سکس بگایی

1390/04/12

من احسانم و خیلی زود به بلوغ رسیدم دوم راهنمایی که بودم از همه معلم هامونم درشت تر بودم و از بچگی خیلی حشری بودم 6-7 سالم بودکه رو شکم میخوابیدم و به زن مستاجر مون که جلوی من راحت میگشت فکر میکردم،یکبار داشتم شورتشو از روی طناب بر میداشتم که دید!اونایی که تو این موقعیتها بودن خوب میدونن چه حس بدیه،تا غروب رفتم بیرون وقلبم تند و تند میزد میترسیدم که به مادرم بگه ولی وقتی برگشتم انگار نه انگار! خداییش دمش گرم،شایدم گفته بود و مادرم به روم نیاورد … بگذریم.
15 سالم که بود به طور کاملا اتفاقی با یکی از دوستام رفته بودیم به پسر خاله هاش که تو حکیمیه تهران پارس میشستن سر بزنیم با یه جنده سکس کردم که داستانش خیلی خنده داره،شاید تو یه فرصت دیگه براتون بگم
بعد از اون روم باز شد و هر کسی رو فکر کردم به اون راحتی میتونم بکنم! تا حالا شاید 100 تا هم بیشتر سینه دختر مدرسه ای ها رو تو ماشین خوردم خیلی حال میده همشون فکر میکنن که مرد آرزوهاشونی!
این داستانی رو تعریف میکنم واسه همین امساله و خدا نکنه که سر کسی بیاد که بدتر از این نداریم!
من 25 ساله شدم!ما طبقه چهارم میشستیم و چند سال پیش همسایه طبقه پایین عوض شد و یه زن و شوهر با یه پسر 10ساله اومدن جاشون،باسن زنه که اسمش نسرین بود حرف نداشت جنیفر باید میومدو لنگ مینداخت!جدی میگم مثل اون کم دیده بودم نه اصلا تا اون موقع ندیده بودم از خوشکلی کم و کسر نداشت
چندین باری به عشقش جق زده بودم ولی شوهر داشت و منم داستانهای بدی راجع به نزدیکی با زن شوهر دار شنیده بودم حقیقتش میترسیدم
من رشته ورزشی ام موتور کراسه 2 سالم مقام ؟استان تهران رو گرفتم همیشه یکی دوتا موتور شاسی بلند تو حیاط داشتم یه موتور لانزا (یاماها) هم خریدم که کس خورش خیلی خوب بود
چند باری ناغافل وارد حیاط شدم که دیدم نسرین(زن همسایه) با دختر همسایه طبقه اول که خیلی هم زشت بود دارن موتور لانزای منو میشورن یا دستمال میکشن یا باهاش عکس میندازن،موتوره بهونه ای شد تا بیشتر باهاش حرف بزنم ازهیجانات ولذت موتور سواری براش بگم از قضا نسرین هم عاشق موتور سواری بود ولی از شانسش یه آدم ریقو و اسکل شده بود شوهرش که دوچرخه سواری هم بلد نبود
نسرین تو یک شرکتی زیر نظر ایران خودرو کار میکرد شماره تلفن منو از مادرم گرفته بود تا یه کار خوب و دایم برام تو شرکت پیدا کنه یه روز زنگ زد به مادرمو گفت که به آقا احسان بگید که فردا آماده باشه 8صبح با هم بریم شرکت واسه پر کردن چند تا فرم و…
منم تو پوست خودم نمیگنجیدم،از خوشحالی داشتم بال در میاوردم سریع رفتم و ماشین و شستم و کلی برنامه ریزی کردم که بعد از شرکت ببرمشو بهش یه ناهار بدم و اگه تونستم باهاش سر شوخی دستی رو باز کنم!
صبح خیلی زود پاشدم کلی به خودم رسیم،لحظه شماری میکردم که ساعت 8 بشه و بریم،کلید ماشینو برداشتم و رفتم پایین مادرم هم اومد تا ازش تشکر کنه بعد چند لحظه اومد گفت با مترو خیلی راحت تره و زودتر میرسیم واز این حرفا کلی خورد تو ذوقم!
منم واسه اینکه با این اونجا همکار بشم از بخت بد شلوار پارچه ای پوشیده بودم و هی با دست راستم کف دست چپم و میخواروندم!
چند باری تو تاکسی و مترو خودمو بهش مالیدم دیدم بدش نمیاد خلاصه رفتیم و مصاحبه کردم و چند تایی هم فرم پر کردم،همیشه جلوتر از من راه میرفت دیونه ام کرده بود
چند روز بعد خبر رسید که خودش هم بیکار شده یه بعد از ظهر یه اس ام اس رمانتیک برام فرستاد منم یه جوک با ادب براش فرستادم یه دفعه یه جوک خیلی زشت برام فرستاد باورم نمیشد که خودش باشه منم یه جوک سکسی براش فرستادم یه اس عاشقونه بهم داد منم اس دادم که این اس جوک و کس شعر نیست واقعا عاشقتم دیوونتم، نوشت منم عاشقتم نوشتم فردا میای صبحونه رو باهم بخوریم؟نوشت آره کجا؟ نوشتم پس فردا میریم بیرون فردا میخوام دست پخت تو رو بخورم نوشت جدی؟نمیترسی؟ نوشتم نه تا فردا صبح که پسرت میره مدرسه بای نوشت بای
فردا 7:20 دقیقه بود که پسرش رفت مدرسه اس دادم دارم میام گفت بیا،لباسهای بیرونمو پوشیده بود اومدم پایین دیدم از لای در داره با خجالت منو نگاه میکنه رفتم جلو دستم و سمتش دراز کردم از لای در با هام دست داد دستشو محکم فشار دادم و بوسیدم از جلوی در رفت کنار قلبم دوباره تند وتند میزد کتونی هامو گرفتم دستمو رفتم تو،کتونی هامو تو آشپزخونه گذاشتمو رفتم تو پذیرایی اونم مانتو پوشیده بودخیلی ترسیده بود دور خودش میچرخید رفتم نزدیکو بازوهاشو گرفتم گفت آخه من شوهر دارم گفتم خب منم دوستت دارم این به اون در! چند تا بوس از پیشونی و لپش کردم آرومتر شد گفت مادرت بالا بابات گفتم از من خیالت راحت تو یه وقت شوهرت نیاد گفت نه اون تا ساعت2 نمیاد،بهش گفتم بره یواش در و از پشت کلید کنه وقتی برگشت دیگه ترسی تو چهره نازش نبود خیلی خوشگلتر شده بود رفتم سمتشو محکم بغلش کردم رفتم تو لباشو شروع کردم به خوردن اونم شروع کرد حرفه ای بود فقط روم نشد بهش بگم که رژ لبش چه طعم بدی داره از سینه هاش گرفتم قبل از این فکر میکردم خیلی بزرگتر باشه ولی زیادم بزرگ نبود گردنشو شروع کردم به لیسیدن شور بود ولی چه بوی مست کننده ای میداد کم کم دکمه های مانتوشو باز کردم مانتوشو از تنش در اوردم یه تاپ سبز پوشیده بود با شلوار نارنجی با راه راه های مشکی یه بالش کوچیک جلوی تلویزیون بود اوردم گذاشتمش تو کنج ، یواش خوابوندمشو خودم هم خوابیدم روش بعد کلی لب بازی رفتم سراغ سینه هاش،نمیدونم چرا خجالت میکشید سینه هاشو ببینم؟
چندتا بوس از شکمش کردم واومدم سراغ شلوارش دکمه اول و که باز کردم شورت قرمزش معلوم شد ازین طوری ها بود شلوارشو کامل در آوردم شروع کردم کسشو از روی شورت خوردن داغ داغ شده بودم اومدم شورتشو بکشم پایین نذاشت روش نشد یه جوری محکم کشیدم که صدای پاره شدنه شورتش اومد ،کس یه زن 33 نبود کس یه دختر بود چقدر ناز بود پیرهنمو در اوردم خیره به بدنم نگاه میکرد (بدنم خیلی عضلانیه)شلوارو شورتمو که در اوردم دیگه روش نشد نگاه کنه دوباره خوابیدم روش دستشو دراز کرد و کیرمو گرفت یه آن چشماش گرد شد آخه کیر من خیلی کلفته چشماشو بست پاهاشو گذاشتم رو شونه هام آروم کیرمو تو کسش جا کردم داشت از حال میرفت بعد از بچه دار شدن عمل جراحی کرده بود تنگ تنگش کرده بود مثل اینکه معامله یارو شوهره خیلی قلمی بوده شروع کردم عقب و جلو کردن بعد چند بار عقب جلو دیدم ارضا شد و خودشو خیس کرد تند تندش کردم گفتم آبم داره میاد بریزم تو گفت بریز
همینجور که رو هم بودیم تا نزدیک دستمال کاغذی رفتیم چندتایی برداشتم و تمیزش کردم چند دقیقه ای پیشش نشستم و ازش تشکر کردم اونم خیلی ازم تشکر کرد گفت تو این 12سالی که ازدواج کرده تا حالا اینجوری نشده بودهو…
از فردای اون روز تا 6 ماه کار من این بود برم خونشو از 7:30 تا 11 صبح بکنمش روش که تو روم باز شد فهمیدم چقدر حرفه ایه! یه جوری برام ساک میزد از حال میرفتم خلاصه هر مدلی فکر کنید اینو کردم تو راه پله ها تو انباری تو ماشین توپشت بوم
الان دیگه خوابم میاد باقی شو بعدا براتون میگم البته پایان خوشی هم نداشت منکرات و دادگاه و اوین و قزل حصار و بی آبرویی و …
الان به این نتیجه رسیدم که جق شرف داره به نزدیکی با خوشگلترین زنهای متاهل
تابعد…


👍 0
👎 0
31858 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

288775
2011-07-03 12:59:27 +0430 +0430
NA

به نطرم برو خودتو بشور خاک قبرستون تو سرت اولاً خالی بستی دوماً با زن شوهر دار ولی نطری ندارم

0 ❤️

288776
2011-07-03 14:23:19 +0430 +0430
NA

خوب نوشتی
اما خاک تو سر زنه

0 ❤️

288777
2011-07-03 14:30:31 +0430 +0430
NA

تاپ سبز/شلوار نارنجی با راه راه های مشکی/شورت قرمز/عجب مداد رنگی بوده ها حالا اینو ولش کن تو هم که عضلانی و کیر کلفت و همه چی تموم شوهر اونا هم اوسکل و ایکپیری تو این مدت هم تا حالا هیپکی اونجوری بهشون حال نداده اونا هم کس تنگو خلاصه در و تخته جوره؟تو هم اولین کسی بودی که بهش کس داده لابد تا حالا هم از کون کسی نکردتش اما به تو کون داد؟اگه واقعی بوده پس هر بلایی سرت اومده حقت بوده باید پوب می کردن تو کونت مثل بستنی کیم میهن می ذاشتنت وسط میدون ونک اگرم خالی بستی که کیرت تو دهن خودت

0 ❤️

288778
2011-07-03 14:49:22 +0430 +0430
NA

هر بلایی سرت اومد حقته

0 ❤️

288779
2011-07-03 16:21:16 +0430 +0430
NA

الان دیگه خوابم میاد…
راستشو بگو می خوام برم جق با شرف بزنم ما به کسی نمی گیم. دیگه ننویس چون وقت جق با شرفت هدر میره

0 ❤️

288780
2011-07-03 19:07:06 +0430 +0430
NA

بازم خیانت…

0 ❤️

288781
2011-07-03 20:52:05 +0430 +0430
NA

ای خدا این آدمهای عقده کس کی میخوان یاد بگیرن اینقدر کس شعر نگن
بازم خیانت…
چی شد همه در سیر کردن و کردن زناشون ناتوان بودن و همیشه فرشته نجاتی از امسال این آقا بودو به دادشون رسید
حالم بهم میخوره اهههههههههههههههههههه

0 ❤️

288783
2011-07-04 01:19:14 +0430 +0430
NA

dige halam dare az in doooya be ham mikhmore ghafel beshi namuset daste yeki digast…
vase khodam motasefam

0 ❤️

288784
2011-07-04 05:57:37 +0430 +0430
NA

x-( x-( x-( x-( x-( x-(

0 ❤️

288785
2011-07-04 05:59:22 +0430 +0430
NA

من احسانم و خیلی زود به بلوغ رسیدم دوم راهنمایی که بودم از همه معلم هامونم درشت تر بودم و از بچگی خیلی حشری بودم 6-7 سالم بودکه رو شکم میخوابیدم و به زن مستاجر مون که جلوی من راحت میگشت فکر میکردم،یکبار داشتم شورتشو از روی طناب بر میداشتم که دید!اونایی که تو این موقعیتها بودن خوب میدونن چه حس بدیه،تا غروب رفتم بیرون وقلبم تند و تند میزد میترسیدم که به مادرم بگه ولی وقتی برگشتم انگار نه انگار! خداییش دمش گرم،شایدم گفته بود و مادرم به روم نیاورد … بگذریم. x-( x-( x-( x-( x-( x-( x-( x-( x-(

0 ❤️

288786
2011-07-04 06:44:44 +0430 +0430
NA

زن شوهر دار پاخور داره
همیشه اینو گفتمو میگم

0 ❤️

288787
2011-07-04 08:34:33 +0430 +0430
NA

تراوشات يه ذهن معيوب.
الان ديگه خوابم مياد …
تا دو روز نميخوابى واسه اينكه نظراتو ببينى

0 ❤️

288788
2011-07-04 09:10:31 +0430 +0430
NA

به نظر واقعی میومد

0 ❤️

288791
2011-07-04 11:57:51 +0430 +0430
NA

zaneto gaiidam

0 ❤️

288792
2011-08-29 12:19:36 +0430 +0430
NA

کثافت آشغال خیلی خری بدبخت کوس خول

0 ❤️

288793
2011-08-29 12:23:53 +0430 +0430
NA

آخه احمق کی یو دیدی هر روز 7:30 تا 11 بکنه و سالم بمونه

0 ❤️