سکس در خونه نیمه کاره

1390/06/18

سلام به دوستان عزیز سایت شهوانی این ماجرا مربوط به 3 ماه پیش هست من اسمم علی هست 18 سال سن دارم از شیراز این داستان مربوط به ماجرای سکس من با دوست دخترم هست اسمش ژیلا هست و الان هم 15 سالش هست
دختر خوب و پایه ای هم هست حدود یه ماه بعد از دوستیمون خیلی با هم جور شده بودیم بهم گفت بیا پیشم منم با یکی از دوستام رفتم.
خونمون خیلی ازشون دور نبود ما خونمون حوالی عادل آباد هست موقعی که رسیدیم با چادر سفید گلدار بود بعدش با هم رفتیم یه دوری زدیم تو کوچه هوا تاریک بود ساعت حول حوش 9 بود بعدش رفتیم داخل یه ساختمون نیمه کاره باهزار ترس و لرز رفتیم داخل خدا رو شکر کسی نبود ولی مجبور شدیم نفری یه آجر بزاریم زیرمونو همونجا توی خاکها بشینیم شروع کردیم به تعریف کردن منم دستمو انداخته بودم دور گردنش خیلی حشری شده بودم دوستم سعید هم که همرام اومده بود داشت از شق درد میمرد
بعد از چند دقیقه یواش یواش دستمو بردم پایین طرف سینه هاش که ژیلا گفت نه جلوی دوستت زشته منم فهمیدم با حظور سعید نمیتونم کاری کنم من وسط نشسته بودم بعد به سعید گفتم یه لحظه برو بیرون حواست باشه کسی اومد خبر بده سعید هم که اولش نمیرفت پاشد رفت بیرون بعدش رفتم سراغ ژیلا اول یه کم نق زد ولی راضی بود شاید هم میترسد بهم گفت اگه قول بدی که بار اول و آخر باشه قبوله منم از خدا خواسته قبول کردم البته جایی که ما بودیم نمیشد هر مدلی که بخوای بکنی منم بلندش کردم هر دوتامون ایستاده بودیم که شروع کردم به خوردن لباش بعدش با دستم سینه هاشو با دست میمالیدم بهم گفت
سینه هامو بخور منم به همین بهونه پیرهنشو دادم بالا و شروع کردم خوردن بعدش شلوارشو تا زانوش کشیدم پایین شروع کردم به کردن ولی هر کاری کردم نتونستم از عقب بکنم داخل از جلو هم که باز نبود نمیشد منم مجبور شدم لای پای بکنم شاید تنها نقطه ضعف ژیلا لاغر بودنش بود ولی از لحاظ قیافه خوب بود همینجور که داشتم میکردم سعید اومد داخل و ما رو تو اون حالت دید چشماش 2 تا شد بهش گفتم برو 5دقیقه دیگه میام رفتش منم باز شروع کردم به کردن آبم رو هم اونجا رو دیوار ریختم توی راه برگشت که داشتیم ژیلا رو تا خونشون همراهی میکردیم به سعید گفت خیلی کم حرف هستی سعید هم به حالت کنایه گفت خوش گذشت؟ بعد از اون ماجرا سعید و ژیلا با هم خیلی پایه شده بودن تا جایی که ژیلا به سعید میگفت داداشی ولی تا حالا با هم سکس نداشتن یه بار هم ژیلا یکی از دوستاشو به سعید معرفی کرد که بعد از یه هفته 4 تایی یه سکس اساسی داشتیم داخل همون خونه نیمه کاره جالب ابنجاست که بعد از هر بار سکس ژیلا بهم میگه این دیگه دفعه اخره ولی همچنان میکنمش
ممنون از دوستان که داستان رو خوندین بار اولم بود امیدوارم با نقد هاتون به من کمک کنبد

نوشته:‌ علی


👍 0
👎 0
47225 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

297871
2011-09-09 23:54:22 +0430 +0430
NA

خیلی بد بود.

0 ❤️

297872
2011-09-10 00:26:18 +0430 +0430
NA

دوست عزیز داستانت اصلا جذاب نبود خیلی بی سر و ته بود به این اصلا نمیگن داستان سکسی لطفا دیگه ننویس تا همینجا کافیه ولی اگه خواستی بگو چندتا داستان بهت پیشنهاد بدم بفهمی داستان سکسی یعنی چی نه این داستانایی که جدیدا میاد رو سایت

0 ❤️

297873
2011-09-10 01:54:34 +0430 +0430
NA

این دیگه چی بود.اگه اینو سر زنگ انشا بخونی بهتره جقی

0 ❤️

297874
2011-09-10 04:02:36 +0430 +0430
NA

چرا چرت و پرت مینویسی . مجبوری

0 ❤️

297875
2011-09-10 04:06:57 +0430 +0430
NA

بلهههههه این داستانت هیچی نبود فقط انگار وایسادی واسمون تعریف کردی و دویدی رفتی

0 ❤️

297876
2011-09-10 09:30:32 +0430 +0430
NA

داستان بلد نیستی گاه می خوری می گی اصلا گاه خوردی که گاه خوردی

0 ❤️

297877
2011-09-10 09:35:05 +0430 +0430
NA

کیرتون چقدر بود؟ حتما"دختره تا الان جنده شده دیگه//

0 ❤️

297878
2011-09-10 10:13:55 +0430 +0430

معمولا کسی که نعجب میکنه چشماش 4تا میشه دوستت چشماش 2تا شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چندتا چشم داشت اصلا؟

0 ❤️

297879
2011-09-10 12:51:00 +0430 +0430

ننویس آقا جون دیگه لطفاً ننویس!

0 ❤️

297880
2011-09-10 13:16:40 +0430 +0430
NA

جوون! برای شروع بد نبود. اگرچه کوتاه بود و شبیه به یه خاطرۀ سرپایی که برای هم‌مدرسه‌ای‌هات تعریف می‌کنی، اما باز هم از مزخرفات خیلی از آدم‌های سن و سال‌دار که عقده‌هایشون رو به عنوان واقعیت می‌نویسند، بهتر بود.
خیلی باید کار کنی و داستان‌های خوب رو بخونی تا یواش یواش نویسنده بشی.

0 ❤️

297881
2011-09-10 16:09:42 +0430 +0430
NA

=)) :)) =)) 8} =)) =D> دمت گرم كلي منو خندوندي

0 ❤️

297882
2011-09-10 17:01:02 +0430 +0430
NA

بنظر من خیلی بیمزه بود هر چند که احتمالاً راستشو نوشتی ضمناً حضور نه حظور سوادت هم نم کشیده شاید هم خودت کارگر همون ساختمون نیمه کاره باشی ضمناً از اینکه به دوستت گفت داداشی خندم گرفت لابد تو رو شوهر صدا میکرد لطفاً دیگه ننویس برو آجر بده دست اوستا

0 ❤️

297883
2011-09-10 18:35:06 +0430 +0430
NA

اولا که 2 تا نه 4 تا دومن پسر18 ساله با دختر15 ساله دوست شده؟سومن داستانت خیلی کیری بود ~X(

0 ❤️

297884
2011-09-11 02:35:02 +0430 +0430

خوب بود به نظرم واقعی بود

0 ❤️

297885
2011-09-11 13:47:00 +0430 +0430
NA

خواب قشنگی دیدی
اق پسر 18 ساله یه شب زود بخواب تا تو خوابت بتونی 4 بار بکونیش (لاپایی) اینم یه جور کردنه

0 ❤️

297886
2011-09-11 18:20:27 +0430 +0430
NA

كوچولو تو كه خودت خوشمزه تري…برو كونتو بده خوش باش…نميدمنم قوانين سايت چي شده مگه زير 18 ممنوع نبود اين كوني نوشته :W :? :T ~X( B)

0 ❤️

297888
2011-11-09 03:25:42 +0330 +0330
NA

فكر كنم بخواي با دختري حرف بزني بريني به خودت

0 ❤️