سکس دیوونه کننده ی منو همسرم

1397/05/27

سلام.من رویا هستم،۳۰ سالمه…من ۲۳ سالگی ازدواج کردم،اون موقع علی ۳۰ سالش بود ما الان دو ساله که از هم جدا شدیم…
منو علی تو زندگیمون خیلی مشکل داشتیم،علی یه پسری بود که از نوجوانی کار کرده بود و خب من دختری که تشنه ی محبت و توجهش بودم.
اوایل که نامزد کردیم علی خیلی از لحظه هایی که با هم تنها میشدیم خجالت میکشید،بعدها خودش بهم گفت دلم نمیخواست تو فکر کنی من دنبال سکس با توام فقط.
شب عروسیمون بغلم کرد …خیلی همدیگه رو بوسیدیم و خیلی از هم آرامش گرفتیم …علی طبق عادت نامزدیمون من رو با دست ارضا کرد و اونشب من همچنان دختر موندم…
تجربه ی اولین سکسمون خیلی خاص بود…علی فردای عروسیمون نزدیکای ساعت ۸ اومد خونه…کیفشو باز کرد و از توش یه کیسه در آورد…گفتم اینا چیه؟گفت خودت بیا ببین …خواستم بشینم کنارش که دستمو گرفت و منو نشوند رو پاهاش…از تو کیسه یه بسته کاندوم در آورد و دو تا پماد…گفت یکیش لوبریکانته برا اینکه دخترم آسون تر زن بشه و اون یکی هم پماد بی حسی برای اینکه درد نکشه…علی خیلی اهل ابراز علاقه نبود اما تو سکس آدم فوق العاده با شعوری بود…دستمو گرفت و بوس کرد…گفت نمیترسی که؟گفتم اصلا…
همونطور که رو پاش بودم دستشو انداخت زیر پاهامو یه دستشم پشت کمرم و بلند شد…معلوم بود سختشه با اینکه من تپل نبودم منم محکم چسبیدم بهش …رفت تو اتاق خوابو منو گذاشت رو تختمون…من کنار علی زیاد خوابیده بودم اما اونشب همه چی فرق داشت…
اومد روم …آرنجاشو گذاشت کنار صورتمو با بوسه های ریز رو لبام عشق بازیمونو شروع کرد …علی هیچوقت تو سکس عجله نمیکرد و همین باعث میشد من تشنه و تشنه تر بشم…بوسه های آرومشو اینقدر ادامه داد تا من با هر دو دستام گونه هاشو محکم گرفتمو با عطش لباشو میبوسیدمو میخوردم…لباشو هدایت کردم سمت گردنم …اونم با هر نفس نفس من با حس عمیق تری گردنمو میلیسید…و از بی تابی من لذت میبرد…من که تو سکس آدم گرم و کم طاقتی ام دستمو گرفتم به تی شرتمو تا بالای سینه هام دادمش بالا…صدای آرومه علی که مدام میپرسید این سینه ها مال کی ان دیوونه ترم میکرد…علی نوک سینه هامو میمکید …ب
ا هر دو دستش سینه هامو گرفته بود و میمالید و نوبتی میخوردشون…من حسابی از خودم بیخود شده بودمو ناله میکردم …صدام بالا رفته بود و علی برای اینکه آرومم کنه انگشتشو میذاشت تو دهنم …منم با مکیدن انگشتش صدام یه کم آروم میشد…علی کنارم به پهلو خوابیدو همونطور که نوک سینم تو دهنش بود با دست دیگش آروم شروع کرد به مالیدن کسم.انگشتش از رطوبت کسم خیس شده بود و حالا راحت تر لیز میخورد…یه دفعه دیدم علی با تردید نگام کرد و یکی از انگشتاشو آروم فشار داد تو کسم…خیلی سعی میکرد اما تا یه جایی بیشتر تو نمیرفت منم که حالا دیگه شهوتم جاشو داد به استرس چشامو بسته بودمو م
یخواستم زودتر تموم شه تا راحت بتونم با شوهرم سکس کنم…یهو نمیدونم چی شد گفتم علی من کیرتو میخوام …حس میکنم با کیرت کمتر اذیت میشم…لبخند زد و گفت چی بهتر از این خانومم…رفت از تو اتاق بساط سکسمونو که جا مونده بود رو مبل آورد…کنارم نشست رو تخت و شروع کرد بی حسی مالیدن به کس من…منم برا اینکه کیر عشقم سفت بمونه با دست سرشو میمالیدم.علی در لوبریکانتو باز کرد و ریخت رو کیرش…کیرش حسابی لیز شده بود …اومد رومو پاهامو از هم باز کرد و سر کیرشو با دستش گذاشت رو دهانه ی کسم…من از هیجان و ترس دستامو گذاشته بودم رو صورتم،یهو انگار از این کارم ناراحت شد…گفت نمیخوا
د اصن گفتم نه خواهش میکنم انجامش بده…جدا خیلی سخت وارد شد…من که حس میکردم دارم پاره میشم بلند گفتم رفت ؟رفت توش؟علی گفت فقط یه کمش…دولا شد رو بدنمو به کمرش فشار آورد…بعد گفت رویا توشه؟!!درد داشتم زیاد اما لبخند علی که انگار قله ی اورستو فتح کرده باعث شد خندم بگیره…سعی کرد تلمبه بزنه اما هم این که من درد داشتم هم خودش از هیجان آبش اومد …کیرشو در آورد و سریع از بالای تخت یه دستمال برداشتو آبشو ریخت تو دستمال…بعد یه نگاه به کس من انداخت و گفت رویا نترسیا یه کم خون اومده اما خیلی کمه تازه خون هم نیست خون آبس…به زور از رو تخت بلند شدمو انگار حسابی کتک خوردم رفتم حمام…اما خیلی خوشحال بودم…
از اونشب به بعد ما هر شب سکسمون داغ تر میشد …شبا که علی از سر کار میومد بعد شام رو یکی از مبلای تک نفرمون میشست.همیشه هم ازم آب میخواست منم با یه لیوان آب از تو آشپزخونه میومدمو میذاشتمش رو میزو میشستم تو بغلش جوری که از رو شلوارش کیرشو حس میکردم…همیشه گریه میکردم که خیلی دیر میاد خونه و همین تنها موندنامم باعث جداییمون شد…یه کم که با هم حرف میزدیم لب گرفتنامون شروع میشد …وای که با چه عشقی لبای شوهرمو میخوردم…گوشاشو میلیسدم چشماشو میبست نفس نفس میزد…گردنشو میخوردم…کنترل سکسو علی به راحتی میداد به من و من خیلی لذت میبردم…حسابی که مست میشد رو زانوهام از رو پاش بلند میشدم تا سینه هام روبروی لباش باشه…اخ که چه حالی میشدم…سینه هام تو دهن علی بود جوری میخوردشون انگار میخواد ازشون شیر در بیاره…میگفتم شیر میخوای ؟میگفت آره شیر بده بهم…و من با این حرفا دیوونه میشدم‌.
دیگه حالیمون نمیشد چطوری لباسامونو میکندیم…حالا من میشستم رو مبلو سر علی بین پاهام …وای نفسش که به کسم میخورد من از رو زمین کنده میشدم…اوایل تو رابطمون کس لیسی نبود اما من بهش فهموندم که دلم میخواد کسمو بلیسه و زبون خیس و داغشو رو کسم حس کنم…وقتی زبونشو میکشید به کسم من بی اختیار سرشو فشار میدادم به کسم تا با شدت بیشتری بخورتش…زبون عشقم رو کسم بود که برا بار اول ارضا میشدم…من وقتی ارضا میشدم ماهیچه هام منقبض میشد و بدجور به نفس نفس میوفتادم علی هم سریع خودشو میرسوند به لبامو بوسم میکرد و با جونم جونم گفتناش که الان دلم براش یه ذره شده آرومم میکرد
…وقتی آروم میگرفتم میومد بین پاهام و کیرشو تا ته میکرد تو کسم…وای که چه کیری داشت شوهرم…تلمبه میزد و میگفت میخوامت…من حالم خراب میشد باز تقریبا التماسش میکردم که بذار من بشینم رو کیرت…دراز میکشید میومدم روش کیرشو با دست دم کسم نگه میداشتم و آروم میشستم روش…اخ اخ اخ…بهترین حس دنیا بود…تا ته توش بود…علی هم همینطور که من بالا پایین میکردم رو کیرش میزد به باسنم که شهوتمو بیشتر میکرد…ارضا میشدمو از خستگی میوفتادم رو سینش.حالا دیگه فقط دلم میخواست علی حال کنه…کونمو قلمبه میکردم سمتش و شوهر جان کیرشو جا میداد تو کسم …میزد رو باسنمو و صدای تلمبه زدنش تو اتاق میپیچید…عاشق ارضا شدنش بودم…من عاشق شوهرم بودم و هنوز هستم…
ما خیلی مشکل داشتیم اما سکسمون فوق العاده لذت بخش بود.

نوشته: رویا


👍 11
👎 5
48300 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

711584
2018-08-18 20:36:18 +0430 +0430

ولی اولین سکستون اونقدرم ک گفتی خاص نبودا:/

1 ❤️

711686
2018-08-19 03:16:43 +0430 +0430

عزیزم دوتا دلیل از داستانت میکشم بیرون که ثابت کنم دختر هستی و بچه سال !!!

اول اینکه بچه سالی و تجربه نداری و نمیدونی که پاره شدن پرده ی بکارت دردش 1/3 درد زایمان هست و محاله گریت نگیره ! همین ؟ فرو کرد تو بعدم یه لبخند زد که انگار اورست فتح کرده ؟

دوم اینکه یا ترشیدی یا عاشق یه پسر شدی و توهم فانتزی سکس با اونو تو مغزت میچینه . چرا ؟ دلیلشو الان بهت میگم

کونمو قلمبه میکردم سمتش و شوهر جان کیرشو جا میداد تو کسم…
وای که با چه عشقی لبای شوهرمو میخوردم
وای که چه کیری داشت شوهرم

هیچ خانومی بعد از ازدواج اینقد شوهرم شوهرم نمیکنه .

درهرصورت یا پیشنهاد میکنم دیگه ننویس یا اگه مینویسی خییییلییییی خیییییلییییییییی روی انشائی که داری کار کن چون واقعا ضعیفه. سعی کردی با اسم داستان خواننده رو گول بزنی ولی داستانت با بقیه ی داستان هیچ توافقی نداشت

2 ❤️

711724
2018-08-19 06:49:53 +0430 +0430

دختر با این وضعت جنده ترم میشی برگرد پیشش اونم اگه قبولت کنه.

0 ❤️

711856
2018-08-19 17:48:29 +0430 +0430
NA

توکه پرده نداری،یه سفره ای هم بازشده،بذارماهم استفاده کنیم

0 ❤️

711887
2018-08-19 20:15:46 +0430 +0430

پس دردت چی بود جدا شدی؟ تو که اینقدر شوهرم شوهرم میکنی .از اول داستانت مشکوک زدی.

0 ❤️

711919
2018-08-19 21:02:07 +0430 +0430

خیلی عالی بود، منو یاد داستان یک دوستی انداخت که مثل داستان شما بود سرگذشت ما هم، البته ما زن و شوهر نبودیم

0 ❤️

770585
2019-05-31 20:52:46 +0430 +0430

اولش رو خوندم خوشم نیومد

0 ❤️