سلام-من سپهرم(مستعار)
یه روز از اداره محل کارم که توی شهر کوچکی هست داشتم میومدم سمت خونم که توی یه شهر بزرگتر هست .دیدم که یه دختر رو پدر پیرش آورده بود دم جاده که بفرسته شهر ،نگه داشتم تنها بودم پیر مرد یه نگاهی به من کرد و دخترش هم همچنین و دیدند که قیافم معمولیه سوار شد . یه کمی از دانشگاهش گفت و این که با همکلاسیهاش میرن کافی نت و محیط اینترنت هم خرابه و همه نوع عکس هست. تا اینو گفت منم کمی شیطونیم گل کرد و سن و سالشو پرسیدم که گفت 30 سالشه و از من یک سال کوچکتر بود.از این سوال که چرا ازدواج نکرده و آیا براش سخت نیست شروع کردم که اونم از خدا خواسته گفت که چرا سخته ولی چاره ای نیست و خلاصه از این حرفا. همیشه با سرعت 120 میرفتم و اون روز با سرعت 80 یک ساعتی توی راه بودیم .رسیدیم شهر رسوندم سر کوچه ای که با دوستاش خونه مجردی داشتند . تا اون موقع منم روم باز شده بود بهش گفتم دنبال ازدواج موقت هستم اگه کسی بود بهم خبر بده و شمارمو بهش دادم.
فرداش اس داد که سلام فلانی هستم.منم جواب دادمو چند تا اس رد و بدل کردیم و قرار گذاشتیم.رفتم سوارش کردم خیلی احتیاط میکرد بردم یه خیابون خلوت و با کمی مقدمه لب گرفتم و کسشم مالیدم کمی. فرداش با بهانه ای خونمو دو روز خالی کردم و با مشکلاتی آوردمش خونه.بلافاصله یه آبمیوه ای و یه موزی خوردیم و براش توضیح دادم و صیغه خوندیم.حواشی کمتر طول کشید و لختش کردم و امان نداد و کیرمو محکم مالید به کسش ،منم چون بدنش نرم و هیکلشم کوچک بود خوشم میومد ازش و سریع آبم اومد ولی سیر نشد و هی میگفت ضعیفی من بازم میخوام،بعد نیم ساعتی باز بلند شد و دوباره خوابید و روز از نو،این سری کمی که شهوتی شد کیرمو گذاشت دم کونش که خیس خیس شده بود و با فشار من رفت تو کونش ،من تا اون موقع کون نکرده بودم و بی نهایت لذتبخش بود.آبم اومد و اونم کمی سیر شد. چند بار همین قصه تکرار شد تا این که یه روز با یه دوست صمیمیم نشسته بودیم اس داد و دوستم هم خبر داشت من به شوخی گفتم صیغه دو نفر میشی؟ اونم یه مبلغیو گفت و گفت اگه بدید مشکلی نیست،من ازش بدم اومد گرچه با دوستم همون شب نقشه کشیدیم و رفتیم ولی من ازش بدم اومد و ازش خداحافظی کردم و با دوستم چند باری سکس داشتند و الان هم با هم دعواشون شده و جدا شدن چون اون خسیسه ولی من همون چند بار راضیش میکردم خیلی چیز براش خریدم .الانم گاهی میبینمش ولی چون با رضایت خداحافظی کردیم دردسری برا هم نداریم.
نوشته: سپهرآیین
کسغول خان !!! سی سال که سنی نیس بنده خدارو بی ابرو کردی
خسته نباشی با این داستان نوشتنت.
دنبالت بودن یا به زور گفته بودن بنویس ؟؟؟؟
کیرم تو اون نافت با این داستان نوشتنت …همچین گفتی پیر دختر ما گفتیم 50 سالشه .کسپیت خان اون الان وقت ازدواجشه…باید خودت میگرفتیش بعد کسکشی دوستتو میکردی
اگه اون پیر دختر بود تو هم پیر کون یا پیر خر یا پیرسگ هستی.بچه راه کون.بای
نوش جونت
نوش جونت . هم ثواب كردي هم كمك مالى دادى.
خدا تو بهشت ده تا حورى واست كنار گذاشته
سلام ودرود به همهءدوستان وسروران عزیزم
وامااین متن اصلا چی بود؟ انگیزهءاونی که اینو نوشته واینجاگذاشته چی بوده واقعا؟ فقط توصیه میکنم به کسی که این متن رونوشته موقع نوشتن یا تایپ کردن ازدوتادستت استفاده کن،اگرهم یک دستی تایپ میکنی حداقل اون یکی دستت روازتوشرتت دربیارواین مدتی که مشغول تایپی بی خیال جلق باش …
دختر باکره رو که نمیشه صیغه کرد. کدوم گوری زندگی میکنی که فکر میکنی همه مث خودت جیگرن؟
سپهر خان ?!! وقتی میخوای یه داستان یا خاطره تعریف کنی متوجه باش که داری وقت ملتو میگیری !!! پس دقت کن درست و مرتب بنویسی !! و اقلش یه بار خودت بخونی !! حالا خوبه خودت قبول داری اراجیف نوشتی !!! پس اگه کسی بهت فحش داد دلگیر نشو و به زندگی بخند !! موفق باشی
کسکش چطور دختر رو صیغه کردی احتمالا ننتم همینجوری تخمتو گذاشته قرمساااااااااااااااااااااااق
كس شر بود مى فهمى كس شر