سکس با راحله جون کس تپلی

1393/05/02

منو راحله ®…درچهار هفته…
شب ساعت 9بودکه یه شماره غیرآشنابرام یه sms فرستاد که نوشته بودش مثلأبرای دوستش که منم اول جوابشوندادم گفتم شاید اشتباه شده بعداز چند دقیقه دوباره دوتاsms فرستادکه من جوابشو دادم وبهش گفتم که اشتباه اس دادی که ایشون زنگیدن وبا یه لحنی که مثلأواقعأاشتباه شده گفت ببخشید مگه همراه عاطفه نیس وبعد از اون قطع کرد که دوساعت بعدش دوباره زنگید وبعدش یه اس دادکه آره شمااهل کجاین وقصدآشنایی داشتش؟؟ چند روزبعدش بهم پیشنهاد داد وگفت تنهاست وگفت اگه مایلی باهم باشیم واز این جور حرفا…؟؟؟من ازش پرسیدم گفتم ی شرط داره که راستشوبگی کی شمارموبهت داده؟؟اولش گفت که همینجور گرفتم ویکم طفره رفتش وبعداز اون گفت که گوشی شو چند روزی میخاد بده دست دوستش دقیقأ سه روز بعدش اس داد که فردا بیا بیرون همدیگه رو ببینیم اون روز نشد چون من دانشگاه کلاس داشتم…فرداشبش باماشین پسرخالم که اسمش سیروسه رفتیم وبعدازاینکه سوارش کردیم ویه دوساعتی باهم بودیم، ازهمون اول که دیدمش بعداز حدوددقیقه10 که اومدش ازش لب گرفتم و««فهمیدم طرف پاکاره که تواولین دیدار سریع انقدر زود دخترخاله شدش»»منم نامردی نکردم تو این دوساعت خوب به قول بچه حالشو میزون کردم انقدرازش لب گرفتم وسینه هاشومالوندم دستمو کرده بودم لای پاهاش ازحال رفته بودش افتاده بود روپاهام البته میدونم اگه پسرخالم اونطوری میدیدش نابودش میکرد.خلاصه بعدازاون دیدم پسرخالم داره میادش که یکم اوضاع رو جمع وجور کردم اونم حشری شده بودش حیف شدش که نشد که بشه…فرداش فهمیدم که طرف شماره منواز یکی که قبلأباهاش بودم که اسمش صبابود گرفته بودش…شب اون روز بهم زنگید وگفت که فردا دوباره بیاتاباهم بریم بیرون منم قبول کردم وقتی داشتم میرفتم که باخودم گفتم بزاربیارمش خونه که از شانس بد من اون روز خونمون شلوغ بودش که یه فکری به ذهنم رسیدش!!! رفتم خونه آجی ایناوبهش گفتم که یه چند ساعت دیگه دوستای دانشگاهم میخان بیان پیشم؟وبه آجی گفتم که خونه خودمون شلوغه میشه بیارمشون خونه شما؟؟؟گفت چند نفرن منم از دوروغ گفتم 5 نفر وبعدش گفتم آجی من بهشون گفتم خانوادم رفتن سفر میشه توام بری خونه پیش بابا اینا که ضایع نشیم قبول کردش منم سریع زنگیدم یه تاکسی براش گرفتم وفرستادمش رفت خلاصه خونه جور شدشوکلید هاشم دستم بود.سریع زنگیدم به راحله که اون اشغالش کرد بااینکه میدونست من نفرت دارم یکی گوشی رو روم اشغال کنه ولی این کار رو کردش.ولی بعدش سریع اس داد وگفت که سر کلاسه!!! من یکمی شکه شدم آخه ساعت 5 بعد ازظهر بودش آخه من نمیدونستم کلاس چی میرفت وبهم نگفته بودش بعدش گفت که دو شنبه ها میره کلاس نقاشی ومعذرت خواهی کردش خلاصه گفتش کلاسم تموم شدش منم سریع زنگیدم سیروس اومدش ورفتیم دنبالش{همیشه میگفت وقتی مخای بیای دنبالم با سرکوچه افلاکیان}رفتیم وسوارش کردیم وای وای وای خدا یه تیپ خفن زده بودش خیلی سکسی بودش تا سوار شدش افتاد تو بغلم وشروع کرد به بوس کردنم منم لباشویکمی خوردم یه روژخیلی خشگل صورتی زده بودش خیلی سکسی بودش سیروس هم همش تو آینه نگاه میکرد جوریکه نزدیک بودشیبار تصادف کنیم تا رسیدیم درب منزل گفت که اینجا کجاست؟؟؟ گفتم خونه کجاست…"گفتش منکه نمیام داخل واسرار میکردش که بره منم کلید هارو دادم به سیروس گفتم تو برو تو ماهم الان میایم داخل…وقتی اون رفت توو یکم باهم صحبت کردیم ولی رازی نشدش بیاد داخل منم بغلش کردم وشروع کردم به خوردن لباش انقدر لباهاشو خوردم که همه روژخاش پاک شدش وحشرش شده بودش ومنم دااشتم از شغ درد می مردم که یباره دستشو گرفتم وبلندش کردم بردمش داخل…وقتی رفتیم داخل من دوباره شروع کردم ازش لب بگیرم که سیروس هم بیچاره بدجوری حشری شده بودش واز انطرف حال همش با ایما واشاره میگفت که بزار منم بیا که راحله فهمید ویدفعه کیفشو برداشت گفت میخاد بره که من دستشو گرفتم وبردمش طبقه بالا؟؟تا از در رفتیم تو پرید توبغلم وشروع کرد به لب گرفتن ازم که منم یه دستمو کردم لای پاهاش وای خدا از روی شلوار گرمای کسش روحس میکردم بعد از اینکه لب هاشوخوردم هرکاری کردم مانتوشو در نیاورد که سینه هاشوبخورم ولی اون پیرهن منودرآورده بودش منم شلوارمو در آوردم وباهمین حالیکه لخت نشده بودش پاهشوابز کردم وجوریکه سرکیرم می مالید در کسش(پاهشو قلاب کرده بود درو کمرم وکون وکسش دقیقأ روکیرم بود)
ولی انقدر سینه هاشو مالوندم که عین یه دستمال کاغذی بی حس افتاده بودش که دست آوردم شلوارشو بیارم پایین با اینکه دوست داشت ولی نمیزاشت… منم یدفه قاطی کردم وبهش گفتم به درک همش زدحالی میخام نکنی زود باش خودتو جمع کن حوصلتو ندارم یدفعه گفت خفه من با تواین حرفهارو ندارم بیشعور حواسم نبود بهت نگفتم من پریدم واسه همین بودش که لخت نشدم!!گفتم حالاکه چی شلوارتو در بیار از پشت میکنم گفت به یه شرط اول کیرتو نشونم بده منم نشونش دادم گفتش خیلی بزرگه اگه میخای بکنی توش نمیزارم خلاصه شلوارشو در آورد…وای یه کون سفید وتپل وخوش فرم داشت قصمم داد لاپای بزنمش گفتم باشه نوار بهداشتیشم لای باسنش وپاهاش بودش که دادش پایین منم گداشتمش لاش وای خدا یه افازی داشت با اینکه من خیلی قبلش کس وکون کرده بودم ای یه چیز دیگه بودش؟داشتم میزدم که اونم بد جوری داشت حال میکردش وصداش در اومده بود ویجوری آه اه میکرد که کیرم داشت میترکید خلاصه یبار آبم اومدش ولی من زیاد خوشم نیومد سرشوگذاشتم دم کونش جیغ زد گفت به لهجه خودشون(الان کانیم میکنی خره کیرت بزگه الان میترکم)گفتم نترس تو فقط کاریکه میگم روانجام بد کونتوشل کن بزارآروم بکنم توش یکم تف زدم وآروم سرشو کردم تو وای خدا اقدر هات بودش که انکار جهنم بود یباره که سرش رفت تو یه جیق آروم زد ولی نزاشتم ادامه بده آروم آروم همشوکردم توش وای یه فازی داشت باورم نمیشد داشتم کون به اون خشگلی رومیکردم شروع کردم به تلمبه زدن که طولی نکشید که آبم اومدش وچون دستمال کاغذی تموم شدش رختمش لای زیر پیراهنیم وقتی داشت آبم میومد یه حلت تهوه گرفتش ومیگفت حالش بهم مخوره وواقعأنزدیک بودش استفراغ کنه…آبم که اومدش افتادیم توبغل هم یه 10دقیقه ای توبغل هم بودیو که مادر راحله زنگیدش وای خدا ساعت8شب شده بود گفت که مامان