سکس با صمیمیترین دوست همسرم (۲ و پایانی)

1396/11/08

…قسمت قبل

چسبوندمش به دیوار. اصلا به من نگاه نمیکرد.سرشو انداخته بود پایین.چنان سرخ شده بود که انگار 40 درجه تب داشت. صورتمو نزدیک کردم سرشو برگردوند.با صدای اروم تو گوشش گفتم مریم من هر چقدر هم ادم پست و حشری باشم هیچ وقت با کسی بجز همسرم سکس اجباری نکردم. (اونم به توصیه سکسولوژیست که که گفته بود گاهی روی خواستهای جنسی اصرار کن شاید نتیجه بده. که اتفاقا نتیجه برعکس داده بود و وضع بدتر شد که بهتر نشد . توصیه میکنم هرگز اینکارو نکنید )
اگر ناراحتی ازت فاصله میگیرم و تا آخر عمرم حتی به صورتت هم نگاه نمکینم. داشتم ازش فاصله میگرفتم که دستمو گرفت گفت افشین دیگه دیر شده .من بدبخت شدم!!! گفتم این چه حرفیه میزنی مریم؟؟! گفت افشین من همیشه عاشقت بودم و الان بگی حاضرم رگ دستمو هم به خاطر تو بزنم .افشین میدونم بزرگترین اشتباه زندگیمو دارم میکنم ولی واقعا نمیتونم تحمل کنم. من 5 ساله با فکر تو هر روز هم نشه هر دوروز یک بار خود ارضایی میکنم . حتی وقتی با حسین(اسم همسرش) با اصرار من سکس میکنم فقط با فکر کردن به توئه که ارضا میشم. وگرنه حسین تو همون 2 3 دقیقه اول فرو میکنه تو کسم و سکسمون بیشتر از 10 دقیقه طول نکشیده توی این 12 سال ! گفتم مریم جوری رفتار میکنی که انگار من میخوام بهت تجاوز کنم ! گفت منو ببخش افشین ولی بهم حق بده. اینقدر غیر منتظره اتفاق افتاده که من حتی نمیدونم خوابم یا بیدار ! گفتم بهت حق میدم. من اینقدری مرد هستم که هر لحظه از سکس ببینم نمیخوای بیخیالت میشم. لباشو چسبوند به لبام و شروع کردیم به خوردن. من هم از روی تاپ سینه هاشو میمالوندم واقعا سینه های سایز 75 که بدون سوتین اینقدر سفت و سر بالا ایستاده باشن جوری که تو فیلمهای پورن مطمنم با عمل جراجی اینجوری میشن و از سفتی سینه هاش معلوم بود که کاملا دست نخورده موندن و جوری غرق در شهوت بودم که اصلا حواسم نبود با چه فشاری دارم سینه هاشو میچلونم .زبونم کردم تو دهنش چنان میمکید که انگار چندین ساله منتظر همیچین لحظه ایه. تو همین حال که مریم داشت بیهوش میشد و صداهای شهوتناکش داشت بلند میشد از توی کوچه صدای نگه داشتن ماشین اومد و من حدس زدم که همسرم با آژانس رسیده دم در خونه. دست پاچه ازش جدا شدم اون مانتشو زود تنش کرد به من گفت افشین کل صورتت رنگ رژلب منه !! واقعا یک اتفاق کوچک باعث میشد همه چیز لو بره و دو تا زندگی از هم بپاشه ! فوری رفتم دستشویی و درو بستم که صدای بسته شدن در بیرون و باز شدن در حیاط به خونه نشون میداد که حدسم درست بوده و همسرم اومد خونه . وارد که شد من صداشونو میشنیدم که داشت با مریم حرف میزد و از اینکه میدید حتی کفشاشو هم در نیاورده و دم در ایستاده خیلی ناراحت شده بود و داشت بهش دری وری میگفت ! که تو کی میخوای ادم بشی. همسر من چه هیزم تری بهت فروخته که اینجوری میکنی . همسرم راست میگه تو زن بد دلی هستی و … که صدا زدم عزیزم …افشین کجایی؟ منم برای اینکه تابلو نشه صورتمو که محکم شسته بودم و کمی خودمو مرتب کرده بودم استینامو هم زدم بالا که مثلا برای وضو گرفتن رفتم به دستشویی و روشویی درو باز کردم و با سلام و اجوال پرسی و کمی لوس بازی که وای چقدر خوشگل شدیو چقدر خوب شده ارایشت و … که گفت بسه دیگه. از مهمونمون خجالت بکش. گفتم آهان تا یادم نرفته اینم دوست شما سالم تحویل شما بدون کوچکترین کم و کاستی ! که مریم از اونطرف صداش در اومد که وای امروز تقصیر تو شده که من مزاحم افشین خان شدم و … گفتم عزیزم مریم خانم دوست شما تا همین چند دقیقه پیش تو حیاط تشریف داشتن و زیر بارون ایستاده بودند که خانمم گفت آره دارم میبینم ارایشش به هم ریخته و سرما زده سرخش کرده انگار شده لبو …خدا کنه سرما نخوره و مریض نشه. چکار کنم افشین جان .تقصیر من نیست هر کسی یه جوریه دیگه اینم اینجوری بدبخت شده و …رفت سمت اتاق خوابمون که کمد لباسها اونجاست . با صدای بلند هم گفت مریم اگر از من هم میترسی هیچ نمیترسی بیا اتاق کمکم کن حاضر بشم.مریم کفشاشو در اورد با نگاهی که دوخته بود به چشمهای من از جلوی من رد شد که رد شدنی منم دستی به کونش کشیدم و اونم یه چشم غره و رفت تو اتاق. 10 دقیقه بعد همسرم صدام زد که افشین ببین لباسم چطور شده و من درو باز کردم و دیدم واقعا چقدر خوشگلتر شده. واقعا همسرم از هیچ لحاظی کم نداشت و اینم از شانس بد من بود که باید اینقدر سرد مزاج میشد تا من با وجود داشتن همچین همسر زیبایی از بهترین لذایذ دنیا بی نصیب بمونم. همچین ذل زده بودم بهش که یهویی با صدای بلند که شبیه فریاد بود داد زد افشین کجایی چته؟ که به خودم اومدم گفتم خیلی خوب شده و … همیشه به شوخی بهش میگ خوش به حال شوهر آیندت و اونم خیلی شاکی میشه از دستم و اینبار هم گفتم واقعا خوش به حال شوهر آیندت !! … که باز قاطی کرد و مستقیم اومد سمت درو منو هل داد رفت سمت اشپزخونه و باز برای لحظاتی منو مریم توی اتاق تنها موندیم. نگاش کردم دیدم میخکوب شده به چشمام. ایندفه دیگه جوری نشسته بود که تا انتهای لای پاش دیده میشد. البته جوراب شلواری بود و شرتش که سیاه رنگ بود باعث میشد چیز زیادی معلوم نشه . ولی واقعا وا رفته بود. خلاصه تا میتونستم نگاش کردم که همسرم صدام زد افشین جون مارو میرسونی تالار؟ راننده آژانسی که منو آورد کم مونده با نگاهش منو بخوره ! .گفتم خوب گناهی نداره. زنی اینجوری ارایش کنه خوب … که مریم گفت نخیر غلط میکنن . بخاطر هیز بازی شما مردها ما نباید به خودمون برسیم. گفتم خیلی ممنونم از بابت لطفی که در باره من دارید !!! گفت نه شمارو نمیگم ! گفتم آهان منظورت اینه که یعنی من مرد نیستم ! که شاکی شد گفت اه . شما هم که همش یه چیزی باید بگی. خلاصه لباسهای بیرونمو پوشیدمو ماشینو از پارکینک در آوردم و راه افتادیم به سمت تالار. مریم پش جوری نشسته بود که از توی ایینه چشماش تو چشمای من بود . همسرم برگشت به سمت مریم گفت مریم چته چرا اینجوری رنگت عوض شده ؟ گفتم اگر مریم خانم مریض نشن شانس آوردن. نیم ساعته با لباس نازک ایستادن تو هوای سرد و … که همسرم گفت حقشه اگر سرما هم بخوره … خلاصه رسیدیم دم تالا و با تشکر خشک خالی و تعارفات الکی مریم خانم پیاده شدن . برگشتم سمت خونه . توی راه همش به اتفاقاتی که بین من و مریم افتاده بود فکر میکردم. از یک طرف خوشحال از اینکه کمی هیجان وارد زندگیم شده. از طرفی دیگه عذاب وجدانی که مثل خوره داشت روحمو میجوید …

رسیدم خونه. ماشینو انداختم پارکینگ و اومدم تو خونه.کلا منگ بودم. باورم نمیشد .تمام اتفاقاتی که افتاده بود دقیقا مثل یک خواب بود. رفتم دوباره ابی به صورتم زدم و با اینکه خونه زیاد گرم نبود احساس میکردم دارم خفه میشم. رفتم روی تخت دراز کشیدم. جایی که مریم روی تخت نشسته بودو داشتم نگاه میکردم و تصور اینکه واقعا چه کون بزرگی داره و زنی که 60 کیلو وزنشه چجوری همچین کون بزرگی داره.و داشتم فکر میکردم که کونش نرمه یا سفته و … کلا یه حالی داشتم که برام عجیب بود. من دوران مجردی شکر خدا خیلی پر روزی بودم. البته خط قرمزم زن شوهر دار بود و از واژه مخ زدن به شدت متنفر بودم. تمام سکسهایی که کرده بودم حداقلش عذاب وجدان نداشتم. نه با فریب بود نه با وعده ازدواج و نه به اجبار. شاید هم خودمو دارم اینجوری توجیه میکنم . ولی واقعا فکر میکنم با همه دختر ها و زنهایی که سکس کرده بودم هیچ کدومشون از من ناراحتی و کینه ای به دل نداشته باشند . ولی چرا عاقبت من اینجوری شده بود؟ چرا باید بعد از ازدواجم بجای اینکه وضع زندگی سکسی من بهتر بشه افتضاح شده بود. آخه اصلا خود ارضایی هم نمیچسبید. اعصابمو خورد میکرد. که با داشتن زنی به غایت زیبایی چرا باید خود ارضایی کنم. شاید داشتم تقاص کارهایی که در دوران مجردی کرده بودمو پس میدادم ! … غرق در همین افکار بودم که موبایلم زنگ خورد. همسرم بود.جواب دادم : الو عزیزم سلام چطوری خوش میگذره . همه زنها تو کف زیبایی تو هستن یا نه که یهو داد زد افشین یه دقیقه خفه میشی من حرفمو بزنم ! اره متاسفانه ایراد دوم همسرم اعصاب ضعیفش بود که زود قاطی میکرد و من فقط به خاطر اینکه عاشقش هستم تحمل میکنم و خودمو قانع کردم که باید صبور باشم ! گفتم چی شده عزیزم چرا اینقدر عصبانی که ؟! که یهویی گفت این مریم جنده ضد حال زد بهم . گفتم چی شده مگه. گفت حالش خیلی بد شد. آزانس گرفت گفت میرم خونه . توی تب داشت میسوخت ! گفتم حتما سرما خورده دیگه . من که گفتم سرما میخوره که شروع کرد داد زدن سر من که عرضه نداشتی تعارف کنی بیاریش تو خونه . به تو هم میگن مرد. تو دیگه شورشو در آوردی افشین و … دیگه منم عصبانی شدم گفتم دیگه بسه خانم. من گناهم چیه. لابد اینقدر از من بد گفتی بهش که فکر میکنه من مرد کثیفی هستم و … که حرفمو قطع کرد گفت افشین خفشه تورو خدا به اندازه کافی اعصابم خورده میای دنبالم یا خودم بیام ؟! گفتم بابا خجالت بکش . تو هم شورشو در آوردی با این مریمت . اصلا به درک که رفته. مگه بخاطر مریم رفتی که به الان اون نیست بگردی. ضمنا واقعا از دوستت بده. کمی بشینی روحیت عوض میشه و … که دیدم کمی آروم شد. گفت باشه. کمی میشنم. دیدم نمیتونم بشینم بهت زنگ میزنم بیا دنبالم. منم گفتم مبادا با آژانس بیای ها ! گفت فقط همین مونده بود که بد دلی کنی واسم ! گفتم عزیزم به خاطر خودت میگم. هوا سرده و باید بری بیرون منتظر آزانس بشی و … که گفت اشه بابا به تو زنگ میزنم. تو حمالی رو دوست داری دیگه به من چه !!! تلفنو قطع کردم. میخواستم چند دقیقه ای بخوابم شاید حالم بهتر بشه که یهو در خونه زده شد. میخواستم اصلا جواب ندم. کی حوصله مهمون داره . ولی بلند شدم و جواب دادم کیه ؟ از اون طرف ایفون صدای مریم منو میخکوب کرد ! سرجام خشکم زد. بابا این دیگه کیه ؟! نه به اون فرار کردناش و نه به این کار عجیبش. بله درست بود. خانممو پیچونده بود اومده بود سراغ من . گفت نمیخوای درو باز کنی من برم ! درو باز کردم اومد تو . گفتم مریم چه عجب؟ گفت خدا بهت انصاف بده. گفتم چرا . گفت یعنی تو نمیدونی . گفت چند دقیقه ای که تالار بودم مثل یک مرد بودم !!! فقط داشتم سینه و کون زنارو دید میزدم و همش فکرم پیش تو بود . مانتشو در آورده بود. احساس میکردم هم سینه هاش و هم کونش بزرگتر از 1 ساعت پیش شده بود !!! البته تصور بودن همشون. از لحظه ای که گرفتم تو بغلم تا لحظه ی که تاپو جوراب شلواریشو در اوردم اصلا یادم نمیاد. فقط جای انگشتامو که دم در سینه هاشو چلونده بودم هنوز روی سینه هاش بود ! تمام صورتشو میلیسدم و مریم از شدت شهوت داشت گریه میکرد و میلرزید . میگفت افشین نه !!! و بغلم میکرد . اصلا تو حال خودم نبودم. هیچ وقت توی عمرم اینقدر شهوت و هیجانو تجربه نکرده بودم. با وجور اینکه دوران مجردی هر نوع سکسی رو تجربه کرده بودم. شروع کردم به خوردن سینه هاش و مالوندنشون ! خوردنو مالوندن که چه عرض کنم رسما داشتم میخوردمشون ! چنان گاز میگرفتم و میمیکدم که مریم صدای شهوت و درد کشیدنش قاطی شده بود. کمی به خودم اودم ازش یه لب گرفتم به چشمای خیسش نگاه کردم گفتم مریم ببخش . دست خودم نبود از خود بیخود شدم وگرنه دوست ندارم اینجوری خشونت کنم . گفت افشین مرگ من فقط حرف نزن. جونمو هم بگیری چیزی بهت نمیگم . نمیخوام سکس آروم بکنی با من. التماست میکنم افشین هر کاری میخوای با من بکن. من تسلیمتم . افشین ازت خواهش میکنم به من فکر نکن. حتی پارمم هم بکنی مطمن باش لذت میبرم.! حرفاش انگار بنزین روی آتش بود. من به خودی خود وحشی شده بودم دیگه این حرفا چی بود مریم ؟! لباشو چنان مجکم میک میزدم که کبود شدنشونو دیدم. گردنشو لیس میزدم و میمکیدم . سینه هاش اینقدر مالوندم و مکیدم که واقعا شده بودن یه گلوله خون ! نمیدونم میتونید تصور کنید حال اون لحظمو یا نه و میتونید باور کنید یا نه که 10 دقیقه تمام لب و صورتو گردنو سینه و هاو شکمشو اینقدر لیسیدمو مکیدمو گاز گرفته بودم که تقریبا همه جاش کبود شده بود. فقط اینو میدونم که هر دو سه دقیقه یک بار مریم جیغ میکشید میلرزید منو محکم بغل میکرد و ارضا میشد ! رفتم پاینتر بدون اینکه به کسش دست بزنم شروع کردم لیسیدن پاهاش و زانوهاش و ساق پاهاش . به تمام معنا مریم بیهوش میشد و بهوش میومد فقط اینو میدونم که از لحظه شروع یکسره داشت میلرزید و گریه میکرد و منو چنگ میزدم.پشتم داشت میسوخت. مطمن بودم که کل پشتم زخم شده !اومدم بالا شورتش چنان خیس شده بود که انگار یه پارچ آب ریخته روش یا مریم خودشو خیس کرده باشه. شهوت کار خودشو کرده بود و منی که وسواس دارم اصلا چندشم نمیشد. داشتم از روی شورت میلیسیدم و بو میکردم. شورتشو زدم بغل . کسشو زبون زدم. بدون اغراق کس یک دختر 18 19 ساله نمیتونه اینقدر تمیز و بدون جزئیات باشه. دو تا لب کوچیک و یه سوراخ که توسط لبهاش پوشیده شده بود و کلا میشد فهمید که خیلی خیلی تنگ باشه . کمی از آتش شهوت فروکش کرده بود. مخصوصا مریم که نمیدونم چندین بار ارضا شده بود. واقعا نیخوام اغراق کنم ولی مریم اینقدر ارضا شده بود که حتی صدای جیغش هم در نمیومد. کسشو خوردم و انگشتمو کردم تو که تنگی کسش به معنای واقعی واژه تنگی را تفسیر میکرد . مریم چنان لرزید و جیغ زد و ارضا شد که من ترسیدم. چنان به خودش میلولید که انگار گلوله خورده. قل خورد پاهاشو محکم به هم چسبوند به پهلو قمبل کرد و شروع کرد به لرزیدن. واقعا یه لحظه ترسیدم. پتورو کشیدم روش و رفتم آشپزخونه یه لیوان آب براش آوردم. یه کم از آب لیوانو چلوندم به صورتش و بلندش کردم و لیوانو گذاشتم لبش و چند قولوپ آب خورد و کمی به خودش اومد. ارایشش به هم ریخته بود. صورتش واقعا داغون شده بود. نگاه میکرد و نفس نفس میزد. با صدای اروم گفت افشین چیکار کردی؟! گفتم هنوز هیچی. مگه خودت نگفتی امروز تسلیمت هستم. گفت امروز؟ من همه عمرم کنیز تو هستم. هر کاری دوست داری با من بکن. بهت گفتم که جونمو هم میتونی ازم بگیری. گفت شنیدم که تو عاشق خشونتی و تمام فانتزیهات مبتنی بر خشونته پس به من رحم نکن. حتی اگر خودم هم بهت گفتم بسه تو به حرف من گوش نکن. اگر واستی من نمیبخشمت. میخوام حسرت تمام عمرمو تو مردانگی تو جبران کنم. شلوارمو در آوردم. کیرم اینقدر تو تو این 1ونیم ساعت راست شده خوابیده بود که گوه گیجه گرفته بود.دادم دستش چنان با حسرت نگاش میکرد که انگار به عمرش کیر ندیده. شروع کرد به ساک زدن .ساک زدنش با گفته هاش جور در نمیومد. چنان حرفه ای ساک میزد منی که خیلی خیلی دیر ارضا هستم داشتم میومدم. بهش گفتم مریم میخوای امروز نکنم همینجوری آبم بیاد برای امروز تموم کنیم گفت نه افشین. کیرم کاملا راست شده بود. اوردمش لبه تخت پاهاشو انداختم رو دوشم . چشمام به چشماش بود . کیرمو آروم آروم کردم تو. واقعا تنگ بود . دردو از چشماش میخوندم. از طرفی حرفاش تو گوشم میپیچید که درد کشیدنو دوست دارم. کیرم رسید به ته کسش واستادم . سینه هاشو گرفتم دستم و بازم همون فشار های محکم که صدای مریمو در آورد . واقعا اشکش در میومد. دلم میسوخت ولی حسرت 5 سال و فکر کارهایی که مریم تو این 5 سال کرده بود بلافاصله حس خشونتو بر میگردوند . دومین تلمبه با تمام قدرتم چنان کوبیدم که مریم 30 سانتیمتر روی تخت جاجا شد! شروع کردم به تلمبه زدن. واقعا با تمام قدرت تلمبه میزدم و ناله های مریم که منو دیونه تر میکرد. برش گردونم حالت سگی و کردم تو کسش دیگه کم آورده بود. زیر شکمشو با یدست میگرفت و التماسم میکرد که افشین ارومتر بزن. ولی خودش گفته بود که به حرفام توجه نکن. با اینهمه چون میدونستم دیگه این درد لذتی براش نداره سعی کردم رون پامو به کونش بچشبونم تا تلمبه زدنی کیرم تا ته نره تو کسشووضعش بهتر شده بود و باز ناله های شهوت انگیزش اتاقو پر کرد. بهش گفتم مریم سرتو بزار زمین و لای کونتو باز کن. لای کونشو باز کرد. همونطور که حدس میزدم سوراخ کونش باز بود. مطمن بودم هیچ مردی از کون به اون بزرگی نمیگذره. همزمان که کسشو میکردم اگشت میکردم تو کونش و مریم ایندفه کاملا مصنوعی ادای تنگهارو در میاورد. برش گردوندم پاهشاو انداختم رو دوشم. بهش گفتم مریم کیرمو بفرست تو کونت. سر کیرمو گرفت و در حالی به چشمام نگاه میکرد گذاشت سوراخ کونش. فشار دادم به راحتی هر چه تمامتر رفت تو کونش و مریم با یه آهی که انگار الکی بود عکس العمل نشون داد. خم شدم روش. کمرش همرام پاهاش اومد بالا . انگار مچاله شده بود. از اینکه میدیدم مریم زیرم مچاله شده و چنان حالتیه که انگار توی قفس افتاده و هیچ حرکتی نمیتونه بکنه لذتی وصف نشدنی برام بود. تلمبه هامو شدیدتر کردم. مریم باز داشت درد میکشید. با اینکه کونش گشاد بود ولی حالتی که داشت کون میداد خیلی بهش فشار میاورد بهش گفتم مریم اگر قول بدی ابمو میخوری تموم کنم . با ناله گفت افشین هر کاری بگی میکنم . کیرمو در آوردم بردم سمت دهنش ابم با فشار شروع کرد پاشید. اولین قطراتش که ریخت دهنش دهنشو بست و صورتشو برگدوند ! موهاشو گرفتم و ابمو خالی کردم تو صورتش. چون خیلی دیر به دیر ارضا میشم حجم آبم واقعا همیشه زیاده.کل صورتش واقعا دیدنی بود. آب کیرم . آرایش به هم خورده . صحنه ای بسیار عالی بود برام که فکر نکنم دیگه برام تکرار بشه. مریم با زحمت پاشد خودشو رسوند به روشویی. دستو صورتشو شست. کل بدنش کبود بود مخصوصا سینه ها و گردن و رونهای پاش. بهش گفتم مریم باور کن خیلی تابلویی که کردنت. گفت الان برم پزشکی قانونی میگن تجاوز گروهی بهم کردن. چون باورشون نمیشه یک نفر بتونه اینکارو با من بکنه ! گفتم حسین ببینه … که حرفهمو قطع کرد گفت حسین از حالا تا 6 ماهه دیگه من نزدیکش نرم اصلا نگاهم نمیکنه… جلوش لخت میگردم نگام نمیکنه ! . به من گفت تو مواظب باش پشتتو همسرت نبینه . گفتم منم مثل تو ! لباساشو پوشید کمی به خودش رسید و گفت منو میرسونی گفتم آره عزیزم. راه افتادیم به سمت خونشون. تقریبا نزدیک خونه ماست. 10 دقیقه راهه. رسوندمش خونشون. ههمین که پیاده شد موبایلم زنگ خورد سلام عزیزم. کجایی. گفتم تو راهم دارم میام جلوی تالار. گفت چقدر همسر خوبی دارم من. واسه همینه اینقدر دوستت دارم افشین. عاشقتم. منم گفتم دوستت دارم عزیزم. رسیم دم تالار. سوار شد.همین که چشمم به من افتاد گفت عزیزم چیزی شده؟ گفتم نه چطور؟ گفت چشمات گود رفته ! گفتم از دوری تو دلتنگ شدم. خندید گفت اره نه اینکه زن خیلی خوبیم برات! گفتم بهترین زن دنیایی. گفت میشه خواهش کنم تو راه یه سری به این جنده بزنیم . گفتم کدوم جنده؟! گفتم مریمو میگم دیگه. مگه من چند تا دوست جنده دارم !!! گفتم باشه. رسیدیم دم در خونشون. گفت بیا یه سری بهش بزنیم گفتم نه من نمیام تو ماشینم. الان باز منو میبینه شروع میکنه به دویدن اینور اونور واقعا حوصلشو ندارم. گفت اره راست میگی. حقشه بگیری همیچین بکنیش که نتونه از جاش بلند بشه !!! گفتم اره میگی دیگه. حرفشو هم بزنم کلمو میبری. گفت پرو نشو .چشمتو در میارم. اون جندس تو که بیصاحب نیستی! رفت خونه مریم. دو سه دقیقه بعد همسرم زنگ زد گوشیرو جواب دادم دیدم مریمه . گفت افشین خان حالا دیگه دم در وا میایستین؟ اروم بهش گفتم رو آیفونه ؟! گفتن نه بابا چه زحمتی نمیزارم برید شامو خونه مایید. گفتم الان از زیر کیرم بیرون اومدی بازم دلت میخواد ؟! گفت من همیشه خوشحال میشم. شما برای من از همه کس جلوترید. گفتم مریم خیلی جنده ای واقعا . گفت ممنونم خیلی لطف دارید شما هم خیلی آقای که یهویی خانمم گوشیرو از دستش قاپید گفت افشین چه خبرته اینقدر تعارف تیکه پاره میکنی ؟1 گم شو دیگه. میای بیا نمیای بیام بریم. خوشنه شام نداریم مریم میشگه شام درست کردم.بیایید باهم بخوریم. تو دلم گفتم این جنده که تا 20 دقیقه پیش زیر کیرم بود کی شام پخته ؟! گفتم باشه میام. ماشینو پارک کردم و رفتم بالا. درو باز کرد رفتم تو مریم با چرخشی 180 درجه ای نه چادر سرش بود نه اینور اونر میدوید . یه شلوار لی تنگ که کونش افتاده بود بیرون با یه تاپ قرمز تنگ و بازهم بدون سوتین که ایندفه نوک سینه هاش به خاطر سکس وحشیانه نیم ساعت پیش کاملا پیدا بود. کم مونده بود بپره بغلم ! همسرم زیر چشمی داشت نگاه میکرد. و تعجب از ضورتش پیدا بود. مریمی که تا 3 ساعت پیش خونه نمیومد و زیر بارون واستاده بود الان با کون سینه تابلو جلوم داشت قر میداد. اولین چیزی که خانمم بعد از نشستن رو مبل بهم گفت این بود که افشین کونشو میبینی؟!! گفتم خجالت بکش . گفت اره راست میگی فعلا نتونستی چشم از سینه هاش برداری. اینم که معلوم نیست چشه. یه بارکی اونارو هم در میاورد راحت. گفتم امام از دوست تو ! گفت مریم کمک لازم داری؟ مریم با صدای بلند گفت نه عزیزم. همسرم گفت الان حسین اقا میاد من برم روشویی ارایشمو پاک کنم خیلی تابلوئه . رفت دستشویی مریمو دیدم که چایی به دست داشت میومد به سمتم. جلوم خم شد گفت افشین جان چی میل داری چایی یا شیر؟ گفتم همیچ چایی بسمه. گفت افشین خیلی ازت ممنونم . امروز بهترین روز زندگیم بود تو 30 سال زندگیم. گفتم یعنی خیانت اینقدر شیرینه. گفت افشین من روراست بهت مبگم . اگر تو منو نمیکردی من دنبال یه مرد بودم. چون دیگه تحمل نداشتم. تو در حقیقت لطف بزرگی در حق من کردی. لااقل میدونم با کی طرفم و میدونم که با کمی رعایت میتونیم هم از زندگیمون لذت ببریم و ابرومو نو حفظ کنیم . توی 2 هفته ای که از این ماجرا میافته احساسات ضد و نقیض زیادی اومده به سراغم. یک لحظه از فکر به اون لحظات شهوتم میزنه بالا. و یک لحظه عذاب وجدانی میاد سراغم که دیوانه کنندست. تصور اینکه روزی خودم جزو مردانی میشم که به زندگی زناشوییم خیانت میکنم همیشه برام غیر ممکن بود و چندش آور ولی الان توی مسیری افتادم که … همسرمو دیوانه وار دوست دارم و در حد پرستش میخوامش. و این اتفاقی که افتاده واقعا بدون خواست و اراده منو مریم اتفاق افتاد . امیدوارم داستانی اتفاق نیافته که بازهم بیام و اینجا براتون بنویسم. شاید نوشتن این داستان با این همه جزییات راهی بود برای خالی شدن و کم شدن عذاب وجدانم! ولی بهتون قول میدم هر اتفاقی بیافته باهاتون در میان بگذارم…

نوشته: افشین


👍 39
👎 10
23575 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

671330
2018-01-29 00:23:33 +0330 +0330

خیلی داستان جالبی بود…موفق باشی

2 ❤️

671372
2018-01-29 09:40:26 +0330 +0330

از نظر یک خاطره سکسی خیلی کامل بود.
درسته که از قد و وزن و این چیزا صرف نظر کرده بوده اما به قول دوستمون زیادی از خودت تعریف کردی!
قلمت خوب و روون بود و داستانت تو دسته‌ی خاطرات سکسی عالی شهوانی قرار میگیره.

2 ❤️

671374
2018-01-29 10:43:44 +0330 +0330
NA

از نظرات همه دوستان چه منفی و چه مثبت ممنونم. چند نکته لازمه بگم خدمتتون. اولا من هیچ تعریفی از خودم نکردم جز اینکه گفتم نیاز جنسیم زیاده . ثانیا این یک اتفاق واقعیه که چون تا بحال داستان ننوشتم دارای اشتباهات زیادیه. و حتی الان که خودم میخونم میبینم چقدر غلط املایی داره ! ثالثا وقتی نوشتم صمیمیترین دوست همسرم به این خاطره که کلا همسر من با کسی بجز همین مریم خانم داستان راحت نیست. و مثلا برای جبران سردی و ضعف جنسیش یه نوع لطف در حق من میکنه از تعریف کردن سکس خواهرش و از جنده گفتن به مریم. ختی تلگرامشو هم که یه بار نگاه میکردم دیدم واقعا روشون بهم خیلی بازه. و اینکه به اون عنوان خطاب میکرد مریمو و گاهی هم تکرار میکنه به خاطر صمیمتش با مریم بود نه بخاطر اینکه همسرم خیلی هاته …ضمنا کلا هیچ کدام از جمله ها در حد امکان غلو نیست . حتی ارضا شدن مریم و مقدار آبی که ازش موقع سکس اومد که واقعا برای خود من هم باور کردنش سخت بود و به شما حق میدم باورتون نشه. ولی هر چقدر هم شیرین بوده باشه حس خیانت حس خوبی نیست. و امیدوارم به مرحله ای نرسید که همچین کاری بکنید . از روی که این اتفاق افتاده حدود 35 روز میگذره و من این داستانو 2 هفته بعد از سکس نوشته بودم که الان نشر شده .و تو این مدت بارها و بارها مریم منو به خونوشون دعوت کرده ولی هر بار به بهانه ای نرفتم. یا بارها خونمون اومده با تغییراتی که باعث تعحب همسرم و حتی شک ! شده و خودش میگه این مریم چش شده ؟ هر چند چون من رفتارمو خیلی عادی نگه داشتم و هر وقت میبینم مریم خونه ماست میرم طبقه بالا و یا بر میگردم بیرون به بهانه انجام کار تا حدودی خیال هسمرمو از جانب من راحت کرده و اینو میتونم از رفتارش حس کنم. متاسفانه اون دوستانی که افاضات فرموده اند سردی همسرم از منه !!! در قسمت اول داستان نوشتم که هر کاری فکرشو بکنید انجام دادم . از سکسولوژیست گرفته تا دارو های گیاهی و … زنی که حتی اگر ببینه من فیلم سکسی نگاه میکنم هر چی از دهنش در میاد بهم میگه و همه چیزو گناه و غیر بهداشتی و … میدونه من چکار میتونم بکنم. در حد خودم سعی کردم در این 6 سال براش بهترین باشم و به اقرار خودش کم نگذاشتم براش ولی در این یک مورد واقعا نمیدونم دلیلش چیه

2 ❤️

671388
2018-01-29 13:54:56 +0330 +0330

باورپذیر بود

2 ❤️

671391
2018-01-29 15:41:20 +0330 +0330

خیلی خوب بود ولی قسمت سکسیش رو خوب تعریف نکردی درکل خیلی خوب بود

3 ❤️

671396
2018-01-29 16:52:15 +0330 +0330

عالی بود
یه مثلی هست میگه نکنی میکنن نخوری میخورن
ای ول داداش نوش باشد

3 ❤️

671403
2018-01-29 20:03:31 +0330 +0330
NA

خب داستانت رو خوندم من به دیگران کاری ندارم و کلا سعی میکنم فقط خواننده باشم داستانهای زیادی رو خوندم ولی باید بگم احسنت و آفرین به تو که نوشتی کاری با راست و دروغش ندارم نگارشت فوق العاده خوب بود و اگر در دسترسم بودی جایزه خیلی خوبی به خاطر نوشتنت بهت میدادم تو خوب نوشتی جزییاتو خوب گفتی و عالی تمومش کردی در کل خیلی داستان قشنگی بود بهت به خاطر داستانت تبریک میگم و امیدوارم در زندگیت موفق باشی

1 ❤️

671447
2018-01-30 00:37:04 +0330 +0330
NA

داداش منم مشکل تو رو دارم و درکت میکنم
واقعا سخته که دو نفر از لحاظ نیاز جنسی با هم تفاوت داشته باشن و با هم زندگی کنن
اما من بدبخت خانومم دوست صمیمی نداره که یه خاکی به سرم بریزم
البته یه شیطنتایی کردم که بماند.
ولی کلک از تالار که بر میگردن اولا دوازده شبه و موقع مهمونی رفتن نیست دوما شام خوردن و موقع شام درست کردن و خوردن نیست سوما خانوما هیچوقت با لباس تالار عروسی مهمونی خونه دوستشون نمیرن
اما در کل لایک.

2 ❤️

671454
2018-01-30 01:52:25 +0330 +0330

اگه داستانت واقعیه به این فکر کن که به احتمال زیاد زنت مریمو برات جور کرده اما نمیخاسته روتون ب هم باز بشه و از طرفی دوستشو هم خیلی دوسداره که خوایته یه تیر و دو نشون باشه که شما ها ک گیر دوتا سردمزاج افتادین آتیشتونو ب هم برسونه.در ضمن شاید زنت تمایل پنهان به لزبین داره و تو خبرنداری!
حسین بدبختم ک کلا فک کنم تو جاده اس و …

0 ❤️

671468
2018-01-30 06:28:43 +0330 +0330

جمع ببینن عذاب وژدانت کم میشه؟؟؟
تو اوب داری ن شهوت (clap)

0 ❤️

671498
2018-01-30 13:15:26 +0330 +0330

خیانت ؟؟؟

1 ❤️

671505
2018-01-30 14:14:31 +0330 +0330

داستانت خوب بود و میشه گفت بعد از مدتها یکی نوشت که ارزش خوندن داشت و میتونستی با خیال راحت و بدون اینکه به تضادهایی که بر عکس داستانای دیگه تو این یکی من ندیدم بخونیش.
اما در مورد حس خیانتی که داری من چون خودم تجربه شو داشتم تا زوده جلوشو بگیر چون ما عادت داریم خودمونو گول بزنیم و هی بگیم حالا اینبار نه اینبار تمومش میکنم و فقط یه بار دیگه تا به خودت میای و میبینی کاملا برات عادی شده و دیگه اذیتت نمیکنه. اما واقعیتش اینه که این نوع از سکس اون آرامشی رو که باید به دنبال نداره و به آدم نمیده بلکه بیشتر آشفته ت میکنه و رفته رفته خوشی های زندگیتم ازت میگیره تا میرسی به جایی که میبینی این سبک زندگی کردن برات عادی شده و مریم هم نباشه دنبال جایگزین برای مریم میگردی و از اون عشق و علاقه ای که به همسرت داری خبری نیست.خیلی بده در آخر به جایی برسی که احساس پوچی کنی و شک ندارم که به همچین جایی در صورت ادامه خواهی رسید. در کل صلاح مملکت خویش خسروان دانند و منم نظرم رو عرض کردم اونم فقط بخاطر اینکه نظر دادن آزاده اینجا.

1 ❤️

671628
2018-01-31 13:11:40 +0330 +0330
NA

چرا بعضی ها بجای نظر دادن زر میزنن؟ خوبه اونی که گفته دوست پسر زنت اجازه سکس با تورو به زنت نمیده بهش بگم همه که مثل تو کونی زن ج ن ده نیستن ! خدایی زن و خواهر مادر بعضی هارو باید چنان گ ایید که گ و ه بخورن زیر نوشته کسی دیگه زر نزنن. آخه مگه مجبوری زر بزنی؟ آخه تو که ک و نی هستی چرا اصلا این نوع داستانهارو میخونی. من به شخصه داستان گی نمیخونم و هیچ نظری هم نمیدم. آخه مگه مجبورید بخونید ؟؟! میخواستم بگم بچه کو ن ی که دیدم اینکه برای اون فح ش نیست !!!

0 ❤️

673082
2018-02-10 14:30:05 +0330 +0330
NA

زنی که طبیعتش بصورت ذاتی سرد مزاج باشه قابل درمان نیست و ازدواج رو به نوعی فرار از خونه پدری میدونند و بستن دهن مردم و با تین کار مشکلات زیادی برای همسرش ایجاد میکنه.

0 ❤️

673126
2018-02-10 21:47:04 +0330 +0330

دمت گرم نوش جونت بازم بکنش اون راضی تو راضی کون لق ناراضی

0 ❤️

674033
2018-02-17 09:57:11 +0330 +0330

لایک داستان خوب و روانی بود
حتی تلخی و عذاب وجدانش هم قشنگ تحریر شده بود

0 ❤️

715350
2018-09-05 16:44:52 +0430 +0430
NA

خیلی عالی و جذاب بود
دلم نمیخواست تموم بشه داستانت
دمت گرم

0 ❤️

738765
2019-01-01 12:29:01 +0330 +0330
NA

داداش بد نبود فقط تو محل شما وقتی میرن عروسی شام نمیدن که شام با خانومت رفتین خونه مریم خانوم؟؟???اینجا از دستت در رفت??

0 ❤️

743729
2019-01-26 00:19:08 +0330 +0330
NA

سلام . من درباره ی خود داستان و اینکه واقعیت داره ویا تخیلات و فانتزی سکسیه هیچ نظری ندارم . چون مجرد هستم هم راجب سردمزاجی همسر چیزی نمیدونم . فقط میدونم سکس لازمه ی زندگی شاد و پر از آرامشه . من اصلا قضاوت نمیکنم که یک زن شوهردار یا مرد زن دار خیانت بکنه چه و چه …اما یه تجربه ی آشنایی با زن شوهر دار داشتم که باعث شد دیگه هیچ وقت به فکر ارتباط با زنهای شوهر دار نیوفتم حتی با اینکه الان بشدت به سکس نیاز دارم و تنها هستم . اسمش معصومه بود و با شوهرش هیچ مشکلی نداشت و همدیگه رو هم مثل خیلی از زن و شوهر های عادی دوس داشتن . منتها چون شوهرش گاهی چند روزی رو میرفت ماموریت این شد که با یکی دوبار کرم ریختن من با من دوست بشه { همسایه بودیم} بعد از چند ماه ارتباط پر از سکس یواش یواش متوجه شدم که احساسش نسبت به همسرش داره بشدت افول میکنه و علاقه ش داره روز به روز کمتر میشه . این بود که وحشتم گرفت . از اون محل تغییر مکان دادم و ارتباطم رو قطع کردم و دیگه هیچ وقت چرات نزدیک شدن به یک زن شوهردار رو ندارم . اینکه باعث بشم زندگی مشترک دوتا انسان از هم بپاشه خون رو توی رگهام منجمد میکنه . الان مدتیه که بشدت در فشارم و متاسفانه هر زنی که سر راهم قرار میگیره متاهله . خوشبختانه تونسته م به لطف پروردگار خودم رو کنترل کنم و از این به بعد هم از خودش میخوام منو از وسوسه ی ارتباط با متاهل حفظ بکنه . فقط اینو بگم به متاهل ها چه زن و چه مرد … لطفا به نیاز های جنسی همسرتون کمال توجه و دقت را داشته باشین . چرا که همانطور که یکی از دوستان در نظرات به زیبایی اشاره کرد … در این روابط شاید لذت هایی وجود داشته باشه و روح تنوع طلب آدمارو تسکین بده اما هییچ آرامشی وجود نخواهد داشت .

0 ❤️

849589
2021-12-24 19:14:09 +0330 +0330

داستان خوبی بود
حق به حق‌دار رسید

0 ❤️