سکس با فرشته

1399/12/04

اعصابم به شدت بهم ریخته بود.
دو ساعت قبلش کافی شاپی که خیلی دوستش داشتم رو به صاحب جدیدش واگذار کردم در حالی که براش زحمت کشیده بودم ولی به دلیل مشکل با شریکم مجبور به واگذاری شدیم . پول نداشتم که سهم اونو بخرم . عصبی تو خیابون بی هدف داشتم قدم میزدم . با اینکه سیگاری نبودم یک نخ سیگار روشن کردم تا شاید بتونم آروم بشم و از عصبی بودنم کم بشه. آخر اسفند بود و کم کم داشت بوی بهار می اومد و من اینقدر عصبی بودم که هیچ توجهی به شکوفه های قشنگی که روی درختها زده بود نداشتم… همین طور که تو خودم بودم و داشتم به سیگار پک میزدم یه پیغامی تو وایبر برام اومد . چطوری ؟؟؟ در چه حالی ؟؟ کارات انجام شد ؟؟ فرشته بود … یک آن غمم رو فراموش کردم و جواب دادم آره عزیزم . کارا تمام شد و تحویل دادم. فرشته گفت . خب نمیشه گفت مبارکه چون میدونم به شدت عصبانی هستی ولی چاره ای نیست. گفتم آره حق با توههه . گفت دوست داری بیای پیش من قلیون بکشیم و چند تا پیک مشروب بزنیم شاید بتونم حالت رو بهتر کنم. انگار دنیا رو بهم دادن . گفتم مگه کسی خونه تون نیست . گفت نه شوهرم و پسرم امروز رفتن مسافرت و منم دو سه روز دیگه میرم. سریع به خانمم پیامک دادم که امشب دیر میام و یک تاکسی گرفتم و رفتم سمت خونه ی فرشته.
توی آذر بود که تصمیم گرفتیم به منوی کافی شاپ صبحانه اضافه کنیم . خیلی زحمت داشت و باید سر صبح باز میکردیم ولی باید برای افزایش درآمدمون هر کاری میتونستیم انجام میدادیم. چند تا منوی متنوع چیدیم و تست هاش رو شروع کردیم و عکسهاش رو زدیم تو پیج مون تو فیس بوک و به مشتریها اعلام کردیم که از روز شنبه ساعت 8 تا 11 صبحانه سرو میشه . استقبال بد نبود و هر روز چندین نفر مراجعه میکردن برای صرف صبحانه . یک روز تو کافه بودم که تلفن زنگ زد یک خانمی با صدای دلنشنین و خیلی مودب سلام کردو گفت ببخشید میشه صبحانه بیرون بر برام بفرستین . گفتم البته که میشه چرا که نه . یک پرس صبحانه انگلیسسی سفارش داد که بفرستیم دفترشون براش. دفتر بازرگانی داشتن و خودش هم مدیر عامل شرکت بود .منم سفارشش رو خیلی سریع آماده کردم و با پیک فرستادم رفت. فردا صبح مجدد زنگ زد و سه تا صبحانه ی دیگه سفارش داد . این موضوع چند هفته ای ادامه داشت تا یک روز که دوباره خودم گوشی رو جواب دادم خیلی گرم سلام و احوال پرسی کردم و ایشون هم گفت که از صبحانه خیلی راضی هست . گفتم ببخشید اگه ممکنه تو پیج مون برین و زیر عکسها کامنت بزارین گفت من قبلا کامنت گذاشتم . اسمم فرشته است. بعد اینکه سفارش جدیدش رو آماده کردیم سریع رفتم سراغ فیس بوک زیر عکسها خیلی کامنت بود . پیداش کردم . چه عکس زیبایی داشت . پیجش بسته بود . با پیج کافه ادش کردم که شاید بتونم بقیه ی عکسهاش رو ببینم . ولی بعد چند روز هنوز درخواست منو قبول نکرده بود. چند روز بعد که زنگ زد سفارش بده به شوخی گفتم قابل ندونستین منو اکسپت کنید . گفت خب نمیدونستم پیج دست ادمین هست یا خودتون اداره اش میکنید. گفتم نه دست خودم هست . پر رو شدم .