دارم میام بادوستم هستم رفتیم بازارکه چند تا بوسم کرد گفت حامد جان دیدی که چیشدش سریع منوبرسونین که الان بابام میادش من نمبدونستم باباش نظامی خلاصه وقتی رفتیم طبقه پایین سیروس کلافه شده بودش (که بعدأبهم گفتش مخاسته بیاد بالا گفت میترسید من ناراحت بشم…وگفت خیلی دوست داشت اونم میکردش…) بردیم ودوتا کوچه اون طرف ترا زخونشون پیادش کردیم ومتاسفانه نشد ازش پذیرایی کنم که ی چندتا موز بودش توراه خوردیم بعدش کلی ازش معذرتخواهی کردم…یه ساعت بعدش اس داد که باباش کلی دعواش کرده…ولی بعد از چند روز که از این جریا گذشت داشتم از دانشگاه میومدم که بایکی ازدوستام بودم نزدیکای خونشون بودیم اس داد که حامد بیابریم بیرون (به بهونه کلاس هروقت مخاست بیاد پیشم مامان ایناشو میپیچوند)خلاصه ازم خواست تاباهم بریم بیرون وگفت که باماشین نیای دوستدارم یکمی باهم پیاده روی کنیم…رفتم خونه یکمی غذا خوردمو رفتم ولی اونجایکه قرارهمیشگی مون بودش اون نیومد وزنگید وگفت حامد بیاتوخیابان پاساژوقتی رفتم وای خدا ایندفعه ازدفعه های قبل خشگل ترشده بودش خیلی آرایش کرده بود راستش خیلی رفتارش لوتی بودش که رفتیم تویه کوچه الان دیگه ساعت 5بعد از ظهرشده بودش وهواهم سرد بودکوچه ها خلوت بودش یجای کوچه وایستادوبغلم کردکه چندتالب ازش گرفتم ودستشوگرفتم وهمینجوریکه داشتیم میرفتیم به یه کوچه رسیدیم که خونه دوستش اونجابودش گفت حامد جان خوب شد که اومدیم اینجا توبرو سرکوچه تامن کتابموازش بگیرم گفت که کتابش دسته دوستشه (الان دیگه کامل هوا تاریک شده بودش وساعت 6.30بودش)من رفتم سرکوچه دیدم یه خونه نیمه ساخته 4طبقه اونجاس ودرش هم بتز بودش ویه کانسکه هم اونجابود که رفتم نگاه کردم دیدم کسی داخلش نیس نگهبانه رفته بود…راحله اومدش گفت که گتابهاروگرفتم بریم سوار اتوبوس بشیم بریم خونه آخه از ایستگاه تاکسی ها درو شده بودیم ونزدیک پایانه(جایکه اتوبوس ها توقف وایستگاه اصلی اتوبوسهاست)بودیم که رفتیم به سمت پایانه یه کوچه خیلی کوچیک وخلوتی بود که یه زمینیکه تازه خاک برداریش کرده بودن نزدیکش بود من بغلش کردموشروع کردم به لب گرفتن ازش جوری شد که حشری شد وصداش درواومد همینجوریکه لبهاشو میخوردم گفتم اینجابد جایه بریم تو اون زمینه رفتیم اونجایه کمی سینه هاشومالوندم ولبهاشوخوردم بدجوری حشری شده بودش گفت منوبکن که اونجا ضایع بودش گفتم میای بریم توهمون خونه نیمه ساخته اولش گفت خون دوستم اونجاس میترسم ولی بدحشری شده بودش قبول کرد ورفتیم من یباردیگه چک کردم نگهبانه نبودش رفتیم طبقه دوم نزدیکه جایگاه آسانسور تکه دادبه دیوار وشروع کردم ازش لب گرفتن یکمی لبهاشوخوردم وماملمودر آوردم وازش خواستم بخورش گفت حامد قبلأ هم گفتم دلم نمیگیره حالت تهوه مگرفتش وقتی بهش میگفتم بخورش خلاصه سرشوگذاشتم لای پاهاش ویکمی لاپای کردمش که آبم اومدش ویکمی مانتوش روخیس کرد واقعأوقتی آبم میومداون بدجوری حالت تهوبهش دست میداد کهدهرچی ازش میپرسیدم دلیلشونمگفت خلاصه حدود یه45دقیقه مکردمش که سه بارآبم اومدش وآخرین بارهم اون ارضاء شدش وبیحال افتاده بود توبغل من