سکس با دوست دخترم تو خونه شون

1394/08/19

(اگه نگارشم بده ببخشید من داستان اصلاننوشتم و همیشه توانشاضعیف بودم) سلام من اسمم میثم (اسم مستعار)و 17سالمه این داستان برمیگرده ب یک ماه پیش من همیشه داستان های سکسسی شمارومیخونم و دلم میخواست که ی سکس داشته باشم من ب ی دلایلی ترک تحصیل کردم و دیگه درس نمیخونم بریم سراصل مطلب ولی قبلش بایدبگم که این داستانو برای این مینوسم که واسم ی جور درد دله خیلی وقتا شده کاری میکنی و دلت میخوادپیش یکی بگی امانمیتونی چون شرایطشو نداری و من اینو به کسی بگم ابروم میره و بدبخت میشم

من پارسال تو یه مراسمی با یه دختر آشنا شدم خیلی ازش خوشم اومد از اون روز به بعد یک بار دیدمش که اونم دعوتمون کردن ب خونشون خونه من همدانه و خونه اون کردستانه خلاصه عاشق دختره شده بودم و همش به فکرش بودم اینم بگم که همیشه مراسمو نگاه میکردم بخاطر دیدن اون ی روزکه رفتیم کردستان خونه خواهرم اونم اونجا بود خیلی بی حال بودم و بادیدن اون ذوق توچشام جمع شد راستی بگم اون 15سالشه و دختر توپر و تقریبا قدش حدودای170میشه خیلی خوشکله چشماش سیاس …وقتی دیدمش داشتم دیوونه میشدم اون شب مغز خواهرمو خورده بودم بهش گفته بودم که دوسش دارم تا اینکه بعد از کلی بدبختی شمارشو گرفتم ولی گفت که فقط داخل تلگرام حرف بزنیم
بعدازکلی حرف زدن داخل تلگرام شروع کردیم تماس های تلفنیو تای چندماه گذشت که باز رفتیم اونجا او نبود باهم برای ده دقیقه تنهاشدیم و یکم باهاش حرف زدم از اونروز حرفای سکسی باهاش میزدم بعد از مدتی که همش سکسی میحرفیدیم راضیش کردم برم سنندج پیشش بعداز6ماه که پدرومادرش رفته بودن شهرستان برای فاتحه و برادراش هم مدرسه ای بودن زنگ زد گفت من فردا تو خونه تنهام
صبح راه افتادم ب کردستان وقتی رسیدم زنگ زدم که ببینم خونه تنهاس بهم گفت اره تنهام ولی یه شریط میزارم بیای توخونه کاری باهام نداشته باشی
قبول کردم و رفتم توخونشون وقتی واردشدم در هال رو باز کردم جلو در بود از ذوق دلم می سوخت حس خیلی خوبی داشتم بعد از کلی عشقمو تنها میبینم تو خونه و منم پیشمم سرشو انداخته بود دستاشم رو شکمش بود و داشت لبخند میزد سرشم انداخته بود رفتم تو گفت سلام خوش اومدی منم رفتم جلو سرشو بلندکردمو توچشاش نگاه کردمو محکم بفلش کردم بدون اینکه حرفی بزنم اون لحظه طوری بودم که اشک تو چشام جمع شد همونطوررکه بغلش کرده بودم گفتم ممنون
دستشو گذاشت رو سینم هولم داد عقب گفت نمیخوای چیزی بگی؟حرفشو زد تو چشام نگاه کرد گفت دیوونه داری گریه میکنی من همونطور جلوش بودم چسپیدم به لبش و لبشو بوسیدم گفت بسه دیگه گریه نکن پاشو برو صورتتو بشور
اومدم نشستم کنارشو حرف زدیم بعضی چیزادرست کرده بود که نمیدونستم چطوری بخورمشون تاحالاندیده بودم خخخخخ روبه روم نشسته بودم ازش خواستم بیاد کنارم اومدکنارم نشستو دستشوانداختم دور کمرش سرشم رو شونم بود اون لجظه من بیشعور یادسکس افتادم واقعاالان که فکرمیکنم حالم بهم میخوره ازخودم چونشو گرفتمو سرشوچرخوندم ب طرف خودم لباموچسپوندمب لبشو لب گرفتیمو میمکیدم نفس مفس افتاده بودم سرشو اورد عقب اونم ازمن بدتر قرمزشده بود لب پایینشو همونطوری کهجلوم بود بادندونام گرفتموگازگرفتم هولش دادمروبه عقد که بخوابونمش خودشو محکم گرفت گفت قرارشدکاریباهام نداشته باشی جوابشوندادم محکم هولش دادم خوابوندمش روزمین منم بدنمو ازسینه بالا گذاشتم روسینش پاهام ب طرف دیگه بود اونطوری که تواون حالت ب زورگرفته بودمش اونمزور میکردبلندبشه گفتم کاریت ندارم عزیزم بزاریکم حال کنیم که گفت:وقت نداریم برادرام ازمدرسه برمیگردن بدبخت میشم بایدبری ساعت نگاه کردمو خندیدم گفتم الان ساعت 10س؟!!! اونم که تواون حالت دهنش بازبودو نفس نفس میزد دوباره رفتم لباشو گرفتم بادندون اونام همراهیم کردو نزدیک10دقیقه همونطوری لب میگرفتیم توچشاش نگاه کردم گفتم ادامه بدم ؟هروقت شد ساعت11.30میرم یک ساعتو نیم دیگه نمیان اوناتنهاییم اونم سرشو روبه پایین تکون دادو گفت باشه
اینم بگم که اون موقع تلفنی سکس میکردیم همیشه میگفتم ی بار میام مستقیم سکس کنیم تا بعد از کلی قبول کرد دستمو بردم گذاشتم روسینش خیلی کوچیک بودن مالوندمش لبمو بردم گذاشتم رو گردنش هرچند یکم خیس عرق شده بود اما باز خوردم و گاز گرفتم اونم یواش یواش اهش اومد بلندش کردمو لباسشو دراوردم فقط ی تیشرت تنش بود(من نمیدونم اسم این لباسای زنانه چیه)ی تیشرت سیاه چسپیده تنش بود اونم دراوردم فقط سوتینش مونده بود اونم دراوردم از تنه به بالا لختش کردم ی بدن سقید و توپر جلوم بود باورم نمیشد منم سینشو لیس زدمو مالوندم که دستمو گرفت گذاشت رو کسش شهوتی شده بودم بد اون از من بدتر کسشو که یکم مالوندم فورا لباسمو گرفت باسرعت کشید روبه بالاو ازتنم درش اورد گفت پاشو شلوارتم دربیار بلندشدم اونم ب زانوهاش جلوم بود کمربندمو گرفتو بازکردو شلوارمو کشید پایین روی شرتم یکم کیرم مالوند کیرم شق کرده بود شرتمو دراورد گفت بشین نشستم اونم اومد جلوکیرم فکرکردم میخواد بخوره اماهعی بادستاش باهاش بازی میکرد نمیدونستم داره چیکارمیکنه گفتم داری چیکارمیکنی ؟هیچی نگفت ب کارش ادامه داددیونه شدم خوابوندمش شرتشو شلوارشو دراوردم هردمون دیگه لخت شده بودیم کف هال گفت میخوای بکنی؟گفتم اره.گفت غلط کردی من:چراعزیزم؟
اون:میخوای بدبختم کنی؟
من:مگه خودت قبول نکردی اون روز پشت تلفن؟گفتی باشه
_اون روز نمیدونستم قراره چ بلایی ب سرم بیا میدونی اگه پردموبزنی دیگه دخترنیستمو میشم زن؟
_خب عزیزم ماقراره باهم ازدواج کنیم
حتما میخوای زیراینم بزنی
_…
بعدازکلی حرف زدنو جر بحث هرچه کردم راضی نشد منم بلندش کردمو رفتم ب طرف اتاق همونطور دستشو گرفته بودم میکشیدم دنبال خودم پرتش کردم روتختش اون لحظه نگاه کردمو کسشو دیدم خیس شده بود دوس داشتم بخورمش لیسش بزنم اما بادیدن اون اب کسش حالم بهم خورد بلندشدم کیرمو گذاشتم درکسش گفت تروخدانکن بدبختم میکنی نکن داشت گریه میکرد گفت چرااینطور شدی عوضی نکن منم دیگه بلندشدم روش خوابیدم جلودهنشوگرفتم گفتم باشه اماازکون میکنمت باز شروع کرد گریه کردن گفتم نه ازااون اولت اونطور باهام راه اومدی نه ازالان بلندشدم روبدنش روسینش خوابوندمش کنارش نشستم و دستمو گذاشتم رو سوراخ کونش گفت اجازه هست هعی گریه کرد کلافه شده بودم نمیدونستم چیکارکنم یکم دلداریش دادمو اشکاشو پاک کردمو حرف زدن و…و.و.و.و. پاهاشو بلندکرد گفت فقط یواش بزادردم نیاد منم انگشت کردم توکونش دومیشم کردمو وسومیش کونش بازشده بود گفت دارم میرینم خورد گفتم هیچی نیست کیرمو گرفتمو بلندشدم ازروتخت کونشو اوردم لبه ی تخت وخودم جلو تخت باهاشو گذاشتم رو شونه هام کیرمو کردو توکونش باچندتا تلمبه ابم اومد ادامه دادم تلمبه زدن اونم اه اهش شروع دادمیزد یواش ای میثم کشتیم یواش گریه میکرد اه و ناله منم محکم میزدم که ابسش اومد بی سروصدا ول شد کنارش خوابیدم ی ده دقیقه لب گرفتن ساعتو نگاه کردم چ الان شده بود ساعت یازده ربع کم نیم ساعت کنارش دراز کشیدمو سرشو گذاشتم روشونم حرف زدیمو بدنش مالوندم
یکم که گذشت گفت بسه دیگه جمع کن بریم ی دوش بگیریم گفتم من الان میرم خونه خواهرم نمیگه کجابودی و کجا حموم کردی؟ اون رفت حموم کردن منم نگاش کردم حمومش تموم شد لباسامونو پوشیدیم و از خونه زدم بیرون البته قبلش ی لب حسابی گرفتم و رفتم خونه خواهرم ببخشید که طولانی شد و ممنون که خوندین اینم شد بله عمل زشت زیناح هم شد اولین و بهترین خاطره زندگیم.

نوشته: میثم


👍 0
👎 0
85374 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

473880
2015-11-10 16:27:23 +0330 +0330
NA

دروغه کس کش

1 ❤️

473881
2015-11-10 16:39:58 +0330 +0330

خیلی تابلو بود که دروغه

1 ❤️

473882
2015-11-10 17:35:00 +0330 +0330
NA

کیر تومغزت جقی مسخره حتما داشتی جق میزدی crazy برو جقت بزن

2 ❤️

473883
2015-11-10 17:50:48 +0330 +0330

توی محله ی ما
یه کون بود و هزار تا کیر
کونی داستان ما
موز تو کونش به جای کیر
عقده داره طفلکی جون
تو مدرسه دنبال کون
همین که تعطیل می شدیم
باید میداد به اینو اون
حالا شده داستان نویس
می نویسه با خودنویس
حالا دیگه نیس مثل قدیم
میره تو کونش سینی و دیس
شده کارش تجاوز
این آقای ایکبیری
تازه داره تخلص :
" میثم کله کیری "

تقدیم به نویسنده ی کونی داستان

3 ❤️

473884
2015-11-10 17:50:53 +0330 +0330

خوش بحالت من که احساس کردم واقعی بود دمت گرم

0 ❤️

473885
2015-11-11 00:03:28 +0330 +0330

میگما کس قلمت فکر کنم تاب ورداشته ببر بده میزونش کنن

0 ❤️

473887
2015-11-11 00:38:10 +0330 +0330

اسب آبی تو کونت خمیازه بکشه لاشی … زیناح ؟؟؟
الان 124 هزار پیغمبر دارن مشورت میکنن این گناه چیه هنوز به نتیجه نرسیدن … عجببببب

4 ❤️

473888
2015-11-11 02:25:50 +0330 +0330

تو گفتی دوست داری کون بدی ok

0 ❤️

473889
2015-11-11 02:29:53 +0330 +0330

من نمیدونم چرا اکثر داستانا تو شهرای غرب ایران رخ داده انقدر هم دروغو کسشعر هست که به زحمتش نمی ارزه آدم بخونه بعدم همه داستان نویسا زیر ۱۸ سالن

1 ❤️

473890
2015-11-11 06:56:59 +0330 +0330

تو کردستان کون دختر گذاشتی نکنه اونجا کردنت کونی

در ثانی اون درد دلت که میخواستی بکنی راستی چی بود

نکنه خف کردنت بود
من ب ی دلایلی ترک تحصیل کردم و دیگه درس نمیخونم بریم سراصل مطلب ولی قبلش بایدبگم که این داستانو برای این مینوسم که واسم ی جور درد دله خیلی وقتا شده کاری میکنی و دلت میخوادپیش یکی بگی امانمیتونی چون شرایطشو نداری و من اینو به کسی بگم ابروم میره و بدبخت میشم

1 ❤️

473891
2015-11-11 07:19:23 +0330 +0330
NA

فوق العاده غلط املایی داشت…در ضمن دروغ بود

0 ❤️

473892
2015-11-11 07:29:03 +0330 +0330
NA

باز هم ملجوق
حتما داداشش که پسر خالت باشه بدجوری از کونت کرده که سوختی

0 ❤️

473893
2015-11-11 09:23:20 +0330 +0330
NA

عمل زشت زیناح هم شد biggrin

0 ❤️

473895
2015-11-11 10:18:42 +0330 +0330

یه دقیقه صبر کن ببینم!!!
تو رفتی با یه دختری سکس کردی که در وحله ی اول نمیدونست اگه دخول از جلو انجام بده بکارتشو از دست میده؟
واقعا نگارشت افتضاح بود یه جاهاییش رو به عهده ی خواننده بود تا منظورتو حدس بزنه.
ادمین جان توام لطفا تو آپ کردن داستان ها مراعات کن تا خواننده احساس نکنه به شعورش توهین شده.

1 ❤️

473896
2015-11-11 18:25:45 +0330 +0330

میثم حوصله ندارم زیاد بهت فحش بدم فقط میگم کیر تو کونت کیر هرچی (کرد)تو کونت با این داستانت دیگه ننویس pleasantry

0 ❤️

473898
2015-11-14 03:20:52 +0330 +0330

کسم کسه کردستان clapping

0 ❤️

473899
2015-11-14 09:02:10 +0330 +0330
NA

مدت ها حرف های سکسی میزدین و خووولاصه طبیعیش کردی
بعد از مدت ها هم فرصتی شد که “تنها” باشه و بهت خبر داد و دعوتت کرد!
بعد “بهت گفت اره تنهام ولی یه شریط میزارم بیای توخونه کاری باهام نداشته باشی” new_russian
ادا تنگا رو در میاورده بصورت خیـــلی پَلَشت lol

0 ❤️

473900
2015-11-22 22:12:19 +0330 +0330
NA

تو کردستان به زناشون نگاه کنی سرتو قطع میکنن تو چه جوری بردی کردی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها