سکس با مهشید

1393/09/30

سلام خدمت دوستان خوب من امیر هستم 21سالمه این داستان واقعی بوده .من حدود 4سال پیش با یه دختری بنام مهشید اشنا شدم مادر مهشید با صاحب مغازه من دوست بودن وهر2روزیبا به ماسر میزدن من اولش خیلی سرد بامهشید برخورد کردم چون میدونستم با مجید (صاحب مغازه )رابطه داره محل بهش نمیذاشتم گذشت تا 2سال پیش روز ولنتاین من مهشیدرو تو خیابون دیدم خلاصه شمارشو گرفتم شب ساعت 9 بود بهم زنگ زد دیدم مامانش بود بهم گفت خبری از مجید نداری گفتم نه گفت اگه دیدیش بهش شمارما بده گفتم باشه گذشت 2شب بعد اس بازی گفت اگه میتونی ماشین جورکنی بیا دنبالون تا بریم بیرون .گفتم باشه زنگ زدم به پسر عمم امد شب ساعت 9بود رفتیم دنبالشون سوار ماشین شدیم وکلی حرف زدیم تا ساعت 10:15 شد گفت ما رو برسونید دمه خونه بابام الان از سرویس میاد (باباش راننده مینی بوس بود)خلاصه رسوندیمشون دمه خونشون خداحافظی کردیم

یه 2هفته ای ما اینکارو هر 2روز یبار میکردیم تا یروز دیدم ساعت 9.30صبح بهم زنگ زد گفت عشقم کجایی.گفتم خونم.گفت بیا پاساژمیلاد رفتم اونجا با مامانش امده بود گفت بریم خونه رفتیم خونشون گفتم بابات پس گفت رفته اباده برای خدمت داداشیم گفتم باشه دیدم تلفن مامانش زنگ خورد جواب داد بعد 2دقیقه امد گفت من باید برم بسیج کل نامه بگیرم برای انتقالی فرید(داداش مهشید)گفتیم باشه گفت شیطونی نکنید تا من بیام خلاصه رفت ومن موندم و مهشید اولش تو ذهنم نبو که سکس کنیم بعدش که رفت لباساشا عوض کرد کیرم شق شد امد دراز کشید روی تخت بهم گفت نمیخوای شروع کنی گفتم چیا دیدم چشمک زد منم رو نمیشد دیدم خودش لباما خورد دیگه نفهمیدم چی شد به خودمم که امدم دیدم داره لباسامو در میاره تا رسید به شرتم کلی ازم سوال پرسید که چرا محلش نمیذاشتم ومن عاشق توبودمو ازاین حرفا حلاصه رفت ازتوی کشوش یه کرم اورد شورتودراورد وبرام ساک میزد کیرمو تا تخمام میکرد توی دهنش جوری که اشک توی چشماش جمع میشد ساک تموم شد گفت نوبت توست کوسمو بخوری منم بدم میومد هرکاری کرد نخوردم تا اینکه مجبور شد دیگه قنبل کنه کلی کرم مالیدم به کیرمو کونش بدون فشار رفت داخل داشتم با احساس تلمبه میزدم دیدم در اتاق باز شدومامانش امد داخل من مات موندم دیدم مهشید گفت مامان خوب موقعه ای رسیدی مامانشم گفت نامردا تنها تنها واون دیگه به مهشید مهلت نداد من همینطوری مات بودم پیش خودم گفتم اینا مامان ودختر جندن مامانش لخت شد حصابی مهشید کس مامانش وخورد دیدیم مامانش اسپری اورد وزد گفت شروع کن منم اروم کیرم کردم داخل کس مامانش همینطوری که داشتم میکردم مهشیدم ازم لب میگرفت پستونمو میخورم یه 2دقیقه مامانشو از کس کردم تادیدم گفت از کون بکن یکمم تر کون کردم دیدم مهشید صداش درامد که منم بکن دیگه داشت ابم میومد که مهشید گفت همشو بریز تو دهنم منم خیلی بهم فشار امد کلی اب ازم امد همشو خالی کردم تودهنش خلاصه سکس تموم شد منم خداحافظی کردم امدم خونه تا 4 ماه من کارم این بود تازه پسر عمم می بردم بعد چهار ماه فهمیدم اینا بجز من با 5نفر دیگه دوستن منم ازشون زده شده بودم دیگه قطع رابطه کردم شرمنده اگه بد بود ولی واقعی بود

نوشته:‌ امیر


👍 0
👎 0
49997 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

447959
2014-12-21 06:20:45 +0330 +0330
NA

اصلن جالب نبود.

0 ❤️

447960
2014-12-21 06:46:53 +0330 +0330
NA

هوی هوی از خواب بیدار شو جقی میگم بیدارشو 12ساعته خوابیدی بیدارشو برو سرکار کسکش جاکش کس ننویس اینجاننویس جقی

0 ❤️

447961
2014-12-21 06:59:10 +0330 +0330
NA

چرا من نباید الان فحش بدم ؟؟؟؟؟؟

جقی این فیلمای مامان دختری کمتر ببین … جقی / جقی / جقی / جقییییییییییییییییییی

0 ❤️

447962
2014-12-21 12:19:01 +0330 +0330
NA

کسکش لاشی تا اخر عمرتم همچین صحنه ای رو نمیتونی ببینی که حالا واسه ما داستان درست کردی برو جقتو بزن.

0 ❤️

447964
2014-12-21 18:11:49 +0330 +0330
NA

چون پسرخوبی هستی وخودت اقرارکردی که داستانت کیری بود ،فقط میتونم بگم کیر آقایون شهوانی توروح خودت وهمه کس وکارت بااین داستان تخمی تخیلیت…جقیه کس کش.

1 ❤️

447965
2014-12-21 22:17:28 +0330 +0330
NA

جالبه شمارشو گرفتی بعد اون ب تو زنگ زده!!!
اینقد جق زدی مخت گوزیده

0 ❤️

447966
2014-12-22 02:23:34 +0330 +0330
NA

برین بدین

0 ❤️

447967
2014-12-22 09:29:04 +0330 +0330
NA

بچه ها ریدن بهت.نظری نمونده که بخوام بدم
دیر رسیدم ته دیگ اش رو هم خوردن biggrin

0 ❤️

447969
2014-12-22 10:14:02 +0330 +0330

پسر جان .چرا دروغ می گی . این داستان تکراریه .ضمنا ساعت دو شب اس بازی می کردین ساعت 9رفتی دنبالش با پسر عمه جندت . برو در کونتو بذار . دیگه کوس وشعر ننویس . بگو من هم بیام مهشید را بکنم . تو هم دلالی رو بگیر

0 ❤️