من فرزاد هستم و19 سالمه میخواهم اولین سکسمو براتون بنویسم
خانواده پدر من خیلی مذهبی هستن طوری که من وبرادرم کمتر با دختر عمه هام صحبت میکنیم ولی من از همون اول میدونستم که زهرا که 4سال ازم بزرگتره ازاین خوشش نمیآید ولی اینطور نبود که بخواد حرام انجام بدهد فقط دوست داشت با پسرها صحبت کنه
1سال پیش اون عروسی کرد بایک شیخ ودیکه من ازارتباط با اون قطع امید کردم ولی بر خلاف انتطارم بعد از 1سال طلاق گرفتن چون حاج آقا نمیتونست بچه دار بشه ومن ازقبل امید وار تر بودم چون دیگه اوپن شده بود
ما خانوادگی بعضی وقتا به باغ هامون توجاهای مختلف میریم یه روز تو باغ طرقبه به بهانه آهنگ دادن(مذهبی هست ولی آهنگ گوش میده)باهاش رفتم کوه تا از بقیه جدا باشیم وهمونجا شماره شو گرفتم وتا6ماهی باهم صحبت میکردیم وکم کم نرمش کردم وحاضر به سکس شد (دلیل زود نرم شدنشونمیدونم)
و وقی رفتیم به ویلامون تو شمال یه روز که ازخواب بلند شدم دیدم هیچ کی تو ویلا نیست واز اینکه تنها شدم استفاده کردم تا فیلم های سکسی مو نگاه کنم وسط های یه فیلم بودم که از در دستشویی پشتم یکی اومد توی اتاق ومن هم پشتم به در دستشویی بود یهو دلم ریخت گفتم مامانمه کونم پاره است ولی دیدم پشت سریم گفت:فرزاد؟اینا تو لپ تاپت چی کارمیکنه؟(صدای زهرا)
نوشته: فرزاد
کم کم نرمش کردم وحاضر به سکس شد (دلیل زود نرم شدنشونمیدونم)
این همون قضیه ای هست که دیشب طی بیاناتم زیر یکی از داستان ها بیان کردم، اینکه نویسنده (البته اگه بشه اسمش رو نویسنده گذاشت) اتفاقی رو بیان کرده که “خودش” میخواسته اتفاق بیفته، نه اینکه از سر اجبار و بشکل طبیعی رخ داده باشه.
پس نتیجه اخلاقی این داستان اینه که:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
علیرضا حیف کیر که واسه این کس شعر که اسمشو گذاشته داستان خرجش کنی!!
امشب حس فحش دادن ندارم ولی این اوبی ها نمیزارن انگاری
کونده ننه ی دله خروس تو کس ببینی خودتو خراب میکنی چه برسه که 10 دیقه بکنی توش جقی
انگاری خیلی عقده ی لپ تاپ داری اوبی خان
به کس ننت شاشیدم با این بچه زاییدنش
اباجق ابوالمجلوق ابن الجلق و اباجالق ،جلاق المجلقین
مشهدی دیگه…
به قول خودشو… طبیعیه…ط با کسره خوانده شود لطفا…
:-D
فقط يه قسمتش واقعيت داشت، اين عبارت:
“منم که جلقی” =))
باشه . آفرین . یعنی فحشم هم نمیاد به تو بدم .