سکس در غروب دل انگیز پاییزی

1390/05/28

با عرض سلام به تموم بچه های شهوانی.این یه خاطره ی سکسی بود که حالا به صورت داستان برای شما نوشتم.داستان طولانی هست ولی دوست دارم تا آخر بخونید چون یکی ما داستان های قبلی متفاوته.
من مهرشاد 19 ساله- -خیلی هم حشر قویم.
زمان این داستان بر می گرده به پاییز سال89
(((خب برای اینکه با روال داستان آشنا بشین اول باید یکسری
توضیحات جانبی براتون بدم)))
من تو طالقان زندگی می کنم.خب اگه طالقان امده باشید میدونید که جای خیلی خوش آب وهوا و با طبیعت زیبا که توی تابستونا یکی از مکان های توپ گردش گری میشه.ولی حیف که نتونستم
از جاذبه گردش گریش استفاده کنما یه مخ درست وحسابی بزنیمو یه حالی به کیرمون بدیم که از بس که کف دست دیده بود
بیچاره دیگه هیچ نایی واسه ابراز وجود نداشت.بگذریم-تابستون هم تموم شد و رفت.حالا ما بودیمو یه عالمه حسرتو.یه عالمه
کون سوزی که چرا؟؟ نتونستم از فرصت طلایی تابستونی استفاده کنم.تابستون تو طالقان جشنواره ی کس های های رنگی بود.از همه مدل.از همه سن
از طرف دیگه هم بحث مدرسه و درس و این کس کلک بازی ها داشت مخ ما رو می گایید
.بالاخره پاییز شد. کیری ترین فصل زندگی
چند وقتی از این فصل کیری نگذشته بود که فکر وخیال و توهمات داشت منو دیوانه می کرد.
خلاصه به خودم گفتم برم تا (دلارام) یه دوری بزنم تا یکم آروم تر بشم
(((دلارام یه جای تو طالقان که یه طبیعت بکری داره.))) یعنی کس وخار مکانه.
تو راه که داشتم می رفتم به جاده ی خیره شده بودم که پوشیده از برگای زرد بود.یه جاده ای که دیگه کاملا یه چهره ی پاییزی داشت.یه خلوت خیلی تخمی هم داشت . که بد جوری تو ذوق میزد.هیچ کسی اونجا.نبود.حتی مگس هم پر نمیزد.تنها همدم من یه اهنگ بود اونم از (تو ای اف ام) که با اون تز پاییزی
داشتم گوش می کردم.وقتی رسیدم به دلارام نشستم روی سنگی که در مجاورت رود خانه بود.یه نخ سیگار روشن کردم.وسپس شروع به کشیدنش کردم.یه حال خفنی بهم داد.همینطور که سیگارو می کشیدم به رود خونه هم خیره شده بودم که یه دفعه حس کردم کسی در نزدیکیه منه.اول یکم جا خوردم.گفتم خدایا کیه؟؟خدایشم جایی که من بودم جای خوف ناکی بود.نگاه کردم به ساعنم دیدم ساعت 5/10 دقه بود.گفتم که دیگه بسه پاشو برو گمشو خونه.کس خول این جا واینستا .توهم کیری هی بهم دست میداد. بلند شدم که گمشم خونه
تو راه یه ماشینو دیم که داره میاد سمت من.دیدم که یه پراید مشکی رنگه .خوب دقت کردم دیدم که به به یه خانم پشت فرمونه.یه لحظه شوکه شدم.که این دیگه کیه؟ این جا چه گوهی می خوره
تو همون لحظه دیدم که امد دقیق جلوی من نگه داشت.من هم که یکمی جو گیر بودم.مثل ادم ندیدی ها ذول زدم تو چشماش.از ماشین که پیاده شد.برگشت و به من سلام کرد.(اقا پسر ببخشید من یه دانشجو هستم که از تهران امدم) .دیدم که تو دستش یه دوربین عکاسی هست.دوربینو که دیدم فهمیدم واسه عکس گرفتن امده اینجا.داشت تو ضیح میداد که خودم گفتم .بله خانم فهمیدم واسه چی تشریف اوردید.یه لبخند تو مایه های ((ژکوند)) زدشا.گفت.((من بار اولم نیست که این جا میام .ولی چون دو سال پیش امدم .اونم با دوستام.زیاد چیزی از اینجا یادم نیست.یعنی راستش یکم هم میترسم.چون به هر حال تنهام)) اینو که گفت من خندم گرفت.بعد ش گفت(( واسه همینه که مزاحم شما شدم.من فقط می خوام نیم ساعت یا حداکثر 45 دقه این جا بر گردمو عکسامو بگیرم.شما می تونید تو این مدت با من باشد.وبه من کمکو و راهنمایی کنید؟؟))
