سکس در عهد قجر

1390/11/28

بچه ها از این به بعد میخوام داستان های تخیلی تو بابا قرون وسطی و قاجار و این چیزا بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد هر کی هم خوشش نمیاد کون لقش نخونه فحش هایی که میدن برسه به روح امواتشون .
درود بر شما داستانی در این نگاره به رشته تحریر در می آوریم باشد که مورد پسند شما قرار بگیرد و ما را با پند ونقد های خود مورد عنایت قرار دهد هر کس بگوید حرف زشت جایش نباشد در بهشت.
در حجره خود نشسته بودیم و داشتیم چپق میکشیدیم که ضعیفه ای وارد شد و سلام کرد علیکم دادیم گفت که چندی پیش قالیچه ای از ما بستانده است ولی تار و پوده قالی از هم گسسته و در حال از بین رفتن است گفتیم قالیچه را بیاورد اگر از ما باشد پس گرفته و قالی دیگر بر شما ارزانی میداریم.از حجره برون شد و ساعتی بعد وارد شد .قالی را مقابلمان نهاد مشاهده فرمودیم که از آن ماست و تار و پودش گسسته آنرا ستردیم و بانو را فرمودیم قالی انتخاب کند.پیجه اش را بالا زد (( رو بنده های سفید رنگی که خانوما زمون قاجار به قسمت جلوی چادرشون میدوختن که صورتشون معلوم نباشه)) و شروع کرد نظاره کردن قالی ها رو به ما بازگشت که مزنده قالی را بکند چهره اش رو دیدیم رنگ از رخسارمان پرید بانویی بسیار زیبا با چشمانی درشت به سان آهو با لحن صدایش به خود آمدیم گفت در کجا سیر میکنید ؟ قیمت این قالی چیست؟دل به دریا زدیم و گفتیم که جمال زیبای شما حال ما را از خود بیخود کرده گفت مگر بانوی زیبا ندیده اید گفتیم دیده ایم ولی به سان شما اینقدر زیبا زیارت نکرده م در جواب گفتند مگر ما امام زاده ایم که ما را زیارت کنید دیگر رویمان به رویش باز شد گفتم شما ما را بطلبی زیارتتان میکنیم.رویش را برگرداند و مشغول تماشای قالی ها شد قیمت یکی را خواست قیمت دادیم سر تکان داد و گفت که بسیار است ما نیز گفتیم شما اگر خوشتان آمده بردارید با قالی که گرفته اید طاق میزنیم ولی گفت آن قالی اینقدر قیمت نداشت قیمت این قالی بسیار گزاف است.رفتیم نزدیکش و گفتیم شما بخواهید این قالی ارزانی شماست دستانمان را با ترس به پهلوهایش نشاندیم تکانی به خود داد و گفت در قبال چه چیز؟
گفتم در قبال زیارت زیبای و در بر گرفتن شما آهوی وحشی اندکی تامل کرد و گفت تو همسر داری؟گفتم بله دارم گفت پس چرا میخواهی با من جماع کنی در صورتی که زنی در عقد توست گفتم اگر شما زیبایی خودتان را باور داشته باشید به من حق میدهید
گفت پس با من عهد ببند که این رابطه در عام نیافکند و موجب آبروریزی و شرمساری نشود.گفتم عهد میکنم و سوگند میخورم.
گفت خب به کجا رویم؟به سمت در حجره رفتم سریع از داخل کلونش رو انداختم و دست آن زن را گرفته به سمت حجره استراحت خود بردمش گفتیم لباس از خود در کن چادرش را از سر افکند واویلا عجیب لعبتی در مقابل چشمانمان ظاهر گشت خدای را شاکر گشتم که این لعبت حاصل کدام نکویی ما در قبال اوست یک پیراهن سفید با گلهای آبی و شلواری سیاه رنگ راسته که با مهارت دوخته شده بود بر تن داشت جلو رفته لبانمان را بر لبش گذاشته و شروع به بوسه کردیم دست انداخته و پیراهنش را در آوردیم و چیز بسیار عجیبی مشاهده کردیم یک سینه بند سبز رنگ بسته بود که تازه در دیار ما مد گشته و فرنگی ها استفاده میکردند از این منظره خوشمان آمد و آلتمان شروع به برخواستن کرد دست به روی سینه بندش گذاشتیم و سینه هایش رو مالش دادیم شلوارش را هم از تنش به در کردیم دیگر چشم هایمان گرد گشتند به جای چلبری((همون شرت امروزی که قبلا با پارچه میدوختن هههههه شرت مامان دوز های باباهامون رو یادتون میاد؟از اونا)) چیزی عجیبی در پاهایش بود به رنگ سینه بندش دیگر به اوج ترکیدن نزدیک بودیم داشتیم خودمان را خراب میکردیم.به روی تختی که گوشه اتاق بود بردیمش و دست به روی لباس جدیدی که دیده بودیم میکشیدیم و لذت میبردیم حرارت تنش وحشی مان کرده بود هر چه نگاه کردیم نفهمیدیم چگونه باز میشود از او خواستیم به پشت کمرش دست برد و با حرکتی از تن خود به در کرد و چلبری جدید و زیباش را از تن به در کرد سینه هایی به غایت زیبا و تماشایی داشت و عورتی ((کوس))کوچک که به طور زیبایی پف کرده بود سینه هایش هر کدام به اندازه یک پرتقال تامسون درشت بود((80 خودمون اون موقع ها که سایز سینه نبود کسخول))سینه هایش را مالش داده و بر دهانمان گذاشتیم شیرین و خوشمزه بودند گاز میزدیم و مثل طفل شیرخواری میک میزدیمش دست به روی عورتش میکشیدیم که خیس شده و از آن گرمایی لذتبخش ساتع میشد زبانمان را بین سینه های میکشیدیم و به پایین آمده بین پاهایش قرار گرفتیم و شروع کردیم به زبان زدن به عورتش با دست میانش را باز کرده لیس میزدیم و میخوردیم از این کار خوشمان نمی آید ولی نمیدانم چه شد که هوس کرده بودیم تمام بدن این بانو را زبان زده و ببوسیم
دست بر سینه هایش بردیم و زبان در سوراخش کردیم و شروع کردیم به عقب جلو کردن بانو هم دیگر داشت ناله میکرد و صدایش در آمده بود برخواستیم و شال کمر خود شل نموده و قبایمان را در آوردیم کلاه نمدی که بر سرمان کج شده بود از سر بر زمین گذاردیم و پیراهنمان را هم بانو در آورد که آلتمان نمایان شد وقتی چشمش افتاد فریادی سر داد و گفت عجب موجود زیبایی داری گفتم روز گذشته در گرمابه با زرنیخ ((پودر موبر خودمون)) موهای زهارش رو از خود به در کرده م بسیار زیبا گشته بود آلتمان سر به جلو آورد و زبانش را به آلتمان زد و در دهانش گذارد این اولین باری بود که آلتمان را در دهان کسی گذارده بودیم.جماع بسیار کرده بودیم ولی آلت به دهان کسی نکرده بودیم خوشمان آمد دستمان را از سرش گرفته بر آلتمان فشار میدادیم اون نیز میخورد و گاه عوق میزد با دست به روی سینه مان فشار آورد و روی تخت افتادیم آمد رو سر آلتمان را گرفت و در عورتش نهاد بسیار تنگ و آتشی بود نفس در سینه م حبس گشت و با ناله ای نفسمان را بیرون دادیم و شروع کرد روی آلت ما به بالا و پایین رفتن پس ا ز اندکی که خسته گشت از روی ما برخاست و به حالت چهار پایان در آمد به پشتش رفتیم و دو زانو ایستادیم و آلت به دست گرفته در آن سوراخ تنگ و پر حلاوت نهایدم از پشت بر او فشار میدادیم و دستان خود را بر کپل هایش نهاده بودیم به خودمان فشار میدادیم احساس کردیم که در حال خروج منی از التمان هستیم بیرون کشیده نگاه داشتیم اندکی صبر کرده دوباره فرو کردیم باز فشار میدادیم اندکی بعد باز احساس خروج کردیم التمان را بیرون کشیدیم باز ما را خوابواند آب دهانش ره به آلتمان زد و دست به عورتش کشید با خیسی عورتش سوراخ پشتش را خیس کرد و دست به آن کشید و انگشت وسطش را به درون سوراخش کرده تکان میداد انگشت خود برون کرد و سر آلتمان را گرفت به به رویش نشست و در سوراخ کونش گذارد((از قدیم قربونش برم کون همون کون بوده)) گفتم چه میکنی گفت که بسیار دوست دارد گفتم دردت میاید گفت به دردش می ارزد شروع کرد تکان خوردن.
تجربه از پشت را در دوران مجردی با دخت همسایه پدریمان داشتیم زمانی که نوجوانی بودیم ولی در دوران تاهل پیش نیامده بود روی آلتمان به شدت بالا و پایین میشد و ناله های هوسناکی سر میداد احساس کردیم دیگر منی مان در حال خروج است خواستیم بیرون بکشیم که خودش را به ما فشار داد احساس کردم تمام جانم از سوراخ آلتمان خارج شد همزمان با ما بانو نیز تکانه های شدید به خودش داد که احساس کردیم او نیز شهوتش فروکش کرد.و روی من افتاد دست در گیسوانش برده و نوازشش کردم.
پس از اینکه به خودمان آمدیم از او در مورد لباسهایش سوال کردیم گفت که از فرنگ خریده است و اینکه به جماع به پشت چگونه راضی گشت و درد نداشت گفت که سابق بر این با یک افسر روس پیمان زناشویی بسته بود ولی آن افسر در جنگ کشته شده و او از روسیه به خانه پدرش بازگشته پی بردیم که شهوت بسیارش از این روست و دست مریزاد بر شوی شهیدش که او را از کون جماع داده و به ما ارزانی کرده بود.لباس بر تن کرده قالی را به زیر بغلش زدیم و قول گرفتیم که باز به ما سر بزند.

نوشته: حـسـنـی بـلـا


👍 1
👎 0
49114 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

311802
2012-02-18 02:58:09 +0330 +0330
NA

یکی ترجمه کنه الان من چی خوندم؟ کلا مخم هنگ کرد.

0 ❤️

311803
2012-02-18 03:22:26 +0330 +0330
NA

کامنت یاور همیشه مومن میارزید به همه این داستان چرت.آقا دمت گرم کلی خندیدم با کامنت توپت.پاینده باشی اخوی و همواره رو کس الهی!

0 ❤️

311804
2012-02-18 03:26:18 +0330 +0330
NA

كون لقت مگه زمان ساسانيان قبل از نوشتن تخيلات ذهن متروكت تحقق كن كير كيخسرو در كانت باد

0 ❤️

311805
2012-02-18 03:29:58 +0330 +0330
NA

مگه زمان ساسانيان قبل از نوشتن تخيلات ذهن متروكت تحقق كن كير كيخسرو در كانت باد

0 ❤️

311806
2012-02-18 03:36:33 +0330 +0330
NA

عالی و تخمی. D:
ادامه بده.

0 ❤️

311807
2012-02-18 04:12:23 +0330 +0330
NA

نگفتي كه:
آخر چگونه باشد كه افسر روس تزاري كافر با يك بانو مسلمان پيمان زناشويي ببندد؟
آياهميشه وقتي ميخواهيد زنا كنيد
قالي كيري مياندازيد؟
درضمن كون در زمان قجر مهبل خوانده ميشد

0 ❤️

311808
2012-02-18 04:58:57 +0330 +0330
NA

از برکات این داستان تخمی تخیلی بسی حالت شهوت از سر آلتمان پرید و به خواب زمستانی رفت. تو خود در اول داستانت می دانستی که آخر ناسزاهای دوستان نثارت می شوند لذا از همان ابتدا گفتی ناسزاها ارزانی خودتان حال ما به تو ناسزا نمی دهیم لکن کوشش مایید من بعد در این تارنما حضور بهم نرسانید که از حضور شما در این تارنما باعث سردی مزاج دوستان گرم مزاج خواهد شد. من الله توفیق…

0 ❤️

311810
2012-02-18 05:08:13 +0330 +0330
NA

آب جلقمان توی حلقتان که به همه چیز فقط اعتماد به نفس تخمی دارید!!! ای کاش سوادتان به اندازه یک پشم تخم چپ اعتماد به نفستان بود

0 ❤️

311813
2012-02-18 08:32:36 +0330 +0330
NA

دوستان گرامی بس مشرور گشتیم از نقد های شما باشد که همیشه مسرور باشید و تخمی بع عرض برسانم اگر بانویی این نگاره را به رشته تحریر در می آوردم تبارک و مبارکها رو او گسیل میشد.
در مورد انتقاد دوست عزیزمان مهبل یعنی کوس مرتیکه کوس ندیده مامان قشنگ
هههههههههههههههههه
به تخمم که خوشتون نیومد خوش باشید.

0 ❤️

311816
2012-02-18 08:45:20 +0330 +0330
NA

جالب بود معلوم شد که بچه های شهوانی دستی هم در ادبیات دارند وهم دستی بر جا های دیگر بهت تبریک می گم و منتظر داستانهای دیگه ات هستم موفق باشی

0 ❤️

311817
2012-02-18 12:11:18 +0330 +0330
NA

تخمتو واسه خودت نگه دار تو سکس با مامانت لازمت می شه عزیزم.

0 ❤️

311819
2012-02-18 15:15:36 +0330 +0330
NA

داستانت سبك جديد
داشت.
موفق باشي.

0 ❤️

311820
2012-02-18 20:22:49 +0330 +0330

از خواندن داستان شما مسرور گشتيم و نيز دو چندان از نظرات دوستان مشعوف و با لبي خندان از دوستان سپاسگزاري ميكنم اوقاتتان خوش وشاديهايتان مستدام

0 ❤️

311821
2012-02-19 04:27:11 +0330 +0330
NA

دوستان چرا تو همه داستاناتون زن هم با شما به ارگاسم میرسه در صورتی که کم پیش میاد همچین اتفاقی بیفته

0 ❤️

311822
2012-02-19 05:07:34 +0330 +0330
NA

باشد که فحشهای بچه ها بدرقه راه شما و اموات محترمتان گردد انشالله…

0 ❤️

311823
2012-02-24 03:26:13 +0330 +0330

زمان قاجار هم پرتقال تامسون داشتند؟ موضوع داستانت جالب نبود.

0 ❤️

311824
2013-06-04 04:59:42 +0430 +0430
NA

آهای فراشان این پدر سوخته حسنی بلا را گرفته به فلک ببندید
این چه خزعبلاتی است که این پدر سوخته بهم میبافد؟
در دوران سلطنت ما کجا از این قرتی بازیها بود؟ هرگاه اراده میفرمودیم دخترکان زیبا روی از بلاد فرنگ و رعایای دارالخلافه برایمان مهیا همی بود.
حکما داستان سرسره ناصرالدین شاهی را شنیده ای که در پای سرسره نزول اجلال میفرمودیم و پری رخان از فراز سرسره سر خورده و بر روی آلت مبارکمان که همچون گرز عمود و استوار ایستاده بود فرودآمده و بادخول فی البداهه در فرجشان هرکدام به لسان خود فریادی از شعف و درد میکشیدند.
راستی پدر سوخته بلا اینطور که مشیر الدوله در راپورت خود بعرض همایونی رسانده گویا تو هم چون ملیجک ما مفعول و ملوط مخنث میباشی
پس همین امشب به خلوت بیا تا آلت مبارک را در دوبرت فرو کرده و تورا به لقب کون الدوله مفتخر نمائیم

السلطان ابن سلطلان و الخاقان ابن خاقان
نا صرالدین شاه قاجار

0 ❤️

567293
2016-12-03 20:29:43 +0330 +0330

خوشمان آمد مشعوف گشتیم تقریبا! میدهیم برایتان عایدی مقرر کنند.

0 ❤️

590230
2017-04-18 06:33:16 +0430 +0430

این چه خزعبلاتی است در زمان قاجار بانوان همه نجیب بودند وناصرالدین شاه قاجار مملکت را با چند روسپی و محبل از بلاد فرنگ به گا داد شاش شتر در روحش

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها