سلام دوستان این داستان که میگم عین واقعیته و واسه چن سال قبل است که الانت مینویسم؛ بنده موقع دانشجویی با یه دختری دوس بودم که 3 ترم بود با هم میحرفیدیم ولی ترم 3 که تو خرداد ماه تموم شد من رفتم تابستون رو یه شهر دیگه کارگری کنم اون موقع هم تلگرام اینا نبود فقط اس ام اس بود که اونم میگفت نمیتونم زیاد تو خونه با گوشی بازی کنم شک میکنن بهم خلاصه این سه ماه تابستون تموم شد و من برگشتم سر کلاس درس دیدم این دختره انگار نه انگار که باهم دوس بودیم اصلا منو حساب نمیاره یه هفته اینطوری گذشت تا اینکه من یه بار تو ترم 2 از یه دختری زوه گرفته بودم اون موقع بهش گفته بودم از خطش خوشم میاد، واحد مانده بود مبا ما افتاده بود دیدم بله ترم 4 هم با کلاس ما درس برداشته از طرفی هم اون دوس دختر قبلیم با یه بچه پولدار مخشو زده بود دیگه به من رو نمیاد، من فرصت رو غنیمت شمردم چون از ترم 2 منو میشناخت این دختر واحد مونده باهاش یکمی صحبت کردم که چه خبر چه عب از کلاس ما و … تا اینکه چن روز بعد من شمارشو گرفتم و بهش گفتم که ازش خوشم اومده، اونم گفت من نامزد دارم گفت یعنی یه نفر اومده خواستگاریم ولی بهش گفتیم این ترم درسام تموم بشه بعدا، منم گفتم عیبی نداره حالا بحرفیم هروقتم خواستی برو دیگه و اونم قبول کرد شروع کردیم باهم دوستی رو بعد کلی اس ام اس بازی و پشت تلفنی کار ما کشید به حرفای سکسی تا اینکه یه روز بهش گفتم نیم ساعت زودتر بیا اونم اومد و کلاس خالی باهم کلی لب رفتیم.
این روند تا سه ماه اینطوری ادامه داشت یه روز لب میگرفتم یه روزی از رو لباس ممه هاش رو بازی میدادم یه روز از رو لباس میکردمش تا اینکه آخرای ترم بهش گفتم دختر اخه من مردم! کی میخوای یه حالی به من بدی اینطوری باشه من میمیرم از جق زدن خخخ همینطور کلاسا داشت میگذشت که استادمون گفت هفته بعد نمیام منم به دوس دخترم گفتم چطوره بجای کلاس بریم بگردیم باهم از خونه شما هم متوجه نمیشم فک میکنن رفتی کلاس، گفت باشه من این چند روزه قول ماشین پیکان و یه کلید خانه باغش رو گرفتم که بیشتر شبیه اشغال خانه بود تا خانه باغ ولی خب چهار دیواری داشت تا کسی نبینه، هفته بعد شد من اومد با ماشین برداشتمش رفتیم کلی چرخیدیم تو ماشین اوناشو اونقد مالیم حشری شده بود، بعدش بهش گفتم بریم خونه خالیه، دیگه تو این چن ماه روشو قشنگ با کرده بودم گفت باشه زود برو فقط وقت نداریم رسیدیم خوونه لباساشو در اوردم خوردمش چن دقیقه ای بعدش خوابوندمش به پشت هر چقدر فشار دادم نرفت حدود نیم ساعت بود روش داشتم کار میکردم چون اولین بارش بود، بعدش باز شد چن تا تقه زدم از پشت ریختم توش اودم رسوندمش یکمی نزدیک به خونشون پیاده شد رفت، بعد امتحانات هم ندیدمش ازدواج کرد و رفت …
نوشته: نمی
چیکار کردی دانشگاه راهت دادن داستان اونو بنویس!! ?
با اين نوشتنت همه آشنايي رو خلاصه ميكنند تو سكس رو خلاصه كردي تقه هم زدي؟؟؟!!!
ب**یسواد
درس چی میخونی؟ سواد که نداری، گارگری هم که میکنی. خب یک لقمه نون حلال بخور، دیگه چرا میآیی اینجا کس شعر میبافی؟
**
به تو گویند همه استاد تقه
دوای درد تو انگار که جقه
مشو غافل ز درس و مشق و مکتب
به فکر کون و کس کیرت که شقه
ها کوکا
من خواهش ميكنم ننويسيد
مينويسيدم قبل از اينكه بفرستيد خودتون يه بار بخونيد
داداش مدل پيكانم مينوشتي ، ازين ترمز دستي وسط اااا بود !؟
چرا مینویسی مگه ما لنگ کس شعرای شماییم آخه
دربو دواغون و کس مختراز تو منوندیدم
کیر سگ اصحاب کف بصورت تقه تو کونت با این خزعبلات تخمیت،ینی یبار دیگه بنویسی با مشتهای گره کرده میام سراغ کونت
پیکااان
فقط مگه مجبورتون کردن بیاین اینجا چرت و پرت بنویسین
این همه فحش بخورین
کاپِ عنی چیزی بهتون میدن
چوسخولا
مثلا دانشجو مملکته خخخخ عمویی شما سعی کن چیزی ننویسی یا حداقل یه نهضت سواد آموزی برو (dash)
نمی در حالی که فرعون را هل میداد و با استانبولی کمچه و ملات را به اوس رحمان بنا میداد در حالی که به خشتک لوس رحمان مینگریست بفکر عمیقی فرو رفت با خودش زمزمه میکرد اگه بشه چی میشه ایا اوس رحمان امشب او را در انبار بالا مورد عنایت قرار میداد ؟ در حالی که تفی بر کف دست می انداخت دستش را دور گردی دسته بیل احاطه کرد و داد زد اوستا ملات بدم بالا
داداش بشین کارگریتو بکن تو رو چه به تقه زدن ?