یه لحظه به فکر فرو رفتم که اصلا این دختره .تو این وقت سال.اونم تنها این جا چه کار داره؟
یکم مشکوک بود.منم به همین دلیل ترسیدم از این که نکنه این یه تله باشه.یکم براش کس کلاس گذاشتمو.بیخیال کمک شدم.دختره هم گفت(( ایرادی نداره.خودم به هر حال میرم.ببخشدید که وقتتونو گرفتم)) من هم دوباره شروع به بازشگشت به خونه شدم
هنوز یه دقه نگذشته بود که دیم دختره داره.میره .به ناگاه نمیدونم حس انسانیم بود.حس کوسخولیم بود یا حس کس کنیم بود که بی خیال بازگشت شدم .بدو بدو رفتم سراغ دختره.گفتم وایسید منم باهتون میام. بیچاره تا منو دید از خوش حالی برق از کسش پرید.خلاصه.حالا دیگه اوضاع فرق میکرد.من بودمو یه دختر جوون.که من الاهی قربونش برم.مثل مانکن ( بیستاکشن)
مثل هلو.داشت رو مخ کیرم. جت اسکی میرفت.هر چقدر که بیشتر با هم راه میرفتیم.شهوتم بیشتر میشد.کیرم راست شده بود.یه حالت رمانتیکم هم پیدا کرده بودم
.که تلفیق این دوتا یعنی این که این خانم خوشگله رو باید رو کسش نه! ببخشید تو کسش.تو کونش.و رو پستونش یه حرکت ناپلئونی بزنیم
اون که جلوی من بود.بد جوری .میگم بدجوری منو حشری کرده بود آی مادرشو سگای ارمنی گاییدن.چه کسی بود.
تو این مدت که داشتیم میرفتیم.دو.سه جا وایسادو چنتا عکس گرفت.من لحظه به لحظه حشری تر میشدم.وای خدای چه داف مشتی ای بود.ازش پرسیدم شما اسمتون چیه؟؟ گفتش((شیدا))
گفتم.شیدا خانم چرا حالا این وقت سال اونم تنها امدید این اینجا؟؟
که برگشت یه سری کس شاف.مس شاف برام تعریف کرد.تو دلم گفتم نه تو فقط به این خاطر امدی اینجا چون کست میخاره.بعدش یه کم خندم گرفت. شیدا یه نگاه معنا داری به من کردش .بعد پرسید شما چی؟آقای…-گفتم مهرشادم.گفت ((بله آقا مهرشاد.شما این جا چی کار می کردید))گفتم من خودم بچه همین جام.العانم بد جوری دلم گرفته بود امدم تا این جا یه دور بزنم.زمانی که داشتم باهاش حرف می زدم قشنگ فقط یه وجب با هم فاصله داشتیم.به قول گفتنی (فیس تو فیس)
به طور فجیعی کیرم راست شده بود.بد جوری هم تابلو بودش.یه مکث 10 ثانیه ای کردمو و فقط به چشماش خیره شدم.طوری که شیدا خانم یکمکی قرمز کرد.داشتم فقط به یک چیز فکر می کردم اونم این بود که وقتی یه پسر با یه دختر غریبه تو یه جای خلوتو دور افتاده باشن.پسره چطوری می تونه.دخترو زمین بزنه.مخم هنگ کرده بود.آخه به خودم گفتم بد بخت وبیچاره موقعیت از این بهتر چرا؟؟ هیچ گوهی نمی خوری؟ که یدفه دیدم شیدا خانم .برگشت گفت((چیشده؟چرا این جا خشکت زده.می خوای این جا وایسیو به من نگاه کنی.خب بریم دیگه مهرشاد خان.خدایی حال کردم خانشو خوب امده بود.گفتم بفرمایید.تو راه که می رفتیم.من به فکر کس کردن بودم.شیدا به فکر عکاسیش.