سکس با مادر دوستم

1395/06/02

سلام.من نوید با اسم مستعار و 35سالمه
این داستان کاملا واقعیه و صرفا جهت لذت شما با توجه به اینکه حوصله نوشتن ندارم خلاصه مینویسم. یکشب صاحب کارم که با پسرش دوست بودم منو برای خوردن شام و مشروب دعوت کردن خونشون… مشروب که خوردیم مست پاتیل تو گوشیم دنبال شماره هایی که از قبل سیو بود افتادم ببینم میتونم موردی پیدا کنم بتونم سرمو گرم کنم باهاش. یدفه یاد مادر یکی از دوستام تو دانشگاه افتادم که گه گداری میرفتم خونشون و چون بیوه بود باهاش راحت بودم و شوخی هم داشتیم افتادم. سریع بهش زنگ زدم که جواب نداد.
پدر دوستم منو پسرشو فرستاد دنبال پیتزا
دوستم وقتی رفت پیتزا سفارش بده دوباره به مادر دوستم زنگ زدم که اینبار جواب داد و شروع به صحبت کردیم حال واحوال و اینکه نباید ی حالی از من بپرسه که گفت من تو خونه خواب بودم منم گفتم خوار کسته نمیگی تنها تو خونه اونم رو حیاط با اون اندام بلوری یکی بپره از رو دیوارو… که شوخی شوخی گفت خب بپره… منم گفتم چرا غریبه بپره خودم میپرم اونم به شوخی گفت بپر … من شوخی رو به جدی تلقی کردم و گفتم از تخم پدرم نیستم اگه تا نیم دیگه اونجا نباشم وووو.
خلاصه پیتزا اماده شد و از من پیله که میخوام برم خونه و از دوستم اصرار که باید شام دور هم باشیم حاجی ناراحت میشه.خلاصه رفتیم شام که خوردم گفتم واسم اژانس بگیرید و با اسرار اومدم سمت خونه بحساب. به اژانس ادرس خونه دوستمو دادم و سر کوچشون پیاده شدم.اژانس که رفت قدم زنون رفتم ته کوچه و از در عرض کمشون که ته ی کوچه تنگ بود اروم بالا رفتم …قلبم تند تند میزد که ایا چی پیش میاد
خلاصه رفتم سمت اطاق که در کل تو خونشون که قدیمی بود 3 تا اطاق گنبه ای متصل به هم بود… از در که وارد شدم دیدم طرف دراز کشیده ی چادر سفیدم روشه اومدم نزدیک شم یهو چادر زد کتار و گفت توییی!!!
که فک نمیکردم اینقد خر باشی بیای تو!!!
خلاصه نشستم کنارشو دست گذاشتم رو پاش و بوی مشروب دهنم فضای اطاق رو پر کرده بود… فهمید مستم و بهم گفت که تو خیلی مستی برو برام درد سر درست نکن
منم که اینقد حشری شده بودم افتادم به جونش و شروع کردم به مالیدنش. … خیلی مقاومت میکرد و هی میگفت خجالت بکش من مادر دوستتم الان مستی نمیفهمی بعد عذاب وجدان میگیری.هیکل سفید و بی موش دیوونم کرده بود نمیفهمیدم چیکار کنم
دستمو به زور بردم تو شرتش دیدم خیسه خیسه… وحشری شده ولی روش نمیشه پا بده
بهم گفت بذو خجالت بکش حیا کن منم نادید میگیرمو ازین حرفا
بلند شدم خودمو جمع جور کردم که بیام بیرون
یدفه به ذهنم رسید اگه برم و کاری نکنم بدتر عذاب وجدان میگیرم سوژه تو دستم من ولش کردمو رفتم وووووو
یدفه برگشتم که با تعجب پرسید چرا برگشتی!!!منم گفتم تا تورو نکنم ازینجا نمیرم
فهمیدم از بس بوی مشروب میدم میترسه یا رودستش بیفتم ابروریزی بشه یا کاری دستش بدم
بهش گفتم نترس من اگه حالم بد شه هر جور باشه خودمو از خونش میبرم بیرون و ازین چرت و پرتا که یدفه گفت تو مستی میریزی توش
اینو که نگفت مغزم تیر کشید و بدنم یهو داغ شد. بهش گفتم تو فک کردی با بچه طرفی!!! امکان نداره وووو
خلاصه به ثرب زور شرتشو دادم پایین کیرمو دوبار کردم توش ابم اومد ولی خیلی حال کردم… خلاصه ازون روز به بعد حدودا 6 باری باهاش سکس داشتم و هر دفه میرفتم در خونش میگفت برو تو مستی منم میگفتم پس بخواب… باور کنید اون ی بیوه حدودا 45 ساله بود که تو محلشون کف همه رو بریده بود و ارایشگر محلشون که ارایشگر خودم بود میگفت حاضرم ی تومن بدم اینو بکنم وووو. بعد اون صیغه ی مهندس مسن تهرانی خوارکسته شد که باعث شد این بیچاره خونشو بفروشه که اون مادر جنده براش ی واحد اپارتمان بسازه که اون بیناموس بولشو بالا کشید و رفت از اون روز این بیچاره کلا بهم ریخت و قیافش از بین رفت
بس جوش زد و…
در پایان بابت وقتی که گرفتم عذرخواهی میکنم و بابت متن بدون ویرایش و پر اشتباهم و خواهش میکنم اگر به زنی ابراز علاقه کردید خواهشا هواشو داشته باشید اخه ی زن پشت وپناهی نداره و ضربه که میخوره زود از پا میندازتش الا زنایی که خودشون هفت خط عالمن و…
مرسی بابت توجه شما

نوشته: نوید


👍 0
👎 10
138166 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

553482
2016-08-23 21:41:11 +0430 +0430

سوالی برام پیش امده این داستان سکسی بود یا اموزنده یا میخو استی نصیحت کنی یا اصلا میخواستی بگی خیلی شاخی و مشروب میخوری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

553492
2016-08-23 23:28:26 +0430 +0430

اتفاقی که واقعا افتاده: به مادر دوستش نظر داشته اونم میدیده بچس جدی نمی گرفتتش تا اینکه خیلی گیر داده بهش تلفنی. طرفم راضی شده گفته خونمونو خراب کردیم داریم میسازیم نصفه شب بیا تو ساختمون نیمه کاره منتظرتم اما حسابی صافو صوف کن یکدونه مو هم تو تنت نباشه!! اینم خوشحال تمیز کرده و رفته تو تاریکی وارد ساختمون شده که یهو چراغا روشن شده دیده بابای دوستش که مهندسه و کارگراش با یک لبخند بزرگ دست به کیر منتظرشن!!! بعد از اون شب تبدیل شده به بچه ساکت محل و دیگه هیچ وقت به هیچ بزرگتری بی احترامی نکرده!! پایان!! ?

1 ❤️

553547
2016-08-24 12:51:24 +0430 +0430

به به sexiro عزیز.از این ورا.جق نورد یهویی غیب شد توام که یکی در میون هستی یه تنه به جنگ ک س شر نویسان میرفتم ;)

ببین دوست من حالا اونجا مست بودی ک س شری رفتی طرف رو گا ییدی اونم هیچی نگفت.وقتی داشتی می نوشتی هم مست بودی؟آخه این چی بود تحویل دادی؟اون دوست جا کشت کجا بود که تو راه و بی راه میرفتی ننه اشو می گا ییدی؟نکنه با هم ضربدری زده بودید اونم رو ننه ی تو بود!!!
آها بیا اینو توضیح بده. این ووووو… که آخر جملاتت به کار میبردی چی بود؟چاقال خب ووووو تو ک س ننه ات لا شی.
حال بهم زن دیگه ننویس.

3 ❤️

553561
2016-08-24 14:18:35 +0430 +0430

اخه چی بگم؟؟ها چی بگم کونی زاده؟ کس کش تو نهایتش شونزده سالته اولأ.دومأ کونی خواهر اخه این طرز توهمت داره داد میزنه که از بس جق زدی خایه چپت جای چشم راستتو گرفته.تورو به همون کس پلشتی که ازش بیرون کشیدنت ننویس.جون اون خواهر کچلت ننویس

0 ❤️

553564
2016-08-24 15:52:53 +0430 +0430
NA

نصیحتت خوب بود
اما اینم داشته باش هیچ وقت به هوای کس خونه غریبه نرید خونه ای که نمی شناسید
کس رو ببر خونه خودت

0 ❤️

553568
2016-08-24 17:09:05 +0430 +0430

احتمالا کرمونی نیستی؟

0 ❤️

553585
2016-08-24 21:17:55 +0430 +0430

نه خوشم نیومد…
بد بود بد!!!

0 ❤️

553601
2016-08-24 22:33:49 +0430 +0430
NA

اره این راسته ارواح عمه ی جندت کسخل

0 ❤️

553631
2016-08-25 08:36:24 +0430 +0430

مجیدکسدوست واای دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم 🙄 🙄 🙄

0 ❤️

553742
2016-08-26 10:32:56 +0430 +0430

از اونجایی که حوصله ندارم بنویسم فقط میگم :
کم بزن همیشه بزن کیونی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها