سکس با عشقم مریم

1392/11/15

سلام دوستان خاطره من تقريبا به يک سال و نيم بر ميگرده که با مریم يعنی دختر خاله سولماز (زن پسر عموم) بود دوست شدم اولين باری که من مریم رو ديدم زمان نامزدی پسر عموم بود که مارو هم واسه مهمونی دعوت کرده بودن روز مهمونی اومد ماکه اهل تبريز بوديم صبح زود زديم راه مشگين شهر و ساعت تقريبا ١١:٣٠رسيديم رفتيم خونه سولماز اينا ديديم طايفه ای اونجا هستند خلاصه نيم ساعتی نشستيم تو خونه گفتند پاشين بريم واسه نهار گردش خلاصه رفتيم يه جای سر سبزی ديديم يه خانواده ديگه به ما ملحق شد گويی خاله سولماز بودند ٤ نفر بودند از ماشين پياده شدند ديدم از دور يه دختر با يه شال سفيد برق ميزنه خلاصه با جاهای ديگه اش کار ندارم نشسته بوديم حوصله مون سر رفت من يه گيتار برقی بم دارم يا به اصطلاح اصلی گيتار آذری که هرجا برم با خودم دارم اوردم زدم من صدام بسيار زيباست شروع کردم به خوندن(سيگاه) همه دور من جمع شده بودن مریم و سیمین که خواهر سولماز بود نشسته بودند واسه من فاز ميدادن اين مریم دلم رو گرفت وهی واسم چش مينداخت ازدست من کاری بر نميومد همه نگاه ميکردند بد ميشد خلاصه مهمونی تموم شد و قرار شد هفته بعد اونا تبريز بيان تا يک هفته فکر اون از سرم بيرون نميرفت خلاصه يک سال تو اون يک هفته پيرترشدم اين مریم خانم هم خيلی چهره زيبا واندام… داشت نهار رو خورديم همه يک طرف لم داده حاج اسماعيل که بابا بزرگ سولماز ميشه به من گفت پسر جون برو گيتارت رو بيار و بنواز من چيزی نگفتم خلاصه پس از خوندن حاج اسماعيل من و پسر عموم رو صدا کرد و قسمش داد که هر وقت مياد مشکين من و گيتار يادت نره ميخواستن برن رفتم ايستادم جلو در مریم اومد شماره رو دادم بهش اونم گرفت خلاصه هروقت پسر عمو رسول مشگين ميرفت من هم باهاش ميرفتم من مریم رو خيلی دوست داشتم ودارم اون هم همين طور خودش هم بزرگ شده مسکو و پدرش هم اهل اونجاست من ميرفتم خونشون و بهم خيلی محبت ميکردند خلاصه رابطه ما کم کم صميمی شد من اون موقع دروازه بان تيم جوانان تراکتور بودم خلاصه از تيم جدا شدم و با جوانان مس سونگون ورزقان قرار داد بستم تو يکی از بازی های دوستانه با تيم انصار مشگين مسابقه داشتيم پس ازبازی به خونه مریم اينا رفتم من قبلا با مریم لب داشتم چسبيدن داشتم ولی کارمون به اونجا ها نکشيده بود ديدم تو خونه تنهاست اومدم تو ديدم داره کامپيوتر بازی ميکنه خسته بودم دراز کشيدم خدا اجرش بده يه شربت آورد خوردم سرم رو گذاشتم زمين ديدم اوم بغلم دراز کشيد دستش رو گذاشت رو سينم کسش رو چسبوند به رنونم يه شلوار تنگ پوشيده بود من هم چرخيدم روبه رو شديم لبم رو چسبوندم لبش ديدم داره پام رو باپاهاش فشار ميده دستش رو حلقه کرد دور گردنم نميدونيد چه حالی ميده کمی لب هامون رو خورديم ديدم پاشد و پيراهن زردش رو در آورد سوتين آبی از اون بيکينی ها بود وای دارم چي ميبينم بدن سفيدی داشت عين مرواريدسوتينش رو در آورد سينه هايی شاخی داشت وسر قهوه ای سينه هاش رو ميخوردم دستش رو انداخت شلوارم رو در آورد کيرم سيخ سيخ بود کمی واسم ساک زد اولين بارم بود ظرفيت نداشتم ديدم داره آبم مياد گفتم بسه شلوارش روکشيدم پاين شرتش با سوتينش ست بود کسش رو ليس زدم ديدم کيرم بيقراره اونم ديگه دختره پرده داره ازکون هم دردش ميگيره غيرتم قبول نکرد از کون بکنم به پهلو خوابوندمش واز پشت پاهاش رو با پاهام بغل کرده بودم و به هم فشار ميدادم وکيرم رو انداخته بودم لاپايی ميذاشتم آبم اومد وکيرم اونجا نگه داشتم از جلو فرش رو هم نجس کرديم ديدم سير نشده ام فرش رو با دستمال کاغذی تميزکردم وباز شروع کرديم از جلو لاپا ميذاشتم و لب ميرفتيم و از پشت با دستم کونش رو ميماليدم خوابيديم زمين پاهاش رو باز کرد افتاد روم طوريکه کسش رو کيرم بود واز بالا لب هامون رو ميخورديم واز پاين کسش روکيرم ميماليد آه اوه ميکرد آبم داشت می اومد ديدم داره ميلرزه تو اون بوه بوهه کيرم رو تو دستش گرفت واسم کفدستی زد وريخت رو شکم شانس آوردم خيلی کم بود والا نميتونستم تميز کنم کمی تو آغوش هم بوديم اون روز توخاطراتم حک شد وما بارها باهم سکس داشتيم و هيچ کدوم بار اول نميشه و کمر من اون روز خالی شد وفرداش تو تمرين نای ايستدن نداشتم اميدوارم خوشتان بيايد واين متن واقعيت دارد ميخواهيد باور کنيد ميخواهيد نکنيد درضمن يادم رفت من هادی هستم متولد سال 1374

نوشته: هادی


👍 0
👎 0
40329 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

411713
2014-02-04 02:10:40 +0330 +0330
NA

غلط املایی داشتی و با لهجه نوشتی اما چون اهل " آذر آبادگان هستی بیخیال میشم .
فکر کنم بازیکنای تراکتورسازی کلا تمرینو ول کردن و چسبیدن به امور خاکبرسری که هرروز یه پله تو جدول پائین میرن :|

0 ❤️

411714
2014-02-04 06:17:36 +0330 +0330
NA

آرو والا ما نفهمیدیم این داستان سکسی هست یا ماجرای ت.خ.م.ی !
شمام ‏‎ ‎‏ ‏diyannaa‏ بجا اینکه به ملت گیر بدی برو یخورده حساب کار کن اینجوری نشمری 1،3،2،5،4‎…‎‏ :دی

0 ❤️

411715
2014-02-04 07:43:53 +0330 +0330
NA

چجوري ميشه واسه كسي چش !!!انداخت؟؟

0 ❤️

411716
2014-02-04 09:19:46 +0330 +0330
NA

ای بابا … خانوم جناب کدومه، مش حسن کیه ؟ خونه ی پرش "من گاو مش حسنم !

0 ❤️

411717
2014-02-04 16:25:43 +0330 +0330
NA

صابون نویسنده
1111.png
در حین انجام عملیات
large_e64f8f605d.jpg
پس از عملیات
large_522407_361111824016646_1627010315_n.jpg

0 ❤️

411719
2014-02-04 18:27:15 +0330 +0330
NA

دیگه خیلی کس گفتی…کیرم باد کرد…

0 ❤️