سکس در اتوبوس

1388/08/23

سال هفتاد و دو بود و روزهای اول محرم من که اصلا اعتقادی به این کارا ندارم منظورم سینه زنی و این حرفا س حوصله ام سر رفته بود به ناچار به دوست دخترم در مشهد زنگ زدم و گفتم که حالم گرفته س و میخوا م چند روز بیام پیشت و اون هم قبول کرد . خلاصه تا اومدیم خودمونو برای سفر آماده کنیم شد عاشورا . ساعت ده صبح رسیدم ترمینال شرق که بلیط اتوبوس بگیرم برا مشهد ولی گفتند که روز عاشورا هیچ سرویسی برای هیچ جا ندارند. خلاصه یه پارتی پیدا کردم که رئیس یکی از شرکتها بود و به ترمینال جنوب زنگ زد و گفتند که امروز تنها یک اتوبوس به مقصد مشهد ساعت 5 حرکت میکنه من هم ازش خواستم که یه جا برا من رزرو کنه که برم اونجا سوار شم که اونم این کارو کرد .
بعد از تشکر از او راه افتادم که برم ترمینال جنوب چشمتون روز بد نبینه تمام خیابونا بسته بود و من هم بعد از کلی بدبختی ساعت سه بعد از ظهر رسیدم ترمینال جنوب .
تو ترمینال مرغ پر نمی زد خلاصه خودمو یه جورائی سر گرم گردم تا اتوبوس شروع به سوار کردن مسافرها کرد و من هم بالبخند ی حاکی از پیروزی به سمت اتوبوس رفتم که سوار بشم .
رفتم بالا و دنبال صندلیم گشتم کلی آدم بیرون داشتند التماس راننده و کمکشو میکردن که یه جا بهشون بده ولی دریغ از نیمکت آخر اتوبوس
خلاصه صندلیمو پیدا کردم اومدم بشینم یه دفعه دیدم یه خانم چادری با دو تا بچه کوچولو یکی سه ساله یکی هم پنج ساله اونجا نشستن یعنی رو دو تا صندلی
من یه خورده این پا و اون پا کردم و به خانمه گفتم ببخشید خانم این صندلی مال منه صندلی بغلیشو نشون دادم . خانمه گفت ببخشید . بفرمائید بشینید. و بچه ها رو بغل کرد و صندلی بغلیشو برام خالی کرد . ناگفته نماند که صندلی بغل پنجره مال من بود.
من اول تعجب کردم که چطور اینطور شده که خانمه گفت ما چون اجبارا باید بریم مشهد چاره ای نبود و هیچ زن دیگری هم تو اتوبوس تنها نبود که جابجا کنه و اگر هم زنی بود حاصر نبود با دو تا بچه نق نقو یه جا بشینه
خلاصه با هزار بد بختی راه افتاد و افتادیم تو جاده خسته کننده تهران مشهد.
من حوصله ام سر رفته بود و میخواستم با خانمه سر صحبت رو وا کنم ولی روم نمیشد چون علاوه بر اینکه خیلی خوشگل و باکلاس بود خیلی هم با حجاب بود .
یه خورد ه با بچه ها ور رفتم و بازی کردم و بعد شروع کردم باخانمه راجع به سن وسل بچه ها و خودش صحبت کردم و علیرغم انتظارم از صحبت استقبال کرد و جوابهامو بخوبی میداد و اونهم با من صحبت میکرد و جریان مشهد رفتنمو پرسید و من هم حقیقت رو بهش گفتم و از او پرسیدم راجع به مشهد رفتن در این روز که شروع به گریه کرد و گفت که شوهرش مدتی است که گم شده و بعد از چند ماه خبرش رو از مشهد دادن که یه زن صیغه کرده و اونجا مشغول خوشگذرونیه و الان هم این خانمه آدرس به دست داشت میرفت پدر صاب بچه رو در بیاره .
در این میان فهمیدم که شوهر بیهمه چیزش پاسداره و سابقه خانم بازی هم داره .
صحبت ادامه داشت و دوستیمون و صمیمیتمون داشت بیشتر میشد تا اتوبوس برا شام توقف کرد و من هم فردین بازیم گل کرد و برا شام دعوتش کردم . راستش علاوه بر حس جوانمردیم میخواستم بقیه مسافرا حساسیت نشون ندن و فکر کنن ما با همیم .
اتوبوس دو باره براه افتاد و کم کم چراغها هم خاموش شد و یه نور قرمز ملایم کمی روشن کرده بود اتوبوس رو . بچه ها خوابشون میاومد و من از کمک راننده خواستم یه پتو به من بده که بچه ها رو کف راهرو بخوابونم که راحت باشن که اون هم همینکار رو کرد . من که تا اون موقع فقط سکس لاپائی با دوست دخترام داشتم وهنوز خلیفم وارد بغداد نشده بود دوست داشتم سر صحبت رو به حرفای سکسی برسونم تا ببینم چی میشه . و بعد از چند تا جوک سکسی طرف رو محک زدم که دیدم بدش نمیاد . اون هم اول لبخند میزد و بعد بلند بلند میخندید. البته هواسم بود که خیلی یواش اینکار رو بکنم که کسی نشنوه .
