سکس اتفاقی

1389/08/03

جریان از این قرار هست:
ما اموزشگاه رانندگی داریم یک روز که من بیکار بودم و اون روز نرفته بودم سر کار مادرم بهم گفت: بیا اموزشگاه منشیمون نیست .منهم رفتم اموزشگاه .
تو اموزشگاه نشسته بودم که دیدم یک خانمو ناز وارد اموزشگاه شد و اولین چیزی که جلب توجه کرد اون کونه نازو توپولیش بود یک کونه گرد و خوشگل نمی دونید همونجا با دیدن این کون گفتم کی اینو می کونه .
اون خانمو وارد شد و با مادرم صحبت کرد مادرم رو به من کرد وگفت این خانمو میخواد تمرین ائین نامه بکنه برو یک سری تست برای تمرین بیار این حرفو زد وگفت من باید برم اموزش بدم و به من گفت امتحانش که تموم شد اونو صحیح کن ببین چقدر غلط داره منم که از خدا خواسته گفتم باشه .
رفتم یک سری تست براش اوردم تا تمرین کنه .
تستو بهش دادم و از من تشکر کرد همش داشتم به خودم میگفتم عجب کونیه .
یک اخلاقی که من دارم از کون خیلی خیلی خوشم میاد دیوونه کون هستم کلا از کون برامده و گرد خوشم میاد و با دیدنش اختیارم را از دست میدم
خلاصه گفتم هر جور شده بایداز این فرصت که کسی نیست استفاده کنم شمارم رو بهش بدم.
امتحانش که تموم شد رفتم که تستهاشو صحیح کنم صندلیمو گذاشتم کنارش تا ببینم از این کار من عکس العملی نشون مده یا نه البته قبلش چند باز به من لبخند زده بود .امتحانشو صحیح کردم دیدم 10 تا غلط داره گفتم می خواهی یک امتحانه دیگه ازت بگیرم چون می خواستم بیشتر باشه تا بتونم یک جوری سر صحبتو باز کنم و شمارمو بدم . تست دوم هم اوردم دوباره شروع کرد به تست زدن این بار بیشتر به من نگاه میکرد انگار حواسش به تست زدن نبود و سزیعتر از دفه قبل امتحانشو داد . باز دوباره کنارش نشستم تا تستهارو صحیح کنم ایندفعه بیشتر غلط داشت . در زمان صحیح کردن چند بار بدنم خورد بهش مثلا کار من اتفاقی بود دیدم عکس العملی که نشون بده از کار من ناراحت شدن نشون نداد .
پیش خودم گفتم اگه از این فرصت استفاده نکنم از دستم می پره شروع کردم با اون به صحبت کردن تا یک جورایی سر صحبت را باز کنم .
دقیقا یادم نمیاد ولی صحبت به اینجا کشیده شد چون من بدنسازی کار می کنم و اگه تعریف از خود نباشه خوش هیکلم رو کرد به من گفت بدن سازی کار می کنی و من گفتم خیلی ساله و مربی هم هستم. دیدم این فرصت خوبیه تا بحثو به انجایی که می خواهم ببرم به من گفت می خواهم چند کیلویی وزنمو بیارم پایین من بهش گفتم نیازی نیست رژیم بگیرید شما که هیکلتون خوب هست همه دوست دارن هیکلی مثل شما داشته باشن و شروع کردم به تعریف و تمجید از هیکلش .
گفتم اگه بخواهید میتونم یک برنامه بدنسازی بهتون بدم . بهش گفتم بلند شو تا کامل بدنتو ببینم منهم که از خدا خواسته شروع کردم به دید زدنش نمیدونید چه کونه توپلی داشت مانتو داشت تو بدنش می ترکید بهش گفتم بدنت که چربی زیاد نداره.
باید یک کاری می کردم در نهایت خونسردی و پرویی گفتم مانتو تمنو ببرین بالا تر تا بتونم کامل بدنتمنو ببینم اونهم اینکارو کرد .
دیگه نمی دونستم چکار باید بکنم کیرم شق شق شده بود داشت شروالمو میترکوند .
وای چی بگم از اون کون یک شروال جین استرج ابی کمرنگ پوشیده بود و کونش داشت از رو شروال با من حرف میزد
دیگه طاقت نداشتم ولی نمیتونستم ریسک کنم چون اولا تو محل کار بودم و اون مادرمم می شناخت خلاصه باید با احتیاط پیش میرفتم ولی هیچ رقمه نمی تونستم از اون بدن وکون بگذرم .
گفتم برای اینکه یک برنامه خوب غذایی بهت بدم باید ببینم چقدر بدنت چربی داره و دسترو بردم طرف پاهاش و پاهاشو گرفتم ولی جوری که تابلو نشه وای نمیدونید چه ران نرمی داشت .
گفتم خوبه زیاد چربی نداری . شهوت داشت از چشام میزد بیرون گفتم این که اینقدر ریلکس هست پس من تا اخرش پیش میرم .
بعد بهش گفتم گودی کمر هم داری گفت اره و من بهش گفتم برگرد ببینم چقدر هست و من دستمو گذاشتم رو کمرش و اروم با دستم لباسشو زدم بالا تا کمرشو احساس کنم می خواستم از پشت خودمو بهش بچسبونم که ناگهان یک دفعه برگشت من که خیلی ترسیدم . رو کرد به منگفت چکار می کنی و من لال شده بودم یک دفعه مثل ادمای مست که چشاشون باز نمیشه منو بغل کرد و لباشو گذاشت رو لبام گیج شده بودم کیرم به همون سرعتی که از ترس خوابیده بود دوباره بلند شد .
وای نمیدونید چه لبهایی داشت ومن شروع کردم به خوردن لباش مثله این قحطی زده ها تو هین لب گرفتن دو دستی اون کون قشنگشو گرفتم و فشار میدادم .
اینقدر شهوتی شده بودم که اصلا هواسم به اموزشگاه نبود گفتم برم یک سرو گوشی اب بدم تا یک وقت سر زده کسی نیاد ساعت رو نگاه کردم دیگه باید مادرم پیداش می شد سریع برگشتم پیشش گفتم وقت نداریم باید هرچه سریعتر یک کاری بکونیمشروع کردم به خوردن لباش م بعد سینه هاش زمان همین جور داشت به سرعت میرفت دستشو برد سمته کیرم و شروع کرد به مالوندنش کیر داشت می ترکید زیپ شروالمو کشید پایین و شروع کرد به خوردنش نمیدمنید کیرمو چجوری میخورد . به من گفت چون وقت کمه بهتره تو ارضا بشی و من دتو یک وقته دیگه ولی من نمی خواستم لینجوری بشه چون هنوز به ارزوی بزرگتر که کونش بود نرسیده بودم ولی کاریشم نمیشمد کرد شروع کرد کیرمو دباره خورد جوری میخورد و میک میزد که انگار دارشت موخم از کیرم میزد داشتم یک جورایی می شودم تا ابم اومد و همه ابمو خورد و حتی یک قطرشم حدر نداد شروالمو سریع کشیدم بالا و ازش لب گرفتم وکلی ازش تشکر کردم ولی هنوز اون جوری که می خواستم نکرده بودم شمارشو ازش گرفتم تا قرار شد فردا با هم یک قرار بزاریم تا این دفعه کیرم اون کونه روییای رو زیارت کنه
اگر تا اینجاش خوب بوده و اگر فرصت کردم بقیشو براتون میگم

لطفا نظر بدین

نوشته: mahyar666k


👍 1
👎 2
53421 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

268464
2010-10-25 10:48:49 +0330 +0330

سلام

ممنون قشگن بود ! بهتر اینه که خودتونومعرفی کنید حداقل با یه اسم الکی !! یا سنتونو بگید !!

اما خوب بود در ادامش خودتو معرفی کن !!

5 ❤️

268465
2010-10-25 11:11:26 +0330 +0330
NA

عالی ادامه بده ممنونم

4 ❤️

268466
2010-10-25 11:32:51 +0330 +0330
NA

ضمن تشکر واقعا تخمی بود خیلی تخمی بود مردم رو کوس حساب کردی جلبک ؟ این کوسکشایی هم که تعریفت و کردن می خوان بکننت

4 ❤️

268467
2010-10-25 17:00:48 +0330 +0330
NA

:D مکان ناامنیه

6 ❤️

268468
2010-10-26 03:38:09 +0330 +0330
NA

مگه می خوان ترتیبتو بدن که می گی مکان ناامنیه کوسکش می خوای ببرمت یه جای امن؟ اون کونده هم برای چی هی می خنده مگه کونش می خاره اگه آره اونم می بریم جای امن جفتتونو می کنم کوسکشا

4 ❤️

268469
2010-11-10 16:24:14 +0330 +0330
NA

داستانتو خوندم ببینم اقای بدنسازکه توی اموزشگاه امتحان میگیری شلوارومیگی شروال.هدرمیگی حدرخاکبراون سرت بریزم بیسوادتوچندکلاس سوادداری پنجم هم نخوندی یااونقدرجلق زدی اسکل شدی مخت گوزیده.توی اموزشگاه رانندگی غیرازمربیان حداقل شیش تاده نفرکارمیکنندبله مادرجنده دهاتی دونفره نمیشه ادارش کردکه توراحت اونجاکس بزنی یا ساک بدی اون کسخلایی هم که بهبه میگن ازخودت احمقترند اخه یه خورده فکرکنین بچه هاچراهراشغالی شمارواسکل میکنه.سری بعدماجرای کس دادن مامانت به مربیاروتعریف کن.

6 ❤️

268470
2010-12-02 20:04:30 +0330 +0330
NA

na na kos dadane mamanesh to merikh be adam fazayia bishtar hal mide!!!

7 ❤️

268472
2011-12-01 09:12:33 +0330 +0330
NA

نظر بدید تا ادامه بدم

0 ❤️

268473
2011-12-01 11:11:21 +0330 +0330
NA

متشکرم از نظراتتون

0 ❤️

268474
2011-12-11 05:34:15 +0330 +0330
NA

متظریم

0 ❤️

268475
2015-03-16 04:38:30 +0330 +0330
NA

جریان از این قرار هست:
ما اموزشگاه رانندگی داریم یک روز که من بیکار بودم و اون روز نرفته بودم سر کار مادرم بهم گفت: بیا اموزشگاه منشیمون نیست .منهم رفتم اموزشگاه .
تو اموزشگاه نشسته بودم که دیدم یک خانمو ناز وارد اموزشگاه شد و من گاییدمش تمام.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها