سکس با زن مطلقه بلوچ

1397/09/03

با درود خدمت دوستان شهوانی…
خاطره سکسی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به یکسال پیش یعنی سال ۹۶ روی داده…
اول از خودم بگم،من سالارم ۲۸ سالمه قد متوسط وزن ۷۰ کیلو و رنگ پوست گندمی قیافه ام خوشگل و خوشتیپ هم هستم و در شهری مذهبی و خانواده ای سنتی زندگی میکنم…
شغل بنده راننده تاکسی هستش، یک روز گرم تابستانی غروب بود ک بر حسب اتفاق وقتی داشتم با یکی از دوستانم با ماشین میرفتم بیرون برای دور دور، کنار خیابون با خانومی چادری برخوردم که منتظر تاکسی بود و وقتی براش چراغ زدم دستش به علامت نگه داشتن تاکسی بالا آورد و منم نگه داشتم تا سوارش کنم و تا مقصد مورد نظر برسونمش راستش فک کردم شاید اهل برنامه باشه و به همین دلیل سوارش کردم، وقتی ک سوار شد ازش پرسیدم: ببخشید خانوم کجا تشریف میبری؟
گفت؛ مستقیم میخوام برم و یه مقدار جلوتر جلوی فروشگاه لوازم خانگی پیاده میشم…
زمانی که میخواست پیاده بشه بهش گفتم خانوم اگه یه وقت خواستی دربستی بیرون شهری بری شماره ام برات بدم تا تماس بگیری و ایشون هم قبول کرد و شماره ام زد به گوشیش، کرایه اش حساب کرد و گفت حتما بعدا برای دربستی تماس میگیرم و پیاده شد و رفت!
در ضمن نا گفته نماند در همین حین دوست لاشیم ک کنارم نشسته بود خیلی کنجکاوی و تلاش کرد تا یه جوری شماره زنه را ازش بگیره ولی ایشون قبول نکرد و رید به هیکل بی معرفت رفیق نامردم…
خلاصه بعد از گذشت اون روز خیلی منتظر خانومه شدم تا تماس بگیره ولی خبری ازش نشد و منم ب خیالم شماره را سرکاری گرفته و قرار نیس تماسی بگیره و بیخیالش شدم و کم کم فراموشم شده بود ک حدودا بیست روز بعد از گذشت اون ماجرا وقتی ک داشتم استراحت میکردم دوباره غروب بود ک دیدم گوشیم داره زنگ میخوره شماره ناشناس بود وقتی ک جواب دادم متوجه شدم همون خانومه هستش برای دربستی تماس گرفته و میخواست بره یکی از روستاهای اطراف شهرمون و بعد از انجام مختصر کارش برگرده داخل شهر، منم قبول کردم و رفتم دنبالش…
تو مسیر راه، برنامه دوستی باهاش پیاده کردم اسمش پرسیدم: خودش مهدیه معرفی کردو گفت اصالتا اهل سیستان بلوچستان هستش و چند سالی میشه مهاجرت کردن به شهر ما و ۲۶ سالشه مطلقه هستش و دوساله ک جدا شده از همسرش یه دختر بچه ۶ ساله داره ک پیش پدرش زندگی میکنه و مسولیت نگه داری بچه را دادگاه داده به همسر سابقش به دلیل عدم صلاحیت مادر برای نگهداری کودک!ازش پرسیدم ک چطور شد اینهمه دیر زنگم زدی اخه ازت خوشم اومده بود و منتظرت بودم؟
گفت: ببخشید سرم شلوغ بود و فرصتش پیش نیومد باهات تماس بگیرم.
بهرحال رسوندمش به روستا و بعد از گرفتن یه بسته ک نمیدونم داخلش چی بود برگشتیم به شهر و بنده خدا کرایه اش کامل حساب کرد و رفت…
همون شب خیلی ذهنم درگیر خودش کرده بود و هرکاری میکردم خوابم نمیبرد، بهش پیام دادم ببخشید خانوم میتونی حرف بزنی تا بزنگم؟
جواب داد: آره
خلاصه باهاش تماس گرفتم و بعد از احوال پرسی و مخ زدن بحث را به سکس کشوندم و گفتمش از زمانی ک سوار ماشینم شدی بدجور به دلم نشستی و علاقه مندت شدم و اگر برات امکان داشته باشه یه شب بیای خونمون و ایشون هم کمی طفره رفت و با کمی خجالت ناز قبول کرد…
فردای اون روز، شب باهاش تماس گرفتم و مکان قرار هماهنگ کردم رفتم سوارش کردم…
یه چادر مشکی سرش کرده بود و زیر چادر مانتو خاکی رنگ تقریبا کوتاه پوشیده بود با روسری و شلوار لی آبی تنش کرده بود،اولش کمی با ماشین دور دور زدیم بعد رفتیم پارک نشستیم و حرف سکس پیش کشیدم ازش خواستم تا ببرمش خونمون ولی ایشون دوباره هی بهونه میاورد و قبول نمیکرد! بهش گفتم: ببین خانوم اگه نمیخوای بیای خونمون باهمدیگه سکس داشته باشیم اشکالی نداره فقط لطفا الکی سرکارم نذار اخه من اصلا حوصله بهونه هات ندارم!؟
بهم گفت: ببین سالار من اهل بهونه و سرکاری نیستم و با هرکی دست رفاقت بدم تا آخرش باهاش هستم از اولش مثل خودت وقتی ک دیدمت خاطرت خواستم و ازت خوشم اومده بخاطر اینکه مطمئن بشی سرکارت نمیذارم سرقولم هستم امشب میام خونتون تا باورم کنی، در ضمن خودت متوجه میشی چرا بهونه میاوردم…
