سکس با دوست دختر قدیمی

1390/07/16

سلام دوستان امیدوارم از این داستان لذت ببرین من 36سالمه متاهلم 1پسر دارم توسالای جوونی مثل همه دختر بازی میکردم با چند تا دخترم دوست شده بودم تو حوالی 24 یا 25 سالگیم بود که یه اتفاق عجیب تو زندگیم افتاد یه دختر 14 یا 15 ساله عاشقم شد انقدر بهم گرا داد تا خلاصه یه گوشه ای باهاش حرف زدم گفتم تو سنی نداری چرا میخوای با من باشی خلاصه بعد از کلی حرف زدن فهمیدم خیلی دوسم داره شماره دادیم و شماره گرفتیم کم کم خیلی بهش علاقه مند شدم دیگه عشق ارش و سارا افتاد سر زبونا هرچی میگذشت حسادت اطرافیان ما بیشتر میشد خلاصه انقدر بدگویی کردن تا ازش جداشدم بدبخت هرچی گریه کرد هرچی التماسمو کرد من قبول نکردم بعد از مدتی هر دومون ازدواج کردیم ناگفته نمونه که بعدا فهمیدم که چه کلاه گشادی سرم رفته ولی پشیمونیم فایده نداشت.

سالها گذشت تا روز اول مهر که پسرمو بردم مدرسه دیدمشو از اونجاییکه قلبامون واسه هم میزد سر حرفو باز کردیم دوباره شمارهامونو بهم دادیم ارتباطمون برقرار شد اما از اونجاییکه هردومون متاهل بودیم خیلی حواسمون جمع بود کسی متوجه نشه اول صحبتامون یا اس ام اسامون عاشقانه بود کم کم سکسی تر شد بعد از مدتی فهمیدم شوهرش نمیوتونه خوب ارضاش کنه دیگه بنده خدا به زبون اومد که یه جا پیدا کن باهم راحت باشیم منم ازیه طرف شهوت بهم فشار میاورد از یه طرف زن شوهر دار بود بد جوری کلافه شده بودم خلاصه همیشه بهونه میاوردم جور نمیشه ولی این سارا بقدری خوش گلو خوش هیکله همیشه توقکرش بودم تا اینکه یه شب جمعه بهر کلکی بود شوهرشو فرستاد شهرستانو بهم گفت برم پیشش راستش خیلی باخودم کلنجار رفتم ولی اخرش شهوت بهم غلبه کردو رفتم در باز کرددیدم یه تاپ ویه دامن پوشیده دختر کوچولوش بیدار بود یه خورده با دختره بازی کردیم تا خوابید وقتی که دخترش خوابید باچنان هوسی اومد طرف من که نمیتونم وصفش کنم منم قبل ازاینکه برم پیشش باتریاک حسابی خودمو ساخته بودم دستشو گرفتم کشیدمش طرف خودم اون لحظه تمام وجود منو اورو عشق هوس پر کرده بود وقتیکه ازهم لب گرفتیم تمام بدنمون میلرزید احساس میکردم بدنامون داره اتیش میگیره همزمان گه داشتیم از هم لب می گرفتیم اشاره کرد بریم اتاق خواب دیدم تشک پهن کرده فضا رو اماده کرده واسه سکس لباسامون سریع دراوردیم لخت لخت شدیم اول یه لب مشتی ازهم گرفتیم شروع کردم به خوردن ممه هاش دیگه طاقت نیاورد میگفت ارش جونم بکن تو کسم پاهاشو باز کردم کیرمو گذاشتم دم کسش بقدری خیس بود سر خورد رفت توش اون لحظه جفتمون رو فضا بودیم چندتا عقب جلو کردم با ناله میگفت جون ارشم بکن عشقم بکن قربون اون کمرت یه دفعه دیدم پاهاشو قفل کرد دور گمرم گفت دارم تموم میکنم منم محکم فشار دادم توکسش همون بدنش لرزید ابم با فشار ریخت تو کسش یه خورده باهمون حالت تو بغل همدیگه خوابیدیم تا یکم سرحال شدیم بعد پاشدیم باهمون حالت یه خورده میوه خوردیم بعدش یه حال جانانه دیگم کردیمو ازش خدا حافظی کردم موقع اومدن ده دقیقه از هم لب میگرفتیم

نوشته:‌ آرش


👍 0
👎 0
51957 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

301904
2011-10-08 00:58:33 +0330 +0330
NA

خیلییییی مسخره بود مثلا که چی رفتی خیانت کردی و اومدی خوشحال داری تعریفشم میکنی زنتم بره با عشقش سکس کنه خیلی بهت حال میده نه ؟؟؟؟؟
سکستونم خیلیییییییییی چرت بود اصلا ارزش خوندنو نداشت

0 ❤️

301905
2011-10-08 01:17:56 +0330 +0330
NA

دختره از 14 .15 سالگی جنده بوده!
بعد احیانا چی شد همو دیدن؟کارا خدا؟ روز اول مهر؟ دخترشو برده بود مدرسه یعنی دختره اونقد نفهم بود که وقتی رفتی مامانشو بکنی رفت خوابید؟
یه کم فکر کن داری چی مینویسی

0 ❤️

301906
2011-10-08 01:43:20 +0330 +0330
NA

آفرین ، خوب کاری کردی ، دستت درد نکنه . خیانته دیگه جرم نیست که. (ای بمیری)
اینجا میگن داستانای خیانتو بخونید هیچی هم نگید تشویق هم بکنید . باشه همتون برید خیانت کنید.
زنتم امیدوارم همچنان در تب و تاب عشق تو بسوزه و به هیچ مرد دیگه ای هم حتی نگاه نکنه .(به همین خیال باش)
خوب شد؟ دلتون خنک شد؟ آروم شدین ؟
حالا از خیانت می نویسی جهنـــــــــــــــــــــــم ، درست بنویس این چی بود همش حالت حالت ؟
ولی به قول ساینا جونم من همش تو فکر اون عشق زنتم ، الهی که سکسش محشر شه داستانشم بیاد تعریف کنه من می نویسم بهت یاد میدم نوشتنو ، خاطرخواهی و خیانت از ذهنت میپره
دیگه چرت ننویس

0 ❤️

301907
2011-10-08 03:19:58 +0330 +0330
NA

برا زنت دعا میکنم به عشقش برسه

0 ❤️

301908
2011-10-08 04:36:17 +0330 +0330
NA

kheili bad bud

0 ❤️

301909
2011-10-08 05:41:08 +0330 +0330
NA

نه توضیح دادی. نه گفتی تو مدرسه پسرت ذختر اون خانوم چی کار می کرد.

از کجا اومدی به کجا رسیذی؟ اصلا چی شد؟

0 ❤️

301910
2011-10-08 06:28:45 +0330 +0330
NA

ایشالاه خودم زنتو میکنم حالت جا بیاد عزیزم

0 ❤️

301911
2011-10-08 07:01:38 +0330 +0330
NA

سایت پروکسی
بدون فیلتر
لذت ببرید
http://rankfa.site50.net

0 ❤️

301912
2011-10-08 09:17:33 +0330 +0330
NA

اگه تو ایران نیستی بدون که مدرسه دخترا با پسرا جداست نمیتونی پسرتو ببری تو مدرسه عشق قذیمیت اسکل به تمام معنا.
جون مادرتون خیانت کثیف ترین چیزه
از اون بدتره تعریف کردنشه که باعث میشه فکر ادم مشغول بشه
ان شا الله یکی هم پیدا شه زنتو بگا بده

0 ❤️

301913
2011-10-08 11:03:14 +0330 +0330
NA

من نمیفهمم خودت بعد از نوشتن به عنوان یه خواننده بخون ببین باورت میشه یا نه صد رحمت به مسخره

0 ❤️

301914
2011-10-08 12:23:33 +0330 +0330

baw hala chera asabi mishid bande khoda yechi tarif kard too alame masti amoo joon kheili khob bood ama behtare beri to ghemate tanz dastan kotah benevisi be jo0ne khodet bishtar javab mid

0 ❤️

301915
2011-10-08 13:04:06 +0330 +0330
NA

#:S #:S X( X( X(
خیلی چرت بود
اه اه اه اه
حالم از هرچی داستان بود بهم خورد

0 ❤️

301916
2011-10-08 13:36:29 +0330 +0330

آخه کِی میخواین یاد بگیرین به داستان گیر بدین نه به فکر و اعتقادات آدما؟!! دوست داشته رفته، یکی دیگه هم چه بیاد زنشو بگاد چی نگاد، به شماها هیچی نمیرسه!!! اون خانومای محترم که گیر دادن فکر کیر برا خودشون باشن و اون آقایون هم فکر کس برا خودتون. شماها خیانت نکنین، برین بهشت، بزارید اینا هم برن جهنم!!! به خاطر گناه اونا که شما رو نمیسوزونن!!! یاد بگیرید برای همه اعتقادات احترام قایل بشید.

0 ❤️

301917
2011-10-08 14:11:04 +0330 +0330
NA

خیانت خیانت خیانت
که چی؟
به نظر من (هر کاری برای خودش یه اصولی داره حتی سکس و خیانت خارج از اصول سکس هست)
راستی تاحالا داستان به این چرتی نخونده بودم

0 ❤️

301918
2011-10-08 15:44:37 +0330 +0330
NA

BerYar muZakhraf!

0 ❤️

301919
2011-10-08 16:42:45 +0330 +0330
NA

بابابچه هاگیرندین بهش بنده خداتوفضابودیه چیزی گفت،بیچاره خودش که گفت عملیه معتاده توتخیلات خودش یه چیزی گفته بیخیال شین دیگه

0 ❤️

301921
2011-10-08 18:44:22 +0330 +0330

داداش…فضا رو میشه بری توش…روش نمیشه رفت.

0 ❤️

301922
2011-10-09 00:30:52 +0330 +0330
NA

خیلی چرت بود.تریاک کشیدی نفهمیدی چی نوشتی.وقتی زنتم بهت خیانت کرد داستانشو برامون بنویس.شاید اونموقع خوب بیویسی.

0 ❤️

301923
2011-10-09 05:07:40 +0330 +0330
NA

اولا حیانت دوما تریاک چرا …واقعا که…

0 ❤️

301924
2011-10-09 17:22:23 +0330 +0330
NA

این دیگه چه کس شعری بود؟ شوهرشو فرستاد شهرستان؟ مگه بقالیه همین طوری بره بیاد؟؟؟ یه خالی دیگه میبستی!!! میگی شوهرش ارضاش نمیکرد خو درست بعد میگی با تریاک خودمو ساختم خوب درست بعد تو و اون با هم ارضا میشید؟ میشه تریاک یه نوخودش کمرو خشک میکنه کس نگو دیگه کونی برو جلق تو بزن ان

0 ❤️

301925
2011-10-11 04:33:43 +0330 +0330
NA

تریاک , این بلای خانمان سوژ

0 ❤️