سکس خارق العاده (۲)

1396/12/25

…قسمت قبل

دقیقا در همون حالتی که به خواب رفته بودم،بیدار شدم.
بجز یه پتو که تاروی نافمو پوشونده بود .
دستای کیام همچنان دور بالاتنه ام حلقه شده بود و دستای من روی بازوهاش قرار داشت.
بوی تند سکسمون توی اتاق پیچیده بود.
باید دوش میگرفتم.
نگاهمو به اطراف دوختم تا ساعت پیدا کنم.
ساعت چند بود؟صدای نفسای نرم و سطحی کیان رو توی گوشم شنیدم.
دلم نمیخواست بیدارش کنم،اما واقعا بایدالان میرفتم دستشویی .
میتونستم از اینجا برم قبل اینکه بیدار بشه و خودش بیرونم کنه.
تلاش کردم دستاشو از بدن چسبناکم جدا کنم.
چندبار توی خواب ناله کرد.
لبخندی زدم.
از عدم پشیمونی خودم جا خورده بودم.
از خواب پاشده بودم بدون اینکه احساس گناه یا پشیمونی داشته باشم.
این مرد برای سلامت قلب من خیلی مضر بود!!!
اینو فهمیدم،اما یه چیز دیگه درباره اون وجود داره.
من با وجود پافشاری اون باید ازش دور میشدم اما نشدم،واصلا پشیمون نبودم.
اما بااینحال دوست هم نداشتم بیشتر از این اینجا بمونم.
هوفففف،نمیتونستم جداش کنم از خودم
درحالی که فکر میکردم خوب پیش رفتم، کیان
دستاشو دور بدنم محکم کرد طوری که دیگه اصلا نمیتونستم تکون بخورم.
درحالی که نارضاییشو با ناله های خفیف ابراز میکرد گفت:
_حتی فکرشم نکن خانوم
بازوهاشو با دستام‌ گرفتم و سعی کردم بلندشون کنم
_باید برم حموم
_نه من جام راحته الان،بعدا برو
_نمیتونم
_منم نمیزارم بری
دستمو کنار زد و محکمتر منو چسبید.
باعصبانیت سرمو روی شونش گذاشتم.
لباش روی گونه ام نشست و بوسه ی شیرینی زد.
ریش کم پشتش روی صورتم کشیده میشد و حس خوبی بهم میداد.
اما این واکنش صبحی نبود که انتظارشو داشتم.
وقتی حس کردم دستاشو شل کرده و سرگرم مالیدن صورتش به گونه هام
شده،دستاشو کنار زدم اماهنوز کاملا از جام بلند نشده بودم که یهو منو با یه ضرب،سرجام
دراز کرد،رون هامو از هم باز کرد و دستامو بالای سرم قفل کرد.
نگاهی بهم انداخت.
چشماش میدرخشید و با لذت امیخته بود.
چقدر از خود راضی بود این بشر،بااون موهای ژولیدش!احساس افتخار میکرد از این حرکتش.
برجستگیش لای پام تکون میخورد و دنبال سوراخ برای دخول میگشت.
خیلی ضعیف بودم.
بدنم بدون هیچ فکری نسبت بهش واکنش نشون میداد.
درد مثانه ام خیلی زود جای خودشو به تحریک شدگی میداد…
و قلبم توی گلوم میتپید
بوی بدنش مخلوطی از عرق و عطر شامپوش بود .
کاملا تحریک شده بودم و به نفس نفس افتاده بودم
احتمالا باخودش فکر میکرد خیلی زود تحریک میشم خب وقتی با اونم…واقعاهمینطوریم
بینیشو روی بینیم مالید
“خوب خوابیدی؟”
دقیقا الان میخواست با هم حرف بزنیم!!!؟؟
درحالی که میدید تو چه حالیم میخواست وادارم کنه که باهاش حرف بزنم؟؟!!!
همونطور که پهلوهامو بهش فشار میدادم جواب دادم
“خیلی”
ابروهاشو بالا انداخت و درحالی که لباشو گاز میگرفت جواب داد:
“منم”
صبر کردم بدون اینکه شکایتی کنم …
صورتشو نزدیک صورتم میاره دلش میخواست
این کارو آروم انجام بده برای من اوکیه اما بهتر بود خیلی زود شروع کنه
همونطور ک نزدیکم میشد تمام اجزای صورتمو با دقت ازنظرمیگذروند
و وقتی بالاخره لباش رولبام قرار گرفت لبام برای استقبال لباش از هم باز شدن
وقتی ک بازبونش زبونمو لمس میکرد لرزی از بدنم رد شد
با آرامش خیال به ارومی زبونمو میک میزد و هر ازگاهی بوسه ای از لبام میگرفت
اوه،کیان آروم هم خیلی دوست داشتنی بود واسم
این شخصیتش میلیون ها کیلومتر از خدای سکسِ کنترل گر دیروز فاصله داشت
وقتی کاملا از اینکه تحت تاثیرش قرار گرفتم
راضی شد، مچ دستمو رها کرد و با نوک انگشتاش پایین تنمو نوازش کرد
و باعث شد تحریکات لذت بخشی رو توی پایین تنم حس کنم
لمس کردنش مثل مخدر میموند .کل وجودش اعتیادآور بود
و من کاملا معتادش شدم …
دستامو به پشتش رسوندمو باسنشو چنگ زدم و پایین تنشو به خودم فشار دادم
همزمان باهم از شدت شهوت ناله کردیم
مماس لبام لب زد:
"وقتی باتوام تمام کنترلم رو ازدست میدم "
خودشو عقب کشید بادقت صورتمو زیر نظر گرفت و از قصد،خیلی آروم میلی متر به میلی متر آلتشو واردم کرد
باعث شد دستامو پشت کمرش قفل کنمو چشمامو از لذت ببندم…

بی حرکت وایساد تا کصم به کیرش عادت کنه…
کمرش رو صاف نگه داشته و نفساش تیکه تیکه بود.
میدونستم باید براش سخت باشه که بی حرکت بمونه
“به من‌نگاه کن پگاه”
پلک هامو به سختی از هم فاصله دادم و چشم تو چشم شدیم.
چهرش تمام افکارمو تأیید کرد.
فکش فشرده بود،گره پیشونیش عمیق تر شده بود و چشمای سبزش میدرخشید.
پایین تنمو یکم تکون دادم تا بهش نشون بدم حالم خوبه.
بااین حرکت من،آلتشو بیرون کشید تاجایی که مطمعن بودم دیگه باهام تماس نداره‌.
اما بعد ذره ذره تا عمیق ترین جای کصم فرو کرد
بالا پایین،بالا پایین…
بالا پایین،بالا پایین…
ریتمیک… منظم…
صدای ناله هام بلند تر وکشیده تر شده بود
_هممممم
با نفس نفس گفت:
_عاشق سکس خوابالود با توام
ضربات منظم و دقیقش لذت بود و لذت…
پایین تنمو بالا کشیدم تا آلتش عمیق تر توی کصم فرو بره.
احساس فوق العاده ای بود.
اگه همینجور به ضرباتش ادامه میداد ممکن بود به سرحد جنون برسم
_خوبه پگاه؟
خودش میدونست که خوبه…چشماش هنوز روم قفل بود.
از خودم متعجب بودم که میتونستم هنوز باهاش سکس داشته باشم.
به نظرم طبیعی بود،بدون اینکه به افتضاحات و پریشانی های بعدش فکر کنم.
انگار کلا قرار بود توی این حالت باشیم .چه احمقانه!
با نفس نفس لب زدم:
_اره
_تندتر؟
_نه فقط همینطوری …
خشونت،قدرت و حکمرانی کیان هم خوب بود اما الان این یکی فوق العاده بود…
دلم میخواست منو ببوسه،
اما انگار دلش نمیخواست از تماشای من دست بکشه.
پامو دور باسنش انداختم و دستامو نوازش وار روی بازوهاش کشیدم.
دست از ضربه زدن کشید و آلتشو دراورد…
_آهههههه
چشماش همچنان رو صورتم درحال گردش بود

یهو آلتشو محکم تا عمیق ترین جای ممکن فرو کرد…
حتی بهم وقت نداد تا خودمو با این وضع وفق بدم.
ناله ای از سر شهوت کشید و آلتشو اروم دراورد.
صداش دیوونه ترم میکرد…
بلافاصله ضربه ی پر لذت دیگه ای بهم زد…
دوباره و‌ دوباره اهسته درمیاورد و محکم ضربه میزد.
حس شهوت زیاد سرتاسر بدنم میپیچید.
سرم داشت گیج میرفت.
حرکاتش دقیق و کنترل شده بود و کم کم داشت منو به اوج می رسوند.
موهاشو چنگ زدم ولبامو روی لباش گذاشتم
زبونمو روی لب پایینش کشیدم،لبشو گاز گرفتم و لای دندونام گرفتم.
ضربه ی دیگه ای زد و لبامو از سر شهوت بی طاقت مکید.
کنار لبم نجوا کرد:
_هیچوقت نمیزارم بری
خیلی سردرگم بودم.
کیان مثل داروی افزایش میل جنسی برای من بود.
احساسات متفاوت ونااشنایی توی قلب و ذهن من برای این مرد درحال شکل گرفتن بود
مقابل لبش نفس نفس لب زدم:
_نه نمیخوام برم
یه چیزی درونم نفوذ کرده و حسابی گیجم کرده بود.
یهو وایساد،
ضربات هماهنگشو متوقف کرد که باعث شد بازوهاشو فشار بدم و از عدم حرکتش ناله کنم.
از ارگاسم دور شدم…

آلتشو هنوز تا ته توی کصم نگه داشته بود.
سرشو بالا اورد و بهم نگاه کرد…
نگاهمو ازش گرفتم
_به من نگاه کن پگاه
ناخوداگاه چشمامو به طرفش برگردوندم.

آلت کلفتشو تا نوکش عقب کشید و داخلم نگه داشت.

اون منو با تزریق شهوت،فلج میکرد …
بازبونش لب هاشو خیش کرد و نفساش بلند و کشدار شده بود.
آلتشو داخل فرستاد و حس شهوت رو درونم احیا کرد.
با هر ضربه آهسته و‌ محکمی که تا عمیق ترین جای ممکن داخلم میزد،انگار شعله ای زیر پوستم روشن میشد.
انگشتامو توی موهاش سر دادم، لباشو دوباره سمت خودم کشیدم و حریصانه‌ مکیدم.
درحالی که حرکات درداورشو ادامه میداد،منو به ارگاسمی لذت بخش نزدیکتر و نزدیکتر میکرد.
کنار لبم نجوا کرد:
_دارم میرسم،تو هم با من برس، آبتو بهم بدش پگاه
بعد از سه تا ضربه،چشمام تیره و تار شد و سرم داغ کرد…
با یه ناله بلند و طولانی، منفجر شدم.
درحالی که فریاد های اروم و بلند از اعماق گلو بیرون میدادم و غرق در شهوت بودم،با من هم صدا شد:

_همینه عزیزم ،ناله کن برام
آلتش توی کصم سفت تر و سیخ تر شد و بلافاصله،آب گرم و لذت بخشش رو داخلم خالی کرد.
خودشو روم انداخت و برجستگیشو داخلم فشار داد .
دیگه هیچی ازم نمونده بود.
هر دو به خودمون میپیچیدیم و برای نفس کشیدن تلاش میکردیم.
کنار گوشم به سختی گفت:
_کشتیم پگاه
لذتبخشتر ازاین هم مگه داریم؟؟؟
پایان

نوشته: یاسمین سکسی


👍 12
👎 2
4918 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

677723
2018-03-16 21:51:41 +0330 +0330

قلمت قشنگ میچرخه لایک اول
لذت بخشتر از این هم مگه داربم؟؟؟؟
نه!نداریم!

0 ❤️

677725
2018-03-16 21:58:17 +0330 +0330

خیلی قشنگ توصیف کردی
معمولا سکس اول صبح خیلی حال میده
بازم برامون بنویس

0 ❤️

677764
2018-03-17 08:21:16 +0330 +0330

خیلی خوب تصویر ذهنی درست کردید .
عالی بود .امیدوارم دوستان هم اگه خوندند و نظرشون هم نظر منه کمترین بود اعلام کنند.حداقل برای تشویق نویسنده و تشکر از زحمتی که کشیده کرده باشیم چون خدایی داستانها اکثرا در محور مغزها و تفکرات آدماهای جقی نوشته میشه و خواننده رو بیشتر عصبی میکنه تا که بخواد حشری کنه.این داستان چه واقعی و چه غیر واقعی عالی بود .

قلم تون بیست . توصیف تون عالی .
منتظر داستانهاو خاطرات جدید هستیم

0 ❤️

677775
2018-03-17 10:26:43 +0330 +0330

لایک یاسی جون

0 ❤️

677796
2018-03-17 19:12:52 +0330 +0330

هنوز داستانتو نخوندم اما دوستان همه تعریف کردند.
جالبه همیشه و همه جا یه مشت عقب افتاده واسه خودنمایی میان یه زری میزنن علتش معلوم نی فازشون هم معلوم نی بهترین کار اینه که ندیدشون.

0 ❤️

677798
2018-03-17 19:22:30 +0330 +0330

به این میگن یه داستان سکسی شیک
خسته نباشی???☝️

0 ❤️

677803
2018-03-17 19:43:06 +0330 +0330

خیلیم خوب واقعا دوست داشتنی بود

0 ❤️