سکس فی البداهه

1392/11/28

من علی هستم 20سالمه دوست دخترمم اسمش النا هستش این ماجرا واسه پارسال عیده
داشتیم مثل همیشه با عشقم تو خیابون راه میرفتیم اون جلو بود من به فاصله ی نیم متری از اون پشت سرش بودم با هم مسخره بازی درمیاوردیم و میرفتیم . طبق معمول نیم ساعت بیشتر وقت نداشت و ما همیشه مجبور بودیم فقط تو خیابون تو مسیر برگشتن از کلاس زبانش همو ببینیم. اونم بخاطر من پیاده میومد تا سر کوچشون
سه ماه بود با هم بودیم تو این سه ماه هیچ بحثی حتی راجه به لب گرفتن نکره بودیم چون من خجالت میکشیدم و نمیخواستم از دستش بدم آخه النا از اون دخترایی بود که کل محله و رفقا تو کفش بودن دوستی ما دوتا یه جور دیگه بود ،دو تا خول و چل بودیم که فقط میخواستیم با هم بودن کمبودای احساساتیمونو گم کنیم که خوبم داشت پیش میرفت
خلاصه سرتونو درد نیارم کجا بودیم
آها تو خیابون بودیم بهم گفت علی تشنمه منم گفتم بریم از این کوچه که یه کوچه مونده بود به خونشون بریم که تو راه از سوپری یه آب معدنی بگیریم یکمم دیگه بحرفیم و اون بره خونه ، جلو در وایساد من رفتم داخل همین که از سوپری اومدیم بیرون یه پسره موتوری داشت رد میشد . گفت برو بکنا از اینا نگذر . من نمیدونستم چیکار کنم دوتامون سرخ شده بودیم
دیگه رفتیم رسوندمش سر کوچه و برگشتم خونه ،خونه ما یه کوچه قبل از اون سوپریه بود ینی با خونه النا اینا دوتا کوچه فرق داشت
من تو مسیر برگشتن به خونه همش تو فکر اون حرف پسره بودم ، خندم میگرفت از طرفی هم داشتم از عصبانیت میپوکیدم که چرا این پسره اینجوری گفت و جلو اون ضایع شدم
شب شد داشتیم با النا اس بازی میکردیم گفت پسره رو دیدی چی گفت بیشعووور . منم جوگیر شدم با اینکه اصلا فکر سکس با اون نبودم گفتم مگه چی گفت حالا من هیچی نگفتم تو هم پرو نشوآاا . ینی من ارزش سکس رو ندارم و الکی وایسادم چرت و پرت گفتن اونم که اولین بار بود از من این چیزا رو شنیده بود گفت چرا عشقم و وایساد نازمو کشید آی حال کردم اون شب با حرفاش شبم یه سکس چت کردیم بعد خوابیدیم
خلاصه که اون بحث تموم شد و رفت و دیگه اسمو نیاوردم تا یه روز که تو راه کلاس داشتیم محرفیدیم . اونروز مث همیشه میرفتیم طرف خونشون رسیدیم به کوچه ما گفتم الی گفت جونم گفتم عزیزم بیا از کوچه ما رد شیم
آخه دوستام تو کوچه بودن میخواستم یکم جلوشون پز النا رو بدم . همینجوری که رفتیم تو کوچه بجه ها رفتن تو خونه هاشون من داشتم کفری میشدم که اونا میخواستن منو ضایع کنن همین که رسیدیم به خونمون یادم اومد که قرار بود مامانم اینا برن خونه داییم شهرستان واحتمالا رفتن پیش خودم گفتم وایسا بریم یه چند دقیقه ای بشینیم که وقتی بیایم بیرون بچه ها ببیننمون و بیشتر بپوکن از حسودی
خلاصه که بهش گفتم و اونم از خدا میخواست که خونه مارو ببینه آخه خیلی تعریف اتاقمو کرده بودم
رفتیم تو حیاط دستشو گرفتم حلش دادم تو اتاقم گفتم بدو بچه پرو اینهمه میگی اتاق اتاق برو ببین تا زود برگردیم از این حرفم ناراحت شد
اصن بهم نگاهم نکرد و فقط رفت تو اتاق و درو بست گفتم بزار واست شربت بیارم رفتم و تا برگشتم گفتم بزار یه نگاهی کنم ببینم تو اتاقم چیکار میکنه
از پنجره ی عقبی که دیدش یه طرفه بود نگاه کردم دیدم داره صورتشو پاک میکنه ، اشکش اومده بود نمیدونم واسه چی ولی ناراحت بود . قبلش بهم گفته بود که تو کلاس بچه ها اذیتش کرده بودن یه لحظه حواسم پرت شد وقتی دوباره نگاه کردم دیدم برعکس جلو آینه داره خودشو دید میزنه . منم دقت کردم اولین بار بود با دقت نگاه میکردم باسنشو که دیدم از رو شلوار داشت خودشو یه جوری نشون میداد انگار یه زن 30 ساله خلاصه که هی این ور اون ور میشد جلو آینه سینه هاشو دید میزد سینه هاش شبیه گلابی بودن از بس شق بودن . خلاصه که منم تو اون زمان کیرم پاشده بود و یادم اومد به حرف اون پسرموتوریه و اس های آخر شبمون که چقد شهونش بالا بود
یه لحظه دیدم داره صدام میکنه بچه کجایی بیا میخوام برم
منم سریع پریدم تو اتاق هول شدم حواسم به هیچی نبود
رفتم داخل دیدم داره چپ چپ نگا میکنه نگو که کیرم قلاده پوکونده بود
یه لحظه دوتامون نگاه کردیم و زدیم زیر خنده گفت علی خدا زد این چیه نکنهدمیخوای حرف او پسره رو عملی کنی این حرفشو با خنده زد منم که شهوتم هزار بود و اولین بار بود که با یه دختر تو خونه خالی اینجوری بودم با همه ترس و این چیزاش گفتم معلومه که آره پریدم تو بغلش لبشو بوس کردم رفت عقب گفت علی بیجنبه اذیتم نکن دیگه اینو.که گفت ناراحت شدم رفتم نشستم رو تخت و فاز اینایی که شکست عشقی خوردنو گرفتم یکم نازمو خرید گفتم برو خونه من همینجا میمونم
نیم ساعت گذشته بود از وقتی که باید میرسید به خونه مامانشم بیشت بار زنگ زده بود و جوابشو نداد خلاصه که منم از فرصت استفاده کردم وقتی داشت بهم میگفت پیشی من قهر کرده پیشی بد میخواست جوجو رو بخوره بهش گفتم جوجو اگه پیشی رو میخورد پیشی مجبور نمیشد اونو بخوره اونم که زیاد بدش نمیومد و گفت اصلا بیا نشست کنارم همینجوری دوتا لب ازم گرفت دیدم چشاش سرخ شده پیش خودم گفتم فایده نداره همین که اومد لب سومی رو بگیره یواش بغلش کردم خوابوندمش رو تخت او لحظه دیگه تلفنشو حرفای قبلو همه رو فراموش کردیم
گفتم وای چه جوجو نازی دارم من همینجوری که لباشو میخوردم دستمو کردم تو سینه هاش آخه لباسش خیلی جلو باز بود من از خدا خواسته دستمو کردم تو سوتینش سینه شو گرفتم گفت علی نکن ؛ پیشی گرسسنشه دلت میاد اینجوری بمونه هیچی نگفت منم که شهوتم هزار بود
وایسادم سینشو خوردم اونم که دیگه راهی نداشت از چشاش میخوندم که داره از شهوت میمیره ؛ جوجووو تو چیزی نمیخوای : نههه ؛ میدونم که خجالت میکشی ، دستشو گرفتمو گذاشتم رو کیرم همین که کیرم خورد به دستش گفت جوووون آقا اینو وکه شنیدم همون یه ذره ترسی هم که داشتم ریخت درش آورد و ا دیدش بوسش کرد و سرشو گذاشت تو دهنش یه دو بار کرد تو دهنش و در آورد سریع گفم عشقم بیا لخت لخت بشم
همین.که لخت شدیم برعکس خوابوندمش رو تخت نتونستم حتی کیرمو بزارم.لای پاش
سرع بلندش کردم و دوتامون وایسادیم از ژل مویی که رو میز بود یکم زدم به گیرم و سریع کیرمو گذاشتم از جلو لای پاش گفتم میخوام مال خودم شی گفت نه علی اذیتم نکن این یکی نه بزار.بعد ازدواج اونوریش کردم گفتم خم شو همین که سوراخشو دیدم ترسیدم آخه تنگ تنگ بود ولی چون نزاشت از جلو بکنمش اعصابم خورد بود کیرمو گذاشتم دم کونش یکم با دست جلو عقبش کردم منتظر موقعیت بودم اونجا که بهم گفت درد داره محکم بغلش کردمو فشار دادم یه داد زد ولی کیرم رفت.تو کونش تا ته
هر چی میگفت بریون بیار.من محکم تر بغلش میکردم و میرفت داخل تر دیگه داشت ساکت میشد که شروع کردم به جلو عقب کردن . با اون ژلی که زده بودم انگار کیرم عضوی از بون اون بود به زور میومد بیرون یکم که جلو عقب کردم آبم اومد . اصلا حواسم به اون نبود همین که نگاش کردم دیدم اشکش اومده و داره گریه میکنه یکم نازشو کشیدم و رفتیم حموم اونجا دیگه باهم راحت شده بودیم بعد اون کارای تکراری یکم کسشو خوردم خوشش اومد و گفت ارضاش کنم همینجوری که با دست میکشیدم رو کسش گفت علی کیر میخوام منم جوگیر شدم کیرمو گذاشتم دم کسش یه دفه دیدم تا ته رفت تو و خون اومد و دوتامون نزدیک بود سکته کنیم ولی بعدش من دلداریش دادم که ما مال همیم و و اینجور چیزا دیگه خلاصه مخشو زدم که ساکت شد و با استرس رفت خونه
از اون روز به مدت یک هفته ازش خبری نشد منم که ترسیده بودم یه روز به ساناز هم کلاسیش گفتم کو النا گفت که از اینجا رفتن و بابابا مامانش فردای اونروز اومدن و مدارکشو گرفتم رفتن
بعد چند مدت بهم زنگ زد و گفت که اونروز مامانش خیلی زنگ زده بوده و بهش شک کرده بوده رفته کانون دیده نیست تو مسیر دنبالش بوده که دیده با استرس و شر و وضع به هم ریخته میره خونه . خلاصه که فهمیده بودن و همه ماجرا رو لو داده بود خانواده هم از ترس آبروشون از این شهر رفته بودن . بهم گفت که آمارمو نداده به مامان باباش چون میخواد تا آخر عمر باهام باشه
الان یک ساله که ماهی یه بار یه سکس خفن با هم داریم و قراره آخر همین ماه برم خاستگاریش ببینیم چی میشه

این بود داستانم . خوشتون اومد <3 بزارین خوشتونم نیومد شرمنده آخه فالبداعه گفتمش واسه کل با یکی از بچهها
الانم اگه بزارن تو سایت شهوانی پخش شه شرطو میبرمو میزارم…خواهر همینی که الان کنارمه و باهاش شرط بستم و ممنون میشم از بچه های شهوانی
بوووس
عاشقتونم

نوشته:‌ علی


👍 0
👎 0
39293 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

413119
2014-02-18 01:02:14 +0330 +0330
NA

علی جان من :poop: میذارم چون شعر نیست یا فکاهی که فی البداهه بیاد :|

0 ❤️

413120
2014-02-18 01:10:44 +0330 +0330
NA

سکس که فی البداهه نمیشه ! هزار دنگ و فنگ و اما و آیا داره ، مخو بزنی … طرف پشت چراغ قرمز نباشه… مکان جور کنی… حموم رفتن و تمیز کاری داره… داروخونه بری کاندوم تأخیری بگیری…
اما این جقه که با کمترین امکاناتی جورش جوره وفی البداهه است

0 ❤️

413122
2014-02-18 06:58:53 +0330 +0330
NA

نخوندم :-) اما فکر کنم خوب بوده اه چرا پرده دختر مردمو میزنید مگه اینجا امریکاست اینجا ایرانه کجاست؟ ایرانه و تو ایران پرده دختر مردمو نمیزنن خب فوقش از کون میکردیش با کرم والا تو فکر میکنی دوست دخترته تو صاحبشی؟ اون متعلق به خانوادشه

0 ❤️

413123
2014-02-18 07:21:01 +0330 +0330

100 دصد خالي بندي بود
فقط يه دليل ميارم و بس
امكان نداره بتوني يه دختر رو براي بار اول به سرعت هم بكوني تو كونش و هم يهو به سرعت تا ته بكني تو كوسش و پرده اشو بزني
يه كم معقولانه تر جلق بزن برادر و سعي كن تخيلات خودت رو براي جلق زدن بيشتر با واقعيت متناسب كني
وگرنه تو تخيلاتت ميتوني فكر كني كه داري جنيفر لوپز يا نيوشا ضيغمي رو ميكني !!!
فكر كن ببين دستت به چي ميرسه در مورد همون تخيلات بباف و جلق بزن تا اميد داشته باشي يه روزي روياهات به واقعيت تبديل بشه
ممنونم
ديگه هم لطف كن ننويس

0 ❤️