دیگه واقعا داشتم از شق درد می بردم.ولی چیزی که منو بیشتر از همه آزار میداد.خاطرات نا کامی هام توچنین موقعیت های استراتژیکی بود.که دیگه دلم نمی خواست این فرصت طلایی رو با یه کف دستی عوض کنم.واسه همین.گفتم عمو مهرشاد.العان بهترین فرصته.که بزنی توش.چاقورو در اوردم.شیدا بد جوری جا خورد.گفتم شیدا خانم گردو دوست داری گفت(( بدم نمیاد)).گفتم اکی.سریع با یه حرکت تارزانی رفتم بالا درخت.چنتا گردو چیدم.تو همون حالت پدر سوخته.دوتا عکس ازم گرفت.اصلا دوست نداشتم که من بشم سوژی عکسیش.ولی نه!این می تونست یه بهونه ی توپ واسه من باشه.چطوری؟؟ صبر کنید…میگم
وقتی گردو ها رو چیدم .برگشتم بهش گفتم من اصلا دوست ندارم کسی اینطوی از من عکس بگیره.اونم مخصوص یه دختر.زد زیر خنده و گفت((اوههههه ببخشید نمی دونستم شما کلاستون به این حرفا نمی خوره)) گفتم حالا که فهمیدی زود اون عکسا رو پاک کن.گردو ها رو از دستم گرفتو رفت زیر یه درخت نشست .گفتم پاک نمی کنی؟ با یه حالت پورویی گفت(( نه عزیز دلم)) گفتم مشکلی نیست رفتم .دقیقا نشستم کنارش طوری که دقیقا بازوم با بازوش در تماس بدنی بود…یه نگاهی به من کردو و گفت .عجب گردو های خوش مزه ای.واقعا ممنون.گفتم نوش جون.حالا میشه اون عکسایی که از من گرفتی به من نشون بدی.دوربینشو داد دستم گفت بیا اینم عکسات.یه نگاه به عکسام کردم.دیدم واقعا سه هستش.همینطوری که داشتم به عکسا نگاه می کردم.بالاخره یه فکر خوب به ذهنم رسید اونم این بود که واسه کردن این جنده خانم دو تا راه بیشتر ندارم.راه اول این که برم رو مخشو.همون جا خیلی محترمانه دستمو بذارم رو سینهاش.بعدش لب به لب بعدش خیلی با شخصیتانه با هاش سکس کنم.راه دوم _که اگه خواست مقاومت کنه.همون جا چاقو رو بذارم رو گردنشو به قولی خفتی بکنمش.داشتم بهش نگاه می کردم که چشمم معطوف به بدنش شده بود.مخصوصا به باسنش که خیلی خوراک بود
این دختره یه شلواره استریج مشکی رنگ تنش کرده بود که تو اون حالتی که نشسته بود بدجوری خط کس معلوم شده بود .این یه نشونه بیشتر نداشت واونم این که دختره کس تپلی داره.و من حتما باید روش یه حرکت می زدم.گفتم شما یه عکس از من گرفتید حالا من ازت یه عکس می گیرم.دقیقا زوم کردم رو خط کسش .تو همون حالت ازش عکس گرفتم.عکسو که گرفتم گفتم ببین قشنگ شده.دوربین گرفت دستش تا عکس دید .بد جوری تعجب کرد.گفتش(( معلومه از چی عکس گرفتی)).گفتم از کس نازنینت .عکس گرفتم خانمی!برعکس من که نگاهم خیلی شهوت آلود بود.تو نگاه اون.ترس.ناراحتی .و خشم کاملا مشهود بود.معلوم بود که بد جوری به کونش برخورده.بلند شد بدون این که چیز بگه .از اونجا بره.که به خودم گفتم راه دوم رو پیش می گیرم.هنوز 3-4 قدمی بیشتر نرفته بود.که خیلی وحشیانه از پشت گرفتمش.طوری بهش چسبیدم که انگاره.صد ساله کسی رو بغل نکردم.اولین حرکت که کردم این بود که زبونو در اوردم.و به لاله گوشش زدم.دستم که روی سینهاش بود .تپش شدید قلبشو احساس می کرد.این اتفاق کمتر از 5 ثانیه گذشته بود.عکس العمل که ار شیدا انتظار داشتم.اصلا اون چیزی که فکر می کردم نبود.یعنی.نه هیچ فریادی.نه اصلاهیچ واکنش فیزیکی ای.حرارتی که از بدنش به من وارد می شد .کاملا منو مست و مبهوت کرده بود.کیر م رو به کونش می مالوندم.دستام رو که رو سینهاش بود.کم.کم متما یل به نیم تنه پایینش شده بود.حالا دیگه وقتش رسیده بود که بدون هیچ معطلی کیرمو به کسش برسونم.شرایط شیدا طوری داشت رقم می خورد که انگاره.دنیا به اخر رسیده بود چون دیگه نمی تونست از دست من دره.اون فقط داشت خیلی آرام اشک می ریخت.انگار لال شده بود.البته بگم که من تا اون موقع دست به چاقو نشده بودم.
اوضاع خیلی خوب داشت به نفع من می گذرید.به از چند ثانیه.اونو به سمت خودم بر گردوندم.خیلی سریع لب به لب شدیم.بعدش اون رو زمین خوابندم.بلفور دکمه های مانتشو باز کردم.واقعا که چه سینهای مامانی داشت.با یه دست پنجه انداختم رو سینش.در تموم این مدت که روش بودم.اون چشماشو بسته بود.تیشرت بنفشی که به تن داشت رو در اوردم.اون حالا دیگه از نیم تنه به بالا لخت بود.یه لیس آبدار به سینهاش انداختمو بعداز اون با یه مکش قوی نوک سینهاشو انداختم تو دهنم.این اولین شوک بود که به اون دختره دادم.چون به ناگاه چشماشو باز کردو یه آه مستانه کشید.باید بیشتر اونو حشری میکردم.واسه همین بهترین راه. کس لیسی بود که اونو دیونه می کرد.دستموکه گذاشتم رو کسش .شوک دوم بود.البته به مراتب ضعیف تر.خواستم شلوارشو در بیارم که یه لحظه خیز واسه بلند شدن ور داشت که منم نامردی نکردمو.اونو خیلی ریلکس کوبوندم رو زمین.دیگه امون ندادمو شلوار تا نزدیکیای زانوش کشیدم پایین.خیلی منتظر این لحظه بودم.اونقدر حشری بودم.که تو کمتر از یک دهم ثانیه شرتشو هم کشیدم پایین رسید.حالا دیگه به یه لحظه تاریخی تو زندگیم مواجع شده بودم.بله کس.کسی که تو فیلم های سکسی میدم حالاتو فاصله کمتر از یک وجب جلوی چشمام بود.هنوز که هنوز ه .شهوت تو وجود شیدا نتونست بود به ترسش مقابله کنه.ولی خوب این یه چیز طبیعی بود.منم زیاد سخت نگرفتمو.بهش خیلی صریح گفتم .من نمی خوام بهت تجاوز کنم.من نمی خوای از جلو با هات سکس کنم.ولی چون حالا کار به اینجا رسیده.گذاشتن کونتو حق طبیعی خودم میدونم.پس ازت می خوام آروم باشی.ودر کنار من احساس آرامش و لذت کنی.ولی لب زدن به کستو نمی تونم ازش بگذرم.شیدا حرفی نزد.ولی از چشمای خمارش مشخص شده بود که اونم داره کم-کم به این رابطه خوشبین میشه. برای اولین بارم به یه کس زبون زدم.اونم چه کسی.کس شیدا یه کس برنزه مانند بود.یه ذره پشم داشت.که البته اونم اقتضای هر کس تپله ای هست.با زبونم به حساس ترین نقطه شهوت انگیزش یه لیس زدم که این شیدا خانم روبه جیغ وادار کرد.دیگه شروع به خوردن کس کرده بودم.یه لحظه دست از خوردن کشیدم و به صورتش خیره شدم.اون دیگه بد جوری تو شهوت غرق شده بود. چشماش و گازی که به لبش میزد .اینو داد میزد.من به خوم گفتم که باید شیدا رو به ارگاسم برسونم. بالاخره بعد از چند دقیقه لرزشو وحالت که شیدا پیدا کرده بود.وحرارت عجیب بدنیش .نشون از ارگاسم جنسیش میداد. حالاهمه کارو کرده بودم به جز کار اصلیم .من به کیرم بدجوری مدیون بودم.کیر بیچاره دیگه بیش از این تحمل نداشت.

شیدا که یه حال اساسی بهش داذه بودم.180 درجه تغییر وضعیت داد.او بدون این که من چیزی بگم با دستای نازش یه مالش از رو شلوار به کیرم کشید.بعدش زیپ شلوارمو کشید بیرونو کیرمو به آرزو ی دیرینش داشت میرسوند.اون خیلی ماهرانه کیرمو به دندون گرفت (در این حالت که حالا اون دیگه رو من بود)بدون هیچ وقت تلف کردنی.کیرو به دندون گرفت.حیف از بس که ما تو جوانی مون جغیده بودیم تو کمتر از دو دقه ابمون میومد.ولی چون نمی خواستم فرصت کون کنی رو از دست بدم.لذت ساک زدن کیرمو با کونش عوض کردم.بهش گفتم - کافیه.بهش گفتم برگرد و کونتو قنبول کن.قنبول که کرد.با سر کیرم یکم سوراخشو مالوندم .تو همون حالت خیلی سریع و با قدرت سر کیرمو کردم تو کونش.از فرط کلفتی کیرما و تنگی کون خانم.بیچاره نتونست تو همون حالت قنبولی تحمل کنه وافتاد رو زمینو منم پشت سرش افتادم روش وای خدا اصلا تو خوابم هم فکر نمی کردم کون یه دختر دانشجو که حداقل 3-4 سال از من بزرگته رو بذارم.اونم این طوری ولی حالا دیگه من داشتم به شدت تلمبه میزدم.بعد حدود چند دقه.خیلی زود تر از انتظار آبم امد.آبی که تا آخرین .قطرشو ریختم تو کونش.بعد ازاین همه تلاش.من دیگه نایی واسه هیچ کاری نداشتم.دقیق 2 دقه با کیر تو کونش لحظات شادی رو با هم می گذروندیم.در آخرم یه لب مشتی ازش گرفتمو.به خاطر نحوه ی اولیه ی سکس ازش عذر خواهی کردم.اون با یه لبخند معنا دار برگشت گفت.میشه حالا به ادامه عکاسی بپردازم.منم گفتم.چرا که نه.هردوتامون خودمونو جمع وجور کردیمو .با یه حالت مهربانانه اون جاروترک کردیم.
(در آخر. بهترین خاطره زندگیم تا حالاکه 20 سال دارم و تو دانشگاه آزاد زنجان تحصیل می کنم رو تو فصل پاییز داشتم).
پایان.

نوشته:‌ مهرشاد


👍 0
👎 0
23533 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

294408
2011-08-19 23:33:24 +0430 +0430
NA

سوم شدم. زنده باد پادشاه بحرين

0 ❤️

294409
2011-08-19 23:55:56 +0430 +0430
NA

بحرین تا 50 سال پیش جزو ایران بوده . هنوز بعضی از مردمش فارسی صحبت میکنن. اگه حکومت الن لیاقت داشت بحرینو ضمیمه خاک کشور میکرد ;)

0 ❤️

294410
2011-08-20 01:12:26 +0430 +0430
NA

موضوع بد نبود ولی تخیلی بود اون چیزی هم که گفتی حق طبیعیت نبود حق طبیعیت مردن بود شک نکن .نگارشت خوب نبود اون همه فحاشی ، فکر کردی داستانو جذاب میکنه؟ غلط املایی هم زیاد داشتی وقت نوشتن تو کوه نبودی که بترسی حداقل یه ویرایش میکردی ولی با یه داستان دیگه ادامه بده

0 ❤️

294411
2011-08-20 01:49:59 +0430 +0430
NA

داستانت خوب بود ولي خيلي غلط املائي داشتي

0 ❤️

294412
2011-08-20 01:59:02 +0430 +0430
NA

eftezah bood

0 ❤️

294414
2011-08-20 03:21:39 +0430 +0430
NA

خوب بود… توی دبستان یه چکنویس بود و یه پاکنویس.البته میدونم داستانت زیاد بود حالشو نداشتی.باز هم بنویس.

0 ❤️

294415
2011-08-20 15:28:36 +0430 +0430
NA

/:)
حق مسلم ماهم اینه که با این داستان تخمیت 4تا فحش درستو حسابی بدیم
اخه الدنگ اون دختره(اگه واقعا دختر بوده باشه) واسه محفاظت از دست جونوری مثل تو به تو گفت باش باشی نه! کسخل مالیاتی کون قلبه خودتی …
بعدم با همون لباسای خاکیش رفت خونه لابد بازم خودتی…
روزمین خالی بش تلمبه زدیو اونم حال میکرد دیدی گفتم خودتی…
رفته بودی تفریح چندتا پسر دانشجو بزرگتر از خودت اونم چی کیر کلفت با چاقو خفتت کردنو کونتو جر دادن تو خیالت این داستانو ساختی ریده مجدد گوشزد میکنم خودتی…
اگه ادامه بدی کونتو ازپشت تا مخچت جر میدم اه لاشی حالمو بهم زدی

0 ❤️

294416
2011-08-20 18:53:11 +0430 +0430
NA

بد نبود
ولی من معتقدم که آدم نباید از اعتماد دیگران سو استفاده کنه

0 ❤️

294418
2011-08-20 22:06:49 +0430 +0430
NA

bargardim be mozoo’e bahreyn behtare! soo estefade nazar dadan nadare!

0 ❤️

294419
2011-08-21 17:22:51 +0430 +0430
NA

چه داستان قشنگی…
1.خب برای اینکه با روال داستان آشنا بشین اول باید یکسری توضیحات جانبی براتون بدم:عزیزم چرا اینقدر زحمت کشیدی یه کتابچه راهنما میذاشتی داستانتم کوتاه تر میشد
2.از طرف دیگه هم بحث مدرسه و درس و این کس کلک بازی ها داشت مخ ما رو می گایید:شما چند تفرین میشه عکس مخه گاییده شدتونو بفرستی ما هم ببینیم
3.یه نخ سیگار روشن کردم.وسپس شروع به کشیدنش کردم:سپس شروع به کشیدن کردی من که سر کلاس خیلی باهات کار کردم که متن گفتاری رو چجوری مینویسن
4.دیگه بسه پاشو برو گمشو خونه-بلند شدم که گمشم خونه:حتما پیش روانپزشک برو خود درگیری شدیدی داری
5.من هم که یکمی جو گیر بودم.مثل ادم ندیدی ها ذول زدم تو چشماش:یه کمی اقراره خیلی زیاد جو گیری
بس که داستانت تخمی بود حال نداشتم تا آخر بخونم امشب قبل از اینکه بندازمت رو تخت برام تعریف کن

0 ❤️

294420
2011-08-23 08:46:00 +0430 +0430

پر از تخیلات یه پسر بچه بود که می خواست وانمود کنه بزرگ شده و بلده سکس کنه اما توی واقعیت فقط دستش با کیرش اشناس
اون دختر به تو اعتماد کرد و بهت پناه اورد کاش انقد مرد بودی که توی داستان تخمیت هم جوونمردیتو نشون میدادی

0 ❤️

294421
2011-08-23 08:52:47 +0430 +0430
NA

از اسمش گفتم باید خیلی قشنگ باشه ولی اینقدر لحن صحبتت مسخره بود نتونستم تا آخر بخونم

0 ❤️