سکس رومانتیک رویایی

1392/08/03

سلام من کیان هستم ۲۴ ساله از البرز ، ۱۷۲ قد ۶۵ کیلو وزن ، قیافه و بدن نسبتا خوبی دارم .
داستان برمیگرده به زمانی ک بدنیا اومدم ، هح نه شوخی کردم ، میگفتم ، داستان مال ۲ سال پیشه ، زمانی که من رو صندلیه پارک کنار خیابونمون نشسته بودم ، دوست دختری نداشتم و تنها میرفتم تو پارک خیره به گلای زرد و بنفش و قرمز پارک برای خودم اهنگ میخوندم ، پارک خلوت بود و صدام تا یکی دو متریم میرسید .
یروز که مشغول خوندن بودم یه صدای آروم و دلنشین گفت : چقد قشنگ میخونی !!
برگشتمو دیدم یه دختر تو سن و سالای خودم خوشگل و سفید و خو هیکل .
لبخندی زدم و گفتم : ممنون
گفت اجازه هست بشینم اینجا ؟
راستش تعجب کردم اخه اینهمه جا ، زارتی اومده کنار من ، ولی خوشحال بودم و با خوشرویی گفتم : بفرمایید .
نشست و یسری صحبت کردیم فهمیدم اونم مثل من تنهاست و چند روزه تو پارک منو میبینه و دوسداره باهام باشه ، البته یه یک ساعتی طول کشید تا وسط صحبتاش فهمیدم قضیه چیه .
گفت من ازت خوشم اومده .
منم که منتظر این لحظه ،
گفتم این که اشکال نداره و شماره ها رد و بدل شد .
شب بهم پیام داد سلام اقا کیان
, سلام خوبی ؟
_ ممنون تو چطوری ؟
, منم خوبم ، هنوز اهنگ میخونی ؟
خندم گرفت و گفتم : نه دیگه یکی جای خالیه دلمو برام پر کرد نیازی به اهنگ نیست .

خلاصه این اس ام اس بازیا و گردشا ادامه داشت تا یروز رفته بودیم کافی شاپ گفت کیان ؟
,جان کیان ؟
_میخوام یچیزی بگم ، روم نمیشه .
, بگو عزیز دلم ما که دیگه این حرفارو نداریم.
_کیان من . . . من . . . ولش کن نمیتونم
, ااااا بگو دیگه مردماااا
سرشو انداخت پایین و گفت :
_ ****عاشقتم ****
اوف چی میگه؟ !!! قلبم وایساد ، خشکم زده بود ، همینطوری بهش خیره شده بودم .
سرشو بلند کرد و با چشمایی که نور توی اشکاش افتاده بود گفت : ببخشید میدونم بدت اومد ولی نتونستم جلو خودمو بگیرم .
من که حسابی از این موضوع خوشحال بودم گفتم : عزیزم مگه حرف بدی زدی ؟ ولی اخه کجای من عاشقی داره گلم؟
_ همه جات کیان همه جات ، وقتی صدات و میشنوم وقتی صورتتو میبینم وقتی نگاهت میفته تو نگاهم یا وقتی بروم لبخند میزنی ، قلبم میخواد از جاش دربیاد .
گفتم : عزیزم پاشو بریم بیرون .

اخه تو کافی شاپ نمیشد کاری که دخترا دوست دارن رو انجام داد ، رفتیم بیرون کوچه خلوت بود ، سرشو تو بقلم گرفتم و گفتم : راستش شیوا ، منم خیلی دوست دارم
(راستی اسم عشقم شیواست)
با یه بغضی ک تو چشماش بود سرشو اورد بالا و تو چشام نگاه کرد ، چشاش داشت برق میزد و میشد امواج عشق رو توش دید ، چند دقیقه تو چشمای هم خیره شده بودیم ، اصلا انگار نه انگار که وسط خیابونیم ، بغض و شادی تو صورتش بود .
یه نگاه به چپ ، یه نگاه به راست ، یه نگاه به ساختمون پشت سرمون ، اومدم که لباشو ببوسم سریع محکم دستاشو انداخت دور گردنم چنان بوسه ای از لبام گرفت ، چناااااان بوسه ای از لبام گرفت ک پاهام شل شد داشتم بیهوش میشدم ، تا اون لحظه حس جدیدی که بهم دست داد رو نداشتم .
گفتم دیوونه یکم کوتاه تر ، شانس اوردیم کسی نیومد ، بریم بریم تا تابلو نشدیم .
با یه صدای دخترونه خندید زد به بازوم و گفت بریم .
" یه هفته بعد "
(((( صدای زنگ تلفن ))))
, سلام شیوا جووووون سلام عشق ممممن
(با حالت خسته)
_ سلام کیان
, وای ، چته شیوا چرا ناراحت حرف میزنی؟
_ حالم خوب نیست کیان
, کیان بمیره واست چیشده ؟؟!!!
_ میتونی بیای خونمون؟
, چی؟! فیلمم کردی؟! من بیام خونتون؟!
_ اره عزیزم بیا ، بابا مامانم رفتن شمال برای اون زمینه که گفتم غصبش کردن دادگاه دارن چند روز نیستن.
(اخه شیوا تک فرزنده و خواهر برادر نداره )
_ ای به چچچچچشم
(با اشتیاق فراووووووون همچین با موتور از چهار راه ها رد میشدم ک فک کنم تاحالا پلیس ۲۰۰ تومن جریمه نوشته باشه )
رسیدم خونشون زنگ و زدم .
_ کیهههه ؟؟؟
, منم نازنین قلبم ، خاک پات
_ ای جانم اومدی؟ بیا بالا
تعجب کردم که صداش ایندفه خسته بنظر نمیرسید. به هرحال رفتم بالا در نیمه باز بود یه یاا… گفتمو رفتم تو
, شیوااااا ؟؟ گللللم ؟؟
_ بیا تو عزیزم رو مبل دراز کشیدم
( حال نداشت سرشو بلند کنه )
رفتم تو پذیرایی چشم افتاد بهش ، واااااای
برعکس داستانای دیگه چیزی ندیدم ، آخه از خجالت سریع برگشتم پشت به شیوا ، چون تاحالا اونجوری ندیده بودمش
گفت : برگرد عشقم توروخدا اینجوری نکن فکر میکنم دوسم نداری .
با خجالت برگشتم ، دیدم یه شلوار گرمکن سفید چسبون با یه تیشرت صورتی که از صدتا تاپ بدتر بود ، رفتم کنارش رو زمین نشستم دستمو گذاشتم رو سرش که دیدم تب نداره .
عشوه کنان با لبخندی دخترونه گفت : حالم خوبه جیگرم خواستم سریع بکشونمت اینجا .
زدم رو بازوش گفتم : ای بدجنس !!!
نشستم رو مبل و اون تیکه داد به من و پاهاشو جمع کرد بقلش و سرشو گذاشت رو شونم .
با این کارش خیلی حال کردم دستمو میبردم بین اون شراره های ناب طلاییش و اروم نوازشش میکردم ،( دخترا خیلی دوست دارن موهاشونو نوازش کنی )
گفت : کیان عاشقتم
, منم عاشقتم عزیزم
_ کیان تنهام نزار هیچوقت
, حتی فکرشم نمیکنم خانمی
یدفه پاهاشو انداخت پایین و سرمو گرفت و چرخوند سمت خودش و لبای مثل اتیششو گذاشت رو لبام
من عاشق لب گرفتنم ، منم فضا رو مناسب دیدم و الان نخور کی بخور ، صدای موچ موچ لبامون تو اتاق پیچیده بود ، قلبم داشت تند تند میزد ، نشست رو پاهام و دوباره شروع به لب گرفتن کرد ، گرمای بین پاهاشو روی کیان کوچولو حس میکردم ، دیگه واسه خودش مردی شده بود تو اون لحظه . تیشرتشو دراورد ، وااااای خدا قلبم داشت از جا درمیومد ، اخه تا اونموقع فقط تا سایت سینه لخت دیده بودم ، حیرت زده و اروووووم لبامو غنچه کردم گذاشتم روی نوک سینش و یه بادکشی کردم که اه شیوا رفت هوا ، یه ااااااااااهی گفت که کیان کوچولو پوکید . گفتم اینجوری نمیشه ، بردمش توی اتاق خودش اروم گذاشتمش رو تخت و تیشرت خودمو دراوردم سمت راست اون روی بازوی چپ دراز کشیدمو سرشو تو دستم گرفتم ، عاشق یه سکس رومانتیکم تا از لذت طرف مقابلم به اوج لذت برسم ، دست چپم زیر سرشو با دست راستم صورتشو نوازش میکردم و همزمان از لباش بوسه های ریز میگرفتم ، صدای اوهم اوهمش بلند شده بود لبمو میچسبوندم به لباشو میگفتم عاشقتم شیوا ، با این کارم لبامون رو هم لیز میخورد ، لب میگرفتمو صورتو بازوها و سینه هاشو میمالیدم ، اومدم پایین تر روی گردنش میبوسیدمو پایین تر میرفتم ، بوسه های ریزی میزدم وسط سینه هاش ، روی سینه هاش ، تخت سینش شکمشو خیس کردم و رسیدم تو موقعیت ، نفسش قطع شد ، صداش کردم
شیواااا ؟؟!! شیوااا ؟؟!!
جواب نداد ترسیدم تکونش دادم سرحال شد ، با صدای شهوت و لرز وحشتناکی گفت کیان توروخخخخخخدا برو پایین و تمومش کن مردددددم اااااااااااه
یه جون بلللللند گفتمو رفتم دوتا بوس از رونای پاش کردمو پاهاشو انداخت روی شونمو نازشو تو دهن گرفتم ، زبونمو نازک میکردمو مینداختم تو سوراخ نازش ، همزمان که زبونم تو نازش بود با نوک بینیم چوچولشو میمالوندم ، که یدفه نازش شروع کرد به موج زدن و ریختن عصاره ی جاودانگی ، وااااااای ک چ صحنه ای بود سریع شرتمو دراوردمو التمو چسبوندم به نازش و با اب جاودانگی التمو سیراب کردم ، تو همون حالت پاهاشو جمع کردم تو شکمش و چرخوندمش به بقل نمیخواستم اذیت بشه و نازشم که بسته بود ، پس التمو انداختم لای پاش و تلمبه میزدم ، روش خوابیدمو لباشو میخوردم و سینه هاشو میک میزدم ، اهش دوباره بلند شد و بازم ارضاء شد من که این صحنه رو دیدم ابم با فشار شدیدی که تا حالا ندیده بودم ریخت لای پاش ، من بیحال و اون بیهوش ، افتادم کنارش بی توجه به ابی که رومون بود ، پشت به منو به بقل خوابید و بقلش کردم از پشت چسبیدم بهش دوباره ، اروم سینه هاشو از روی خستگی میمالیدم و گردن و پشتشو میبوسیدم و میگفتم شیوا عاشقتتتتتم ، سورپرایز خوبی برام داشتی .
لبخند نااااازی کردو برگشت نگام کرد و لباشو چسبوند به لبام و چشاشو بست و یه لب طولانییییییی گرفت ، بعد با یه صدایی شبیه صدای درگوشی حرف زدن گفت ، کیان تو رو به هیییییچکس نمیدم و دوباره لب تو لب شدیم


این داستان اصلا واقعیت نبود و ساخته ی ذهن متوهم خودم بود ، ولی واقعا سکسی ک دوست داشتمو تقریبا بیان کردم ، یه سکسی ک طرف مقابلم ازش لذت ببره و منو شاد کنه ، یه یکس رومانتیک.
امیدوارم خسته نشده باشید ، هرچیم خواستید فحش بدین چون به حرف گربه سیاه بارون نمیاد ، خواستید بازم داستان مینویسم ، نخواستینم مینویسم D-:

نوشته: sattary-74


👍 0
👎 0
96963 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

402458
2013-10-25 08:04:23 +0330 +0330
NA

خب…
من آدم بدجنسیم!پس…
دوستان اول آخرشو بخونین بعد بیاین نظر بدین
صدتا دی:-D

0 ❤️

402459
2013-10-25 08:45:16 +0330 +0330
NA

چقد تازگیا دوستان زرتی عاشق میشن؟ چن سالته عمویی؟

0 ❤️

402460
2013-10-25 08:48:44 +0330 +0330
NA

همین که گفتی توهم زدی و همش ی داستان بود دمت گرم.از بابت فحشم خیالت راحت باشه حتما نثارت میکنن دوستان:-);-)

0 ❤️

402461
2013-10-25 09:49:27 +0330 +0330
NA

كس خل مشنگ ديگه ننويس

0 ❤️

402462
2013-10-25 12:02:33 +0330 +0330
NA
1380773820_0.jpg
0 ❤️

402463
2013-10-25 12:28:45 +0330 +0330
NA

"داستان برميگرده به زماني كه بدنيا اومدم هح نه شوخي كردم"كيرم تو شوخي كردنت.

0 ❤️

402464
2013-10-25 13:11:33 +0330 +0330
NA

)))) صداي زنگ ((((

سلام…
ميخواستم بهت بگم يه متوهم مجلوق بيش نيستي…
تماس فرت…

0 ❤️

402465
2013-10-25 14:18:17 +0330 +0330
NA

موضوع تکراری
تعابیر حال بهم زن

0 ❤️

402466
2013-10-25 15:26:38 +0330 +0330
NA

شدیم اسیر دست یه مشت بچه متوهم مجلوق…
خدایاااااااااا بیاااااا منو بخورررررر…

0 ❤️

402467
2013-10-25 15:43:31 +0330 +0330
NA

با حال است

0 ❤️

402469
2013-10-26 09:37:00 +0330 +0330
NA

کاش منم دودول داشتم :(

0 ❤️

402470
2013-10-26 13:57:01 +0330 +0330
NA

وایی من فک کنم این سایت داره به سمت funy شدن پیش میره.من که در هر صورت دوس دارم چه سکسی چه شاد.دوست عزیز داستانت خوب بود و اینم به دوستان گلم بگم داستان فقط یه بخشش مربوط به خاطره میشه و اگه داستان سکسی فقط مربوط به خاطره باشه که اسمش میشه خاطره ی سکسی.

0 ❤️

402471
2013-10-26 22:57:26 +0330 +0330
NA

شما ها ک فقط بلدید فحش بدید خب خودتون ی داستان بنویسید ببینیم چ گهی هستید

0 ❤️

402472
2013-10-27 00:28:12 +0330 +0330
NA

نه… خوب بود. دوستان توجه کنن که نویسنده گفته داستان تخیلیه. خداییش از داستان سکس با مادر خونده و سکس روی تراکتور و گوز دختر روستایی که بهتره. همین که آمده به خودش زحمت داده و با تخیلش داستان نوشته و گفته که تخیلیه و به چی و چی و چی قسم نخورده که راسته، یعنی خوب نوشته. فراموش نکنید که بهترین داستانایی که تو این سایت گذاشته شدن تخیلی بودن.

0 ❤️

402473
2013-11-09 08:07:47 +0330 +0330

آرزو =)) =))
ناراحت نباش آرزو جان آرزو کن حتما برآورده می شه =))

0 ❤️

402474
2013-11-11 17:57:58 +0330 +0330
NA

به هر حال همين كه نوشتي تخيل بوده خوبه. نگران نباش 1 روزي واقعيت ميشه برات. من و عشق سابقم كلي از اين شيطونيهاي فوق عاشقانه باهم داشتيم و از هم لذت ميبرديم تازه من براش اتاق رو هم آماده و رمانتيك ميكردم. به هر حال هركس 1 سليقه و نظري داره ديگه

0 ❤️

402475
2013-11-12 12:09:01 +0330 +0330
NA

داشتم فکر میکردم چه فحشایی بهت بدم چون که خیلی سوتی توش بود ولی وقتی رسیدم به جایی که گفتی این از ذهن متوهمم تراورش کرده و خندم گرفت و بهت گفتم دمت گرررررررررم
درس بخوان بچه جان/کمتر جلق بزن بچه جان/کیرم توی تروشات ذهن مجلوقت بچه جان/آب حیات اه اه اه اه اه حالم رو بهم زدی بچه جان

0 ❤️

700446
2018-07-08 08:55:26 +0430 +0430

مشخصا سکس رمانتیکی رو تصور کردی ولی خیلی زیاد نتوتنستی رمانتیک بیانش کنی اما در کل خوب بود میشد از صد بهش شصت داد
بنویس بازم برامون

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها