بهوش امد گفتمش چه شد گفت کوسی کردم باهال

0 ❤️

379155
2013-05-06 04:20:18 +0430 +0430
NA

دوستان من6ماه عقدکردم شوهرم عجله داره زنم کنه کیرش کلف امامن تنگم دردش زیاده راهنمای کنیدچطوردردشوکم کنم؛پی ام بدیدلطفا

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها