سکس با عشق زیباست

1391/02/30

سلام،
قضاوت راجع به این خاطره رو میذارم به عهده خودتون- من حدود 2 سال هست که میام و داستان های اینجا رو میخونم،میدونم که خودتون فرق خوب و بد و تشخیص میدین،خوشحال میشم با انتقاد های سازندتون کمکم کنید.
درضمن اگه دوست دارید فقط قسمت سکسی ماجرارو بخونید از جایی که ستاره گذاشتم به بعدش و بخونید
این ماجرا که میخوام براتون تعریف کنم مربوط 2-3 ماه پیشه،بعضی حرفا هست که هیچ وقت نمیتونم به کسی بگم،این دنیای مجازی بهترین جا واسه این حرفاست…
اول یکم از خودم میگم،من پرستو20 سالمه و قدم167 و وزن59 هست پوستم سفید و اندام به نسبت متناسبی دارم،موهای تاب دار و بلند-چهره خیلی معمولی دارم،ولی از اون دسته دخترا هستم که خیلی به خودم میرسم.
شهاب هم 24 سالشه و بیشتر از چهره اش،اندام متناسبش جذبم کرد،من بیشتر به هیکل و تیپ اهمیت میدم تا قیافه…
اینم بگم که هر دو انقدر دیدیم و خوندیم که خیلی چیزارو بلدیم
پارسال تو اردیبهشت ماه بود،یه روز که خیلی دلم گرفته بود تو پارک نزدیک دانشگاه نشسته بودم و به زندگیم فکر میکردم،که سنگینی نگاه یه نفر و رو خودم حس کردم،سرم و که بالا آوردم پسری و دیدم که به نظرم چهرش خیلی آشنا میومد ولی یادم نمیومد کجا دیدمش،اولین چیزی که از اون پسر جلب توجه میکرد تیپ و هیکلش بود که درست همونجور بود که من میپسندیدم و لبهای برجسته اش که نظر و به سمت خودش میکشید-حدود چند ثانیه تو چشم های هم خیره شدیم،بعد اون لحظات به خودم اومدم و به سرعت از اونجا دور شدم،اما تا شب ذهنم درگیر اون نگاه های معنا دارش بود،درست یه هفته بعد بود،دیگه خاطره اون روزو فراموش کرده بودم،که سر کلاس مدار دیدمش،اون موقع بود که فهمیدم که چرا برام آشنا بود،بعد کلاس حس کردم داره این پا اون پا میکنه بیاد چیزی بگه اما نیومد و منو با ذهنی درگیر گذاشت و رفت.
دو شب بعد دیدم تو فیس بوک برام پیغام گذاشته و کلی حرف زده بود،از اینکه از ترم پیش بهم علاقه پیدا کرده و …،خلاصه خواسته بود همو ببینیم،منم که به خاطر یه تجربه تلخی که داشتم نمیخواستم باهاش آشنا شم اما نمیدونم چرا قبول کردم و همو دیدیم
وقتی پیشنهاد دوستیشو مطرح کرد با این که از اول میدونستم این قرار ملاقات برای چیه به شدت مخالفت کردم ولی شهاب با آرامشی که این روزا بزرگترین نعمته واسم،گفت آخه چرا؟منم تحت تاثیر لحن پر محبتش زدم زیر گریه و زیر نگاه های متعجبش داستان زندگیم و براش گفتم،نمیدونم اون لحظه چی فکر کردم که همه چیزو براش گفتم،فقط میدونم دلم میخواست تو اون لحظه با یکی درد و دل کنم.
بعد از اینکه هم حرفام تموم شد هم آروم شدم،تنها کاری که کرد،این بود که دستم و گرفت و گفت گذشته ها گذشته با هم حال و آینده رو میسازیم،چنان حرفشو با صداقت زد که ناخود آگاه بهش اعتماد کردم.راستش خودمم از تنهایی خسته شده بودم…
خیلی زود با هم صمیمی شدیم و اعتمادم و راحت جلب کرد-اینم بگم که دختر ساده ای نیستم ولی هنوز نمیدونم چه چیزه شهاب منو انقدر مجذوب کرد.
دو سه ماهی از آشناییمون میگذشت و هر روز علاقم بهش بیشتر میشد،و تقریباً هم مطمئن شده بودم که شهاب هم واقعاً دوسم داره…
مدتی بود که ازم بوس و لب و …میخواست،اما من راضی به اینکار نمیشدم،با وجود اینکه دلم هم میخواست،از پشیمونی بعدش میترسیدم.شهاب هم میگفت:“با این که خیلی کنترل خودم سخته ،اما،هر کاری بخوایم بکنیم زمانیه که خودت آمادگیش و داری”
این ماجراها ادامه داشت تا اواسط اسفند ماه،مامان ،بابا شهاب میخواستن برن دنبال خواهرش یه شهر دیگه،از خوابگاه بیارنش،تو این دو روزشهاب هم تنها بود،ازم خواست که یه روزشو صبح تا عصر برم پیشش،راستش اولش جا خوردم،اما شهاب مثل همیشه از نگاهم فکرم و خوند گفت:“بهت قول داده بودم که تا خودت نخوای کاری ندارم دیگه،بیا حداقل یه روز بدون ترس پلیس راحت باشیم” منم قبول کردم،به مامان گفتم مریم(دوستم) تنهاست میرم تا غروب پیشش،با مریم هم هماهنگ کردم(خونه مریم و شهاب اینا تو یه خیابونه)
از روز قبل هیجان و اضطراب و با هم داشتم نمیدونم چه مرگم شده بود،مدام با خودم کلنجار میرفتم که اگه موقعیت جور بود دست رد به سینه اش نزنم،برای همین هم حسابی به خودم رسیدم،برای اتفاقات احتمالی
صبح، بعد از اینکه آماده شدم ساعت حدود9 بود که رفتم خونه شهاب-برخلاف شور و تشویش من،مثل همیشه با آرامش در و باز کرد وخیلی ریلکس منو به داخل دعوت کرد،بعد حدود نیم ساعت که حرف زدیم آروم شدم و دیگه خبری از دلهره نبود،که شهاب خندون پرسید نمیخوای مانتو، روسریت و در بیاری!تازه فهمیدم همونجوری نشستم!خندیدم و رفتم تو اتاقش که لباسام و عوض کنم-یه بلوز استین کوتاه و تقریبا چسبون قرمز با شلوار لی تنم بود موهام هم که با اتو صاف کرده بودم ریخته بودم دورم با یه آرایش معمولی-رو میز دراورش انواع ادکلن ها بود،خیلی زود ادکلن خوش بوی همیشگیشو پیدا کردم داشتم با ولع بوی خوشش و حس میکردم که شهاب از پشت دست انداخت دوره کمرم،دلم یه دفعه ریخت،شیشه ادکلن و گذاشتم سر جاش برگشتم روبه روش،وای خدای من تا حالا انقدر نزدیکش نبودم،چقدر این موجود و دوست داشتم!
*************************************
داشت با لبخند نگام میکرد،یه دفعه لپشو بوس کردم گفتم:“شهاب خیلی دوست دارم خیلی” تا اینو گفتم یه دستشو انداخت زیر زانوم یکیشم پشت کتفم منو از رو زمین بلند کرد گفتم"اِاِاِ…دیوونه کمرت درد میگیره چکار میکنی؟"فقط بوسم کرد و منو برد سمت تختش انداخت رو تخت-با خنده گفتم خیلی خُلی،اومد کنارم دراز کشید همونجور که سرم رو دستش بود گفت:“پری یادت باشه چقدر به خاطر تو صبوری کردم،تو که میدونی چقدر دوست دارم،خب آخه چرا نمیذازی از عشقمون لذت ببریم؟”
هنوز دو دل بودم،باید چکار میکردم!نمیخواستم نا امیدش کنم-برای همین تصمیم گرفتم بذارم همونجور که باید پیش بره،پیش بره من بهش سرعت ندم!
آروم صورتم و بردم سمت صورتش با هیجانی خاص یه بوس کوچولو رو لباش زدم،کاملا مشخص بود توقع همچین کاری ازم نداشت،بعد چند ثانیه همون طور که میومد روم ،لباش و گذاشت رو لبام خیلی آروم لبای همو میخوردیم،باید بگم خیلی لذت بخش بود،آروم خودشو کشیده بود روم و با دستاش دو طرف بدنم و گرفته بود و لمس میکرد منم دستام لایه موهاش بازی میکرد،چند دقیقه ای که گذشت دیگه آروم نبودیمو مدام تکون میخوردیم،شهاب دستاشو گذاشت رو سینه هامو آروم میمالید،منم بدون هیچ دلهره ای لذت میبردم،تصمیم گرفتم حالا که قراره بعد 10-11 ماه این کار و بکنیم،منم هر کاری از دستم بر میاد،برای لذت بیشتر عشقم،بکنم!
حس کردم شهاب منتظر اجازه ی منه!منم همونجور که زبونشو میمکیدم و گاز کوچولو میگرفتم،دست بردم سمت کمرش و تی شرتشو کشیدم بالا که یعنی در بیارش،لباشو جدا کرد با لبخند نگام کرد و با یه حرکت لباسشو در آورد،بلافاصله بلوز منم کشید بالا و با کمکم درش آورد-اولش بکم خجالت کشیدم اما همین که گرمای بدنشورو پوستم حس کردم با لذت بیشتری لباشو بوسیدم
آروم دستاش رو سینه هام حرکت میکرد و لباش و زبونش روی گوشام،گردن،زیر گلو،سر شونه هام حرکت میکرد و من غرق لذت چشمامو بسته بودم و آروم نفس میکشیدم و زیر تن گرمش تکون میخوردم،تو حال خودم بودم که شهاب گفت:"خوشگلم؟!"نگاش کردم،به شلوارم اشاره میکرد،فهمیدم منظورشو، با حرکت سر بهش فهموندم که درش بیاره-شلوار تنگ بود با کمک هم درش آوردیم،خودشم بلند شد شلوارشو در آورد و دوباره هیکل رو فرمش روی بدنم سایه انداخت،آروم رویه سینم بوسه زد و دست انداخت پشتموسوتینم و باز کرد،پرتش کرد اونور،خندم گرفت،با خنده گفت:"چیه خب؟مزاحمه!!!“بعدش با دو تا دست،دو تا سینه هامو با فشار،گِرد میمالید و زبونش زیر گلومو لمس میکرد،داشتم کیف میکردم،یکیشو گذاشت دهنش و محکم میخورد و اون یکی هم میمالید،دلم میخواست داد بزنم و لذتم و فریاد میزدم اما روم نمیشد،چشمامو بسته بودمو از لذت لبامو گاز میگرفتم که صدام در نیاد،زیرش آروم نداشتم،دستام یه دقیقه لای موهاش بود،یه دقیقه رو تختی و چنگ میزدم…6-7 دقیقه ای همین طور گذشت-آروم آروم حرکت کرد به سمت پایین و رو شکمم و میلیسید و میبوسید از رو شورت یه بوس محکم رو کسم زد که من از لذت دو تا بازوهاشو فشار دادم،گفت:” پری؟!!"من حال نداشتم جواب بدم گفتم:"هووم؟ “گفت:“در بیارم؟” گفتم:“بیار” گفت:“پرستو یه دقیقه نگام کن_ببین من نمیخوام به خاطر من کاری بکنی که نمیخوای” گفتم"نه عزیزم تا اینجا اومدیم-از این به بعدشم ادامه میدیم-حالا دیگه من میخوام!”
با این حرفم یه بوس دیگه از رو شورتم کرد و با یه حرکت درش آورد-اولش یکم خودمو جمع کردم،اما آروم دست کشید روشو گفت جوووووووووون!با دستش پامو باز کرد و گفت بازش کن،منم یکم خودمو شُل کردم،شهاب سرش و آورد لایه پامو با یه حرکت از بالا تا پایین زبونشو کشید رو کسم!دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم گفتم آآآآآآآآهههههه شهااااااااب و پامو فشار دادم دو طرف صورتش،با فشارپای من سرعتش بیشتر میشد و من دیگه حال خودمو نمیفهمیدم،تو آسمونا بودم فقط میخواستم جیغ بزنم از لذت،اما خودمو با نفسای بلند و کشیده کنترل میکردم،کمرم بی اراده بالا و پایین میشد ،نفسام تند تر میشد و من تو اوج لذت،با لرزش تنم و بلند شدن صدام ارضا شدم،احساس میکردم سبک شدم،بی حس و حال افتاده بودم و صدام در نمیومد،شهاب اومد کنارم گفت:“پرستو خوبی عزیزم؟“با بی حالی چشمام و باز کردم با لخند و حرکت سر بهش فهموندم که بهتر از این نمیشه!بعد چند دقیقه بلند شدم رویه لبای شهاب و بوسیدم و گفتم حالا نوبت منه! 
آروم خودمو کشیدم روش لاله ی گوششو گرفتم تو دهنم و همون طور که میخوردم شهاب دستمو گرفت و گذاشت روی کیرش اولش دستم بی حرکت بود بعدش آروم آروم همونطور که گوششو میخوردم کیرشم میمالیدم،روی سینشو بوسیدم و لیس زدم و اومدم پایین،یه نگاه بهش کردم یه چشمک زدم و شورتشو کشیدم پایین!