اون هم شروع کرد و یکی دو تا هم اون تعریف کرد برام تعریف کرد که واقعا جدید بود و خیلی هم خوشم اومد و تازه باهاش راحت تر هم شدم .
کم کم دستشو گرفتم و شروع کردم به درد دل باهاش و اون هم سرشو گذاشت رو شونم و گریه کرد و از نامردیهای شوهرش تعریف کرد .
دست من تو دستاش از شدت حرارت داشت میسوخت و من هم برگشتم نگاش کردم دیدم که گونه های زیبا و معصومش خیسه اشکه و نا خوداگاه برگشتم و بوسیدمش و اون هم بلافاصله جواب بوسمو داد و من رو برای بوسه بعدی دعوت کرد . من یه لحظه پشت سرو بغل رو چک کردم دیدم همه خوابن و لب رو لباش گذاشتم و شروع کردیم به مکیدن لبهای هم .
کیرم کم کم داشت شق می شد و شلوار جینم داشت کمر کیرمو میشکست .
یه لجظه دستشو رها کردم و کیرمو کمی جابجا کردم و اینبار دستم رو صورتش کشیدم و از بغل گوشش به گردنش و از روی مانتو و زیر چادر به پستونهای درشت و سفتش که داشت هر لجظه سفت تر میشد رسندم که یه دفعه یه آه سوزنده بغل گوشم کشید که منو برای پیشرفت بیشتر ترغیب کرد دکمه ها ی مانتو رو باز کردم و لمس کردم پستونهای قشنگشو از زیر مانتو و تی شرتشو که خیس عرق شده بود بالا زدم و سوتینشم کشیدم بالا و شروع کردم به مالوندنشون
جاتون خالی خیلی حال میکردیم هردومون کم کم از لمس پستون به شکم و دستم رو به بالای شلوارش رسوندم . بدون بازکردن دکمه شلوارش محال بود که بتونم دستمو برسونم به جائی که باید برسونم . کمی بهم کمک کرد و دکمه و زیپ شلوارشو وا کردم و شروع کردم به پائین تر رفتن که دستم رسید به کس خوشبوش که خیس خیس بود با احتیاط دستمو چند بار از روی شورت کشیدم روی کسش که هر لجظه بر التهاب اون و من افزوده میشد .
دستم رو اوردم بالا و از زیر شورت به کسش رسوندم که تازه داشت موهای تراشیدش در میاومد بالاش کمی زبر بود ولی پائین تر که رفتم نرم و لطیف و با استفاده از خیسیش شروع به مالوندن چوچولش کردم راستش دوست داشتم که بخورم ولی امکانش نبود و به این کار ادامه دادم تا به نزدیک اورگاسم رسوندمش و فکر کردم اگه اینجا کار تموم بشه شاید بعد از اورگاسمش دیگه بهم حال نده . در این وسط هم اون با کیرم از روی شلوار حال میکرد . دستمو کشیدم بیرون و بهش گفتم که اجازه میدید ی ؟ اونهم باخوشروئی یه لب نخودی از لبام گرفت و لبخند زد.
با احتیاط شلوارو شورتمو کشیدم پائین و چادرشو از پشتش در آورد و کشید رومون و در این فاصله هم او ن شلوار و شورتشو کمی کشید پائین و به طرف من کونشو چرخوند و من هم یه وری و از پشت کیرمو سردادم لاپاش که الان دیگه کاملا خیس شده بود .
کیرم داشت میترکید و یه کم که لاپاش عقب جلو کرد م با کمک خودش که سر کیرمو به سوراخش سرداد یه دفعه و تا اونجا که میشد فشار دادم تو که نا خوداگاه یه آه بلندی کشید که باعث شد چند دقیقه بی حرکت باقی بمونم و اطراف رو بپام .
شروع کردم به تلمبه و کیرم که برای اولین بار داشت طعم کس را می چشد داشت خوب حال میکرد و اون هم با عقب جلو کردن خودش و شل و سفت کردن کسش این خوشی را مضاعف می کرد.دیگه داشتم به اورگاسم میرسیدم و بهش گفتم که چیکار کنم اون گفت که اونهم داره میشه اگه ممکنه یه کم به دیگه ادامه بدم که اون هم برسه که من هم همینکارو کردم و چند لحظه بعد به ارگاسم رسید و بدنش شل شد . ازش اجازه گرفتم که من هم آبم بیاد و اون هم گفت بریز تو عزیزم . من تعجب کردم که چرا گفت که لوله هاشو بعد از بچه دومش بسته . من هم از خدا خواسته همشو توش خالی کردم و با شل وسفت کردن عضلات کیرم تا آخرین قطره رو تو کسش ریختم . بعد از مرتب کردن خودمون همو بوسیدیم و سرشو گذاشت رو شونم و ازم تشکر کرد و گفت که در زندگیش تا حالا به این خوبی به ارگاسم نرسیده بود و من هم بوسیدمش و گفتم که امشب و بوسیله اون مرد شدم . البته تعجب کرد ولی باور کرد. و تاصبح راحت بغل من خوابید تا خود مشهد.

 

یکی دو ساعت مونده به مشهد اتوبوس واسه نماز و صبحانه نگه داشت و ما نیز به اتفاق پیاده شدیم. این دفعه دیگه احساس نزدیکی بیشتری به هم میکردیم و برای جمع و جور کردن بچه ها من بهش کمک کردم و اتوبوس دوباره براه افتاد این دفعه راحت تر با من صحبت میکرد واز من خواست در مشهد هم کمکش کنم من هم قبول کردم راستش یه فکری به کلم زد یعنی میخواستم با یک تیر دونشون بزنم .

 

 

این فکر زیبا هم این بود: تصمیم گرفتم جریان این خانم را که نیاز به کمک داره به دوست دخترم بگم و اون به مامانش بگه و بگه که خواهر یکی از دوستاش برای کاری میاد مشهد با برادرش و بچه هاش و این چند تا امتیاز بزرگ برا من داشت اول اینکه پول هتل مالیده میشد و دومیش این بود که دیگه راحت تو خونه با دوست دخترم میتونستم حال و هول کنم و دیگه مجبور نبودیم تو رستوران یا پارک ریسک دستگیری رو به جون بخریم قرار بذاریم ( ناگفته نماند که اون سالها سالهائی بود که بد جور گیر بازار بود مخصوصا مشهد ) و یا دوست دخترم خایه مالی دوستاشو برا خونه خالی بکنه و دلیل سومش هم حس انساندوستی من بود که میخواستم به این زن بیچاره هزینه هتل و این جور مسائل تحمیل نشه هر چند که وضع مالیش هم خوب بود.. بگذریم.

 

 

اینو به خانمه گفتم و اون هم قبول کرد چرا که در مشهد هیچکس رو که بتونه بهش کمک کنه نداشت .

 

 

رسیدیم به مشهد من سریع به سمیرا که منتظر رسیدنم بود زنگ زدم و موضوع رو از سیر تا پیاز به غیر از مسائل سکسی رو بهش گفتم ( هرچند که اگه الان بعد از اینهمه سال سمیرا اینو میخونه منو ببخشه ) اونهم سریع از موضوع استقبال کرد و به فکرم آفرین گفت و گفت شما تاکسی بگیرید بیائید و من با مامان صحبت میکنم .

 

 

فقط یه موضوع وجود داشت و به بچه ها که به من میگفتند عمو آموزش دادیم که به من بگه دائی .

 

 

خلاصه رسیدیم خونه سمیرا و مادرش با آغوش باز از ما استقبال کرد و خلاصه واسه مهمون نوازی سنگ تمام گذاشت و ناهار مفصلی خوردیم و سمیرا به مادرش گفت که ما نیاز یه استراحت داریم چرا که شب قبلش تو اتوبوس بودیم مادرش هم یه اطاق برای ما آماده کرد و من هم وسائل خودم و خانمه رو بردم گذاشتم تو اتاق .

 

 

خلاصه استراحت کردیم تا عصری و عصری با سمیرا و بچه ها رفتیم پارک کوهسنگی و شب با پدر سمیرا هم سر شام آشنا شدم و شد وقت شام .

 

 

قبلش با سمیرا هماهنگ کرده بودم که نصف شب میرم اتاقش و قرار مدار مربوطه رو گذاشته بودیم .

 

خلاصه آخر شب من و زهرا و بچه ها رفتیم تو اتاق و زهرا بچه ها رو خوابوند و تشکها رو پهن کرد ولی من دیدم که تشک منو چسبوند به تشک خودش یعنی دیشب بهش خوش گذشته من هم دل رو به دریا زدم و خودم رو برای دومین سکس درست و حسابی زندیگیم بیخیال سمیرا آماده کردم چرا که لاپائی اصلا حال نمیده . خلاصه لامپ رو خاموش کردم و رفتم سرجام دراز کشیدم و دیدم زهرا هم لباساشو داره در میاره و آماده میشه منهم راست کرده آماده شدم که برنامه شروع بشه . خلاصه لخت که شد بغلش کردم و لبم روگداشتم رو لباش حالا نخورکی بخور زبون تو زبون و.. دستم رو بردم تو موهاش هنوز یه نم خنک داشت از حمامی که عصری گرفته بود . شروع کردم به لیسیدن سر و گردن و همینجور اومدم پائین تارسیدم به سینه های خوشگلش . سوتینشو وا کردم و شروع به خوردن سینه هاش کردم و بعد از کلی ممه خوردن حرکت زبونم رو به سمت پائین ادامه دادم تا رسیدم به شورتش و بلافاصله اونم در آوردم و هرچه به منطقه ممنوعه نزدیک میشدم ضربان قلبش و نفس نفس زدنش سریعتر می شد . ولی من اول شروع کردم به لیسیدن ناحیه بین دو تا پاش و بعد از چند دقیقه شروع به لیسیدن کسش کردم که موهاشو کاملا تراشیده بود و برای من آمادش کرده بود . بیشتر از پنج دقیقه نگذشته بود که دیدم ارضا شد و منو با دست پس زد و ازم خواهش کرد چند دقیقه راحتش بگذارم . راستش اولش بهم برخورد ولی بعد اومدم سرجام دراز کشیدم و دلخور به کیرم که عصبانی بود گفتم غصه نخور درست میشه . تو همین صحبتها با جناب کیر بودم که دیدم دستش رو آورد تو شرتم و شروع به مالیدن کیر خشمگینم کرد که کیرم بلافاصله نظر به اینکه خیلی خوش قلبه اونو بخشید و تسلیم نوازشهاش شد . زهرا هم سنگ تموم گذاشت با دست و زبونش تمام بدنم را جارو کرد و لیسید و یک ساک مشتی هم به جناب کیر و تخمهای مربوطه زد و ما رو برا سکس آماده کرد و منهم خوابوندمش و کیرم رو گذاشت روی کسش که حسابی خیس شده بود با بعد چند بار بالا پائین کردن کردم تو و شروع کردم به تلمبه زدن و هم زمان لب گرفتن راستش خیلی حال میکرد چرا که می دونست من با اون مرد شدم مثل مردی که پرده بکارت یک دختر رو داره برمیداره . چند بار وضعیتمون رو عوض کردیم و دست آخر در وضعیت سگی آبم با فشار اومد و منهم باخیال راحت تا آخرین قطرشو تو کسش خالی کردم و بیحال برگردوندمش و افتادم روش و کماکان کیرم که داشت کوچیک میشد هنوز تو کس خیسش بود لبم و گذاشتم رو لباشو با مهروبونی یه لب مشتی ازم گرفت و تشکر کرد که دوبار ارضاش کردم راستش من بار دومشو نفهمیدم . لبم رو رو لباش قفل کردم و ....


بعد از اینکه کمی حالم جا اومد پاشدم به قصد دستشوئی از اتاق رفتم بیرون . رفتم دستشوئی خودمو راست و ریست کردم و رفتم سروقت سمیرا . تو اتاقش منتظرم بود رفتم تو و در رو قفل کردم و نشستم رو تخت کنارش . اون زمان یه کمی دوستش داشتم لبم رو گذاشتم رو لباش و فقط قصد داشتم که عشق بازی کنم چون دیگه رمقی برای سکس برام نمونده بود .

