سکس عالی پرتغالی

1393/02/10

با سلام دوستان گلم امیدوارم شاد و سرحال باشین اول از همتون واقعا ممنونم که وقت گذاشتین و این داستان رو میخواهید بخونید دوما هم لازمه بگم که این داستان واقعیه خودتون بخونید و نظزتون رو بگید
خب بریم سر اصل مطلب من اسمم محمد هست و با یه دختر دوست شدم اسمش بهار بود من قدم 175 و وزنم 65 قیافه هم تقریبا خوبم البته نوجوانی خوشگل تر بودم خودتون میدونید ما وقتی به 18 سالگی یا وقتی که به بلوغ میرسیم یکم زشت تر میشیم ولی درکل خوب بودم ولی نه دیگه خیلی بهار هم یه دختر خیلی خوشگل و با ادب و با معرفت بود ما چهار سال بود که با هم دوست شده بودیم من تا بحال دوستی نداشتم بهار هم همینطور ما اولین باری بود که با جنس مخالف خودمون اراباط برقرار میکردیم
خب بگم که من و بهار اهل شیراز بودیم ما به مدت 4 سال با هم دوست بودیم تا اینکه عاشق هم شدیم جوری که جونمون رو برای همدیگه میدادیم من حتی یک بار خواستگاریش رفتم اما مادرش گفت که جوابشون مثبته اما نه الان و برای سال بعد چون بهار هنوز یکم کوچیکه من 19 سالم بود و بهار جونم 18
داستان از اینجا شروع شد که پدر بهار به خاطر شغلش مجبور شدن به مشهد مهاجرت کنن من اونروز رو یادم نمیره که بهار دستش تو دستم گریه میرد (بچه هایی که عاشق شدن میفهمن که من چی میگم میفهمن که دوری از عشق دوری از زندگی دوری از دختری که دوسش داری یعنی چی ) بالاخره چند ماه از قضیه رفتن بهار گذشت و من تنها شده بودم من با بهار فقط تلفنی حرف میزدم و چت میکردم اما ما همدیگه رو دوست داشتیم و در طی این مدت 4 سال اصلا حتی حرفای نیمه سکسی هم نزدیم و همش از زندگیمون حرف میزدیم ما قصدمون ازدواج بود
خی میگفتم بعد 4 ماه یک روز قرار شد بریم مشهد از طرف دانشگاه من اونروز که این خبرو شنیدم خیلی خوشحال شدم و بلا فاصله به بهار زنگ زدم و جریان رو گفتم اونم پشت گوشی قهقه میزد و خوشحال بود فداشم خیلی دوسش دارم و منم باهاش خندیدم
روز چهارشنبه یا پنجشنبه بود که به سمت مشهد با قطار راه افتادیم ه همراه چندتا از استاد ها و دانشجو ها بعد مدتی رسیدیم مشهد وقتی رسیدیم ساعت 2 شب بود خسته بودم وارد مهمانسرا که شدیم لباس هام رو عوض کردم و خوابیدم صبح که بلند شدم ساعت 12 ظهر بود از جام سریع بلند شدم به عشقم زنگ زم و برای ساعت 4 بعدازظهر توی حرم امام رضا قرار گذاشتم بعد اول رفتم یه دوش گرفتم اومدم ناهار خوردم و آماده شدم و ساعت 3 حرکت کردم رفتم و بهار رو دیدم خیلی خوشحال بودم میخواستم بغلش کنم ولی تو اون شلوغی نمیشدم کاری کرد فقط دست دادم و بهش خیره شدم بهش گفتم دوسش دارم و دستشو گرفتم و گفتم بریم پارک ولی بهار گفت نه محمدم الان کسی خونمون نیست بیا از وقت استفاده کنیم و بریم خونه ما و تنها باشیم منم دیدم چه چیزی بهتر از اینکه کنار عشقم باشم و قبول کردم رفتیم و سوار تاکسی شدیم و رفتیم خونشون وارد شدیم من روی مبل نشستم اونم رفت لباس هاشو عوض کرد
بعد اومد با یه لباس استین دار و یه شال ویه شلوار که ست صورتی بود اومد کنارم نشست و شروع به حرف زدن کزدیم از شیراز حرف زدیم و اوضاعش از همه چیز بعد روی شونم خوابید و باهاش حرفای عاشقانه زدم من تا اون لحظه اصلا به فکر سکس نبودم ولی بهار وقتی که داشتم باهاش حرف میزدم بهم گفت
نگبن: محمدم؟
من : جانم عشقم؟
بهار : میخوام بوست کنم اجازه میدی بخدا عاشقتم تو اتش هوسم میخوام با جسم و روحت پیوند بخورم
منم که اینو شنیدم واقعا خیلی واسم آرامش بخش بود و برای اولین بار لبمو به لب نگبن نزدیک کردم و لباشو خوردم خیلی لبای همدیگه رو خوردیم شاید 10 دیقه ولی برای من یه عمر گذشت بعد دستمو نفهمیدم چی شد که بردم سمت سینه هاش اول مقاومت کرد و گفت من میترسم ولی راضیش کردم سینه هاشو مالوندم تا اینکه آروم آروم همونطور بی حال خوابیده بود که لختش کردم یه سوتین و شورت دیوونه کننده قرمز اونا رو هم در اوردم یه بدن سبزه و لاغر افتادم روش و تمام بدنشو خوردم اونم از ته دل ناله میزدم و میگفت عاشقتم بعد بهش گفتم میتونی برام ساک بزنی؟ اونم گفت نمیدونم ساک چیه واسه همین منم تعجب کردم و دیگه چیزی نگفتم بعد خیلی آروم برش گردوندم و کیرمو لای کونش گذاشتم و مالیدم بعد چیزی نداشتم دم دست واسه همین تف زدم و بردم نزدیک سوراخ کونش خیلی لامصب داغ بود خواستم داخل کنم که نذاشت و گفت خیلی میترسم منم گفتم من عشقتم توروخدا بزار اونم گفت باشه بعد گفت یه دستمال بیار بزارم جلوی دهنم منم آوردم بعد اونم گذاشت جلوی دهنش و به روی شکم خوابید منم کیرم که دیگه سفت شده بود رو بازم تف زدم و خیلی اروم آروم داخل کردم اینقدر حال میداد که سریع آبم اومد ولی آبم رو ریختم روی دستم و پاک کردم و دوباره تف زدم و شروع کردم به کردن حالا دیگه باز شده بود و فکر کردم که بهار خوشش اومده واسه همین محکم تلمبه میزدم تا دوباره آبم اومد و توی کونش خالی کردم ولی وقتی کارم تموم شد به بهار گفتم بر گرد تموم شد وقتی بهار برگشت دیدم داره گریه میکنه ولی چون دستمال جلوی دهنش بود صدای نیومد که جیغ کشیده خیلی ناراحت شدم و سریع بغلش کردم و بوسش میکردم و قربون صدقش میرفتم لباشو بوس میکردم و کنرش رو میخاروندم ولی اون گریه میکرد هنوز بهش گفتم عشقم جونم همسرم عزیزدلم ببخشید معذرت میخوام ولی بهار گفت عیبی نداره من واسه شوهرم هر کاری میکنم این سکس اولین سکس زندگی من بود و من دیگه با بهار فقط لب بازی میکردیم ما الن دیوانه بار عاشق هم هستیم دعا کنید زندگی خوبی داشته باشیم و الان 6 ماهه که نامزد کردیم قربونش برم خیلی دوسش دارم عاشقشم ایشالا همه به آرزوهاتون برسید ممنونم از همتون فدای همتون من کوچیکتونم هستم
پـــــــــــــــــــا یـــــــــــــــــــا ن
نوشته محمد


👍 0
👎 0
62276 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

417363
2014-04-30 15:06:36 +0430 +0430
NA

حالمو به هم زدي
گمشووووووووووووو

0 ❤️

417364
2014-04-30 15:34:33 +0430 +0430
NA

نگبن کیه این وسط؟یا شایدم میخوای بگی نگبت؟این محمد همون جلغوز نبود که عمه شو گایید:-؟
:-?

0 ❤️

417365
2014-04-30 15:59:54 +0430 +0430

کلاه سیلندر قبلیم تو کونت با سکس و توهم پرتقالیت

0 ❤️

417366
2014-04-30 22:49:23 +0430 +0430
NA

نظز من اينه نوشتت اراباط شديدى به ريدن داره
:D

0 ❤️

417367
2014-05-01 09:03:39 +0430 +0430

کیرم تو قدتو وزنتو قیافه خوشگلت
همین!!!
لایق فحش دادنم نیستی

0 ❤️

417368
2014-05-01 09:45:22 +0430 +0430
NA

آخی! دو تا عاشق کوچولو! به پای هم پیر شین…:D

0 ❤️

417370
2014-05-01 13:47:34 +0430 +0430
NA

I)

0 ❤️

417371
2014-05-29 06:20:32 +0430 +0430
NA

:D :D :D : kheeeli khob bood hehhe LOL

0 ❤️

417372
2014-05-29 07:18:38 +0430 +0430
NA

بد نبود خوب که اصلا نبود فکر کنم بیشتر به پیام بازرگانی شبیه

0 ❤️

417373
2014-05-29 11:26:06 +0430 +0430

بچه ها چرا انقدر فحش میدید بابا خوشتون نیومد نظر ندید
مدیر تروخدا نظراتو خودت دسته بندی کن یا مثل فیس بوک فقط لایک بزار
خوششون اومد لایک کنن خوششون نیومد هیچی
خجالت داره آخر بی فرهنگیه

0 ❤️

417374
2014-05-29 11:27:58 +0430 +0430

اگه لایق فحش دادنم نیست پس تو غلط میکنی فحش بدی همین شما ها هستید که آبروی ایران و ایرانی میبرید

0 ❤️

417375
2014-05-30 02:19:47 +0430 +0430
NA

یه سری از جاهاش راست بود یه جاهایش دروغ بود. اونجاهاش که دروغ بود که به “تخم راسو” اونجاهاش که راست بود تو کونت

0 ❤️

417376
2014-05-30 10:35:11 +0430 +0430
NA

kamtar jagh bezan hamishe jagh bezan

0 ❤️