سلام به همه دوستان
میرم سر اصل داستان
من چند ساله ازدواج کردم معمولا ادم شوخ طبعی هستم وبا همه شوخی میکنم یکی از اقوام زنم بامن اسمس بازی میکرد من جوابش رو میدادم تا اینکه یک روز بدون نییت اسمس که منظورش این بود که من میخوام دوست پسرت باشم رو فرستادم اونم جدی گرفت گفت یعنی چی من برای سربن کنی گفتم مثل دوتا رفیق قبول کرد تا اینکه رفتم تا باهش دست دادم بعد شروع شد یه روز رفتم خونشون تنها بود بغل دستش نشستم بوسش کردم شروع به چاخان کردن کردم یکم مخالفت کرد ولی روسری شو در اوردم مو شروع به بوس کردن ومالوندن شدیم بعد پاشودم رفتم چند باری .همین جوری باهم بودیدم که یه بار لختش کردم چون زنم خودم باربیه اونو که دیدم حالم میخواست بهم بخوره خیلی چربی اضافه داشت رونای چاق خلاصه بخودم نیوردم وحالمو کردم گذشت تا یه بار گفت دوستارم یه حال مشتی بکنیم گفتم باشه گفت فردا شوهرم رفت میگم بیا فرداشت رفتم بافاصله از خونشون وایستادم ترامودلم خورده بودم شوهرش رفت زنگ زدم جواب نداد رفتم در خونشون زنگ زد گفت بیا گفتم پشت درم درو باز کرد رفتم تو سرلوخت بود شروکردم به خوردن لباش گفت چه تا ظهر نه بچه ها میان نه شوهرم عجله نکن جارو پهن کرد لخت لخت شدیم وای با دقت کنه نگاه میکردم چی بود لامصب شروع به خوردن سینه های سایز 85 شدم دستمم فرستادم دم کسش با کمال تجبم انگشتام دوتایی راحت میرت تو باز باز بعد خوردن رو بردم پایین یکم بانافش بازی کردم تارسیدم دم کسش فهمیدم شوهرش که رفته اینم زود رفته بود دوش گرفته بود کسش صاف صاف تمیز و بی بو بولامسب شروع به خوردن کردم که دیدم داره اه نالش در میاد وبعد مدتی فقط میگفتم کیرتو میخوام من یکم توکف گزاشتمش و بعد کیرموفرو کردم تو کسش بودن هیچ دردری و جیغی چون سه تا بچه طبیعی زایمان کرده بود اوپن اوپن بود شروع به تلمبه زدن کردنم خیلی فاز میداد چشاش خمار خمار بود دیدم داره ابم میاد و نمیتونم کنترلش کنم گفتم چه کار کنم گفت بیار بریز رو دستمال بافشار خالی کردم تو دسمال بعدش گفت من هنوز میخوام رفتم شستمش اومدم دوباره شروع کردم این بار بازم ابم زود اومد تعجب میکردم چون وقتی بااین قد ترامادول بازنم حال میکردم حداقل نیم ساعت طول میکشید خلاصه پاشیدیم ماچ بوس لب گفت میای بریم خیابون یه کم کار دارم انجام بدیم گفتم بیا بریم خلاصه رفتیم و یه ساعتی بعد برگشتیم در خونه میخواستم خداحافظی کنم گفت بیا بریم کارت دارم خلاصه دوباره شروع شد ولی این بار بیشتر طول کشید واونم ابش اومد بیحال رو هم دراز کشیدیم
ازاون موقع اسمسه تا الام حداقل 4سال میگذره ومن اون حداقل 15بار باهم سکس کردیم ولی یه مدته میگه دیگه بسه وراضی نمیشه میگه جواب شوهرم رو خیلی بد میدم بد صحبت میکنم فقط تو جلوی چشممی میخوام تمومش کنم تا ازاین سخت تر نشده و من دارم اسرار میکنم کمش کن ولی قطعش نکن لطفا
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
نوشته: آرش
Hello , i think you must live out of Iran because of the way and the words you used to write your story
Please do not come to this site coze its for those people who speak “Farsi” not anybody else , thank you !!! :D
مرض دادی زنت باربیه با یه زن چاق پر چربی سکس کنی چاخان :-D
آخه یکی نیست بگه جغی مگه خر کونت گزاشته بیای اینجا داستان بنویسی
حالا غیر اینکه داستان تخمی و جغولانه بود من کلا نفهمیدم چه گوهی خوردی
ننویس لاشی جون ننویس
اه, تو چقدر تخماتیک هستی که یه زنه اینجوری هم جوابت میکنه!
امان از دست یه عده که نمیتونن بنویسن ولی حتما باید بنویسن!!! داستان که …هیچی ولش کن,نتیجه ای نداره… این چیزی که این بالا نوشته شده,ملغمه ای بود به اسم داستان که تازه مترجمم لازم داشت!
زن زلیل…اگه زنت باربیه چرا میری کس پاره مردم رو میکنی؟زنت مثل جادوگره تو سیندرلاست حتما
:-D :-G