سکس با شبنم و مهشید

1390/06/07

سلام به همه دوستان گلم نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتم این ماجرا رو براتون باز گو کنم چون کلا آدم تو داری هستم.
اسمم رضاس …یه پسر خوشتیپ … قد بلند(178)…تیپ معمولا اسپورت…و خوشکل 27 سالمه ازدواج کردم و یه پسر خوشکل دارم… ای ماجرا مربوط میشه به قبل از ازدواجم با(ن-همسرم) …اون موقعا چون دغدغه فکری زیادی جز دانشگاه نداشتم وقتی از سر کار میومدم خونه کارم این شده بود برم پای کامپیوتر و چت روم و …(( اینم بگم که خیلی چیزا رو فاکتور گرفتم تا سرتون درد نیاد))
محال بود روزی 2 تا دختر رو مخ نزنم … تو یکی از همین روزا با یه دختر که بعدها فهمیدم شوهرشو تو تصادف از دست داده بود آشنا شدم…اسمشو میذاریم شبنم ولی اسم واقعیش چیز دیگس… تو اولین اصرار شمارشو بهم داد و بهش زنگیدم و یه مدت تلفنی در ارتباط بودیم … تا اینکه یه روز اوضاع فرق کرد … بهم زنگ زد که داره میاد یزد واسه دیدن دوستاش و میخواد که منو ببینه…


الو سلام رضا کجایی…؟؟؟؟
من: سلام شبنم!!! تو لباسامم…کاری داشتی باهام… من الان سر کارم…
شبنم : من الان نزدیکتم …یعنی دارم میرسم …کجا باید بیام ببینمت…؟؟
من: تو رو خدا شبنم… چرا زودتر بهم نگفتی یه فکری بردارم…
شبنم: من نمیدونم …الان دارم میرم خونه مهشید اینا… شب اونجام بیا اونجا ببینمت…آدرسو برات اسمس میکنم …دوست دارم بای…
من: الو شبنم…الووو … دیوونه…راست میگی…الوو الوو …دیوونه
خلاصه تا بیاد شب بشه… هزارتا فکر براش ریختم نمیدونستم اصلا واسه چی اومده… به خاطر من اومده یا اینکه…؟؟؟؟
عصر رفتم حموم کلی هم به خودم رسیدم و راه افتادم سمت خونه مهشید… من قبلا نه اینکه فقط عکساشو دیده بودم نمیدونستم الان با کی روبه رو میشم…راست گفته یا نه …عکسای خودشو بهم داده بوده یانه؟… خلاصه با تمام این فکرا شب رفتم به آدرسی که برام فرستاده بود… عجب خونه ای بود… به خودم گفتم رضا کم میاری برگرد … اومدم بهش زنگ بزنم… دیدم از پشت پنجره یکی صدا زد رضا اااااااااااا… در باز شدو رفتم تو…
دو تا دختر خوشکل … باربی… تو بغلی … سفید مثل برف…(البته بگم تا اون لحظه اصلا تو فکر سکس نبودم) مهشید اومد جلو باهام دست داد بهم خوش اومد گفت… منم دیدم اینقدر راحته … کشوندمش جلو و بوسش کردم… خیلی خوشش اومد…یه چشمک بهم زد و بوسم کرد و گفت حیف تو که میخوای مال شبنم بشی… تو به من میرسی تا شبنم آخه همشهری هستیما نا سلامتی!!!.. باز کشوندمش جلو یواشکی بهش گفتم من همیشه اینجام…کارم داشتی بهم خبر بده با هم خندیدیم و گفت من برام واسه رضا یه نوشیدنی بیارم…و رفت تو آشپزخونه…
وقی داشت میرفت از پشت بهش نگاه کردم واقعا خوش هیکل بود
بعد شبنم که خیلی انتظار دیدنشو کشیده بودم اومد جلو پرید تو بغلم… یه بدن سفید…با موهای بلند خرمائی… یه صورت ناز و خوشکل و مامانی… یه تاپ حلقه ای صورتی… یه شلوارک کوتاه صورمه ای…همه جای بدنشو میشد دید ولی اون لحظه اصلا برام مهم نبود… شروع کرد اشک ریختن که رضا دلم برات تنگ شده بود … خیلی دوست داشتم از نزدیک ببینمت …و ازین حرفا…به خاطر تو پا شدم اومد اینجا… به جون دخترم… منم دستی رو سرش کشیدم نوازشش میکردم که مهشید بهم اشاره کرد ببرش تو اتاق و راحت باش…
بلندش کردم عین یه بچه کوچولو و تو بغلم گرفتمش …بردمش تو اتاق… خوابوندمش رو تخت و شروع کردم به بوس خوردن ازلپاش… کم کم آروم شد… و یه خورده(2ساعتی شد) از خودش تعریف کرد که چطور اونجا رو پیچونده و اومده یزد و تموم لحظاتی که تو این مدت آشنائیمون براش گذشته و هزارتا داستان دیگه…
تو این حالو هواها بودیم که یهو شبنم آروم بهم گفت رضا خیلی بهت احتیاج دارم… گفتم مثلا؟ گفت میخوام خستگی این 13 ساعت راه رو ازم بیرون کنی و یه چشمک زد… منم وقتی دیدم چراغ سبزه اول با اکراه ولی بد به میل خودم شروع کردم… شروع کردم به بوس گرفتن از لبش و گلوش …کم کم آه و اوهش هوا رفت و نفسش عمیقتر میشد… لباسشو درآوردم یه سوتین آبی ناز تنش کرده بود دستموبردم زیر سوتینش شروع کردم به مالیدن سینه هاش… مثل پنبه نرم بود… نوک پستوناشو نیشگون میگرفتم… یه آه کوچیک میکشید که شهوت رو بیشتر تو من زنده میکرد… کم کم شلوارکشو دادم پائین دستمو بردم تو شرتش… و شروع کردم با کسش بازی کردن… که سرو صداش مهشید و کشوند تو اتاق ما دیگه اون قدر شهوتی شده بودیم که به مهشید محل نذاشتیم و به کارمون ادامه دادیم یه 5 دقیقه ای همین منوال گذشت و مهشید مارو نگاه میکرد… یهو احساس کردم یکی داره شلوارمو از پام میاره پائین …دیدم مهشیده …با چشمای خمار منو ملتمسانه نگاه کرد… و یه بوس برام فرستاد… منم بیخیالش شدم و با خنده گفتم مواظب باش دندوناتو به کیرم نزنی…گفت چه پررو کی میخواد حالا بخورتش؟؟؟؟؟؟؟ از خدا خواسته شلوارمو کشید پائین و کیرمو تا اونجا که میتونست کرد تو دهنش و شروع کرد به لیسیدن…(کار بلد بود نامرد)
خیلی خوب بود بهش گفتم ادامه بده و خودم به شبنم مشغول شدم … انگشتمو کردم تو کوسش شروع کردم به در و تو کردن… دادش رفت بالا گفت رضا … بسه دیگه بیا …بیا منو بکن … حالا مگه مهشید میذاشت… کیرمو کرده بود تو دهنش… و ولکن نبود… دستشو گرفتم بلندش کردم … گفتم صبر کن به تو هم میرسه… شبنم دستمو کشید جلو پاهاشو برد بالا سوراخ کسشو بهم نشون داد منم معطل نکردم افتادم روش کیرمو یهو فرو کردم تو کسش که نالش بلند شد… مهشیدم از دادو بیداد شبنم حشری شد و لخت شد و سینه های شبنم رو کرد تو دهن و شروع کرد به مکیدن ولیسیدن… منم وقتی این صحنه رو دیدم سرعتمو بیشتر کردم و به تلمبه زدنو ادامه دادم…
یهو دیدم شبنم به خودش داره میلرزه… فهمیدم به ارگاسم رسیده… یه مایع سفت و زرد رنگم از کسش اومد بیرون… دیگه حال نداشت … دیگه حال نمیداد… چون ارضا شده بود…
ناغلا مهشید اینو فهمید… شبنمو زد کنار منو انداخت رو تخت و خوابید رو کیرم یه ذره سر کیرمو تف مالید گذاشت سوراخ کونش… و گفت من پرده دارم باید از کون منو بکنی…تا اون موقع از پشت با کسی حال نکرده بودم و دوست داشتم از کون کسی رو بکنم… همین که سر کیرمو کردم تو کونش داد زد یواش… مگه تازه کاری… گفتم این جور که تو افتادی رو من فکر کردم کردنت راحتتر از این حرفا باشه… کم کم فرو کردم تو تا اینکه تمام کیرم رفت تو… شروع کردم به بالا پائین کردن…
یه ربع کارم همین بود… با دستمم کوسشو می مالیدم که خیس خیس بود… خیلی دوست داشتم از کوسشم بکنم… خیلی ناز … سفید… باد کرده…و معلوم بود تا به حال دست کسی بهش نخورده من اولی بودم… داشت آبم میومد که بهش گفتم بریزم تو یهو دوتا ئی داد زدن نه بیار بیرون بریز رو سینه هامون …منم پاشدم وایسادم دوتادی با دستاشون شروع کردن به مالیدن کیرم که با یه آه بلند هرچی اب تو کمرم بود رو خالی کردم تو سرو صورت و سینه هاشون… بعدم شل افتادم رو تخت به پشت … شبنم شروع کرد به نوازشم… دست میکشید تو موهام… مهشیدم پشتم رو می مالید…تازه بعد چند سال مزه سکسو فهمیدم… تو چرت بودم که میشنیدم مهشید به شبنم میگفت نمیخواستم بیام تو… فکر میکردم رضا داره اذیتت میکنه وقتی اومدم دیدم دارین باهم سکس میکنید منم حشری شدمو نفهمیدم چیشد… و معذرت خواهی میکرد… یه نیم ساعتی راحت رو هم خوابیدیم من زیر و اون دوتا رو سینه هام…

با یه بوس شبنم بیدار شدم … ازم تشکر کرد که چهار سالی میشه یه همچین سکسی نداشته و میخواد تا آخر عمرم باهاش دوست باشم… منم گفتم هر وقت بتونم باشه ولی قول بهت نمیدم چون قراره خبرائی بشه (داشتم ازدواج میکردم)… چیزی نگفت سرشو انداخت پائین چشاش پراز اشک شد… بهم گفت باشه من از وقتی بیوه شدم این حرفا رو زیاد شنیدم… ازش عذر خواهی کردم و بلندش کردم یه بوس از لباش گرفتم با هم رفتیم دوش بگیریم …که تو حمومم اختیار از دستش در رفت و یه دل سیر دوباره با هم سکس کردیم ایندفعه بدون مزاحم… بیشتر حال داد… یاد ندارم تا اون موقع یه همچین سکسی کرده بودم… شبنم تا 3 روز یزد بود… زیاد باهم بیرون میرفتیم… روز آخری که داشت میرفت بهم گفت رضا میدونم دیگه همه نمیبینیم تو فرودگاه یه بوس گنده ازم گرفت و بدون هیچ حرف دیگه ای رفت … هنوز صحنه رفتنش یادم مونده… منم دوسش داشتم … برام عزیز بود… چون مثل بقیه نبود…و تا حالا هم حرف اون درست دراومده دیگه ندیدمش… دلم براش تنگ شده خدایی!!!

بعد از رفتن شبنم، مهشید زیاد باهام تماس میگرفت و هر وقت حوصله داشتم میرفتم و میکردمش… تو یکی از این رابطه ها هم زدم پردشو پاره کردم … بعد از اون قضیه یه چند باری سعی کرد منو بکشه سمت خودش که هر بار یه موضوعی باعثش میشد…(خدارو شکر)
تا یه سال بعد از ازدواجم از شبنم خبر داشتم… ولی الان دیگه نه… با اینکه شمارمو داره ولی بهم نمیزنگه و یادمه بهم گفت نمیخوام باعث زندگیت بشم و نمیخوام خرابش کنم…
مهشیدم که تازگیا ازدواج کرده ولی هرچند وقت یه بار منو واسه پارتیاش دعوت میکنه… دوست دارم برم …ولی …ولی…ولی…
از همتون میخوام نظرتون رو برام بنویسین… فقط فحش ندین…

نوشته: رضا


👍 0
👎 2
53118 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

295913
2011-08-29 05:21:25 +0430 +0430
NA

ببخشید اسمس یعنی چی???
یعنی همون اس ام اس?
یاsms?

0 ❤️

295914
2011-08-29 05:22:22 +0430 +0430
NA

دهنتونو گاییدم این داستان تازه گذاشت شما کره خرا چه زود اومدید! یعنی احسنت به اعتماد به نفس نویسنده آنجلینا جولی همچین اعتماد بنفسی نداره! کره اسب چیه نوشتی مگه جنده بودن اون دوتا؟ وجدانا کس ننویسین خر که نیستیم

0 ❤️

295915
2011-08-29 05:28:41 +0430 +0430
NA

داستانت بد نبود…اما قسمت سکسش کم هیجان بود و زود تموم شد.سکس سه نفره خیلی توضیح و تفسیر میخواد…
زنت اینا رو میدونه؟

0 ❤️

295916
2011-08-29 05:33:29 +0430 +0430
NA

be vagheiat noch bood

0 ❤️

295917
2011-08-29 05:36:18 +0430 +0430
NA

می دونستی داری زن می گیری چرا پریدی به اون بی چاره؟؟؟
اگه با اون لاو می ترکوندی چرا یکی دیگه رو گرفتی؟؟؟
کلا به این سوالا که می رسم اعصابم خورد می شه…
اصلا نمی فهمم چرا طرف سکسمون باید با طرف زندگیمون فرق کنه؟؟؟؟
.
.
.
ولی در کل خوبه که تو داستانت اثری از وحشی گری نبود ، یعنی من که ندیدم

0 ❤️

295918
2011-08-29 05:49:37 +0430 +0430
NA

بعدن اصلاحيه ميدم

0 ❤️

295919
2011-08-29 05:52:21 +0430 +0430
NA

کيرم توى اون مغزت
کسکش عوضى يه بار ديگه اينجا پيدات بشه توى هفت سوراخت ديناميت کار ميذارم تا بترکونمت؛البته قبلش حسابى کونتو ميکنم تا خوب جا باز کنه
برو جلقتو بزن بچه جلقى! تويه کونى کى باشى که …

0 ❤️

295920
2011-08-29 09:32:39 +0430 +0430
NA

آه ای خدای من خوب واسه همه اسم مستعار بذار دیگه این بچه بازیا چیه ؟
همه میدونیم وقتی داری یه خاطره ای رو مینویسی خیلی چیزا رو فاکتور میگیری لازم نیست که بگی
چرا زودتر بهم نگفتی یه فکری بردارم این یعنی چی من معنیشو نفهمیدم
د بیا چرا فکر میکنید دخترا همیشه تاپ صورتی میپوشن؟؟؟؟؟
شروع کردم به بوس خوردن ازلپاش :/ :/ به نظر خودت این جملت درسته ؟؟

0 ❤️

295921
2011-08-29 10:37:56 +0430 +0430
NA

ببين من كاري ندارم دستانت چيه چون نخوندم به جز دو خط اولش رو ميدوني چرا؟
چون حالم بهم ميخوره از اونايي كه بيشتر از اينكه به داستان اهميت بدن ميان از خودشون تعريف ميكنن نصف داستانو فقط ميگن من خوشگلم قدم 3 متره وزنم فلانه سايز كيرم 45 سانته هيكلم كه نگو و ازين كس و شعرا فكر ميكنن اينجوري بگن همه دختراي سايت تو صف ايستادن منتظر اينان نه بابا اينجوري نيست كسخل ها.
برين پزتون رو جاي ديگه بدين وقت مارم با داستاناي كس و شعر نگيرين.

0 ❤️

295922
2011-08-29 10:45:49 +0430 +0430
NA

بازم يك داستان چرت و پرت

0 ❤️

295923
2011-08-29 10:51:04 +0430 +0430
NA

manam ba javabe shomare 9 moafegam koni khan

0 ❤️

295924
2011-08-29 11:38:58 +0430 +0430
NA

اولا باسايناجون موافقم
بعدشم شمابه سكس فكرنمي كردي باچه هدفي رفتي حموم وبه خودت رسيدي ورفتي خونه خالي پيش دخترا؟
يه مايع سفت وزرد!
يهوبگوزرده ي تخم مرغ ديگه! والا مرغم اينقد راحت به خروس نميده كه اين مهشيدوشبنم به تو دادن!
بابا “آدم تودار” يه كم درد دل كن ،له شدي زيربار اين همه حرف نگفته!
مزخرف وچرت بود توصيفاتت كه هيچي تشبيهاتت كه چرند بود وكلا فاتحتوبخون تا بقيه دوستان بيان و به فيض اكبر برسوننت :-D

0 ❤️

295925
2011-08-29 12:59:44 +0430 +0430

چقدر شبیه یکی از داستانهای سایت اویزون بود

0 ❤️

295926
2011-08-29 13:20:36 +0430 +0430
NA

کیر به روح بابات با این داستانت
جقی

0 ❤️

295927
2011-08-29 14:30:54 +0430 +0430
NA

اگه میدونست که زنم نمیشد… میشد؟؟؟؟؟

0 ❤️

295928
2011-08-29 15:38:29 +0430 +0430
NA

این داستانت نحسی داره هر وقت میومدم بخونم این مدیر ایکبریم میومد الان رفت بذار بخونم انتقادمو بگم
اول از قول سارا جونم که امروز نتونست بیاد بهت بگم نمیدونستم میمون هم داستان مینویسه
مثلا راجع به ماها که داستان میخونیم چه فکری کردی که این خزعبلات رو سرهم کردی
یهو شبنم آروم بهم گفت رضا خیلی بهت احتیاج دارم… گفتم مثلا؟ گفت میخوام خستگی این 13 ساعت راه رو ازم بیرون کنی و یه چشمک زد… منم وقتی دیدم چراغ سبزه اول با اکراه ولی بد به میل خودم شروع کردم.
سرو صداش مهشید و کشوند تو اتاق ما دیگه اون قدر شهوتی شده بودیم که به مهشید محل نذاشتیم و به کارمون ادامه دادیم
د بیا تو که قصد نداشتی سکس کنی بعدشم با اکراه قبول کردی ایندفعه یکی پاشد اومد تو چطور برات مهم نبود ؟؟
تازه فهمیدم نحسیه داستانت چی بود اینقدر چرت بود که خط به خطش نیاز به اصلاح کردن داره و من دیگه حوصلم نمیگیره بخونم ولی به جرات میتونم بگم افتضاح ترین داستان سایت بود حتی از داستان اولین جلق و اینا هم خیلی بدتر بود

0 ❤️

295929
2011-08-29 17:15:47 +0430 +0430

لحجه داستان به شدت مشهدی بود .
فکرمیکنم اینهم یکی از دوستان نویسنده کس مغز چند روز اخیر نوشته باشن .

0 ❤️

295930
2011-08-29 23:56:03 +0430 +0430
NA

:W
خب بابا مگه مجبوری بگی واقعیه که اینقدر برا خودت فحش بتراشی شانگول هندی!
پهلوان خوش تیپ !اره فقط شما حقته دوتا باربی نازو به سیخ بکشی !اونم تو خونه خودشون وچی تازه فقط با یه نگاه!!! جل الخالق از قدرت پروردگار :D
راستی ساینا جون4 یه بار که قبلا نظر داده بودیا تا سه نشده یکیشو حذف کن!!!

0 ❤️

295931
2011-08-30 00:22:48 +0430 +0430
NA

همه شما خوشگل و خوشتیپ و پول دارو همه چی تمومین دیگه
همه تون کارخونه دار و اخر مایه داریی سیر میکنین دیگه؟
بدبخت بیچاره ها پس کجان؟فکر میکردم درصد قشر مرفه تو ایران پایین باشه اما دوستان نظرم رو عوض کردن
در ضمن کیرم تو این نظریه که پسرا رو خوشگل میکنین و هی اب و تاب به کونشون میبندین , احمق که چی؟ اگه پسرا چشم عسلی و لب قلوه ای و چنین و چنان باشن پس دخترا چی باید باشن؟ مردی و مردونگی بگا رفته و گرنه یه کمبودی مثل تو نمیومد از قیافه ش تعریف کنه این کارا برای دختراس خشگلی و دلبری و لعبتی برای دختراس پسرا بایست مرد باشن
نمیگم قیافه مهم نیست اما کونی بازی با یه اقای متشخص بودن خیلی فرق داره
ریدم تو داستان نوشتنتون که جنده ی سر خیابون داستانی سکسش جذابتر قشنگتره و واقعیتره

0 ❤️

295932
2011-08-30 03:06:06 +0430 +0430
NA

من هم با so lonely موافقم!!!

0 ❤️

295933
2011-08-30 14:37:16 +0430 +0430
NA

مهشید بهت گفت بیا منو بکن خستگی این سیزده ساعت راه ازتنم بیرون بره،بعد که خواست برگرده رسوندیش فرودگاه مگه از کجا اومده بود که سیزده ساعت تو هواپیما بوده،یا شایدم ازترمینال بلیط دوسره گرفته رفت با مینی بوس برگشت با هواپیما،کلأ ریدی خوشکل پسر،به هرحال اگه پایه باشی خودم که نه چون بااین داستانت ازت زده شدم ولی یکه از دوستام عاشق پسرهای چشم رنگیه خواستی آدرس بده تا با بلیط دوسره هواپیما بیاد بکندت.

0 ❤️

295934
2011-09-01 13:49:50 +0430 +0430
NA

homan855 دبیا چرا گیر دادی به من؟؟؟ اگه بره نظر اولمو بخونی میفهمی چند خط بیشتر نخوندم و تا اونجا ایرادشو گفتم اگه بری نظر دوممو بخونی میبینی گفتم که هر بار یه خرده میخونم و مدیرم میاد ولی اینبار از چرت بودنش نتونستم تا آخر بخونم

0 ❤️

295935
2011-09-04 00:44:15 +0430 +0430
NA

من فقط عاشق این نظرات شماهام !!! خیلی کارتون درسته !!! دم تمام بچه ها به خصوص اونایی که کامنت های دندون شکن میزارن گرم …

یه چیزی !

من خیلی از این بد و بی راهایی که تو این کامنت ها میخونم رو تا حالا نشنیده بودم !!

مثل : کیرم تو مخت … عوضى يه بار ديگه اينجا پيدات بشه توى هفت سوراخت ديناميت کار ميذارم … :))

و … و… و…

مرسی از همتون بابت این خنده ها که دیگه دل درد گرفتم از دستتون !!!

0 ❤️

295936
2011-09-08 15:30:44 +0430 +0430
NA

داستان که مزخرف بود. کامنتا رو خوندم و کلی خندیدم. دمتون گرم!
.
.
من سه چرخه به این یخی و بی حالی نخونده بودم!

0 ❤️

295937
2011-09-12 10:25:54 +0430 +0430
NA

فحش نمی دم ولی داستانت چرت بود
و نگفتی امدنی به یٌزد با ماشین امد یا با طیاره چون 13 ساعت با طیاره میرسید اوووووووووووووووووووووونور دنیا
خالی زیاد بستی تو داستانت . . .
=)) =)) =)) =)) =)) <:P <:P <:P <:P <:P =)) =)) =))
;^) :P

0 ❤️

295938
2011-10-17 22:17:03 +0330 +0330
NA

عزیز من دروغ جالبی بود شبنم اول سوتین صورتی تنش بود بعد یه هو آبی شد.

0 ❤️