 

بغلش کردم و لبم رو رو لباش قفل کردم و به خودم فشارش دادم اونهم همین کار رو کرد و به من گفت که علی خیلی دوستت دارم تو اینهمه راه رو اومدی فقط برای اینکه منو ببینی معلومه که خیلی دوستم داری و میدونم سیزده چهارده ساعت نشستن تو اتوبوس چقدر سخته ولی تو این سختی رو به جون خریدی ( تو دلم گفتم که آره چقدر هم سخت گذشت و با چه مصیبتی کسه رو کردیم برا اولین بار ولی سختی شو می شه به جون خرید ارزششو داشت )
چسبیدنمون زیاد طول کشید راستش تو همچین موقعیتی معمولا جناب کیر شق و ترق و آماده باش وامیستاد ولی بخاطر شیطونیی که کرده بود حال بلند شدن نداشت ولی سمیرا اینقدر منو به خودش فشار داد و لب گرفت و لب داد که آخرش سینه های سفتش که به بدنم فشرده میشد کیرم رو سر عقل آورد که الان وقت خوابیدن و استراحت کردن نیست . با هزار بد بختی بلند شد و از زیر شلوار گرم قلنبه واستاد و ادامه فشارهای سمیرا باعث شد که سمیرا هم از این موضوع باخبر بشه و یواش یواش دستش رو به سمتش ببره . راستش قبلا که با سمیرا برنامه داشتیم من اول پیشقدم میشدم و بعد کلی خایه مالی ( پاچه خواری ) -چون معمولا خانمها بیخایه ترین افرادین که من دیدم – راضیش میکردم که دستشو به کیرم برسونه و نوازشش کنه یا حتی اجازه بده سینه هاشو بمالم ولی در هر صورت اون زمان مثل الان راحت نبودن دختر پسرا معمولا یکی دو ساعت طول میکشید که به این برنامه ها رسید. بگذریم ..
من هم که وقت رو مناسب دیدم بدون سوال و جواب شروع کردم به مالوندن سینه های سمیرا و حسابی سر و صداشو در آوردم سمیرا از اون تیپ دخترائی بود که اولش سرد شروع میکرد ولی وقتی که می افتاد رو غلطک دیگه ول کن ماجرا نبود و خیلی حشری میشد . وقت رو مناسب دیدم برای در آوردن تی شرتش که بلافاصله در کسری از ثانیه ! این کارو کردم و انداختمش رو تخت و شروع به خوردن سینه های خوشگلش کردم و اونهم دل رو داد به دریا و رفت تو حال و هول خودش منم که استاد لیسیدن بودم شروع به لیسیدن کردم و رسیدم به شکمش و بالای کسش یه کم اونجا معطل کردم تا بیشتر حشری بشه که همین طورهم شد برای در آوردن شلوار و شورتش که همیشه کلی مشکل داشتم خودش هم کمکم کرد و بعد از اون من تمام بدنش رو لیس زدم بغیر از کسش برای اینکه بیشتر تحریک بشه از فرق سرش تا نوک انگشت پاشو لیسیدم و این باعث میشد که بیشتر تشنه و بیقرار بشه و هی سرو صداشو بیشتر کنه بعد از اینکه نزدیک بیست دقیقه جلو و پشت بدنشو لیسیدم دیدم منو کنار زد و پیرهنمو درآورد و بلافاصله شلوار و شورتم رو هم خودم کشیدم پائین و دستش رو گذاشت رو کیرم که سرکش و سینه ستبر در مقابلش قد علم کرده بود و کمی مالوندش و منو آماده کرد و من از دستش کشیدم بیرون و سرم رو بردم لای پاش و شروع به لیسیدن و مکیدن کسش کردم خیلی حال میداد چنان داد و هواری راه انداخته بود که صداش ممکن بود پدر و مادرشو بیدار کنه و منهم مجبور شدم دستم رو بذارم تو دهنش که با گاز زدن دستم صداشو کم کنه که کمی بهتر شد . نزدیک پنج دقیقه به همین منوال ادامه دادم تا اینکه با چند بار شل و سفت شدن بدنش ارضا شد و منو کشید رو خودش و لبشو چسبوند رو لبم و محکم بغلم کرد در این موقغ جناب کیر در بهترین موقعیتی که میتونست باشه داشت جولون میداد یعنی بین دو پای سمیرا و دم کس خیسش که تازگی ارضا هم شده بود . یه کم حالش جا اومد و ازم تشکر کرد و گفت که خیلی دوستم داره و منهم شروع به مالوندن کیرم رو کس خیسش کردم . در این میان به من گفت که اگه مطمئن باشه باهاش ازدواج میکنم حاضره که اجازه بده که تو کسش بکنم و پردشو بردارم چون من همیشه بهش میگفتم که دوست دارم تو اولین دختری باشی که من تو کسش میکنم ولی من که دیگه طعم کس رو چشیده بودم زیاد رغبتی به کردن توی کسش و گرفتن و بدبختیهای زندگی و متاهل شدن رو نداشتم . گفتم که عزیز من ! از ازدواج صحبت نکن که الان نه موقعیتشو دارم نه پولشو ! نه شیر شتر میخوام نه دیدار عرب .
ولی اون گفت که دوست دارم که منم همونجوری موقع ارضا شدن زیاد حال کردم همون حال رو هم به تو بدم و این میسرنمیشه مگر اینکه بکنی توش ولی من گفتم که نه اگه اجازه بدی از کون کردن رو امتحان بکنیم و اونهم گفت که اگه درد نداشته باشه اشکالی نداره . منم دست به کار شدم برش گردوندم رو تخت و یه بالش گذاشتم زیر شکمش و پاهاشو باز کردم و از آب کسش که هنوز لزج بود دور سوراخ کونش رو خوب ماساژ دادم و سر کیرم روهم تف زدم و یواش یواش گذاشتم لای کپلش و بهش گفتم که برای اینکه درد نکشه لای کپلشو واکنه با دو تا دستاش و خودشو سفت نگیره و منم خیلی آروم سرکیرم رو وارد سوراخ کونش کردم بیشتر از دو سه سانت توش نرفته بود که دیدم داره درد میکشه و ناراحته منم که دوست نداشتم بعد از اون حال بهش ضد حال بزنم بیشتر تو نکردم و همون اندازه که سرکیرم گرمای روحبخش کسش رو حس کرد شروع به عقب جلو کردن همون دو سه سانت کردم و بعد از چند تا تلنبه آبم اومد و ریختم لای کونش و با دستمال پاک کردم و بغلش کردم و چند دقیقه لب گرفتیم و باز هم از هم تشکر کردیم و گفتیم که همو دوست داریم و اونم باز قضیه ازدواج رو مطرح کرد که یهو فکری به سرم زد...

 


 

رفتم اتاق پیش زهرا و بچه ها خوابیدم و شروع کردم به فکر که چه جوری نقشه مو کامل کنم .

 

 

صبح با صدای سمیرا بیدارشدم دیدم زهرا و بچه ها دست و صورت شسته رفتن سرمیز صبحانه و منتظرمن هستن من هم بیدار شدم و یه آبی به سرو صورت زدم و رفتم سر میز به بقیه ملحق شدم .

 

 

بعد از صبحانه بچه ها رو سپردیم به سمیرا و با زهرا به سمت آدرسی که از شوهرش بهش داده بودند حرکت کردیم و بعد از کلی گشتن و اینور اونور کردن سرانجام آدرس مورد نظر رو پیدا کردیم و من سرکوچه واستادم و منتظر شدم تا زهرا بره تحقیقاتش رو کامل کنه .

 

 

یه ده دقیقه ای با تخمام یه قل دو قل بازی کردم تا زهرا برگشت و دیدم که صورتش خیسه اشکه .پرسیدم چی شده زد زیر گریه و گفت بیا بریم تا برات بگم . نشستیم تو تاکسی و نشونی خونه سمیرا رو دادم و حرکت کردیم .تو راه برام تعریف کرد که زن صاحبخانه (همون آدرس ) بهش گفته که آره اون مردی که مشخصاتش رو میدی یه مدت اینجا با یک زن زندگی کردن و الان از اونجا رفتن و آدرس جدیدی هم از اونها نداره .و دیگه نمیشد دنبال اونها گشت چون هیچ سرنخی وجود نداشت . یه خورده دلداریش دادم و سرش رو گذاشتم رو شونم و پیشونیشو بوسیدم راستش از دست شوهرش خیلی کفری شده بودم .

 

 

رسیدم خونه بعد از ناهارمن کلی با زهرا صحبت کردم و به اون گفتم که هم جوونی هم خوشگلی هم پولدار بچه هات هم که پیشتن دیگه چه نیازی به همچین مرد عوضی داری و هرگونه نیاز جنسی تو هم من خودم تا آخر عمر براوده میکنم (حال کنید از خود گذشتگی رو) و با این صحبتها و قول اینکه تا جائی که بتونم تو زندگی کمکش کنم کمی آروم گرفت . عصری با سمیرا و بچه ها رفتیم بیرون و من به سمیرا گفتم که یه اشتباه کردیم که خیلی بد شده گفت چی ؟ گفتم که قضیه ازدواج منتفیه بخاطر اینکه ماگفتیم که زهرا خواهر منه و من اگه بخوام با تو ازدواج کنم باید خانوادم بیان خواستگاری و این محاله گند قضیه در میاد و جواب بابا مامانت رو چی بدیم .

 

 

سمیرا از این حرف خیلی ناراحت شد و کلی گریه کرد و من دلداریش دادم (بازهم بخاطرهمون حس انساندوستانه ) و قرار شد تا آخر عمر با هم دوست بمونیم . در این حین زهرا که خودشو به من نزدیکتر حس کرده بود از گریه سمیرا تعجب کرد و به جمع ما ملحق شد و دلیل گریه رو پرسید و من هم بهش گفتم که چه اشتباهی کردیم . زهرا گفت که شب بیشتر راجع به این قضیه صحبت میکنیم .

 

 

شب بعد از شام به اتاقها مون رفتیم و بعد از اینکه بچه ها خوابیدن من و زهرا رفتیم به اطاق سمیرا برای صحبت و اونجا به زهرا همه چیزو گفتیم و گفتم که سمیرا دوست داشته که من شوهرش بشم و الان کاملا این آرزوش منتفیه و من هم دوست داشتم که پرده سمیرا رو بردارم که این هم بنا به قضیه اول منتفی شده . زهرا گفت که مشکلی نیست قضیه ازدواج منتفیه ولی قضیه بکارت منتفی نیست و اون دوستی داره که جراح زنان و میتونه هروقت که سمیرا بخواد ازدواج کنه این مشکل رو براحتی برطرف کنه یعنی ترمیم کنه . اولش برای سمیرا قابل قبول نبود ولی یه خورده که بیشتر صحبت کرد و از شیرینکاریهای دوست دکترش بیشتر گفت سمیرا خوشش اومد . راستش سه نفری تحریک شده بودیم مخصوصا اینکه سمیرا و زهرا هم لباسهای خواب شهوت انگیز پوشیده بودن . من به سمیرا گفتم که اجازه هست دیگه بعد از این همه مدت امشب کست رو افتتاح کنم ؟ اون هم اول باخجالت و بعد از کلی فیس و افاده زهرا رو بهونه کرد و گفت جلو زهرا خانم که نمیشه و من با یک چشمک به زهرا حالیش کردم که زود موضوع رو راست و ریس کنه و اون هم باهنرمندی گفت که بودن من بعنوان یک بزرگتر در این لحظه حساس الزامی است چرا که اگه خونریزی بشه نمیشه که چیزی به بابا مامان گفت و اون میتونه این قضیه رو حل و فصل کنه . رفتم رو تخت کنار سمیرا نشستم و با شیطنت به زهرا گفتم که زهرا خانم شرمنده که جلو شما این کار و میکنم و زهرا هم با خوشروئی گفت که اشکالی نداره عزیزم به کارتون برسید و من هم از تماشاش لذت میبرم .

 

 

دست بکار شدیم سمیرا منو و من سمیرا رو لخت کردم و شروع کردم از انگشت پاش تا فرق سرش لیسیدن و بوسیدن و هراز گاهی نگاهی هم به زهرا که با چشمان شهوت انگیزش و بدن تحریک شدش داشت به ما نگاه میکرد راستش خیلی اضطراب داشت که اولین بار تو زندگیم میخوام پرده بکارت دختری رو بردارم هر چند که بعد ها این قضیه چندین بار تو زندگیم اتفاق افاد . ولی برای اولین بار یک چیز دیگه ای بود . خوب داشتم کس سمیرا رو لیس میزدم که زهرا طاقت نیاورد و اومد جلو و گفت مثل اینکه نیاز به کمک دارید و شروع کرد با سینه های سمیرا ور رفتن . راستش سینه های سمیرا اینقدر قشنگ بود که حتی زن ها رو هم به خودش جلب میکرد چه برسه به مردها . صدای سمیرا رفته رفته داشت بلند تر میشد و زهرا هم داشت لباساشو درمیاورد دیگه همه چیز بوی سکس گرفته بود و زهرا با گذاشتن لباش رو لبهای سمیرا کمی از سرو صدای سمیرا رو کم کرد و من هم همچنان سمیرا رو به مرزارضا نزدیک میکردم تا اینکه زهرا رو به من کرد و گفت که الان موقشه و من هم جناب کیرکه داشت از شدت فشار میترکید به کس سمیرا نزدیک کردم و کسش که به شدت خیس شده بود از دور کیر من رو طلب می کرد و من هم با احتیاط فراوان و بادقت سر کیرم رو به کس سمیرا نزدیک کردم ولی زهرا کیرمنو با دست گرفت و به من گوشزد کرد که با احتیاط اینکار رو بکنم که یه وقت خونریزی نکه همون خاطره ای که اون از شب اول عروسیش داشت و من هم قول دادم .

 

 

زهرا رفت کنار و من هم کاملا خوابیدم رو سمیرا و کاملا پاهاشو از هم باز کردم سمیرا که داشت از شهوت دیوانه میشد همش میگفت بکن الان کیرتو میخوام همشو بکن پارم کن و من هم یواش یواش کیرم رو سر دادم تو سوراخ تنگ و داغ و خیس کسش و آرام فرو کردم و به جائی رسیدم که دیگه تو نمی رفت و به زهرا نگاه کردم و گفتم که جلوتر نمیره زهرا هم با لبخند شیرینی به من گفت که یه کم فشارو زیاد ترکن ولی کم ومن هم کمی فشار رو بیشتر کردم و به دفعه انگار اون مانع برطرف شده باشه باصدای داد سمیرا مسیر کیرم آزاد شد و کیرم تا ته تو کس سمیرا جا گرفت و دقیقا در همین لجظه سمیرا با چند تا تکون ارضا شد و.....

 

 


👍 3
👎 2
178524 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

262833
2010-09-12 05:18:35 +0430 +0430
NA

kheyli jaleb va nahal neveshte bodid
to tamame dastanhaee ke khondam jozee binaghtarinha boode
omidvaram edame bedi
ma montazere dastanhaye baditoon hastim

9 ❤️

262835
2010-10-04 08:16:48 +0330 +0330
NA

Khoob bud

10 ❤️

262836
2010-10-26 21:04:43 +0330 +0330
NA

كير تو كون ادم خالي بند اخه كي تا حالا تو اتوبوس كس كرده كه خاركسه دوميش باشي مادر جنده

10 ❤️

262837
2011-04-23 18:04:57 +0430 +0430
NA

با حال بود
ولى تو اتوبوس سكس كردن دروغه
ولى كلا خوب بود بى ناموس

0 ❤️

262838
2012-02-09 20:50:28 +0330 +0330

باباش و مامانش به همین راحتی قبولت کردن؟!!؟چه بابای کس کشی!

0 ❤️

262839
2012-04-28 22:06:55 +0430 +0430
NA

ای کس مامان آدم دروغ گو:Dآخه کله کیری چطور اون زنه با روی خوش بهت گفته برو پرده اون جنده رو بزن؟والا زیدا ما کونمون میزارن.داستانت بد نبود اما خیلی کونده خالی بندی:D

0 ❤️

262840
2012-09-10 12:38:27 +0430 +0430
NA

قصه از تو اتوبوس شروع شد تا بهار 91 طول کشید تو تمام سکسای زندگیتو با اونایی که آرزو داشتی رو تو یه داستان خلاصه کردی

0 ❤️

262842
2013-01-29 07:19:35 +0330 +0330
NA

مطمئنم که داستان ساخته ذهن بوده و واقعیت نداشته.اما باید عرض کنم که بسیار زیبا و روان نوشته بودید تا حدی که در چند صحنه کیرم شق شد.
قدرت تخیل بالایی دارید.
اما در جواب mohammad321 باید بگم که دوست دختر داشتن ربطی به شهر و محل زندگی نداره.
من خودم جد در جد تهران بودیم اما یکی از دوست دخترهام بچه کردستان هست و اونجا هم زندگی میکنه. خیلی هم همدیگرو دوست داریم . دوستیمون هم از نوع سکس هست که تا الان بسیار زیاد وب سکس داشتیم اما هنوز قسمت نشده حضوری بشه.

0 ❤️

262843
2014-07-30 07:35:14 +0430 +0430
NA

اگه داستانه هیچی بهت نمیگم اگه دروغه کس مادرت مثلن میخای بگی خیلی خایه داری کس کش یعنی تو داشتی میکردی هیشکی صدای شمارو نمیشنید تو اون خونه مادر به خطا

0 ❤️

572348
2017-01-05 19:06:30 +0330 +0330

ین دیگه اخر دروغ گویی و لاف زدن بود یعنی هرچی فشار اوردم حتی یه خطش به واقعیت نمیخورد

0 ❤️

956560
2023-11-05 23:05:20 +0330 +0330

.

2 ❤️

956562
2023-11-05 23:07:04 +0330 +0330

و

2 ❤️