سکس با شیوا دختر عموی عزیزم

1395/11/01

سلام میخوام خاطره سکس با دختر عموم رو براتون بنویسم
رابطه ما از وقتی شروع شد که شیوا بعنوان منشی در دفتر کار من مشغول شد دختری 17 ساله با قدی نزدیک به 150 سانت و لاغر اندام. من هم 32 سالم بود با قد 170 سانت و وزن متوسط.
از همون اول که شیوا توی دفتر من شروع به کار کرد تو فکرش بودم. از همون ابتدا سر شوخی رو باهاش باز کردم و توی حرفهام بهش میگفتم حالا کی میخوای یه دستش رو بهم بدی؟ راستی این رو هم بگم که کارمند دیگه ای نداشتم و اغلب مواقع هم که مشتری نداشتیم در دفتر بسته بود و خودمون دو نفر بودیم.
شیوا بعضی از صبح ها میرفت کلاس کاراته و ادعای زور دار بودنش هم میشد . یه روز که خیلی داشت ادعا میکرد برای اینکه باب ارتباط رو باز کنم یه نقشه به ذهنم رسید و بهش گفتم بیا مچ بندازیم اون هم بدون معطلی قبول کرد و این مچ انداختن بار ها انجام شد و به مرور به سایر زور ورزی های دیگه کشید . مثل اینکه اون خودش هم از این کارها خیلی لذت میبرد طوری که دیگه عملا بدون اینکه من حالت جنسی به خودم بگیرم بغلش میکردم و از زمین بلندش میکردم. اون هم غش غش از ته دلش میخندید.
تا اینکه یکبار حین زورآزمایی چرخوندمش و از پشت بغلش کردم و دم میز کیرم رو که خیلی هم سفت شده بود فشار دادم لای کونش. یکدفعه گفت " وای پسر عمو داری چیکار میکنی؟" و سعی میکرد من رو از خودش جدا کنه من هم که حشرم بد جوری زده بود بالا شروع کردم قربون و صدقش رفتن و التماسش رو میکردم که باهام باشه وقتی گفت" باشه ولی حالا ولم کن" یه بوس سفت از لپش گرفتم و رفتم پشت میزم . اون هم رفت سر وضعش رو درست کرد و اومد تو اتاقم یه کم که گذشت شروع کرد گریه کردن و از اینکه قبلا چطوری توسط شوهر خوارش از پشت مورد تجاوز قرار گرفته و از این کار وحشت داره تعریف کرد من هم از در دلسوزی باهاش همراهی کردم و کلی فحش و ناسزا بار شوهر خواهرش (یعنی داماد اول عموم) کردم همونجا بهش قول دادم طوری باهاش سکس کنم که لذت ببره و فقط قول یکبار سکس رو تونستم ازش بگیرم. جمعه همون هفته توی دفترم وعده کردیم و هر کدوم هم به یه بهونه ای از خونه زده بودیم بیرون وقتی رفتم توی دفتر کار شیوا زودتر رسیده بود و طبق معمول چایی هم دم کرده بود ولی بجای مانتو و روسری یه بلوز قرمز و شلوار لی تنش بود و موهاش رو هم بسته بود پشت سرش . دهنم خشکیده بود قلبم داشت از تو سینه در میومد سر کیرم شدیدا ور ور میکرد و صدام میلرزید شیوا پرسید طوری شده گفتم نه عزیز دلم هیجان سکس با تو داره میکشتم بغلش کردم و شرو کردیم به لب خوردن یه کم که گذشت یه پتو که از قبل برای همین کار تهیه کرده بودم رو انداختم روی زمین و گفتم من برم توالت بیام وقتی از توالت برگشتم یکدفعه وای چی دیدم شیوا لخت شده بود و روی شکم خوابیده بود اون کون خوشگل و سوراخ وسطش رو که یدم رفتم نزدیک لباسامو ر آوردم و خوابیدم روش ولی سریعا انزال شدم بعد هم هر کاری کردم دیگه این بی مروت سفت نشد که نشد. حالم گرفته شد آخه شیوا گفته بود فقط یکبار باهام میخوابه دیگه حرفش و هم نزنم وگرنه از پیشم میره. بهش گفتم اینقدر برام ایده آلی که هیجان زیاد باعث شد نتونم از این فرصت به خوبی استفاده کنم اون هم که اوج اندوه و حسرت رو تو من دید مهربون شد و گفت به این نتیجه رسیده که خودش هم به این ارتباط نیاز داره و حاضره که بیشتر با من سکس داشته باشه . خلاصه سرتون رو درد نیارم من و دختر عموم شیوا تا 5 سال بعد که شوهر کرد و برای همیشه پیشم رفت هفته ای یکبار برای هم سنگ تموم میذاشتیم.

نوشته: حامد


👍 1
👎 13
61855 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

575182
2017-01-20 21:28:10 +0330 +0330

کصشری بیش نبود بای

0 ❤️

575271
2017-01-21 10:44:07 +0330 +0330

بیشتر شبیه انشاء بود ،فک کنم اگه تابستان خود را چگونه سپری کردید را بنویسی مهیج تر باشه

0 ❤️

575317
2017-01-21 15:34:11 +0330 +0330
NA

دختر۱۷ ساله مدرسه نمیرفت

0 ❤️

575319
2017-01-21 15:44:41 +0330 +0330

داستانت را باید در بخش سرزمین کوچولوها یا کوتوله ها قرار میدادی150،170 🙄 یک و نیم متر و یک وجب

1 ❤️

575352
2017-01-21 18:33:53 +0330 +0330

داداچ داری اشتب میزنی هیفده ساله های
نیمه اولی پیش دانشگاهین
نیمه دومی هاشون سومن :|

0 ❤️

575362
2017-01-21 19:04:32 +0330 +0330

چرا تو داستانای ایرانی همه شرکت دارن پس اینهمه جوون بیکار تو خیابون اهل کجان تو داستان سکسیا هم که همه زندگی لاکچرین فقط ما بدبختیم

0 ❤️

575461
2017-01-22 12:07:24 +0330 +0330
NA

52هفته در سال داریم یعنی تو 52*5=260 بار این دختر عموتو از کون گاییدی
حاجی یا داری کص میگی یا کون دختر عموتو جر دادی کردی لوله پولیکا

0 ❤️

972316
2024-02-23 22:28:53 +0330 +0330

و عموت سر رسید با د. ستاش تا ته تهش کردن تو کون اوبنه ایت کوسکش جغی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها