سکس در قبرستان

1397/05/04

این داستان اسپین آف داستان ممد 30 سانتی دختر حاکم هست o_O

اندر روایت هست که آ شیخ شَدو در بدو ورودش به گذشته دور، از سر بیکاری و بی پولی گاری به همراه خرش را از یک خوانواده تنگ دست بدزدید تا شغل با آبروی برای خود دست پا کند لقمه حلالی در سفره اش بیاورد.
در این جا ممکن است خواننده این سطور با خود بیاندیشد که چرا مال نستاند از اغنیا ، از آن فقیر بیچاره پول ستادندی!
پاسخ شیخ چنین است :
_برای این که پیگیر نشه بعدش در واقع بشه هم نتونه سرش رو بخوره حتی…
از قضا روزگار میچرخید میچرخید و شیخ پاک دامن مسافرانی از این سر شهر به اون سر شهر میبردندی و پول از مسافران اضافه بر مازاد میستادندی
روزی از روز ها خانومی با خصایص بسیار بهین از جمله سیبیل پشت لب ها ،شکمی همچون بشکه نفت را با خود یدک میکشید و به نوعی پلنگ آن زمان ها برای خودش بود به گاریش سوار شد آدرسی بداد ومنتظر مسافران دیگر بشد شیخ با دیدن پلنگ حالی به حالی بشد اما پاک دامنیش مانع از این شد دست از پا دراز کند تا این که یک روحانی نصرانی همراه با یک فقیر تنگ دست سوارگاری بشدند و شیخ هی کنان خر را به راه انداخت پلنگ که نامش بتول بود از شمایل پر ریش پشم آن روحانی خوشش آمد و سیبیلش را بالا پایین کرده لبانش را قنچه میکرد اما دریغ از یک نگاه توسط روحانی.
مسیر همچنان طی میشد بتول به صورت واضح لای پایش را میمالید تا به نوعی آخرین تیر را زده باشد اما آن روحانی زاهد تر از این حرف ها بود زین سبب نظر سوی او نکرد و در میانه راه پیاده بشد بتول که انگاری شستی به کیونش رفته باشد کرک پرش ریخت دست از لای پایش فرو بست اما آن فقیر گدا که تصورش بر این بود پلنگ او را زیر نظر داشته آلتش را برای او تیز کرد و کیر خویش را میمالید تا انتهای مسیر با بتول بیامد و در آخر دستش را بر ممگان او رساند که جیغ هوار پلنگ به هوا رفت.

اما بشنویم از شیخ ، او پشت گوش خرش یک آیینه نصب کرده بود و مسافران را با آن آیینه زیر نظر داشت زین سبب تمایل بتول به روحانی نصرانی و در ادامه هیز بازی آن فقیر تنگ دس را بدید تریپ فردینی برداشته یک چک آب نکشیده ای زیر گوش آن فقیر بگذاشت رو به بتول بگفت :

_حالت خوبه آبجی
+آره ممنون اون کثافت عوضی دس درازی کرد بهم
_دیدمش آبجی زدم زیر گوشش بخاطر همین بود الان که در رف ببینمش کیونش میزارم شوما دل نگرون نباشید
+خیلی مردی دستتون درد نکنه
_قابل شما رو نداشت آبجی
شیخ کرایه گاری را قبول نکرد و به پلنگ بگفت :
_آبجی بی ادبیه ولی دیدم خیلی از اون عابد روحانی خوشتون اومد منم که تو کار خیرم بهتون یه پیشنهاد میدم برای رسیدن بهش…
+چه راهی؟
_این بنده خدا شب ها میره تو قبرستون کلیسای شهر و برای مردگان دعا میخونه شما لباس سفید میپوشین خودتون رو فرشته ای از جانب خدا معرفی میکنین و ازش طلب نزدیکی میکنین مطمعنا رد نمیکنه در خواستتون رو!
+واقعا ؟ خیلی ممنون نمیدونم چطور تشکر کنم
_تشکر لازم نیس انجام وظیغه بود
+بازم ممنون من باید برم دیگه روزتون خوش
_بدرود

در قبرستان

از دور بانوی سفید روی با دو بال که از نی و پارچه سفید درس شده بود و بر پشتش قرار داشت و همچنین یک نقاب سفید بر صورتش داشت قبرستان را واکاوی میکرد فانوسی نیز در دست داشت تا شمایل سیاه مانند درازی از دور بدید ناگهان احساس بکرد لای پایش خیس شده رو به سوی او کرد و در چند متری او فانوس را خاموش کرد تا سه نشود.
به نزدیکی روحانی رسیده و این سخن را گفت
+ای رو حانی عابد بشنو
حرف پرودگارت را بشنو
قسم به خدایی که ما را آفرید
من یک فرشته از بهشت هستم و پاداش یک عمر ساده زیستی و پاکدامنیت اکنون به روی ما آی و سخن رودگارت بشنو…

روحانی که گویی سخنان فرشته بر او تاثیر گذاشته بود دست از راز نیاز برداشته این طور بگفت
+منت خدای را عز وجل که طاعتش موجب مزید نعمت است
این را بگفت و رو سوی فرشته بکرد دستی بر صورتش کشید و لبانش را چفت لبان او کرد
حین لب لب بازی اما دستش همه جا کار میکرد روی ممگانش، مخرج تخمدانش
بتول هم اما بیکار ننشست او هم دستش را به خایه دانش رساند حین این بمال بمال ها هیاکل این خرس قطبی را، روحانی بلند کرده روی قبری بینداخت و قمبلش را به سوی هوا کرد به جستجوی سولاخش بپرداخت و سرانجام با بالا پایین کردن بسیار پیدایش کرد تفی بر روی سولاخ بتول انداخته ناجوان مردانه تقه میزد.
همین هنگام پلنگ قصه ما داد هوارش از سر لذت رو سوی هوا بود فریاد ها سر میداد!
روحانی نصرانی حین گایش پشت کیون سفید بتول را کشیده میزد و با سرخ شدن لرزش بعدش پیش خود میگفت _ژلللع رو میمونه
سرانجام پس از ۱ساعت تقه زدن در کص کیونش همچنین لا سینه ای لا پایی کف پایی اورال سکس روحانی زاهد ارضا بشد و آب منی آن آب حیات را روی سینه سایز ۱۱۵ بتول بریخت.
خود را به روی بتول انداخته یکی در کیونش زده گفت
_کص کیون خودت جمع کن زن!
بتول که کم کم داشت حالش جا میامد نقابی که بر چهره داشته برداشته فانوس را روشن کرد و نظر سوی روحانی نصرانی بکرد و این چنین گفت :

  • من همون زنه امروزیم که نگاه نکردی بهش هه دیدی بدستت آوردم.
    آن روحانی نیز پشم مصنوعی را از صورتش برداشته این چنین بگفت
    _کیر خوردی منم همون گاریچیم :دی

و این چنین است عاقبت کسانی که با شیخ عظیم شعنمان در میوفتن و بدانید شیخ همیشه یک قدم جلو تر است الله اعلمُ.

نوشته: shadow


👍 51
👎 10
41307 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

705539
2018-07-26 20:56:00 +0430 +0430

یا شیخا یا قدس العمام
چنین و چنان گشته شدیم ز روایتتان
مزید شد نعمتتان

1 ❤️

705540
2018-07-26 20:56:07 +0430 +0430
NA

تشکر از ادمین بابت انتشار
دوستان این داستان برداشتی یکی از پستای کاربری امپراطور شب هستش ندانم اوشون از کجا گرفته امیدوارم خوشتون بیاد ?

1 ❤️

705548
2018-07-26 21:05:48 +0430 +0430

کزکش تو اسپین آف دادی برا داستان تخمیت؟
صب کن فعلا بخونمش تا بگم تا چه حد ریدی…

2 ❤️

705557
2018-07-26 21:11:55 +0430 +0430

یا آلت ابن الادم
همانا کزنخ مطلوب است و کزکش نامطلوب
هر چه کش آید ، گشاد شود
زین پس بگویبم کزنخ

2 ❤️

705571
2018-07-26 21:27:14 +0430 +0430
NA

کدوم کیونده ای دیسلایک میده دلیلشو نمیگه بیا بگو کیونت نمیزارم o_O

4 ❤️

705582
2018-07-26 21:42:20 +0430 +0430

داداش خوب بود. متلکاش رو دوز داشتم.

1 ❤️

705593
2018-07-26 22:01:00 +0430 +0430
NA

پلنگ قصه ما یه چنین چیزی بود


5 ❤️

705626
2018-07-26 22:51:48 +0430 +0430
NA

امپراطورشب داداش اتفاقا ایشون اصل قضیس نمیشه نیاد -_-

0 ❤️

705663
2018-07-27 01:15:08 +0430 +0430

واللا اگه یه غریبه نوشته بود همه و از جمله شیخ طنازی شاه ایکس قطعا کیون طرف رو جر داده بودند. شدو عزیزم هیچ نکته طنزی نداشت به جز سایز 115. ببخشید

2 ❤️

705670
2018-07-27 03:07:07 +0430 +0430

بوی شیخ جاکشان آید همی

1 ❤️

705685
2018-07-27 05:25:24 +0430 +0430

چه با حال بود عزیزم دمت گرم
بتول چقدر خنده دار بود خیلی داستانت بدلم نشست
بازم برامون بنویس ممنونم

لایک عزیزم ?

1 ❤️

705709
2018-07-27 07:39:57 +0430 +0430
NA
خوشگلخانم:

‎ بسیار جالب بود یاشیخ

شوما لطف دارین به شیخ خوشحالم خوشتون اومد ?

happysex: یا شیخا یا قدس العمام چنین و چنان گشته شدیم ز روایتتان مزید شد نعمتتان

احسنت هدف ما نیز از ابتدا همین بود شادی پیروان همه آرزوی من است

بزرگوار_استوراخچی: مرتیکه شق کردم نصف شبی با این داستانت !

مرتکه حشری این داستان برا رسیدن به حالت عارفانس

امپراطورشب: یه ضرب المثل هست که برای تکذیب کنندگان شیخ به کارمیبرم:زبان سرخ،سرسبزشوبخور...فلذا دیسلاک کنندگان سرشو بخورن(دیوث دندون نزن!!)

نصر من الله و فتح القریب کمی تلاش کنیم کیونشان را هم فتح میکنیم

2 ❤️

705712
2018-07-27 07:51:15 +0430 +0430
NA
eyval123412341234:

‎🙄 نمیدونستم مینویسی شدوی عزیز! خیلی جالب بود برام! آفرین!

لطف دارین شما ایول جان خوشحالم خوشتون اومد ?

کیر ابن آدم: داداش خوب بود. متلکاش رو دوز داشتم.

منم تو رو دوز دارم (erection)

Annabanana: باحال بود! دمت داغ شدو جان

قربان شما خوشحالم خوشتون اومد اگه اشکال نداره به شما بگم آبنبات سخته تلفظ اون چیز تو پروفایلت آبنبات جان ?

شکیلاmj: جالب بود عزیزم. فقد باقسمت بتولش کنار نیومدم...

ای بابا ای بابا اون بر گذشتس الان که دانی پاک صافم (love) ?

0 ❤️

705713
2018-07-27 08:01:42 +0430 +0430
NA
Sassanid-Knight:

‎ کیر خوردی من همون گاریچی ام

قاه قاه قاه

بله دیگه هر کس با ما در افتاد ور افتاد :دی

nilajooni: هههههههه خیلی باحال بود دمت گرم لایک

قربان شما خوشحالم خوشتون اومد ?

Siara: دوزش داشتیم! این بخش نویسندگیتو زیاد روو نکرده بودی!لایک عزیزم ?

مگه میشه من بنویسم دوزش نداشته باشی ? نه باوو قبلا نوشته بودم یه نگا بنداز به پروفایلم لینکش هس

چرت.خوان: واللا اگه یه غریبه نوشته بود همه و از جمله شیخ طنازی شاه ایکس قطعا کیون طرف رو جر داده بودند. شدو عزیزم هیچ نکته طنزی نداشت به جز سایز 115. ببخشید

شما به بزرگی خودتون ببخشین میخواین اصلا خودم به خودم فحش بدم خیالتون راحت شه ?

CHARLES_DICKHEADS: بوی شیخ جاکشان آید همی

اشتباه فهمیدین اصلش اینه بوی شیخ کیون کنان آید همی گوش همی ده چه گوید شیخ پاک زین زمان اندر مکان کیون را بکن تا جان در بدن داری بکن

ناصر39: داستان های طنز سکسی متاسفانه یا خوشبختانه از خیلی از داستان های واقعی !!!! قابل باورتر هست

همون خوشبختانه بگین ما راضی تریم ? ?

0 ❤️

705724
2018-07-27 08:50:00 +0430 +0430
T85

خدایا! چه کار کردی با جوونهای سرزمینم. همشون یا قرصی و کراکی شدن یا جقی. این کس خل هم که دیگه از صنعتی و سنتی گذشته.

0 ❤️

705725
2018-07-27 08:50:55 +0430 +0430
NA
SSAa699:

‎ چه با حال بود عزیزم دمت گرم بتول چقدر خنده دار بود خیلی داستانت بدلم نشست بازم برامون بنویس ممنونم

لایک عزیزم ?

شرمنده مثل این که از این کامنت پریدم خیلی لطف داری بهم عزیز بتولم یکی از اسمای شاخ اون زمان بود ? چشم حتما اگه دوست داشتین میتونین لینک داستانای قبلیم که تو پروفایلم هست سر بزنید بخونید
0 ❤️

705728
2018-07-27 09:07:19 +0430 +0430

شادو تو هم کستان مونویسی؟ کستان خیلی خوبی بود حتی از اصلش هم بهتر. اون بخش شکم مثل بشکه نفت خیلی باحال بوجش.

1 ❤️

705730
2018-07-27 09:11:55 +0430 +0430

جالب بود.بسی کیرمان شق شد

1 ❤️

705751
2018-07-27 10:13:46 +0430 +0430

18!
دهنت سرویس شدو 🙄 🙄

1 ❤️

705754
2018-07-27 10:35:15 +0430 +0430
NA
T85:

‎ خدایا! چه کار کردی با جوونهای سرزمینم. همشون یا قرصی و کراکی شدن یا جقی. این کس خل هم که دیگه از صنعتی و سنتی گذشته.

کصخل خودتی کیونده از کیون آویزونت کردم مگه کیون بر هوا o_O

میومیووو: شادو تو هم کستان مونویسی؟ کستان خیلی خوبی بود حتی از اصلش هم بهتر. اون بخش شکم مثل بشکه نفت خیلی باحال بوجش.

میلگرد ینی تو نمیدونستی من داستان مینویسم ای بابا ای بابا :((((((

جیمز.باند: جالب بود.بسی کیرمان شق شد

این اثر عارفانس ولی شوما شق کنین عیبی نداره

sami_sh: شدو جان خرمایی (نخل مثلا) لایک نمودیم! اون چی بود ک اسپین افم داشته باشه آخه 🙄

همون نخل درسته اون یک اثر هنری عارفانه بود این نیز هم تازه میخوام سوژه جدید پیدا کنم بازم از روش بنویسیم :d

sepideh58: 18! دهنت سرویس شدو 🙄 🙄

خندیدی ولی خندت پر غم بود

0 ❤️

705760
2018-07-27 10:53:50 +0430 +0430

دریای غم ساحل ندارد/شیخ ممدپاروبزن…!تاباشه نامداران دشمن دارباانبوه دیسلایکای خصمانه!سایز115دهن سرویس؟!خخخخخخ هندونه چابهاربه شرط چاقو!!!لایک17به بتول پلنگ فقط والاغیرتأقبرستونوبه مکان تبدیل نکنیدجنگ باامواته شیخخخخخخخ

1 ❤️

705787
2018-07-27 13:02:11 +0430 +0430
NA

دیسلایک دوبل

0 ❤️

705795
2018-07-27 14:07:01 +0430 +0430

بسیار هم جالب…

1 ❤️

705798
2018-07-27 14:23:08 +0430 +0430

داستان خوبی بود طنز خوبتری میتونستی ازش در بیاری و اگر کل داستان رو با همون سبک ادامه داستان پیش میرفتی بهتر میشد.

1 ❤️

705882
2018-07-27 21:20:13 +0430 +0430

ای وللا! دیگه یادم رفته بود داستان هم می نویسی! نیست که خودم سالی یه داستان به زور مینویسم!

1 ❤️

705921
2018-07-27 21:49:26 +0430 +0430

تو تلگرام جکش و خونده بودم :/

1 ❤️

706071
2018-07-28 09:17:49 +0430 +0430
NA
هزارویکشب:

‎ دریای غم ساحل ندارد/شیخ ممدپاروبزن...!تاباشه نامداران دشمن دارباانبوه دیسلایکای خصمانه!سایز115دهن سرویس؟!خخخخخخ هندونه چابهاربه شرط چاقو!!!لایک17به بتول پلنگ فقط والاغیرتأقبرستونوبه مکان تبدیل نکنیدجنگ باامواته شیخخخخخخخ

ممد هست ولی کم عصط ما میخوایم سنت نک جدیدی به وجود بیاریم زین سبب سکس بکنین تو قبرستون

sami_sh: شدو جان عکس گذاشتن و جواب به کامنتا(کارد و فلان) خیلی رومخه!

این آخری در رف از دستم ?

qwertyuiop0987654321: دیسلایک دوبل

بگم بکیرم یا زوده*(silly)* ولی همین که اومدی گفتی دیسلایک دادی دمت گرم ?

sasy__78: گشنگ بود آورین

چشات گشنگ میبینه ساسی جان ?

0 ❤️

706073
2018-07-28 09:23:59 +0430 +0430
NA
.Ambivalence:

‎ بسیار هم جالب..

قربان شما ?

jack.sparr0w: داستان خوبی بود طنز خوبتری میتونستی ازش در بیاری و اگر کل داستان رو با همون سبک ادامه داستان پیش میرفتی بهتر میشد.

خیلی ممنون کپتن جان منظورتون از ادامه دادن به همون سبک چیه دقیقا متوجه نشدم

فرهاد.60: ای وللا! دیگه یادم رفته بود داستان هم می نویسی! نیست که خودم سالی یه داستان به زور مینویسم!
ما هم گهگاهی یه چرک نویس هایی مینویسیم :))))

ایلونا: نمیری شدو... :)

این بهترین طنز نوشته ت بود…

من کلا نمیرالله هستم نمیمیرم ?
شوما لطف داری بهم ولی این داستان عارفانه بود :d

saman651: تو تلگرام جکش و خونده بودم :/

ما هم بالا تر گفتیم این داستان برداشتی از پست یه کاربر هست ولی دیگه با این غلظت رو نخوندی قطعا تو تلگرام :/

0 ❤️

706076
2018-07-28 09:34:59 +0430 +0430
NA
Snowflake:

‎ من این داستان رو ندیده بودم بسیار عجیبه!من تگ طنز رو ببینم از خوندنش نمیگذرم چه برسه به اینکه منتظر قسمت بعد بودم!(عینک ته استکانی خاک خورده)

اما واقعادرخشش کلید اسرار در جای جای داستان حس میشد
مخصوصا اونجا که بتول ناامید بود و شیخ پاک دامن راهی رو پیش روش گذاشت
بتول لابد نمیدونست که پاداش صبر در برابر یه آرزوی برآورده نشده و گوش دادن به نصیحت علما همچنین بساطی خواهد بود

چه جالب همین الان داستان داشتم میخوندم :دی میگن دل به دل راه داره همینه o-O اتفاقا گوش داد بتول به حرف شیخ (erection) ?
1 ❤️

706077
2018-07-28 09:35:21 +0430 +0430
NA

*داستان شما رو

1 ❤️

706095
2018-07-28 11:21:19 +0430 +0430

کزکژ تو چقدر پیشرفت کردی ? هنوزم که هنوزه اون داستان کزشره اولتو یادم نمیره ها :)

ولی واقعا باحال بود.بسی خندیدیم شیخ قلابی :)

1 ❤️

706303
2018-07-29 05:35:16 +0430 +0430

یا شیخ الدیوث
داستانت به گونه ای بود که پس از خواندن از خنده سر خویش را در خشتک کردندی و به سوی بیابان راهی شدندی
خخخخخخخ

1 ❤️

706664
2018-07-30 22:02:40 +0430 +0430
NA
Holy_man:

‎ کزکژ تو چقدر پیشرفت کردی ? هنوزم که هنوزه اون داستان کزشره اولتو یادم نمیره ها :)

ولی واقعا باحال بود.بسی خندیدیم شیخ قلابی :)

قربانت لطف داری منتها ما ریل شیخیم ?

رضا.شیطونک: یا شیخ الدیوث داستانت به گونه ای بود که پس از خواندن از خنده سر خویش را در خشتک کردندی و به سوی بیابان راهی شدندی خخخخخخخ

احسنت بر شما شوما به حالت عارفانه فرو رفتین و اکنون در این زمان کیون بر هوا شده اید ?

0 ❤️

709128
2018-08-09 17:18:06 +0430 +0430

احسنت یا شیخ

1 ❤️

709316
2018-08-10 12:46:38 +0430 +0430

نظر شما چیه؟خیلی برام عجیبه که هیشکی نفهمید این یه داستان دزدیه ولی با ایده تغییر لحن

0 ❤️

709768
2018-08-11 23:15:07 +0430 +0430

جذاب بود شیخ ولی فردین بازیش کم بود 45مین لایک

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها