سکس با برادر ناتنی

1391/07/27

سلام . میخوام داستان سکس با برادرم رو براتون تعریف کنم البته برادر ناتنی ام .
من و سعید از یک پدریم یعنی بابام چند سال بعد از ازدواج با مادر سعید با مامان من ازدواج کرده و من 2-3 سالی از سعید کوچیکترم . من یک برادر بزرگ تر هم دارم و سعید هم یک برادر کوچیکتر داره که بعد ها میاد توی داستان اسمش نویده . ما توی یک محله زندگی میکنیم اما خونه هامون چند صد متری با هم فاصله داره . بابام راننده است صبح میره سر کار نصف شب برمیگرده معمولن معصومه خانم (زن اول بابام ) میاد خونمون و با مامانم حرف میزنه . یه روز وقتی از دانشگاه برگشتم خونه دیدم معصومه خانم و مامانم دارن درمورد ازدواج سعید حرف میزنن رفتم نشستم پیششون و یه کم خودشیرینی کردم . تا این که مامانم گفت شیرین جان نمیخوای لباساتو عوض کنی منم به خودم اومدم و رفتم یه دوش گرفتم و لباسامو عوض کردم که دیدم معصومه خانم داره میره خونشون منم گفتم بذارین همراهیتون کنم بعد باهم رفتیم خونه سعید اینا معمولآ زیاد به اونجا نمیرفتم شاید هفته ای یه بار . وقتی رفتیم توو دیدم نوید داره توی حیات بازی میکنه معصومه خانم تعارف کرد که بیام توو منم گفتم نه مزاحم نمیشم یهو دیدم سعید اومد بیرون یه سلامی به هم کردیم و سعید گفت چرا نمیاین توو گفتم نه مزاحم نمیشم که سعید گفت چه مزاحمتی بفرمایین تو … با هم رفتیم تو چند دقیقه ای نشستیم که ناگهان صدایی اومد سریع رفتیم بیرون که دیدیم نوید افتاده توی حوض و داره دست و پا میزنه سعید سریع رفت و دستشو گرفت و آوردش بیرون بچه بیچاره خیلی گریه کرده بود و حسابی هم آب خورده بود معصومه خانم گفت باید ببریمش بیمارستان سعید گفت نه بابا چیزیش نیست اما معصومه خانم اروم و قرار نداشت و سریع نوید رو برد بیمارستان سعید هم گفت ای بابا این مامان ما هم دیگه خیلی بزرگش میکنه منم از فرصت استفاده کردم و بهش گفتم خبر داری داری داماد میشی سعید شاخ درآورد و گفت چی؟ گفتم همین الان از مادرت شنیدم داشت با مامانم حرف میزد . سعید گفت بیا بریم توو توضیح بده ببینم چی شده با هم رفتیم توو و سعید نشست پیشم دستمو گرفت و گفت همه چیزو از اول تا اخر برام تعریف کن . وقتی دستمو گرفت یه احساس خاصی بهم دست داد تا حالا بهم دست نزده بود منم گفتم باشه و شروع کردم براش تعریف کردن داستانی که براش تعریف کردم همش دروغ بود بهش گفتم ( مامانت گفت یک ماه دیگه عروسیته … اخرش بهش گفتم مامانت گفت چند دفعه ای تو رو در حال جلق زدن دیده ) خودم هم نفهمیدم چرا اون حرفو زدم اما بعد از این که این حرفو زدم رووم نشد توی صورتش نگا کنم اون هم بیچاره سرخ سرخ شده بود انگار واقعآ مامانش در حال جلق زدن دیده بودتش . یک دقیقه ای همینطور سراموون پایین بود تا این که سعید گفت چی میخوری برات بیارم گفتم نه دستت درد نکنه در اون لحضه به حرفی که زده بودم فکر میکردم و یه کم حشری شده بودم تا این که دلمو زدم به دریا و گفتم: واقعآ اون کارو کردی؟ سعید هم که انگار فهمیده بود قصد من چیه گفت دیوونه شدی گفتم چرا ؟ گفت چرا این سوالو میپرسی؟ منم نمیدونستم چی بگم و دست پاچه شده بودم که ناگهان سعید دستمو گرفت و منو کشید سمت خودش انگار واقعآ حشری شده بود شروع کرد به لب گرفتن از من من اولش یه کم ممانعت کردم اما بعدش کم کم اروم شدم یه چند ثانیه ای لب گرفتیم بعد سعید بلند شد و گوشی رو برداشت و زنگ زد به مامانش : الو مامان کجایید حالش چطوره کی میای احتمالا مامانش گفت چطور مگه سعید گفت هیچی همینطوری باشه باشه خداحافظ. ازش پرسیدم چی گفت؟ گفت یک ساعت دیگه میان … من هم که حسابی حشری شده بودم بلند شدم و سعید رو بغل کردم و شروع کردم لب گرفتن سعید گفت بریم تووی اتاق من رفتیم تووی اتاقش سعید رفت روی تخت خوابید و گفت بیا - منم رفتم و کنارش خوابیدم داشتیم لب میگرفتیم که یهو سعید دستش رو برد سمت سینه هام و شروع کرد به مالیدن دیگه در اوج حشری بون بودم بلند شدم لباسامو در اوردم فقط شرت و سینه بندم مونه بود که دیدم سعید خودشو لخت کرده کیرش شق شده بود کیرش نسبتآ بزرگ بود دوباره رفتیم روی تخت و شروع کردیم به لب گرفتن سعید یواش یواش دستشو کرد توی شرتم و شروع کرد به مالیدن چوچوله ام منم کیرش رو گرفتم و شروع کردم باهاش ور رفتن معلوم بود هر دومون از لب گرفتن سیر شده بودیم سعید بلند شد و گفت ساک میزنی؟ گفتم نه راستش از ساک زدن بدم میاد توی فیلما هم که میدیدم چندشم میشد . سعید به راست خوابید و من نشستم روش کیرش روی کسم بود یه خورده کسم رو روش مالیدم بعد خواستم کیرش رو بکنم تووی کونم که دیدم نه خیلی بزرگ بود هر کاری که میکرد نمیرفت تو تا این که با زور سرش رفت توی کونم فریاد کوچکی کردم و سعی کردم بیشتر فروش کنم سعید هم بالا پایین میکرد اما فایده ای نداشت خیلی دردم میومد واسه همین خودمو کشیدم کنار سعید گفت میخوای از کس بکنم گفتم اخه… گفت نگران نباش حواسم هست پرده ات رو پاره نمیکنم گفتم باشه نشستم روی کیرش و یواش یواش فرو کردم توی کسم اولش سعید یه کم تلمبه زد تا خسته شد و من شروع کردم به بالا پایین کردن صدای ناله ام اتاق رو پر کرده بود اما خیلی مزه داشت . سعید یه غلت زد و روم نشست پاهام رو زد کنار و فرو کرد توو کسم و همینطور که تلمبه میزد با پستون هام ور میرفت من هم همش ناله میکردم تا اینکه سعید اونقد تلمبه زد تا من ارضا شدم اما سعید هنوز ارضا نشده بود بعد از چند دقیقه سعید هم ارضا شد و منی هاشو ریخت روی کسم و من شروع کردم به مالیدن کسم سعید بلند شد و لباساشو پوشید و گفت بلند شو الان مامانم میاد منم بلند شدم خودمو پاک کردم و لباسامو پوشیدم و یه لب کوچولو از سعید گرفتم و رفتم…
نوشته: شیرین


👍 1
👎 2
191082 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

338893
2012-10-18 23:19:43 +0330 +0330
NA

وای چه هوو های روشنفکری. با هم می رن می یان. من اگه بودم تا نمی کشتمش اروم نمی شدم.

دوست عزیز داستانت دروغ یا راست کار شما زشت بود . حالا خود دانی.

چرا تا وقتی می تونی با دوست پسرت یا شوهرت سکس کنی می ری سراغ برادرت؟

0 ❤️

338894
2012-10-18 23:29:26 +0330 +0330
NA

ببینم الانم دختری با تلمبه زدنش خوبه پردت پاره نشده غیر از یه کوچلوش بقیهاش کس شعره جیگر

0 ❤️

338895
2012-10-19 00:59:54 +0330 +0330
NA

آخه انتر مكه اون بجه تو عمق 4متري افتاد كه بردنش بيمارستان_خوب شد بابات رانندست اكه دكتر بود 6تا زن داشت_برو خودتو انكشت كن تا مخت واشه_

0 ❤️

338896
2012-10-19 01:01:05 +0330 +0330

از طرز بیانت معلوم بود یه پسر جقی پشت این داستانه. این قسمت داستانو که خوندم ) دوش گرفتم و لباسامو عوض کردم که دیدم معصومه خانم داره میره خونشون منم گفتم بذارین همراهیتونکنم بعد باهم رفتیم خونه سعید (فهمیدم چه داستان تخمی تخیلی پیش رومه.خوب شتر خان کی مهمونو تا داخل خونشون همراهی میکنه خوب اگه اینجوری بود که همه ملت همیشه مهمونی بودن !!!

0 ❤️

338898
2012-10-19 01:53:06 +0330 +0330
NA

موندم چه كرمي داريد ميريد با محرم ميخوابيد اخه ديوث مگه شركي كه يه دوست پسر نداري كه بكنتت انقد بدبخت نشي بري به داداش با غيرتت بدي
ننويس ميدم دست رفقا خودشون بهتر ميدونن چطوري ادبت كنن

0 ❤️

338899
2012-10-19 02:26:27 +0330 +0330

تو از اون دسته آدما هستی که درحال جق زدن هم میتونی خوب تایپ کنی.باریکلا…

0 ❤️

338900
2012-10-19 04:12:15 +0330 +0330
NA

آخه چاقال تا حالا کی دیده که هوو جماعت با هم خوب باشن و رفت و آمد داشته باشن

0 ❤️

338901
2012-10-19 04:39:25 +0330 +0330
NA

ی سوال: مطمئنی بابات فقط همین دو زنو داره؟؟؟؟؟؟
چون منتظر داستنای سکس با محارم دیگه ای هستم.

0 ❤️

338902
2012-10-19 05:16:39 +0330 +0330
NA

همه بچه ها میدونن که تو راس میگی

0 ❤️

338905
2012-10-19 06:58:31 +0330 +0330

جرقی کثیف بگو ببینم این داستان واقعی بود یا داشتی بلند بلند فکر میکردی و مینوشتی؟
آخه کس کش یخوره برای خودت احترام قائل شو تا اینقد فحش نخوری

0 ❤️

338906
2012-10-19 09:49:00 +0330 +0330
NA

Ghesse toolaniخیلی عالی بود کامنتت یک ساعت هار هار خندیدیم

0 ❤️

338907
2012-10-19 11:09:37 +0330 +0330
NA

مخ مرغی تو آکبند نگه داری بهتره تا در راه جلقیات کار کنه!

0 ❤️

338908
2012-10-19 19:54:15 +0330 +0330
NA

نقد داستان
احتیاج به نقد نداره یک جلقی در حالی که کیرش درون دست چپش است و با دست راست تایپ میکند در حال نوشتن سوژه جلق خود است
هر چه به مغز معیوب او میرسد بر روی صفحه تایپ میکند تا بلکه جلقیان بتوانند بجلقند
دستت چرا میلرزه عزیزم؟
مهندسکی پسرکی کجاعکی؟
جون مادراتون بهم پیام ندین من پسرم
مهندسک‎ , ‎‏ ای عروسک , ملوسک , ای با نمک
راستی اریزونا اون ماشینه روا نبود؟
ادامه داستانت کی اپ میشه اریزونا؟
منم تغییر جنسیت ندادم دلتونو بی خودی صابون نزنین همچنان التمان بر جای خود استوار است و حالش هم بسیار خوب است
خوشحال و سرحال و شاداب و اماده جهت عملیات اتفاقی

0 ❤️

338909
2012-10-20 05:58:09 +0330 +0330
NA

ببینم تو اسمت چارلز دیکنز نیست؟ آخه تو داستان نویسی خیلی حرفه ای هستی ارواح کونت. بعضی وقتا کون دادن از کارای فرهنگی مثل داستان نوشتن بهتره. برو عزیزم کونتو بدی یه درآمدیم به جیب میزنی لاشی کون.

0 ❤️

338910
2012-10-20 17:46:48 +0330 +0330
NA

همش چرت بود.

0 ❤️

338912
2012-11-15 13:24:46 +0330 +0330
NA

كيرم توكست بيا خودم جرت بدم جنده خانومي =P~ :D

0 ❤️

338914
2013-11-23 03:36:20 +0330 +0330
NA

عععععععععععععننننننننننن

0 ❤️

338915
2015-05-09 17:30:45 +0430 +0430
NA

خودتم میدونی همش حرف مفت زدی پس لطفا دیگه ننویس کاملا مشخصه پسری

0 ❤️