وای اولین بار بود کیر از نزدیک میدیدم،داشتم پشیمون میشدم که شهاب دستمو گرفت گذاشت روش،پوستش نرم و لطیف بود خوشم اومد،کاملاً هم شیو شده بود،بعد از اینکه یکم باهاش بازی کردم سرشو کردم دهنم خوشم نیومد،در آوردم،ایندفعه کامل کردم دهنم بعد چند ثانیه خوب شد،مک که میزدم،رگای کیرش زیر دستم جون میگرفت و بزرگ میشد،همونطور که محکم مک میزدم با دستام تخماشو فشار میدادم و میمالیدم،مدام کمر شهاب تکون میخورد و آههه میکشید منم بیشتر براش میخوردم،دستاش لای موهام بازی میکرد و من کیف میکردم،تو همین حالت دستشو گذاشت رو سرم موهامو کشید عقب که یعنی بس کن،اما یکم دیر اینکارو کرد و آبش اومد تو دهنم،منم بلا فاصله سرم و کشیدم عقب،دستمال برداشتم و تف کردم توش،حالم داشت بد میشد،اما به رو خودم نیاوردم،شهاب کلی عذر خواهی کرد،گفتم عیب نداره گلم،آروم اومدم کنارش دراز کشیدم چند دقیقه بعد دوباره شیطنتامون شروع شد،همونجور که کنار هم دراز کشیده بودیم اون با سینه ها و کسم بازی میکرد منم با کیرش-من دوباره تحریک شده بودم و شهاب شق کرده بود،بعد یکم لب و سینه که خورد و دوتایی سر حال اومدیم گفت:” 69شیم اما ارضام نکن مرگ من کار دارم دختر!”
اومدم روش کسم و گذاشتم دم دهنش و خودمم کیرشو کردم دهنم،دیگه یخم باز شده بود و صدام و کنترل نمیکردم،صدامونو خونه برداشته بود،بعد چند دقیقه گفت "پری پاشو"بلند شدم گفت :"از عقب بکنم؟"شنیده بودم درد داره اما گفتم:"باشه عزیزم،اما اگه درد داشت ادامه نده دیگه باشه؟“قبول کرد و رفت از آشپزخونه یه شیشه روغن زیتون آورد وگفت به شکم بخواب،خوابیدم،دوتا بالش گذاشت زیر شکمم و شروع کرد به لیسیدن سوراخم،تو اوج بودم که یکم روغ مالی کرد و انگشتشو فرو کرد تو-دردم گرفت و خودمو جمع کردم،اما انگشتش حرکت داد تا خودمو شل کردمو بعد دو انگشت و سه انگشتی،همین کارو کرد که جا باز کنه-بعدش سر کیرشو گذاشت رو سوراخم و دو تا دستاشو قلاب کرد زیره شکمم با یه حرکت منو کشید عقب و خودش حول داد جلو کیرشو کرد تو کونم-داغ کردم،از درد داشتم ضعف میکردم،اما زور زدم که چیزی نگم،شاید درست بشه-شهاب گفت:” پرستو؟؟!!!چرا ساکتی؟!!"با بغض گفتم :“چی بگم؟”
گفت:“عزیزم الان درست میشه” اما داشتم میمردم،با دست سینه هامو مالید کسم و مالید اما فایده نداشت-زدم زیر گریه-گفت:“ببخشید عزیزم غلط کردم” درش آورد یکم سوراخم و مالیدش تا بهتر شد،گفت اصلا لاپایی میریم،دستمو گرفت بلندم کرد رفتم جلو دراور گفت خم شو رو دراور!کیرشو گذاشت لا پامو تند جلو عقب میکرد-دیگه حال خودمونو نمیفهمیدیم،صرو صداهامون به اوج رسید و حرکت شهاب تندتر، که من با جیغ و داد و لرزش با شدت بیشتری از قبل ارضا شدمو شهابم بعد از من ارضا شد منو بوسید و رفت دستشویی-منم بی حال افتادم رو تخت چند دقیقه بعد شهابم اومد پیشمو منو گرفت تو بغلش،هر دو بیحال تر از اونی بودیم که حرفی بزنیم-نفهمیدم چی شد که جفتی خوابمون برد
*******************************
با صدای تلفن خونه از خواب پا شدم،شهابم بیدار شد،ساعت 3شده بود بعد تلفن شهاب،بهش گفنم خیلی گرسنمه،گفت منم گرسنم شده،زنگ زدیم از بیرون برامون غذا بیارن،تو اون فاصله شهاب رفت دوش بگیره و منم خودمو مرتب کردم
ناهارو آوردن،خوشمزه ترین غذایی بود که تو عمرم خورده بودم،بعد غذا یکم دیگه پیشش بودم و بعدشم شهاب منو رسوند خونه
از اون وقت به بعد صمیمی تر از قبل باهمیم،اگه سکس از روی عشق باشه،لذت بخش ترین کار تو دنیاست
مرسی که وقت گذاشتین و نوشتمو خوندید-ممنون میشم نقاط ضعف و قوتم و بهم بگین،اگه از این داستان راضی بودید بگید تا بنویسم براتون.ببخشید که طولانی شد،دلم نیومد جاییشو حذف کنم.

پرستو-فروردین91


👍 0
👎 0
47937 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

320222
2012-05-19 14:12:51 +0430 +0430
NA

badak nabud…vali mitunesti behtar ham benevisi golam

0 ❤️

320223
2012-05-19 14:19:08 +0430 +0430
NA

کشک ودوغی بود

0 ❤️

320224
2012-05-19 15:10:24 +0430 +0430

بد نبود بازم بنویس . . . . . . . . . . . .
ولی کلا نویسندگیت خوب نیست و جملاتی بکار بردی که هیچ مفهومی نداره و خواننده رو وادار میکنه فحشت بده:
*** نمیخواستم باهاش آشنا شم اما نمیدونم چرا قبول کردم!!!
*** نمیخواستم ببینمش ولی دیدمش!!!
*** با قرار ملاقاتش به شدت مخالفت کردم ولی رفتم ملاقاتش!!!
*** ازم خواست که یه روزشو صبح تا عصر برم پیشش، راستش اولش جا خوردم ولی قبول کردم!!!
*** …
*** نمیخواستم لخت بشم ولی لخت شدم، نمیخواستم از کون بدم ولی دادم، نمیخواستم، نمیخواستم …
این هم شد طرز فکر و طرز نگارش؟ با همه چی مخالف بودی ولی همه رو قبول کردی؟ اگه میخوای باز هم اینجوری تخمی و کیری بنویسی همون بهتر که ننویسی ولی اگه روال منطقی به داستانت بدی و راحت باشی میتونی بنویسی. نمره زیادی به داستانت ندادم ولی قابل قبول بود. میخوای بنویس میخوای ننویس.

0 ❤️

320226
2012-05-19 23:32:15 +0430 +0430

نحوه آشنایی با خانمها :
1- اروپا
آقا : خانم محترم میتونم باهاتون آشنا بشم ؟
خانم : حتما ساعت 4 توی بار خیابون هفتم منتظرتون هستم .

2 - ایران
آقا : پیسسسس سوسسسسسس فیسسسسسسس ، هوییییییی میای دوست بشیم ؟
خانم : برو گمشو کثافت مگه خودت خار مادر نداری مرتیکه ؟
آشغال چرا افتادی دنبال من ؟ شمارتو بده ساعت 10 زنگ میزنم .

0 ❤️

320227
2012-05-20 01:58:46 +0430 +0430
NA

به نظر من خيلي قشنگ ايشاا… به پاي هم پير بشين

0 ❤️

320228
2012-05-20 02:11:57 +0430 +0430

شهاب گفت:پرستو چرا ساکتی
با بغض گفتم چی بگم گفت الان درست میشه…
خداییش دیالوگ به این قشنگی حتی تو پدرخوانده و فیلمهای علی حاتمی هم نشنیده بودم. پیش خودم تجسم کردم یه چیر کلفت رفته توی کونت و چشمات داره میزنه بیرون اونوقت اون پشت سرت میگه چرا ساکتی. میخواستی بگی اگه یه چیزی هم میکردن تو کونت انفکتوس میزدی…
خوشم نیومد خیلی بد تعریف کرده بودی

0 ❤️

320229
2012-05-20 02:27:33 +0430 +0430

سکس فرنگی: اه اوووف یس فاک می تنکسسسس…
سکس ایرانی: یواش، اخ، حیوون موهامو کندی، جر خورد وحشی، خاک تو سرت ریخت رو فرش…،

0 ❤️

320230
2012-05-20 02:37:24 +0430 +0430
NA

دوستان نظرات خیلی جالبی دادن ولی من به جمله زیبای شما " سکس با عشق " واقعا اعتقاد دارم.
من یه ورزشکار ملی هستم ولی هیچ وقت دوست نداشتم کسی رو به زور وادار به کاری بکنم و عشق برام مهمتر از سکس بوده و هست …
خوش به حال شهاب که یکی مثل تو رو داره …موفق باشی :glasses:

0 ❤️

320231
2012-05-20 02:40:26 +0430 +0430
NA

از خودم تعریف نمیکنم ولی من هر وقت خارج از ایران رفتم هم خودم رو کنترل کردم به خدا دروغ نمیگم . به خاطر اینکه میدونم یکی منتظرم هست تا برگردم…
من ورزشکار ملی هستم.

0 ❤️

320232
2012-05-20 04:10:30 +0430 +0430
NA

خدا رحمت کنه پدرو مادر این مارک ژوکربرگ رو که فیس بوک رو درست کرد کلی از دوستایه قدیمی رو که گم کرده بودیم تونستیم باهاش پیدا کنیم شما هم که باعث و بانی خوشبختیتون همین فیس بوکه!
مگه نه؟
پری ادامشم بنویس که منتظریم نقاط ضعفتم اونقدری نبود که گفته شه فقط لطفا عینا همون چیزی که تو سکس اتفاق افتاده رو تعریف نکن یکم هیجانیش کن و بهش پرو بال بده تا جذاب بشه
فقط یه نکته : اگه فکر کردی داستانت طولانیه سخت در اشتباهی یه داستان تو لوتی خوندم 35قسمت هر قسمتش پنج برابر داستان تو تازه ادامشم هنوز مونده بیاد بیرون اسمش داستان سکس من و همسرم سحر هستش ماله یه یارو هست که هر زنیرو که میبینی میکنه ضمنا زنش هم همینطور تقریبا به هر مردی که اسمش تو داستان هست یه پنج شیش باری داده!!!

0 ❤️

320233
2012-05-20 05:14:00 +0430 +0430
NA

چقدر پسره واسه کردنت لفتش داد.
پسره کسخل یه سال خودشو کیر کرده بوده…

0 ❤️

320234
2012-05-20 06:53:03 +0430 +0430
NA

خیلی باحال بود این کامنتی که گذاشتی مرسی

0 ❤️

320235
2012-05-20 08:03:59 +0430 +0430

یکی این حامد جان رو دریابه! آخه ورزشکار ملی هستن. یه خانومی پیدا بشه بهش بده، آخه ایشون ورزشکار ملی هستن…
باااااااااااااااااااباااااااااااااا، ورزشکار ملی…

0 ❤️

320236
2012-05-20 08:06:56 +0430 +0430

راستی، كفتار پیرعزیز، پسر گلم، سلام
پیغامهایت را دیدم، بسیار خشنودم که نامه قبلی من به تو توانسته کمی حواست را به مسایل دیگر معطوف کرده و تو را از کسشعرگویی درباره داستانهای دوستان بر حذر دارد! نامه ات بسیار پند آموز بود و مرا متوجه ساخت که مادرت همچنان از تربیت صحیح تو ناتوان است و نتوانسته آنطور که شایسته است، تو را تربیت نماید. پسر گلم، هیچ کجای این نامه مرا ناراحت نکرد مگر تنها یک چیز. اینکه متوجه شدم مادر نازنین تو پس از گذشت این همه سال با من بودن، آنچنان دهن لق گشته که نتوانست راز چند شب پیش خودش را از تو مخفی نگاه دارد و پس از بیست سی سال که فقط از کس میکردمش، فقط برای یکبار که کونش را سخت گائیدم، آنچنان درد و سوز بر او مستولی گردیده بود که مجبور شد برای تو درد دل کند و این پسر نازنین و با غیرت را اینچنین ناراحت سازد. این دهن لقی اصلا برای یک هرزه خوب نیست! با این دهن لقی، مردم کمتر بهخ او اعتماد میکنند و کار و کسبش کساد خواهد شد! ولی با تمام این اوصاف نمیدانم چطور توانسته رازی بسیار بزرگتر را این همه سال از تو مخفی نگاه دارد! پسرم، من امشب تصمیم دارم رازی را برای تو آشکار کنم. اگر به این نامه دقت کرده باشی میبینی که من از لفظ دیگری برای تو استفاده کرده ام. بلی، لفظ پسرم… مرا ببخش، ببخش که اینقدر دیر به تو میگویم، ولی تو دیگر باید بدانی که پدر واقعی تو من هستم. آری پسرم، بیا بـــابــــا… پســــــــــرم. بیااااااا بغل باباااااا… بیـــااااااااااا… {کفتار پیر در حالی که داد میزند پدررررررر به سمت من در حال دویدن است، ولی من جا خالی میدهم و سرش محکم به دیوار میخورد! پسرم، مرا ببخش}
برای آنکه این مساله را باور کنی به تو میگویم که نصف یک کیر خر بلورین شکسته شده را در کس مادرت گذاشته ام، آن را از مادرت بگیر، نصفه دیگر آن نزد من، برای تو باقیست. آنرا نزد من بیاور و در کمال تعجب مشاهده خواهی کرد که این دو نصفه شکسته شده کاملا با هم جفت هستند، آری پسرم، آن کیر خر بلورین که بسیار استادانه ساخته شده، مال توست، میخواهی در کون خود فرو بر، میخواهی نبر. تو دیگر پسر بزرگی شده ای و بدرستی میتوانی تشخیص دهی که کیر خر برای سلامتیت خوب است یا نه، خودت تصمیم بگیر…
راستی، یک نشانه دیگر هم هست، خالی که بر گوشه سمت چپ لپ سمت راست کون تو قرار دارد دقیقا همانند خالیست که بر بدنه کیر من قرار دارد. باشد که ایمان بیاوری…
راستی، در داستانهای قبلی دوستان فهمیدم که از سکس با محارم بیزاری، پس حالا که فهمیدی من پدرتو هستم، بدان که خواهر و مادر من، عمه و مادربزرگ تو هستند. برای پسر بزرگی مثل تو شایسته نیست که با محارم خود، فانتزی های سکسی داشته باشد. اگر هم دوست داشتی، داشته باش. چه کنم دیگر؟ فرزند همان مادرِ هرزه و جنده ای…
تو را به خدا میسپارم. به مادرت هم سلام مرا برسان، دیگر نیازی نیست از تو مخفی کنم: بگو آخر هفته می آیم، برایم فسنجان بار بگذارد که خیلی دوستت دارم پسرم. بابارامای تو…

0 ❤️

320237
2012-05-22 11:55:55 +0430 +0430

خداییش باز هم نظر تکاورجون خنده دارترین و البته نکته سنج ترین بود!!

0 ❤️

320238
2012-05-22 12:55:07 +0430 +0430

آی نمکدون. . . . . . . . . . . . . . .
داری خیلی چوب کاری میکنی!!! :8)

0 ❤️

320239
2012-06-02 13:30:40 +0430 +0430
NA

عالی بود عزیزم

0 ❤️

320240
2012-06-03 02:34:12 +0430 +0430
NA

خیلی خوب بود،بازم بنویس.

0 ❤️

320241
2012-06-03 04:03:03 +0430 +0430
NA

kiram tu kunet حامد جان
gayidi maro, be kiram ke meli poushi
oghdeei

va ama dastan, nemikhai be manam bedi, ama khodetam nemiduni chi mishe ke behem koon midi
kale kiri dige nanvis
hazeram shart bebandam sex nadashti

0 ❤️