جوریشده بود که همه لباسهامون خاکی شده بودن یه شرت سربی رنگ پاش بود که همش خیس شده بود همینجوریکه بیحال توبغل هم بودیم ولب میگرفتیم از هم دیدم یه صدای بلند ازپایین میاد خودمون روجمع جور کردیم آروم از پله ها اومدیم پایین ورفتیم دوباره به سمت پایانه وقتی رسیدیم اونجا گفت اینجاآشنا زیاد داریم حامدجان بزار جدا جدا سواربشیم ولبهاموبوسید که بره نزاشتم گفتم نترس کسی نیس ورفتیم نشستیم سرایستگاه اتوبوس اتوبوس که اومد باهم سوار شدیم و واقعأتواین چند روز خیلی به هم وابسته شده بودیم آخه خیلی زود باهم مچ شدیم بعد از اون چندبار دیگه هم تو همون کوچه هارفتیم ویباردیگه هم تواون زمینیکه گفته بودم داشتیم لب میگرفتیم از هم که یه ماشینه دیدمون وراحله گفت حامد بیافرارکنیم آخه دوتا مرد پیاده شدن ودویدن به سمت ما که اون روز مافرار کردیم وچیزی نشدش جوری شده بودیم که راحله حتئ خاطرات خودش ونامزد قبلیشوبهم گفت که حتئ چندبار کرده بودش همه چی خوب بود تا اینکه یه روز عصری من رفته بودم بیرون راحله بهم زنگید وگفت حامدجان کجایی؟؟ وازاین جور حرفاآخه قبلش بهش قول داده بودم هروقت بخام برم بیرون به اونم بگم که اون روز ناراحت شدش وگفت منم الان میرم بیرون وبه توهم هیچ ربطی نداره!!! وباهم دعواکردیم یبار زنگید انگار تو یه ماشین بود چون صدای آهنگ میومدش که ازش پرسیدم کجایی از دوروغ گفت توتاکسیم …و چند ساعتی باهم قهربودیم که ساعت 10شب یه اس داد وگفت حالش گرفته واز این جور حرفا ورفتارش به یباره عوض شدش که بعد ازاینکه شب بخیر گفتیم وخوابیدیم (ولی نگفت چرا حالش خرابه وهرچی ازش پرسیدم بهم نگفت)که صبح ساعت 6بلند شدم تاکمی درس بخونم قبلأ که بلند میشدم اونم بیدار میکردم تااونم بخونه آخه زیاد بیرون میرفتیم بیدار شدم دیدم دوتاsmsبرام اومده بودش یکیش دوست دانشگاه دوران کاردانیم بود اون یکیوووووو دیدم از راحله بودش اس داد وگفت که حامد جان منوحلال کن واز این حرفهاکه من دیگه نمیخام باهات باشم که چند بار بهش زنگیدم ج نداد وجواب اس هاروهم نداد بعد از چندساعت خطشوخاموش کرد و9روز بود که ازش خبری نبود وقتی به دوستش زنگیدم وازش پرسیدم راحله کجاست وخبری ازش نداری گفت بهم گفته که دیگه نمخاد باهات باشه و…منم هنوز که هنوزه توکف اون کس تپل وخوش فرمش موندم که چرا یدفعه رفت وشایدهم همون شب به قول بچه ها یه کیر بهتر گیرش اومد نمیدونم فقط دوسدارم یبار دیگه بکنمش من کس زیاد کردم ولی چشم همیشه دنبال این یکی میمونه وهست…تواین چهار هفته بیش از 3000لب ازش گرفتم که نصفش توخیابون وکوچه های نزدیک پایانه وپارک فیروز بودش ، 5بارکردمش که هیچ وقت یادم نخواهند رفت واقعأ یه کس به تمام معنا بودش…وای چه کس پفکی وپف وخوش فرمی وای وای وای…((راستش باباش( تو س پ)بودش براهمین زیاد پیشو نگرفتم…که کجارفتش خونشونم بلدم ولی چه فایده ازکیرما زده شده …همش بهم مگفت بابای یادش بخیر دخمله خوب کسی بود کاش یبار دیگه بکنمش… یبار…این همیشه یادمه…0751)).THE END راستی چند روز پیش سیروس میگفت که دوباره دیدتش منم تصمیم گرفتم داستانموبراتون بزارمthankyou…

نوشته: hamei


👍 0
👎 0
79422 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

428526
2014-07-24 14:35:49 +0430 +0430
NA

"بعدش یه اس دادکه آره شمااهل کجاین وقصدآشنایی داشتش؟؟ ">>>این علامت سوالا چیه :| داری میگی یا داری میپرسی :|
“البته میدونم اگه پسرخالم اونطوری میدیدش نابودش میکرد”>>>پسرخالت این وسط چیکارس :| اگه میدید دختره ولو شده رو پا تو اون میکشتش :|چی میگی اصلا؟ :| با خودت چند چندی :|
همش "بودش رسیدش رفتش شدش کردش " >>>کجایی نوشتی :| یعنی ریدی با این لهجت :|
ننویس بابا ننویس :| برا همشهریات که نمینویسی :|حالمون بهم خورد :|

0 ❤️

428527
2014-07-24 15:37:27 +0430 +0430
NA

تواین چهار هفته بیش از 3000لب ازش گرفتم dash1 چطور حساب کردی؟؟؟

0 ❤️

428528
2014-07-24 15:53:07 +0430 +0430

حالمو بهم زدی با این نگاراشت سگ پدر.
“بودش،گفتش،رسوندش،گفتمش،…”
تو به کون باباتم ش میبندی اگه رو ببینی.
داستانتم کیری “بودش”

0 ❤️

428530
2014-07-24 17:42:49 +0430 +0430
NA

کشتی ما رو انقد ش گفتی بابا

0 ❤️

428531
2014-07-25 01:49:46 +0430 +0430
NA

کس ننه آدم دروغگوی بیسواد

0 ❤️

428532
2014-07-25 08:45:39 +0430 +0430
NA

خاک تو سرت عقب افتاده .بهتره بری کون بدی تا بیایی داستان بنویسی.با این لهجه مزخرفت

0 ❤️

428533
2014-07-25 09:31:53 +0430 +0430
NA

مزخرف بود… جالبه چرا اکثر(س پ )ها زنا ودختراشون جنده ان؟!

0 ❤️

428535
2014-07-25 20:04:42 +0430 +0430
NA


یعــــنی تو واقعـــــا چ فکریــــ کردی dash1
ادمـــ با این داستـــان ها ریقش میگیره:|||||||::|||||::::|||
کـــون گشـــاد جقیــ از ی جـــنده چ انتظاریـــ داری … خداشفات بدهـــ

0 ❤️

428536
2014-07-25 20:41:49 +0430 +0430
NA

به زبون افغانی نوشتی لاشی کون.

0 ❤️

428537
2014-07-26 02:45:53 +0430 +0430
NA

خاک بر سرت کوس ننه با این چرندیاتت برو جقتو بزن
بعدشم میگم اون دفعه اول خونه آبجیت که دست کردی لای پاش نفهمیدی پریوده
و نوار داره ؟؟؟؟؟؟؟؟
دختر پریود رو نمیشه نگاه کرد تو سکس کردی باهاش
این سیروس چی شد آخرش پایین داشته جق میزده؟؟؟؟؟؟؟
یه خورده هم سوادتو ببر بالا

0 ❤️

428538
2014-07-26 05:53:05 +0430 +0430
NA

کیر اسب آبی…شتر مرغ استرالیایی…مگس هندی…میمون ماداگاسکاری…مار پیتون…سگ وحشی و دیگر حیوانات تو کونت…داستانت قشنگ بود بازم بنویس

0 ❤️