سکس با خواهرزن 47 ساله ام

1390/12/28

سلام
اسم من سینا ست بچه جنوب داستان من برمی گرده به 3 سال پیش سال 87 که من 2 سالی بود ازدواج کرده بودم و توی سکس با زنم مشکل برخورده بودم خانم بیمار شده بود وتوان سکس نداشت و دچار بیماری عجیبی بود و تا الان کمی بهتر شده و خواهر زنی داشتم 7 یا 8 ماه بعد از ازدواج ما طلاق گرفت، چون بچه دار نمی شد خلاصه مشکل من و زن بیخ پیدا کرده بود تا آخر به گوش مهین خواهر زنم رسید اون زنی بود با قد 178 یا180 وزنی 73یا 4 کمری 36 باسنی 44 یا 46 و سینه 95 گاهی هم به 100 یا بیشتر میرسید موقع عادش ، گاهی کرم بزرگ کننده سینه میزد.
خلاصه کنم خانم خیلی افسرده شده بود برای همین اون به اصرارخواهرش مهین به خونه برادرش به اصفهان رفت و قرار شد یه 1 ماهی بمونه البته مهین خانم 47 سال سن داشت و همه احترامش داشتن من اون روز های زوج شنا میرفت و روز فرد یه ورزش دیگه و عصر هم مطالعه و پیاده روی و برنامه اش پر، بود
خلاصه خانم رفت موندم مهین می اومد خونه تمیز می کردو غذا تهیه می کرد میرفت روز سوم یا چهارم بود که از سر کار اومد رفتم دوش بگیرم که دیدم یه شوت و سوتین سفید که عکس گربه صورتی روش بود و نوشته Love که به رنگ قرمز بود و یه تی شرت ساده طوسی رنگ وشلوار همرنگ تی شرت توی حمام بود و فهمیدم که باید برای مهین باشه تا الان هیج وقت فکر مهین و یا هیج چیز دیگه نبودم ولی بدم نیومد باهاشون وربرم وخلاصه شب با اون تا صبح سرکردم و خوشبختانه یه دست جعق با شون زد ابم توی کامدوم ریختم وصبح به سرکار رفتم وفراموش کردم لباس و حتی کاندوم جمع جور کنم ، ظهر با عجله به خونه رسیدم دیدم بله مهین لباسها برده کاندوم هم به سطل انداخت عصر بود که تلفن زنگ و چون دیدم مهین دو دستی زدم توی سرم با خودم گفتم وای بدبخت شدم حتما می خوای حرفی بهم بزنه که من رو برای شام دعوت کرد من هم یه شکلات و ماست گرفت رفتم خونه اش زنگ زدم در باز شد رفت داخل تا رفتم داخل گرم تحویل گرفت وشکلات ماست از من گرفت تشکر کرد و اون توی اشپزحونه گذاشت اون لحظه یه تی شرت قرمز یقه باز پوشیده بود که خط سینه اش معمولم بود وگاهی هر لحظه بند سفید سوتینش پیدا میشد و شلوار زرد رنک تنش بود و موقع راه رفتن تمام سینه هاش تکون می خورد و هی گرم و سرد میشدم بعد نیم ساعتی شام خوردیم ظرفهای شام جمع کردیم و مهین شروع به صبحت کرد وهی سوالی می پرسید من از ترس ساکت شده بود که گفت سیتا امشب ارومی هان چی بگم و باز هم خودش ادامه داد و از بیماری خانم گفت و غیره تا اینکه حرف سر لباسهای اون خونه ماجاگذاشته بود و من باهشون حعق زده بود کاندوم من بگو خیس عرق و شرمنده گی و کلی من ببخش منظور نداشتم چرا کارکنم شما شرایط شیما روی می دونی و…
من واقعا شروع به گریه کردم درد شیما زنم و این شرایط بهر حال خیلی بد بود که مهین بلند شد کنارم نشست ومن رو بغل کرد بوسید اون 17 سال از بزرگتر بود و سینه هاشو توی بدنم حس می کردم ولی واقعا به گوه خوردن افتاده بودم که بلندشد رفت 2 قرص آبی رنگ برام اورد با یه لیوان اب من هم خوردم و دستمال به داد گفت اشکال نداره من درکت می کنم من هم مشکل دارم من هم می فهم کسی که زن داره نتوان کاری بکن مثل کسی کرسنه باشه غذا باشه بگنش نخور من هم طلاق گرفتم ولی من هم ادمم نیاز دارم ولی اینگار که نه کسی سمتم میاد نه جای می توانم خودمو ارضاء کنم نزدیک به ریع ساعتی 20 دقیقه گذاشت حالیم جالب نبود دهنم خشک شده بود مهین بهم گفت طوریه گفتم اره دهنم خشک دیدم رفت برام یه لیوان اب پرتغال برام اورد کنارم نشست لیوان تا ته خالی کردم کیرم داشت کم کم از گرمای مهین صداش بلند میشد خیلی اروم اروم نفس می کشید ولی نفساش عمیق بود توی هردم و باز دم بزرگی سینه هاشو می دیدم امشب عجیب بود از یه طرف تا حال همچین حال نداشتم بعد هم احساس می کردم که سینه های مهین خیلی برگتر شدن خلاصه بوی خیلی خوبی می داد به ارومی بهم گفت نظرت چیه
من هم گفتم در مورد چی گفت در مورد امشب من هم گفت هوا خوبه
مهین نه منظورم خودمه ، تو ،امشب، تنهایم ،سکس چشمام ،باز ،باز شد، مهین بلندش چراغا خاموش کرد و اومد سمتم شروع کرد لبمو خوردن مهم دیگه بیکار نه نشستم شروع کردم لب زبونش خوردن باسینه هاش بازی کردن کیرم یه 6 متری شده بود داشتم می مردم نفس ام تند تند شده هر دوی ما به نفس نفس افتادیم بعد شلوارم از پام دراورد و شورتم کند وکیرم پرید توی صورتش و خیلی اروم سرکرم لیس میزد و برام ساک زد زیاد توی کف ساک نبودم چون شیما برام میزد خلاصه بعد نوبت من شد که شلوار زردش دربیارم وشوت سفیدش که دیدم خندیم نمو دونستم شوت با براکتی برام باشه خلاصه شروع کردم مثل حیوان کسش خوردن هر چند که مهین کلی بهش خوش می گذاشت اون جفت دستش روی سرم گذاشته بود بعد بلندشدم تی شرتش از تنش دروردم دیدم همون سوتین سفید با گربه صورتی تنش سوتینم ه از تنش دراوردم و با سینه هاش بازی میکردم لبشو خوردم بعد سریع به روی سینه هاش افتاد خوب لیس زدمش بعد به اتاق خواب رفنیم و اون روی نخت انداختم وهیچی حس نمی کردم بعد از کلی بود کسی پیدا شده بری کردن به مهین گفتم کاندوم نداری گفت نه مهم نیست من بچه دار نمی شم بعد این 2 تا قرص که خوردی هیچ افتاقی تمی افته خلاصه اروم شروع کردم با کس مهین بازی کردن هر دوی ما توی کف بودیم کیرراست گذاشتم توی کسش و شروع کردم به کردن مهین بعد از 1ساعت ور رفتن خوردن سینه های مهین و بدش مهین ارضاء ، بعد از کمی ارومی مهین گفت دوست داشتی از کون هم بکن خلاصه ابم توی کسش ریختم --------------
این با اول که داستان می نویسم شرمنده بعد این داستان 3 سال پیش افتاق افتاده ولی تا الان 3 سال هست مه بامهین ارتباط دارم.

نوشته: سینا


👍 6
👎 2
277656 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

314171
2012-03-19 01:23:19 +0330 +0330
NA

اره جون خودت لاف اومدي قرمه سبزي

0 ❤️

314172
2012-03-19 02:21:01 +0330 +0330
NA

ببخشید دوست گلم احیاناً شما تو جبهه بیسیمچی نبودی؟ آخه خطت خیلی نویز داره!!!

0 ❤️

314173
2012-03-19 02:50:08 +0330 +0330

ارزش نظر گذاشتن رو هم نداره
ولی کس مغزه کونی
سکس با یه خانوم 47 ساله؟؟
والا تا اونجایی که من میدونم با بالا رفتن سن و چی بهش میگن فکر کنم یایسه شدن باشه میل جنسی خانوما بشدت میاد پایین
حالا تو رفتی با یه 47 ساله اش سکس کردی؟
بعدم جوری ازش تعریف میکنی که حشرشم سر به فلک میزاره؟
آی خدا
خودت یه عقلی به اینا بده یه صبری هم به ما

0 ❤️

314175
2012-03-19 03:28:22 +0330 +0330
NA

همين كارا رو ميكنين كه بهتون ميكن لاف زن
بد بخت كاندوم نديده_ميخواستي بكي كاندوم داري ميخواستي بكي كاندوم ديدم كس كش

0 ❤️

314176
2012-03-19 04:32:21 +0330 +0330
NA

جناب كفتار يائسگي از سن ٦٠ سالگي به بعد ايجاد ميشه. ولي در كل موافقم با نظر باقي دوستان. سناريوي داستانت خيلي ابكي بود.

0 ❤️

314177
2012-03-19 05:18:06 +0330 +0330
NA

نه خداییش خودت فهمیدی چی تعریف کردِ ؟؟
نکنه به قول دوستمون بی سیمچی بودی و خواستی رمزی حرف بزنی آره ؟
خواهشا دیگه ننویس مرسی .

0 ❤️

314178
2012-03-19 06:03:10 +0330 +0330
NA

شهوانی رسما دیگه داره با این داستانا به فاک عظمی میره.
من که میگم اینا عوامل نفوذی سایت لوتی هستند که میخان با این داستاناشون محبوبیت شهوانی رو پایین بیارن.ادمین هم که انگار نه انگار…

0 ❤️

314179
2012-03-19 06:20:34 +0330 +0330
NA

به خاطر وقتی که برای نوشتن گذاشتی تشکر مزمون قشنگی بود ولی چون نثر قوی نداشت دلنشین نبود ضمنا بد نبود اشاره میکردی قرصها چی بود البته من فکر میکنم ویاگرا بوده

0 ❤️

314181
2012-03-19 16:32:46 +0330 +0330
NA

کیر عقاب آسیا تومادر این کونیها%%امثال توبهتره داستان کون دادناشونو بنویسن تا بدون خوندن متن بیایم فحش بدیم

0 ❤️

314182
2012-03-19 16:48:26 +0330 +0330
NA

کونت میخاره این همه دروغ میگی

0 ❤️

314183
2012-03-19 20:36:23 +0330 +0330
NA

mohammadjo0on حرص نخور بچه جون كيرتو بمك،مادرتو ميگان تو چرا كونت پاره ميشه؟در اسرع وقت داستان پاره شدن كس مادرت رو ميذارم مادر كوني، ابنه اي زاده

نويسنده داستان : خيلي كيري بود معلومه كوني هستي

0 ❤️

314184
2012-03-20 15:03:54 +0330 +0330
NA

برو بابا با این نوشتنت!!! سر کار میرفتی چیکاره بودی؟ آبدارچی؟؟؟ حالا بیخیال لهجه ی ضایعه ات… بدبخت “جعـــــــلق” میزدی!!!
ملت میان اینجا داستان مینویسن یه جوری مینویسن انگار فقط اونا کیرو خایه دارن یا کل جامعه ی نسوان دارن از بی کیری میمیرن یا مثلاً قبلاً کسی نمیدونسته اینا کیر دارن حالا یه علامتی از داشتن آلت مورد بحث پیدا شده همه واسش خودشونو جر میدن!
این خواهر زنتم تا قبل دیدن کاندومت لابد فک میکرده تو کیر نداری یا فقط کون میدی! بعدش که یقین حاصل کرده که وسط پای شما هم خبریه حشرش زده بالا!
آخرین داستانی بود که اومدم سراغش اونم نصف خوندم… اصن بیخود اون چندتا خطم خوندم
آها راستی نفهمیدم چی شد، زنه سینه اش 95 بوده کرم میزده میشده 100؟؟؟ سینه 95 که اندازه کله منه!!! مطمئن باشم اعداد دقیقه؟ با متر، خطکش و ترازو رفتی سراغش؟ یه کولیسم میذاشتی ببینی کسش کالیبر چنده!!!

0 ❤️

314185
2012-03-20 21:28:58 +0330 +0330

اين فرم نوشتنت منو كشته باشه جونم هيچكي نفهميد كي هستي ، بخدا يه مدته ارزوم شده اينكه تو رو توي يه اتاق گير بيارم تا تلافي اين 2 ماه رو كه عين سوهان روح بودي واسم رو سرت خالي كنم اي كاش ذره اي انسانيت تو وجودت بود اي كاش كمي نور به دل سياهت ميتابيد اما افسوس
من مطمئنم ، خودت هم شك نكن روزي چنان بلايي به سرت مياد كه از ندامت صورت خودتو چنگ بزني و سزاي اين اعمال رذيلانه ات رو ببيني .
به اميد اون روز تو رو به خدا واگذار ميكنم

0 ❤️

314186
2012-03-21 11:59:00 +0430 +0430
NA

کس خل قرص آبی سیلدنافیل هست که احتمالا تو دهکده شما اگه پیدا شه اسمش ویاگرا هست. میخورن تا آلت مبارک وقتی بلند شد سفت باشه و زود نخوابه چون کارش گشاد کردن رگ ها است. البته کدخدای دهتون میگفت که گاهی به گاوها هم میدن تا اعصابشون آروم شه. احتمالا در همون راستا خوردی.

0 ❤️

314187
2012-03-29 01:56:23 +0430 +0430

فکر کنم قرص ضد اسهال بهت داد که تو شلوارت نرینی. کله کیری ریدم تو این طرز نوشتنت و لهجه تخمیت. سایز سینه هاش 100 بود و هر روز هم ورزش میکرد؟ واقعا احمقی.

0 ❤️

314188
2012-03-30 17:39:17 +0430 +0430
NA

اون زنی بود با قد 178 یا180 وزنی 73یا 4 کمری 36 باسنی 44 یا 46 و سینه 95 گاهی هم به 100 یا بیشتر میرسید
اقا یه سوال
میخواستی بری پیش مهین هر دفعه با خودت متر میبردی
کسکش این سایز ها رو از کجا اوردی
بد خالی میبندی
مادر باور کن رو گاییدم

0 ❤️

314189
2012-07-19 03:46:00 +0430 +0430
NA

دیوثه حمال دهنم گایید شد تا خوندمش…احتمالا میهن کونت گذاشته که تو نوشتن از درد ریدی…بشین یکن زبان فارسی کار کن به جا جلق زدن…

0 ❤️

314190
2012-08-09 08:27:33 +0430 +0430
NA

چی بگم وا الله ما فک میکردیم هندیا بدترن نخیر اینجا از هندی بدترم داریم…

0 ❤️

314191
2012-09-25 05:03:41 +0330 +0330
NA

خسته نباشی.روزنامه نوشتی یا داستان.

0 ❤️

314192
2012-09-25 05:07:36 +0330 +0330
NA

خسته نباشی،التماس میکنم،تمنا دارم ننویس. بیشتر شبیه چاخان نامه بود بااون قرص سفیدت.

0 ❤️

660582
2017-11-02 09:51:35 +0330 +0330

عن منو میخوری مغزجقی؟

0 ❤️

768328
2019-05-19 07:32:39 +0430 +0430

تو میخای بری مهمونی شکلات با ماست میخری کس مغز

0 ❤️

771878
2019-06-06 04:12:51 +0430 +0430

احساسم میگه یکی از دوستان اتباع افغان این داستان رو نوشته بود

0 ❤️

880187
2022-06-18 03:52:12 +0430 +0430

بد نبود ولی داستانت رو با قرص شروع نمیکردی بهتر بود
قبل از ارسال خوب داستانت روبخون که غلط املایی نداشته باشه و جمله بندی درست باشه.

0 ❤️

896660
2022-09-23 06:56:45 +0330 +0330

عوقققق

0 ❤️