بعد آماده کردن سفارش رفتم تو پیج شخصی خودم فرشته رو فالو کردم . روز بعدش دیدم اکسپت کرده . خوشحال شدم . رفتم سراغ پست هاش و عکسهاش رو لایک کردم ولی چیزی کامنت نزاشتم . عکسهای خودش و شوهرش و پسرهاش بود و چندین عکس از مسافرتهای داخلی و خارجیش . خانواده ی متشخصی بودن . خودش هم یک زن خوش چهره و با اندامی کاملا معمولی ولی مشخص بود که ورزش میکنه چون کاملا فیت بود. بعد از چند رو بهش پیام دادم که چرا حضوری تشریف نمیارین . گفت چون صبحها تو دفتر کارم هستم نمیتونم بیام ولی اگه تونستم حتما یک روز عصر برای قهوه میام. چند روز بعد عصر تو کافه بودم که دیدم با یک خانم دیگه اومدن تو کافه . اینقدر ذوق زدم که نمیتونستم خوشحالی خودم رو پنهان کنم. رفتم بهشون خوش آمد گفتم و منو رو گذاشتم جلوشون . یه لبخند ملیحی زد و گفت من که یک قهوه فرانسه میخورم یک اسلایس کیک شکلاتی هم بدین. همراهش هم که دمنوش سفارش داد . وقتی رسیدم پشت بار بهم تو فیس بوک پیام داد که ضایع نکن این دوستم نمیدونه که با تو آشنا هستم .گفتم چشم فرشته خانم خیالت راحت . بعد نیم ساعت نوشیدنی هاشون رو خوردن و حساب کردن و رفتن.
بهش تو فیس بوک پیام دادم که خوشحال شدم حضوری دیدمت. جواب داد اگه پسر خوبی باشی بیشتر ازاین منو میبنی تو پوستم جا نمیشدم . چند سال بود ازدواج کرده بودم و دو تا بچه داشتم ولی به خانمم مشکل داشتیم اساسی . چند وقتی بود که میدونستم دوست پسر داره ولی نمیتونستم ازش جدا شم به خاطر بچه هامون . تصمیم داشتم که منم همین کار رو بکنم. به فرشته پیام دادم میشه شماره تون رو داشته باشم که تو فیس بوک پیام ندم . ممکنه درد سر بشه براتون . گفت دیر نمیشه شماره هم بهت میدم.
چند روز بعد یه پیام تو وایبر برام اومد که یه متن انگیزشی بود . نگاه کردم شماره اش ناشناس بود . نوشتم شما . نوشت فرشته ام مگه شماره ام رو نمیخواستی . برای همین شماره ات رو از پیج کافی شاپ برداشتم و بهت پیام دادم ولی لطفا اصلا بهم زنگ نزن . هر وقت لازم بود خودم بهت زنگ میزنم. تشکر کردم و شماره اش رو سیو کردم . چند روزی گذشت و پیامهای ما هر روز زیادتر میشد .تقریبا با همه ی افراد خانواده و خصوصیا تش آشنا شده بودم و به شدت مغرور بود و تنها چیزی که براش اهمیت نداشت پول بود . چون وضع مالیش خیلی خوب بود و اینکه خودش هم تعجب کرده بود که چطور بعد چند سال که از زندگی مشترکش میگذشت به من راه داده بود که باهاش دوست بشم . البته با شوهرش مشکلی نداشت ولی خب اکثر مواقع به خاطر پروژ های شوهرش که تو شهرهای مختلف بود رو با پسرهاش تنها بود. چندین سری با هم قرار گذاشتیم جاهای مختلف هم دیگه رو ببینیم ولی خیلی مراقب که آشنایی کسی ما رو نبییه و هر دفعه برام هدیه میخرید و منم متقابلا . آخرین سری که هم دیگه رو دیدیم گفت هر وقت زمانش شد دعوتت میکنم بیای خونه با هم قلیون بکشیم. خوشحال شدم گفتم باعث افتخار منه ولی چندین وقت گذشت ولی جور نشد که برم خونه شون.
