سکس با مادرزنم فریبا

1393/09/29

سلام من 30 سالمه 4 ساله که ازدواج کردم مادر زنم 43 سالشه اما انگار 30 سالشه خیلی خوشگل و خوش اندامه یه کونه توپول و سینه هایه خیلی نازی داره من از اوله ازدواجم به عشقه مادر زنم جق میزدم نمی خوام دروغ بگم شاید ماهی 2 بار همیشه نگاهش میکردم تا اینکه فهمیدم اونم من رو دوست داره شاید مثل پسرش اما من می خواستم باهاش سکس کنم حتی اگر یه شب خونم باشه من به همه قبل خواب قرص خواب آور بدم
تا عید شد ما رفتیم خونشون همه رفتن خرید از پدر زنم تا زنم و خواهر زنم من خواب بودم گفتم برین تو خواب و بیدار فهمیدم مادر زنم گفت کار داره نمیره اما هوشیار نبودم حدودا بعد 15 دقیقه صدای دوش حموم اومد فکر کردم مادر زنم داره لباس میشوره کنجکاو شدم کیرمم شق شده بود بالای در حموم شیشه داره پشتش هم پرده اس طوری که دید داره با بدبختی و استرس رفتم صندلی گذاشتم تا ببینم.
از استرس داشتم میمردم که نگنه یه هو در رو واز کنه دیدم وای بهشته عجب چیزی دیدم خدا باورم نمیشود کون کوس پستون شکم انگار نه انگار 3 تا بچه دنیا آورده کون بزرگ عالی شکم کوچیک سینه 65 وای داشتم میموردم گفتم چه کار کنم تا به ذهنم زد در بزنم بگم بچه ها کجا رفتن کسی نیست کی تو حمومه در زدم انگار نه انگار که میدونم کی تو حمومه گفت بله گفتم شمایین ببخشید بچه ها کجان گفت نمیدونی مگه بهت گفتن که رفتن خرید گفتم خواب بودم متوجه نشدم گفت زود میان گفتم مرسی اومدم باز بالا جق بزنم داشتم میمردم تا شروع کردم دیدم دوش رو بست صدام زد همچین حول شدم داشتم میوفتادم صندلی رو ورداشتم اومدم اینور سریع گفتم بله گفت آب سرده میشه آب رو حرارت بخاری رو زیاد کنی گفتم الان رفتم زباد کنم که فهمیدم وقته شه بدتر کمش کردم گفتم زیاده گفت نه آرمین جان باز سرده من واسه ظرف شستن کم کردم ( دیواری بود ) گفتم تا آخر زیاده گفت سرد تر شده گفتم آره شعله اش خیلی کمه گفت باشه شیره خروجی آبم یواش یواش کم کردم تا قطع کردم داد زد گفت آب قطع شده گفتم نه آبگرمکن فکر کنم خراب شده چون آبه سرد هست گفت آره پی برام آب بزار گرم بشه گفتم باشه آب که گرم شد بردم فقط سرش رو آورد بیرون گفت ببخشید مرسی انگار کیرم داشت میشکست یه را جق زدم تا اومد بیرون خودش رو خشک که کرد اومد تو پذیرایی گفتم تمیز شدین گفت نه مگه با یه کتری میشه گفتم نه اما ناچاریه دیگه داشتم دیونه میشدم من با اون تنها چه کار کنم تا فهمیدم گفتم مامان گفت جانم گفتم یه سوال گفت چی گفتم تو رو خدا یه سوال کنم قسم بخور به کسی نمیگی گفت چی گفتم قسم بخور گفت به جانه … قسم گفتم چرا … (زنم) بی احساسه ؟؟؟!!! گفت یعنی چی گفتم همین گفت یعنی چی آخه دوستت نداره والله ما که میبینیم بچم کم مونده خودش رو برات دور از جونش بکوشه گفتم نه هیچی ! آقا گیر داد منم گفتم جان داره نقشم میگیره گفتم روم نمیشه گفت بگم کنجکاو شدمبچم مشکل داره گفتم نه اما زیاد پیشم نمی خوابه ( حالا دروغ) با هم کم نزدیکی داریم گفت چرا گفت مامام ول کن روم نمیشه ببخشید گفت بگو گفتم . گفتم میگه تو بلد نیستی می خوام بلد بشی آخه من چه کار کنم گفت یعنی چی مگه تو مرد نیستی مگر میشه بلد نباشی گفتم نه بلدم خندید گفت نه دیگه نمی بینی … ازت رازی نیست گفتم میترسم زندگیم خراب شه از تو اینترنت خوندم اگر زن رازی نشه بده گفت آره عزیزم خیلی تو زندگی مهمه گفتم مامان من مجردی فقط پاک بودم الانم خوب خمینم دیدم حال کرد وگفت چه کار کنیم خوب برو از تو اینترنت بخون گفتم باشه مرسی سریع گوشیم آوردم چند دقیقه بعد گفتم مامان فیلمم هست گفت نگاه کن اما گناه داره گفتم باشه ولش اومد بقلم نشست منم باهاش خیلی کم فاصله داشتم شروع کرد گفت کم ساده باش یکم … باش اونتوری باش … که آقا یه هو داشت بلند میشد خیلی کم شونش خورد به صورتم گفت ببخشید ،گفتم خواهش دست کشید آروم به صورت بعد من سریع دستشو آروم گرفتم ناز کردم حالم خیلی خراب شد گفت چرا سرخ شدی گفت آخه شما رو خیلی دوست دارم گفت منم پسرم گفتم پسر تعجب کرد گفت آره گفتم آخه من از کی یاد بگیرم رفت هیچی نگفت داشت میرفت یواش دستم رو زدم به کونش برگشت یه خنده خیلی ملیح زد گفتم فریبا جون خندید گفت فریبا جون گفتم آره جونم رفتم جلو از گونش بوس کردم دستش رو گرفت بازم بوسش کردم دستم و محکم فشار داد یواش با ترس لبش رو بوس کردم شروع کردم به مالیدن شکمش سر پا بودیم بازو شو مالیدم دست زدم به باسنش لبش رو با استرس بوس کردم که لبم رو با دندوناش گرفت بعد با لبش میک زد گفتم وای جانمممم دست زدم به سینش حالش بد شد نشستیم رو مبل کم کم بلوزش رو در آوردم شلوارش رو در آوردم اصلا تو چشمم نگاه نمیکرد اصلا سوتی ینش رو اومدم باز کنم نزاشت شروع کردم به خوردن گلوش حالش داغون شد یواش شریش رو کشیدم پایین با دیتم یواش کوسش رو می مالوندم خیس بود خیس مثل لیوان آبه جوش داغ بوی عطری که زده بود داشت میکشتم یواس دستش رو آوردم کیرم و بگیره گفت نه گفتم تو رو خدا اذیت نکن گرفت انگار نه انگار مادر زنم بود گفتم برم در رو قفل کنم گفت برو سریع رفتم و برگشتم گفتم فریبا جون یادم بده تا نیومدن گفت خدا ببخش فقط واسه زندگی بچم گفت زود الان میان گفت اول لب و بخور خوردم گفت بعد سینه هام خوردم گفت گلوم خوردم وای چه حالی داشت کیرم شده بود بمب گفت با دستت نوازشم کن کردم گفت با یه دستت با سینم ور برو با دسته دیگم اونجا مو بمال ( کوسش) مالیدم گفتم فریبا جون دیگه بلدم گفت ببینیم گفتم الان معلوم میشه مثل چهار پا قومبولش کردم توف زدم سر کیرم یواش یواش کردم تو کوسش چنان خیس بود … شروع کردم تلمبه زدن چنان زدم که داشت زمین و میکند میگفت تو رو خدا آروم گفتم فریبا جون ببین دامادت چیه حداقل تو همون حال 15 دقیقه تلمبه زدم چون جقم زده بودم دیر آبم اومد تا دیدم داره آبم میاد سریع کشیدم بیرون ریختم رو کونش . گفت تو بلد نبودی یکی طلبت باشه یه لب گرفتم ازش و خندیدم از اون موقه تا حالا اصلا سکس نداشتم باهاش و بعدش قسمم داد که هیچ وقت حتی بهشم فکر نکنم و کله گناهش گردنه من منم بعد 7 ماه هنوز در حسرته کوسشم .

نوشته: آرمین


👍 4
👎 1
245180 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

447848
2014-12-20 04:28:31 +0330 +0330
NA

چی بگم بهت…خدایش چی بگم بهت…اخه …خیلی یخته با یه دست تابب کردن وبایه دست جلق زدن…مفلسه اخه کونی کیره هفتادتا سربازه عرب تو کونت ننویس کسو شعر عزیزم ننویس جلقی

2 ❤️

447849
2014-12-20 04:44:47 +0330 +0330
NA

از گفتن بیانت معلوم بوئ کس شعر بود وگر نه هیچ زن خوبی به همین راحتی کسش را نمیده که به تو بچه کونی یاد بده یا اینکه یه جنده بوده که براش فرقی نداره کی بکنتش بچه کونی جلقی تو برو همون جلقتو بزن کافیه این کس شعرا را ننویس

0 ❤️

447850
2014-12-20 04:54:08 +0330 +0330

بعضی از داستانها از فاصله دوهزار کیلومتری هم معلومه دروغ و توهم و خیالات یک جقی خاک برسر و ضعیف کونی و کس مشنگه… برو جاکش یه فکر اساسی کن که مادرزنو راست راستی بکنی نه که بیای اینجا اراجیف و خیالاتت رو تر بزنی… کسکش ترسو

0 ❤️

447851
2014-12-20 07:02:16 +0330 +0330
NA

تا نصفش خوندم ولی چرت بود

0 ❤️

447852
2014-12-20 07:43:07 +0330 +0330

manam doost daram madarzanamo baghal konam

0 ❤️

447853
2014-12-20 09:36:10 +0330 +0330
NA

برو کسکش توهمات جقتو اینجا ننویس.

0 ❤️

447854
2014-12-20 10:08:09 +0330 +0330
NA

یا خدا این جنیفر لوپزها رو ‍کجا مخفی ‍کردین بابا. ROFL

0 ❤️

447855
2014-12-20 10:43:33 +0330 +0330
NA

چه رويايى دارن حقيا

0 ❤️

447856
2014-12-20 11:26:20 +0330 +0330
NA

ریدی ابم نیست کونت رو بکش به دیوار…

0 ❤️

447857
2014-12-20 12:56:20 +0330 +0330
NA

کیری بود تابلو خالی بستی کس موتور

0 ❤️

447859
2014-12-20 14:32:31 +0330 +0330
NA

بعدمادرزنت نوبته مامانته کونی بی شرف اشغال

0 ❤️

447860
2014-12-20 14:41:37 +0330 +0330
NA

چرا شما دوستان باور نمیکنید اینها اتفاق میوفته

0 ❤️

447862
2014-12-20 17:05:23 +0330 +0330
NA

شرح کل داستان:
گفت گفتم
گفتم گفت
گفتم جق
گفت شق
گفت گفت گفت
پایان

0 ❤️

447863
2014-12-20 17:35:38 +0330 +0330
NA

بار جق بازجق
خدایا این زن خوشگلا کجاقایم کردی این جنده هاکجان که مانمیبینیم
ننویس جقی ننویس جقی بروخونتون تاشب نیومدم سراغت
biggrin diablo bad

0 ❤️

447864
2014-12-20 19:01:03 +0330 +0330
NA

Nanevis

0 ❤️

447866
2014-12-20 23:43:56 +0330 +0330
NA

یعنی ریدم دهنه تو و اون معلم انشاء ت.
نویس پفیوس ، پفیوص ، پفیوث !!!
گند زدی تو اعصابم با این نوشتنت.

0 ❤️

447867
2014-12-21 07:39:20 +0330 +0330
NA

ازبس غلط املايی داشت نفهمیدم کی کیو کرد

0 ❤️

447868
2014-12-21 16:33:12 +0330 +0330

مطمئن باش دامادتون هم به مادرت نظرداره،به قول معروف ازدست بدی ازهمون دست میگیری !!! گرفتی مطلبو؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

447869
2014-12-21 16:33:56 +0330 +0330

مطمئن باش دامادتون هم به مادرت نظرداره،به قول معروف ازهردست بدی ازهمون دست میگیری !!! گرفتی مطلبو؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

447870
2014-12-21 20:25:35 +0330 +0330
NA

بچه ها سلام ميشه اينو برام ترجمه كنين((حالش داغون شد یواش شریش رو کشیدم پایین با دیتم یواش کوسش رو می مالوندم))

0 ❤️

447871
2014-12-21 21:59:36 +0330 +0330

دربارهءداستان که دیگه حرف نگفته ای دوستان نگذاشتند فقط برای خالی نماندن عریضه : نویسندهء این داستان در اثر جق مفرط درحین داستان وبعد ازآن دارفانی راوداع کرد و ریغ رحمت را لا جرعه سر کشید. از عموم جقیان تقاضامندیم با انجام یک فقره جق روح آن درگذشته راشاد وموجب تسلی بازماندگان بخصوص مادرزنش شوند.

0 ❤️

447872
2014-12-22 03:44:03 +0330 +0330
NA

من كه نخوندم.ولي از دوستان متشكرم كه خوب تو كاسه ات گذاشتن…آخيييييي دلم خنك شد

1 ❤️

447874
2014-12-22 06:33:13 +0330 +0330
NA

تخیلات یه بچه 10 - 12 سالـــــه . . . !!

0 ❤️

447875
2015-02-24 01:42:10 +0330 +0330
NA

faghat mitonam begam k kheyli tokhmi bod dastanet

0 ❤️

447876
2015-04-03 16:16:04 +0430 +0430

ریدم تو مغزت جقی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها