سکس دانشجویی تو قطار

1393/09/23

سلام همین الان یه خاطره از یه نفر که تو قطار سکس داشت خوندم یاد خاطره خودم افتادم گفتم به عنوان اولین خاطره ای که مینویسیم اینجا باشه. اسمها رو مستعار گذاشتم. اسمم علی اهل شیراز قدم 185 وزنم 75 قیافه معمولی هیکل نسبتا لاغر و خیلی رفیق باز و اجتماعی توی دانشگاه یه شهر دیگه درس میخوندم دوره کارشناسی رو. تا اواسط دوره دانشگاه زیاد تو جو دختر و اینا نبودم و سرم به کار خودم بود اما چون وارد انجمن ها شده بودم شدم مسئول یکی از اردوهایی که هر ترم دانشجوها رو میبردیم تهران واسه یه سمینار خاص. اینجوری دخترای زیادی رو شناختم و با دخترای زیادی همسفر شدم و چند تا دوست دختر پیدا کردم. یکی ازین دخترا اسمش هانیه بود و اولین دختری بود که تو جریان این سفرها به صورت جدی باهاش رابطه داشتم. زیاد ازش خوشم نمیومد اما چون بهم گفته بود هرکاری بخوام برام میکنه منم بدم نمیومد وقتهای بیکاری یه حالی هم بکنم. اما مشکل اینجا بود که جفتمون خوابگاهی بودیم و نهایتا تو یه پارک خلوت چندبار مالوندمش و لب گرفتیم. اما چون خیلی پیله بود و احساس میکردم رفتارش داره باعث میشه مخ اون دختری که دوست داشتم رو نتونم بزنم میخواستم دکش کنم.

سفر بعدی من و 3 تا از دوستام با 42 تا دختر از دانشگاه توی یه واگن داشتیم میرفتیم تهران. بعد از کلی کس کلک بازی و سر و صدا و مسخره بازی تقریبا ساعت 2 شب بود که بچه ها یواش یواش داشتن میخوابیدن. منم اومدم بیرون از کوپه یکم هوام عوض شه برم بخوابم چون 20 نفر چپیده بودیم تو یه کوپه و حسابی گرم شده بود و عرق کرده بودیم. همین طوری که توی راه رو واگن وایساده بودم دیدم هانیه هم اومد پیشم بهم گفت ازم ناراحتی؟ منم گفتم نه واس چی؟ اما واقعا محلش نمیدادم چون میخواستم کسی فکر نکنه من با اینم. دیدم خودشو چسبوند هم و سینه های نرمش خوردن به بازوهام. از هانیه بگم یه دختر متوسط کون خیلی گنده قیافه سبزه سینه نسبتا کوچیک و خیلی کوچولو هم شکم داشت. منم تو اون لحظه که چسبیده بود بهم یکم حال کردم و دستم رو بردم سمت سینه هاش و تو اون تاریکی های کویر یکم مالیدمشون اما میترسیدم بچه های تو کوپه سایمون رو ببینن و هنوز نخوابیده باشن از یه طرف تازه خوشم اومده بود و حشری شده بودم اونم خودشو هی میمالید بهم و شکمشو میمالید به کیرم که نیمه بیدار شده بود. پیش خودم گفتم ببرمش حداقل تو یه واگن دیگه که بچه ها آشنا نباشن دستشو گرفتم و هلش دادم که بره تو واگن بعدی همینطوری از پشت هم کونشو فشار میدادم و اونم هی وایمیساد کونشو میچسبوند به کیرم. قطار هی تکون میخورد و ما هم میخوردیم اینور اونور ولی هیچ صدایی نبود به نظر همه خواب بودن. یه لحظه یه فکری اومد تو ذهنم که بریم تو دستشویی قطار. نمیدونم چی شد اصلا دست خودم نبود یا اینکه میخواستم همچین چیزی رو تجربه کنم بردمش سمت دستشویی و در رو باز کردم اونم یکم مکث کرد و رفت تو منم همراش رفتم تو انگار از من بیشتر عجله داشت تا در رو قفل کردم اومد ازم لب گرفت. منم دست انداختم مانتوشو دادم بالار و کونشو میمالیدم. راستش من عاشق کونم و خیلی با کون تحریک میشم. همینطوری که لباشو میخوردم دیدم دستاش داره کیرمو میماله و آروم ناله میکرد. فهمیدم وقتشه حسابی هم عجله داشتم واس کردنش و اصلا تو فکر ساک زدن و اینا نبودم. الان که فکر میکنم میبینم حیف شد ساک نزد واسم اون موقع. برش گردوندم شلوارشو آوردم پایین یه شرت آبی گل گلی پاش بود اونم کشیدم پایین یه کون خوش فرم داغ جلوم بود. منم که کیرم حسابی شق شده بود. سوراخشو پیدا کردم و یه تف سر کیرم زدم و تلاش کردم بکنمش تو دیدم نمیشه هر چی فشار میدادم تو نمیرفت. خیلی تنگ بود. خمش کردم و کونشو با دستم باز کردم و یه انگشتم رو کردم تو کونش و سعی میکردم سوراخشو باز کنم با دستم تو همین حین تف زدم سر کیرم و تا یک چهارم کیرم رفت تو کونش دیدم داره به خودش میپیچه اما صداش در نمیومد همونجوری نگه داشتم و با دستم سینه هاشو میمالیدم. جفتمون تند تند نفس میکشیدیم کونش خیلی تنگ و داغ بود بعد از یک دقیقه شروع کردم آروم عقب و جلو کردن تا نصف کیرم میرفت تو کونش و در میومد روسریشو دادم عقب و پشت موهاشو گرفتم و کیرمو تو کونش عقب و جلو میکردم حدودا فکر کنم 3 یا 4 دقیقه طول کشید دیدم قطار داره سرعتش کم میشه. یعنی به جرعت میگم خایه چسبوندم سریع کیرمو کشیدم بیرون رنگ از صورت جفتمون پریده بود. میدونستم اگه قطار وایسه در دستشویی ها رو قفل میکنن از بیرون. تو همین حین کیرم سریع خوابید خودمونو داشتیم جمع میکردیم بریم بیرون دیدم دستگیره در داره بالا پایین میشه دیگه اوج استرس بود. صدا از هیچ کدوممون در نمیومد. آروم در رو باز کردم دیدم بله مامور واگن وایساده جلو در. هیچ راهی نداشتم در رو بستم و سلام کردم و سرمو انداختم زیر آروم میرفتم سمت واگن خودمون که دیدم ماموره میگه آقا پسر بیا رفتم گفت چرا در دستشویی قفل شد. دیگه وا دادم گفتم دوست دخترم توئه. ماموره تقریبا جوون بود. هانیه هم اومد بیرون ماموره قاطی کرد کارت شناسایی منو گرفت که بره بده رییس قطار من یکم همونجا باهاش حرف زدم و هانیه رفت سمت کوپه. ماموره تقریبا بیخیال شد اما گفت صبح بیا ببینم چی میشه. اون شب جفتمون تا صبح خوابمون نبرد آخر رفتم پیش ماموره و بعد از دو ساعت سخنرانی کارت شناساییمو داد و بخیر گذشت و ازین داستان فقط شق دردش برا ما موند. این اولین داستانی بود که مینوشتم بد بود دیگه همینی که هست. فحش هم دادید به تخمم هم نیس. برا دل خودم نوشتم. اگرم خوب بود بقیه داستانهای با استرس رو بنویسم بفهمید تا الان شانسی زنده بودم :D

نوشته: ؟


👍 1
👎 3
153461 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

447228
2014-12-14 05:22:56 +0330 +0330
NA

بچه جقی تکراری بود
همین جا خیلی وقت پیش خونده بودم

0 ❤️

447229
2014-12-14 08:18:05 +0330 +0330
NA

قطار شیراز تازه یه ساله راه افتاده بچه کونی…

1 ❤️

447231
2014-12-14 14:41:00 +0330 +0330
NA

کس نگو مومن حداقل قانون کپی رایت رعایت کن

0 ❤️

447232
2014-12-15 04:55:49 +0330 +0330
NA

Kossher bod joghiiiiiii

0 ❤️

557302
2016-09-20 22:31:00 +0430 +0430

قطار شیراز؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها