سلام ۲۸سالمه هیکلی هم نیستم
وزنم ۶۵ کیلو قدم ۱۷۵
ی خواهر زن دارم نازه
من ۲۲بودم ک ازدواج کردم خواهر زنم ۱۹ بود خواهر آخری
نمیدونم چی شد ک احساس کردم دوست دارم بکنمش
قدش فک کنم ۱۶۰ باشه سینه ۶۵ چشم درشت کون معمولی
سه ماه از عقدی ما میگذشت ک ب فکر کردنش افتادم
ولی میترسیدم بگم
باهم شوخی زیاد میکردیم و ن شوخی سکسی
کم کم شوخیامون زیاد تر شد دیگه حسابی راحت بودیم باهم
هرجا میخواستیم بریم با خانومم اونم میمود بعد یک سال
عروسی گرفتیم چند وقتی بود ک همو ندیدم سه بعد زنگ زد ک میخوایم بیام خونتون گفتم قدمتون سر چشم
مادر خانومم باید میرفت دکتر
فردا عصر زنگ زد ک ما رسیدیم اگه میشه بیا دنبالمون من رفتم اوردمشون
اومدن خونه خانومم چای آورد بعدشم شام خوردیم ماد خانومم گفت فردا صبح وقت دکتر دارم اگه میشه برسون منو
منم گفتم باشه
خلاصه صبح شد رفتیم دکتر گفتن باید عمل شه
واسه روز بعد نوبت دادن
اومدیم خونه من ب خانومم گفتم ک من اون روز باید مغازه باشم چندتا گوشی بود ک باید تعمیر میکردم اون روز تحویل میدادم گفت باشه من میرم
خلاصه روز عمل رسید و اونا صبح زود رفتن من خواب بودم و نفهمیدم کی رفتن بیدار شدم رفتم صورت مو بشورم دیدم از اتاق صدا اومد رفتم ببینم صدای چی بود دیدم خواهر خانومم هس اسمش فائزه س
گفتم عع نرفتی گفت ن حوصله نداشتم
گفتم اوکی رفتم سرکار ظهر برگشتم خونه دیدم نشسته فیلم میبینه
خبری از ناهار نبود بهش گفتم چی میخوری زنگ بزنم بیارن
اونم گفت هرچی خودت بخوری
زنگ زدم تو پرس کوبیده اوردن بعد ناهار بود ک قلیون آوردیم کشیدیم بهش گفتم ک من باید برم فائزه کاری امری فرمایشی چیزی نداری
گفت اگه میشه نرو کارت دارم
گفتم آخه باید برم گفت یک ساعت دیرتر برو گفتم باشه چیکار داری
گفت میخوام ی چیزی بگم بین خودمون باشه
شک کردم چی میخواد بگه
گفتم باشه بگو
یخورده این دست اون دست کرد و گفت من ی دوست پسر داشتم ک
منم پریدم وسط حرف زدنش گفتم ای شیطون
بعد دوباره شروع کرد ک من ی دوست پسر داشتم ک خیلی دوستش داشتم هرکاری برایش میکردم الان ی هفته میشه ازدواج کرده نامردی کرد در حقم
بهش گفتم یعنی چی هرکاری
گفت هرکاری دیگه خودت میدونی
گفتم خب الان چیکار میتونم کنم
گفت هیچی میخواستم درد دل کنم
رفتم کنارش نشستم گفتم یعنی چی هرکاری فکرمو درگیر کردی یعنی بهش دادی یهو برگشت بهم نگاه کرد گفت اوووم اره
گفتم ای شیطون چندبار
هروقت ک وقت میکردیم میرفتیم پیش هم
دستمو گذاشتم رو شونش گفتم ایول بهت نمیومد
سرشو انداخته بود پایین چیزی نمیگفت من شق شق کرده بودم دوست داشتم همون لحظه بکنمش
دستمو آروم آوردم پایین تر دیدم چیزی نمیگه دستمو گذاشتم رو سینه ش برگشت چشم تو چشم شدیم آروم لیمو گذاشتم رو لبش شروع کردیم به لب گرفتن یه سه دقیقه لب گرفتیم بعدش رفت عقب گفت خیلی حالم بده دوست دارم سریع تر بکونی منم نامردی نکردم لباساشو در آوردم شروع کردم خوردن سینه هاش مالوندن سینه هاش
خیلی داغ کرده بود شلوارشو در آوردم شورت سبز رنگ داشت کشیدم پایین واااای خدا باورم نمیشد کثافط پر پشم. بود بهش گفتم خب تمیز میکردی خندید و گفت ب کارت برس خدایش دلم نیومد بخورم کس شو با انگشت برایش مالوندم صداش عوض شده بود بعد از یکسال ب چیزی ک میخواستم رسیده بودم بهش گفتم کیرمو بخور شروع کرد ب خوردن لیس میزد ولی حرفه ای نبود بهش گفتم بشه برگرد میخوام بکنم گفت جلو پلمپه ی برقی تو چشام زد گفتم کون گفت اوووووهم
کیرمو آروم گذاشتم در کونش آروم هول دادم جلو با خودم گفتم دردش نیاد تا هولش دادم دیدم رفت تا ته توش فهمیدم دوست پسرش از خجالتش در اومده شروع کردم ب گایدن تلمبه میزدم حال میکردم اونم کس شو گرفته بود ور میرفت باهاش ناله میکرد
میگفت بکن تند تر جرم بده ی پنچ دقیقه ای کردمش حساس کردم ابم داره میاد تند تر کردمش یهو تمام ابمو ریختم تو کونش حسابی حالش بعد بود شهوتی شده بود میگفت بکن میخوام خواهش میکنم ولی دیگه کیر من آبش اومده بود کاری از دستم بر نمیومد با دست این قد کسشو مالوندم ک یهو جغ بلند کشید تمام بدنش لرزید جمع کردیم من ی دوش گرفتم رفتم سرکار الان هروقت وقت بشه تنها باشیم ی حالی میکنیم
تمام
نوشته: 051Mohsen
داستانهای خواهرزن بر دو نوع است:
۱. خواهرزن کوچیک شخص از همون ابتدا چشمش این جقی رو میگیره، این جقیم که از اول تو کف کس خواهرزنش بوده و اخرش خواهرزن شیطونش پا میده و این جقیم میکنه.
۲. خواهرزن طرف که یا مطلقس یا در طول داستان از شوهرش جدا میشه با این جقی خیلی راحته و میاد بهش میگه چون شوهرم منو نمیگائیده ازش جدا شدم و این جقیم میکنه.
که البته جقی نویسنده این داستان از نوع اول بود.
عجب بابا🙄تو مرض های جق و کصشعر رو جابجا کردی دلاور🤣🤣🤣
زنتو گاییدم
یعنی هر مدلی خوندم که باورم بشه این کارو کردی هیچ راهی نداشت
سولاخی حداقل تو که میخوای دروغ بنویسی حداقل قشنگ تر بنویس
اگه خواهرزن پا بده و نکنیش تا در خونه خدا درگیر عذاب الهی میشی!
جق مُخِ پلشت اینقدر بخودت فشار نیار کور میشی، مرغ هم اینقدر راحت زیر خروس نمیره. درضمن یادت رفت اسم مستعار خودتون رو بگی. 😂
بازم خالی بندی و توهم
امان از شیشه
امان از بچه سال بودن
تخمی کیری
حالا نمیشه اول چند کلاس اکابر بری و بعد بیایی برامون خاطرات تخمیت رو بنویسی؟ چرا همیشه مادر زنها عمل جراحی دارند و خواهر زنها حوصله ندارند به بیمارستان بروند و به داماد التماس میکنند که جرشون بدن. شاشیدم توی زندگیهای جقی.
**خواهر زنِ من قشنگ و نازه
کونِ خوشگلش همیشه بازه
دوستِ پسرش من و بلند کرد
باش ساک میزنم، کیرش دارازه
**
هاکـُکا
آخه تو که میرن راست نمیشه بیشتر از یک بار نمیتونی بکنی گوه میخوری دست رو دختر مردم میزاری😂😂😂😂
بچه ها کسی از دکتر امید کیانی خبر نداره؟؟
نگرانشم
گفتم الان بازم اومده نوشته
منم خیلی دوست دارم خانومم به صمیمیترین دوستم بده ولی،،،،،
دکترجون کجایی
از خانومت و دوستت چه خبر
کردش اخری یا هنوز ناکام هستی
بازم عمل بیمارستان خواهر زن تنها تو خونه گاییدین با اینهمه کلیشه یعنی اگه خوشگلترین دختر یه خونواده رو بگیرن باز چششون دنبال اون کیریه میمونه چه مرضی دارین آخه
تکرار تخیلات غیرواقعی و کلیشهای و توهمی
بهیچ عنوان هیچ جاش قابل باور نبود
داماد هم دامادهای قدیم تو چاقال به سه نرسده بدتر از خروس خودتو خراب میکنی حداقل تو توهمت کمی قرصی اسپری چیزی بزن تا مجبور نشی واسه زنت بکن جور کنی عامو
منم خواهر زنم رو کردم و الانم دارم میکنمعالیه عالی
پدر زنهای عزیز اگر کمتر کون داماداتون بزارید هم خودتون سر پیری کمر درد نمیگیرید هم ما نصفه شبی اینقدر کستان نمیخونیم!! 😀