سکس در دفتر کارم

1390/07/13

هیچوقت فکر نمی کردم تو زندگیم شریک جنسی من بیشتر از یک نفر بشه که اونم باید شوهرم باشه می دونید ده سال قبل ازدواج کردم و همیشه تو سکس با شوهرم مشکل داشتیم…خیلی کم سکس داشتیم و اگر هم داشتیم هیچوقت من رو آماده نمی کرد و همیشه سریع می رفت سر اصل مطلب و این بود که از این قضیه زده شدم… کم کم روابط ما اینقدر سرد شد من همیشه تنها بودم و هیچوقت کنارم نبود. پای نت که می نشستم کم کم تحت تاثیر محبت آدمهای مجازی قرار گرفتم و با کسی آشنا شدم که دو سالی هم از من کوچکتر بود ولی پسر خیلی سرشناس و خوش تیپی بود… واقعا نمی خواستم قرار حضوری باهاش بگذارم اما نمی دونم چی شد که با اصرار اون راضی شدم یکبار ببینمش … به واسطه دوستان می شناختمش اما یه روز که محل کارم بودم( دفتر طراحی و تبلیغات داشتم اون زمان) و پرسنل رفته بودن دعوتش کردم که بیاد و همدیگه رو ببینیم و اون هم به چشم بر هم زدنی اومد…

خوش تیپ بود و جذاب … هنوز پنج دقیقه نشده بود و من یه چای ریخته بودم که باهم بخوریم گفت بیا بشین روی پام… رفتم کنارش نمی تونستم انگار بهش نه بگم… بدون هیچ حرفی منو کشید سمت خودش و لبهام رو محکم گرفت… قلبم اینقدر تند می زد که باور نمی کردم!‌ واقعا فکر می کردم فقط می بینمش و فکر اینجاش رو نکرده بودم!! یه کمی مقاومت کردم انگار مردد بودم خودمم نمی دونم عذاب وجدان بود یا نه چون هم دلم می خواست اینکار رو بکنم و هم می ترسیدم… تو همین افکار بودم که بغلم کرد و دستش رو برد زیر تاپ ام … قلبم تند تند می زد و صدای نفسهای خودم رو از اون بلند تر می شنیدم هی می گفتم نه … نه… خواهش می کنم… و اونم بدون اعتنا فقط می گفت آخ چقدر خوشگلی تو! دستش رو برد و به ثانیه ای تاپ و سوتین ام رو با هم از بالای سرم بیرون کشید هنوز نفس نفس می زدم و لبهاش رو گذاشت روی سینه هام و وحشیانه شروع به خوردن کرد… هم لذت می بردم و هم ترس داشتم!‌ اینقدر حشری بود که به ثانیه ای بعد لخت روی مبل بودم! سریع لباسهای خودش رو هم در‌آورد… هیکل سکسی و قشنگی داشت و من هیچوقت فکر نمی کردم هیکل یک مرد می تونه اینقدر اغوا کننده باشه… مست شده بودم از هیجان و دلم می خواست که زودتر منو بکنه… اونم اینو فهمیده بود و انگار داشت کش می داد که منو بیشتر داغون کنه… محکم همدیگه رو بغل کردیم و همش لب می گرفتیم داغی تن اش رو حس می کردم و نفسهاش رو که دیونه ام می کرد… گردن و گوشهام رو می لیسید و می رفت پایین تر… تمام تنم رو می بوسید و من داشتم دیوانه می شدم… تا رسید به کس ام و وحشیانه توی دهنش فرو برد و می مکید … داشتم روانی می شدم و از ترس صدا نمی تونستم زیاد جیغ بزنم… زبونش رو تا ته فرو برده بود و بعش آروم اومد بالا و کیرش رو گذاشت روی لبهام منم بی هیچ حرفی تا ته کردمش تو دهنم و براش می خوردم… چشماش رو می بست انگار خیلی خوشش می اومد حتی توان نداشتم که از جام بلند بشم همونطور خوابیده کیرش رو می کرد تو دهنم و در می آورد… یهو کیرش رو در آورد و رفت پایین بدون هیچ مقدمه ای تا ته فرو کرد تو کس ام… هر دو تا یه آهی کشیدیم و اون شروع کرد به کردن من… وای چقدر لذت بخش بود… مزه یک سکس واقعی رو داشتم تجربه می کردم… می گفتم تا ته می خوام… تا ته…همینطور که لبهام رو می بوسید یهو کشید بیرون و آبش رو ریخت روی سینه هام… اینقدر فشار داشت که به مبل و دیوار هم پاشیده شد!‌ … طول کشید تا نفس ام سر جاش بیاد و از اون وضعیت خارج بشیم اما این سکس اولین سکس لذت بخش من بود با تمام عذاب وجدانی که داشتم بعدش اما با خودم کنار اومدم… دیگه ندیدمش تا چند ماه بعد که طلاق گرفتم

نوشته:‌ آفتاب


👍 4
👎 0
72580 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

301522
2011-10-05 20:40:48 +0330 +0330
NA

خوب بود. سکس تو ازدواج خیلی مهم. تجربه یک شکست اینو بهم ثابت کرده. کاشکی یک درصد وقت و مطالبی که راجب بهشت و جهنم به ما یاد میدادن صرف اموزش راجب سکس میشد.
داستانت حرف نداشت فقط کوتاه بود و جزییات کم.
خوشحالم که طلاق رو به زندگی بدون روح ترجیه دادی.
بازم بنویس و موفق باشی.

0 ❤️

301523
2011-10-05 20:44:47 +0330 +0330
NA

100

0 ❤️

301525
2011-10-06 04:40:27 +0330 +0330
NA

اداستانت خیلی خیلی عادی و بدون توضیحات بود اصلا خوشم نیومد ، ولی حالا چرا طلاق گرفتی؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

301526
2011-10-06 08:44:27 +0330 +0330
NA

نقد آقاي خاص درمورد اين داستان:
1.احتمال 90% پسري
2.احتمال 10% دختري>>>((در اين صورت نويسنده اين داستان يه ذهن بيمار داره كه سردمزاج بودن شوهرش رو بهونه كرده تا به اينو اون كس و كون بده))
3.واسه اون پسره حكم سوراخ رو داشتي
بهش دادي و طرف پيچيد به بازي
4.پسره چون زن شوهر دارو كرده بگا ميره
5.خيلي مختصر و بي حس بود
6. 90% تخيلي بود
7.كيرم تو كس ننه هركي بياد كس ليسي كنه
8.كير مشايي تو كس ننه هركي بياد بگه خيانت بود نميخونه
9.كير محمدرضا گلزار تو كس و كون هرچي جلق بزنه
تمام

0 ❤️

301527
2011-10-06 11:48:44 +0330 +0330

چرا بعد از خوندن اینهمه داستان هیشکی هنوز یاد نگرفته فضا سازی کنه توی داستاناش هیچ کدوم شخصیت پردازی نمیکنن فقط میان مینویسن خوردیم کردیم ابمون ریخت فقط جای ریختن ابا فرق میکنه حالم بهم خورد
اقای خاص بیصبرانه منتظر خوندن داستان ازمایشگاهت هستم

0 ❤️

301528
2011-10-06 13:25:51 +0330 +0330
NA

دیوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس کوس کشششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششش

0 ❤️

301529
2011-10-06 13:39:24 +0330 +0330
NA

میگن یه روزی یه خالی بند واسه یه جمع خالی میبسته!!که داستان شکار رفتن وبا یه سنگ و یه تیر کمون یه شیر رو میکشهو ادامه از زبان خود خالیبندش:بعععععله تیرکمون رو با یه سنگریزه مسلح کردیمو زدیم وسط قلبش!!!رفتم سر جنازه شیر و لنگش کردم که برشدارم{تو این لحضه صدای اف اف میاد …خالیبنده تا میره ببینه کیه و برگرده داستان رو یادش میره}سوال میکنه :گجای داستان بودیم؟بهش میگن {تا لنگش کردی}ادامه :بعععله لنگش کردمو رانهای سفیدش رو انداختم رو شانه هام وگذاشتم تو کسش!!!اما این آقا مهندس هم میگه اومد روم نشست .ومهندس شروع کرده به تلنبه زدن!!!تازه خانم منشی اینهمه سینه هاش رو مالیده اما موقعیکه منشیه لخت شده آقا تازه یادش اومده سیخ کنه!!!اینم حتمن یه مدلشه!!!

0 ❤️

301530
2011-10-06 21:29:52 +0330 +0330
NA

گرفتی ما رو با داستانت دیگه!

0 ❤️

664975
2017-12-10 08:22:30 +0330 +0330

خوب همون اول طلاق میگرفتی

0 ❤️