بلاخره سوار ماشین شدیم وقتی ک رسیدیم خونه ماشین جلو خونه پارک کردم درا باز کردم و اومدیم داخل اتاق و مشغول گپ و گفتگو و عشق بازی شدیم…
کمی ک با همدیگه صمیمی شدیم ازم خواست تا اگه بهش اجازه بدم کمی شیشه ک همراهش بود بکشه و سرحال بشه منم قبول کردم…
حدودا دو سه ساعتی مشغول کشیدن بود تا ازش خواستم پایپ جمع کنه تا مشغول سکس بشیم…
اونم پایپ جمع کرد و اومد نزدیکم تا بغلش کنم و شهوتی بشه…‌.
از قیافه و اندامش براتون بگم ک خیلی ناز و ترکه ای بود…
قیافه ای معمولی تو دل برو داشت ،قدش متوسط، رنگ پوستش سبزه، رنگ مو و چشماش مشکی و اندامی لاغر و سینه هاش هم کوچولو و خوردنی سایز کوچیک مث انار بود لامصب!
خلاصه کمی بغلش کردم و شروع کردیم لب بازی و خوردن لب های همدیگه، همزمان هم داشتم سینه ها و اندامش از روی لباس میمالیدم تا حسابی حشریش کنم…
بعد از اینکه حسابی لب هاش خوردم و مالیدمش حشری شد، شروع کردم لباس های خودم درآوردم و لخت شدم و فقط شورت تنم مونده بود و همزمان هم مهدیه خانوم حشری ناز شروع کرد به لخت شدن و لخت مادرزاد شد…
منم حسابی حشری شده بودم و کیر ۱۷ سانتی و از لحاظ کلفتی معمولیم نیمه راست شده بود، اومدم طاقباز روش دراز کشیدم و کیرم مالیدم ب چاک کسش و لب هاش داشتم میخوردم ک ازش خواستم برام بخوره ولی قبول نکرد گفت بدم میاد و نمیتونم بخورم اخه حالم بد میشه منم گفتم اشکالی نداره حداقل کوس نازت حسابی میکنم تا از حال بری اونم لبخندی زد و چیزی نگفت…
وقتی ک بلند شدم نگام به کوس نازش افتاد تازه متوجه شدم پشمای زائد کسش اصلا اصلاح نکرده حسابی هم پشماش رشد کرده بود!
بهم گفت: حالا دیدی بهونه نمیکردم و خجالتم هم بخاطر اصلاح نکردن و زیادی پشمام بود ک دوماهی میشه اصلاح نکردم کوسم…
بهش گفتم: قربونت بشم اشکالی نداره با پشمای کوستم قبولت دارم و فرقی برام نمیکنه با کیر بزرگ حشریم حسابی هر دومون ارضا میکنم عزیزم…
دستم بردم سمت چاک کوسش با انگشتام چاک کوسش براش میمالیدم متوجه شدم کسش خیس خیس شده حسابی هات و حشری شده بود ازم میخواست تا زودتر کیرم داخلش کنم و میگفت: سالار زودتر بکن توششششش حالم بده و کیرت نیاز دارم، منم کاندوم کشیدم رو کیرمممم پاهاش از همدیگه بازکردم وسط پاهاش قرار گرفتم روش دراز کشیدم کیرمممم داخل کسش فرو کردم شروع کردم تو کوسشششش تلمبه زدن همزمان هم مهدیه جونم داشت بازوهام و پشتم میمالید و پاهاشم قفل کرده بود پشت کمرم حسابی من ب خودش فشار میداد از تلمبه هام حسابی لذت میبرد، اخ و اوخششش دراومده بود داشت بهم کوسسس میداد از تلمبه هام لذت میبرد،
چند دقیقه ای ک تو کوسش تلمبه زدم پوزیشن عوض کردیم برام چهاردست و پا شد و داگ استایلی از پشت دوباره کیرممم فرو کردم داخل کوسسس نازش و خودمم حسابی داشتم لذت میبردم با وجود اینکه کوسش به دلیل زایمان طبیعی تنگ نبود ولی گرمای کوسش حسابی حس میکردم داشتم به اوج میرسیدم صدای شالاپ شولوپ تلمبه زدنم تو کوس داغش کل اتاق برداشته بود و همه جوره از سکس لذت میبردیم تا بلاخره بعد از حدودا ۱۵ دقیقه ای آبم داشت میومد ک سریع کیرممم کشیدم از کوسش بیرون کاندوم درآوردم شروع کردم از پشت کیرم لای کون خوش فرمش مالیدن لاپایی کردنش وقتی ک آبم خواست بپاشه بیرون با آهههه و ناله
کشیدنم آبم خالی کردم روی کمرش و لبخندی از روی رضایت هردومون زدیم…
با دستمال کاغذی همدیگه را تمیز کردیم و کنارش دراز کشیدم، دیگه نای کردن نداشتم فقط بغلش گرفتم کنار همدیگه کمی استراحت کردیم تا دوباره جووون بگیریم…
بعد از اولین سکسمون دوباره چند باری سکس داشتیم ولی هیچوقت لذت بار اولین سکس برام پیش نیومد تا بلاخره شماره اش خاموش کرد و دیگه خبری ازش نشد و ندیدمش…
دوستان این خاطره عینا حقیقت بود و برام اتفاق افتاده لطفا بیهوده فحش و ناسزا نگید و شخصیت داشته باشید لطفا!..
با تشکر از شهوانی

نوشته: سالار666


👍 3
👎 14
79677 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

732048
2018-11-24 21:00:38 +0330 +0330
NA

کس مادرت مادر کونی ادم بگیره عین سگ بکننت کس مغز تو گفتی دختره اومد

0 ❤️

732050
2018-11-24 21:07:34 +0330 +0330

من که میگم احتمال قریب به یقین ازلهجه ات خوشش اومده!اگهTNTبخونه میگه:نه، من بایدفحش بدم!

0 ❤️

732051
2018-11-24 21:08:23 +0330 +0330

شعرو وري بيش نبود

0 ❤️

732091
2018-11-25 00:23:57 +0330 +0330

و اما اصل ماجرا : یکی بوده که از بس تو مدرسه همه بهش میگفتن کیرمونی راست راستی باورش میشه سالاریه برا خودش!! تا اینکه یه تاکسی قراضه هندلی مال زمان رضا شاه پیدا میکنه شروع میکنه باهاش مسافر کشی کردن یه روز یه زن جوون یه خورده ات اشغال میده بهش که ببره برسونه جایی بعدشم زنگ میزنه خبر بگیره واسه همین شمارش میوفته دست این!! هی میگفته ببین ماشینم چقدر گندس پس دودولمم دثگه چقدر گندس!! بزار بکنمت!! زنه میگفته من شوهر دارم بی خیال که اخر رضایت میده این بره خونش ولی میگه شرط داره اول باید جلوم شیشه بکشی که بدونم اهل حالی!! اینم میکشه حسابی که منگ میشه هیکل سیاهی رو میبینه که داره به طرفش میاد!!

صبح روز بعد!!

از خواب پا میشه میبینه لخته همه جاشم درد میکنه به زنه میگه چی شد؟ زنه میگه حسابی منو کردی!! می پرسه اگه من تورو کردم پس چرا کون من داره خون میاد!!! صدای مهیبی از اشپزخونه میاد میگه چون من راننده تریلیم دیگه ببین مال من چقدر گندس!!! ? ?


732095
2018-11-25 00:46:41 +0330 +0330

کونی پلشت،
ما تو محلمون یک مریم پنجزاری داشتیم که قبل دادن میشست دو سه ساعت تَل میزد و انقدر بوی گوه میداد که جوونای محل بعد کشیدن موادش به جای راست کردن انگشت توی سوراخ دماغشون میکردن و از این راه ارضا میشدند،
آخرش هم به اون بدبخت یک چیزی میدادند تا دلش نشکنه!
آخه دو سه ساعت شیشه کشیدن یک فیل رو از پا میندازه چه برسه یک زن 26 ساله رو!
فکر کنم خودت انقدر نشستی شیشه کشیدی که تاریخ و زمان از دستت رفته و مخت گوزیده!

4 ❤️

732096
2018-11-25 00:50:08 +0330 +0330
NA

کم گوی و کمتر بگوز چون در

0 ❤️

732109
2018-11-25 02:54:59 +0330 +0330

سالاراسم عضوی از بدن نبود!

2 ❤️

732117
2018-11-25 04:02:47 +0330 +0330

مزخرف و کسشعر، عمو کاندومی بهت افتخار میکنه

0 ❤️

732126
2018-11-25 06:20:45 +0330 +0330
NA

گُ ناراحت نشی یه وقت

0 ❤️

732172
2018-11-25 17:13:10 +0330 +0330

سه ساعت شیشه زده ؟؟ مگه میشه!!!
آخه کسی که شیشه بزنه میشه پوست و استخون دیگه خوش فرم نمی مونه بعدشم تموم دندوناش میفته و کلا بی ریخت میشه
بوی گهشم به کنار
خودت شیشه زدی توو توهم خودتو کردی

0 ❤️

732175
2018-11-25 17:46:57 +0330 +0330

چرندیات بود .حقت به بقیه دوستان.اونا خوب جوابتو دادن

1 ❤️

732190
2018-11-25 19:22:20 +0330 +0330

جدی جدی داستان نوشتی؟
بیشتر شبیه یه خواب بود.
بعد میگی عین واقعیته؟
اگه این واقعیته منم ارنولدم و الان منتظر انجلینا هستم

0 ❤️

732293
2018-11-26 09:16:48 +0330 +0330
NA

بلوچ ها سنی مذهبن اسم بچه هاشون رو مهدیه نمیزارن رنگشونم مشکیه لحجشونم خیلی خرابه داستان مینویسی حداقل تحقیق کن بعد بنویس

2 ❤️

732348
2018-11-26 18:31:02 +0330 +0330
NA

دوستمون راست میگه بلوچا که اسم مهدیه نمیزارن شایدم زابلی بوده با بلوچ اشتباه گرفتیش.کیرم تو اون داستان تخمی تخیلیت. ریدی

2 ❤️

732350
2018-11-26 19:16:29 +0330 +0330
NA

کی میگه اسم مهدیه نمیزارن چرت نگین

0 ❤️

732447
2018-11-27 06:02:01 +0330 +0330
NA

منم با عرشی گلی و مجنون موافقم بلوچ مهدیه!! احتمالا و مطمئنا"زابلی بوده نه بلوچ. کیر تو داستانت بچه جقی.

1 ❤️