امشب اون زمان موعود رسیده بود با اینکه تا یکساعت قبل به شدت عصبانی بودم برای اینکه میتونستم امشب برم خونه ی فرشته خوشحال بودم و ذوق داشتم . تو مسیر دو تا شاخه گل مریم گرفتم با روبان قرمز که دوست داشت. رسیدم در خونه شون زنگ آیفون رو زدم در باز شد . رفتم داخل . ترس و دلشوره داشتم . نمیدونستم چی میشه . با آسانسور رفتم طبقه ی 5ام . درب واحد باز بود. رفتم داخل . فرشته با یک بلوز و دامن خوشگل اومد به استقبال من. گلها رو گرفت و گذاشت تو یک لیوان آب و برای اولین بار منو بغل کرد. سینه هاش کوچولو بود ولی سفت و قدش هم از من کوتاه تر بود منم بغلش کردم و گونه اش رو بوسیدم و گفتم مرسی که منو دعوت کردی. گفت اگه پسر خوبی باشی این اتفاق مرتب می افته.و میتونی بیای و با هم قلیون و مشروب بزنیم.
رفتم نشستم رو کاناپه دو تا قهوه درست کرد و اومد روبروی من نشست. بهم برخورد دوست داشتم بیاد بغلم بشینه ولی خب گفتم پر رو بشم ممکنه که به غرورش بر بخوره و همه چی بهم بخوره. گفت چه طعم قلیونی دوست داری . گفتم فرشته جان قلیون الان تو حسم نیست سرم خیلی درد میکنه میترسم بدتر بشم . گفت باشه مشروب که میزنی گفتم آره. رفت یک شیشه گری گوس باز کرد و آورد دو تا لیوان گذاشت رو میز و رفت مخلفات و مزه ها رو هم آورد. شروع کردیم و به سلامتی رفتیم بالا و دو نخ سیگار کشیدیم با هم . چشمام به شدت قرمز شده بود فرشته گفت خیلی سریع گرفتت . گفتم مگه تو رو نگرفته گفتم من شب در میون میخورم دوزم بالاست. نیم ساعتی رد شد سفارش غذا داد آوردن و غذا خوردیم .هنوز دهنم و لپهام کاملا بی حس بود خیلی ودکای خوبی بود. ساعت داشت 10 میشد اومد کنارم نشست . یک پیک دیگه ریختیم و به سلامتی رفتیم بالا. دیگه واقعا رو هوا بودم بلند شدم رفتم دستشویی . برگشتم نشستم رو کاناپه . منو بغل کرد و گونه ام رو بوسید. منم بغلش کردم وای چه دوست داشتنی بود. چه عطری داشت . صورتش رو برگردوندم و لبهام رو گذاشتم رو لبهاش . لبهامون رفت تو هم طعم وودکا و الکل از دهن فرشته و زبونش رفت تو دهن من . قاطی شد چه طعم خوبی بود . یک آن خودش رو کشید کنار و گفت خیلی پر رو نشو دیگه پاشو برو خونه تون زنت منتظرته . گفتم فرشته میخام شب پیشت بمونم. گفت بیخود پاشو برو زنت منتظره. گفتم اصلا حس رفتن ندارم میخام بمونم. ساکت بلند شد و رفت تو اتاق خواب. به خانمم پیام دادم که امشب اومدم بیرون شهر و باغ یکی از دوستا . امشب نمیام خونه . چند دقیقه رد شد . ولی خبری از فرشته نشد. رفتم داخل اتاق دیدم رو تخت دراز کشیده و دامنش هم تا نصفه رفته بود بالا و یک طرف شورتش دیده میشد . اتاق نیمه ناریک بود. رفتم بغلش دراز کشیدم. کاملا مست بود چشماش رو نیمه باز کرد و گرفت مگه نرفتی گفتم برو خونه تون. لبهام رو گذاشتم رو لبهاش و گفتم تنهات نمیزام فرشته جونم. دستش رو آورد و منو عقب زد و گفت برو تا عصبانی نشدم . گفت دوست دارم عصبانی شدنت رو ببینم . لبخندی زد و چشماش رو دوباره بست. نزدیکش شدم و لبهاش رو دوباره بوسیدم و لبهاش رو خوردم خیلی عالی بود . اونم همراهی کرد ولی وسطش غرغر کرد که نکن پاشو برو به شوخی بهش گفتم این نکن تو بیشتر شبیه بوکون هست . دستم رو بردم زیر دامنش و شورتش رو دادم کنار . دستم رو بردم سمت کصش یک لحظه چشماش رو باز کرد و گفت نکن ولی خودش خندید گفت میخوای بکن. منم از خدا خواسته شروع کردم به مالیدن کسش . کاملا خیس بود . دیگه کم کم داشت ناله میکرد و میگفت بسمه. دامن و بلوزش رو در آوردم و از لای سوتینش سینه ای قشنگ و کوچولوش رو مالیدم بعد بند سوتینش رو باز کردم و حالا فرشته با یک شورت روبروی من بود و چشماش بسته و هی میگفت بسه نکن. شورتش رو کشیدم پایین و زبونم رو بردم سمتش کصش . خیلی خیس بود و یک کم هم ترش ولی طعمش از الکلی که خورده بودیم بهتر بود. سرم رو فشار داد به کصش و گفت بکن منو بی شعور دارم میمیرم . کاملا مست بود و اومدم سمت گوشش و گفتم فرشته جون کاندوم کجا داری . گفت کاندوم ندارم باید خودت فکرش رو میکردی . خنده ام گرفت با خودم گفتم قرار نبود بیام بکنمت . ولی حالا به کجا رسیدیم. .سر کیرم رو گذاشتم نزدیک سوراخ تنگ کسش و فشار دادم واقعا تنگ و داغ بود و شروع کردم به تلمبه زدن . چند دقیقه همونجوری کردم و خودم تو همون حالت چرخوندم اومد روی من و دوباره کیرم رو کردم تو سوراخش با اینکه مست بود ولی خوب همراهی میکرد . چند تا تلبمه زدم لبم رو گاز گرفت و لرزید فهمیدم که ارضا شد. بعد ارضا شدن انگار تازه به متوجه شده بود که چی شده. چشماش باز شد کامل و با اخم بهم گفت بلاخره کار خودتو کردی . میشه تمومش کنی .تمام قوانین منو شکستی. نفهمیدم منظورش از قوانین چی بود . برگردوندمش و کردم توش چند تا تلمبه زدم و آبم اومد. ریختم رو شکمش. دستمال کاغذی کنارتخت بود برداشتم و خودم و شکم فرشته رو پاک کردم .کاملا زل زده بود به سقف گفتم .چی شده عزیزم. گفت فکر نمیکردم که باهات سکس کنم. لعنت به تو . گفتم مگه چی شده. گفت هیچی . بعد بلند شد رفت تو هال . منم بلند شدم رفتم کنارش نشستم و بغلش کردم و گفتم اینجا چرا نشستی ؟گفت یا بلند شو برو خونه تون و یا اینکه دیگه کنار من نمیخوابی . کاملا مستی از سرش پریده بود . ماچش کردم و گفتم باشه تو برو رو تخت منم اینجا میخابم .
صبح شد . چشمام رو باز کردم . دیدم فرشته کنارم خوابیده بغلش کردم و گفتم ببخشید دیشب زیاده روی کردیم . گفت عیبی نداره . بلند شد . رفت قهوه و صبحانه آماده کرد. صبحانه رو با هم خوردیم خیلی لذت بخش بود . دوباره بوسیدمش . گفت دیگه فکر سکس با من رو نکنی ها بغلش کردم و بوسیدمش و خداحافظی کردم و زدم بیرون هنوز به خونه نرسیده بودم که تو وایبر پیام داد عزیزم عاشقتم…

نوشته: حامد


👍 27
👎 10
51501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

793198
2021-02-22 00:56:00 +0330 +0330

آفرین،خیلی قشنگ بود…
اگرچه داستان بود،ولی خیلی واقعی و ملموس به نظر میرسید…
خوشمان آمد…
راستی…مرسی که فرشته برات شربت نیاورد…خخخخ

9 ❤️

793209
2021-02-22 01:09:33 +0330 +0330

لایک

1 ❤️

793210
2021-02-22 01:10:06 +0330 +0330

فرشته که پول کم نداشت عاشقت هم که بود چرا شوگر مامیت نشد؟ کافه رو برات نخرید؟ یا تو که می دونستی زنت دوستپسر داره چرا پاپیچ نشدی طرفو گیر بندازی اول بندازیش زندان بعد به جای اعدام دیه از خانوادش بگیری مشکل مالیت حل بشه؟ خیلی سوراخ داشت داستانت…

4 ❤️

793216
2021-02-22 01:17:30 +0330 +0330

من داستانو کامل نخوندم، فقط تیکه اول و اخرشو یه نگاه انداختم.
به نظرم یه داستان کلیشه ای داشت و من خوشم نیومد؛ ولی در کل خسته نباشی.

1 ❤️

793232
2021-02-22 02:47:57 +0330 +0330

با وجود دوتا بچه از زن خرابت هنوز توهم جق زدن داری کونی؟؟؟؟

1 ❤️

793249
2021-02-22 05:06:43 +0330 +0330

کیون طور

1 ❤️

793281
2021-02-22 11:13:15 +0330 +0330

نه به خیانت

3 ❤️

793295
2021-02-22 13:51:49 +0330 +0330

چون خیانت خط قرمز منه نمیتونم بگم آفرین خوب نوشتی
چون اصولا این وقتا به اون زن و مردی فکر میکنم که به خاطر اعتمادشون، چقدر آسیب می بینند و امان از وقتی که بفهمند چ تاوان سنگینی دادن برای سادگی و اعتماد قلبیشون

دیس لایک

3 ❤️

793424
2021-02-24 01:34:35 +0330 +0330

آخی قوانینش زیر پا گذاشتی😂😂😂😂

0 ❤️

795709
2021-03-07 11:15:44 +0330 +0330

منم خیلی دوست داشتم خانمم به صمیمی‌ترین دوستم بده ولی چند بار غیرمستقیم گفتم قبول نکرد حتی یه بار به دوستم گفتم برو تو نخش و اگه پا داد بکنش طوریکه مثلا من خبر ندارم امیر اولش فکر کرد دارم امتحانش می‌کنم ولی وقتی دید که قضیه جدیه ترسید خانمم پا نده و به خانمش بگه و بیخیال قضیه شدیم

0 ❤️

795909
2021-03-08 11:47:37 +0330 +0330

این دکتر امید کیانی معلوم نبست فازش چیه زیر هر داستانی میزنه منم دوست داستم صمیمی ترین دوستم زنم رو بکنه

خب دکترجون صدبار گفتی
ماهم خوندیم و شنیدیم
چکاری از دست ما برمیاد واست بکنیم؟؟؟
اگه میخوای شماره دوستت رو بده تا به ادمین یا بزرگسالترین عضو شهوانی بگیم یه رو بهش بزنه شاید گرفت و فبول کرد که زنت رو بکنه
خودم منم درخدمتت هستم البته اگه منو دوست خودت میدونی

کورد هستم و بکن خفنی هم هستم چهل سالمه و جوری میکنمش که اب از لب و دهنت راه بیفته
فکراتو بکن و خبر بده
فقط جون مادرت دیگه کم بنویس
منم دوست داشتم خانومم به صمیمیترین دوستم بده ولی ،،،،،

خداوکیل هرکس موافقه لایک کنه
تا دکتر بفهمه که همه از کامنتش خسته شدن

3 ❤️