سکس ما از روی عشق بود

1393/02/01

سلام.من آرزو هستم و 19 سال دارم.الان حدودِ 1 سالی میشه که با دوست پسرم شهاب هستم و واقعا هم عاشقِ همیم. داستانی رو که می خوام بنویسم بر میگرده به دورانِ قبلِ از ازدواجم…
یه شب که رفته بودم خونه ی دوستم، دوستم اصرار کرد یه چند شب پیشش بمونم و چند روز دیگه برم خونه.منم قبول کردم و این قضیه رو با خانوادم در میون گذاشتم و اونا هم موافقت کردن.دو روز پیشِ دوستم موندم و شبِ آخر گفتم که اگه میشه بهم اجازه بده تا برم پیشِ شهاب.آخه خیلی وقت بود که ندیده بودمش و واقعا هم دلم براش تنگ شده بود.دوستم موافقت کرد و خلاصه من شبِ آخر رو کنارِ شهاب گذروندم.
یادمه دیر وقت رفتم پیشش.ساعت تقریبا 1 بود که دوستم منو رسوند خونه مجردیِ شهاب.شهاب خونه بود و منتظرم بود ولی خیلی خسته بود و تازه از سرِ کار برگشته بود.
خلاصه لباسمونو عوض کردیم و رفتیم خوابیدیم.فرداش جمعه بود و بخاطر همین هردومون تا لنگ ظهر خواب بودیم. حدودا ساعت 11 بود که شهاب بیدار شد و منم رو تا حدودی بیدار کرد.نیمه خواب بودم. شهاب دستش رو توی موهام کشید و گونمو بوسید. سرم بین بازوهاش بود و یه پام بین پاهاش بود. گرمی دستاشو روی صورتم حس میکردم و همین باعث شد خواب از سرم بپره.
آروم درِ گوشم گفت فرشته ی من بیدار شده؟بازم مثل همیشه منو لوس میکرد و منو عاشق خودش میکرد.
لبخندی زدم و از جام بلند شدم و کششی به بدنم دادم.دستاشو دورِ کمرم حلقه کرد و بدنِ کوچیکمو بلند کرد و تا دمِ درِ دستشویی بُرد.یه سیلی آروم زد روی باسنم و گفت تا تو دست و صورتتو میشوری منم صبحونه رو آماده میکنم.
بعد از صبحونه شهاب جلوی تلویزیون لم داده بود و صدام میکرد.
وقتی از توی اتاق اومدم توی هال دیدم دستاشو باز کرده و داره نگام میکنه.منتظر بود تا بغلش کنم.به طرفش دویدمو و پریدم توی بغلش.صورتمو چسبوندم به گردنش و ریز خندیدم.یقه ی لباسمو کنار زد و شونمو بوسید.دستای گرمشو بُرد زیر لباسمو و کمر و پهلوهامو ماساژ میداد.هیچی نمیگفت فقط نفسای داغشو روی شونم حس میکردم.
دستامو دور گردنش حلقه کردم و پاهامو گذاشتم دو طرف پاهاش.کم کم دستاشو آوردم بالاتر و بند سوتینمو آروم باز کرد منم اعتراضی نکردم.
سوتینمو در از زیر لباسم در آورد و رون های پامو گرفت و بلندم کرد.رفت به طرف اتاق خواب و آروم خوابوندم روی بازوش. موهای بلندمو از روی صورتم کنار زد و توی چشام خیره شد.سرِ انگشتشو آروم کشید روی لبم و لبامو بوسید.آروم لباشو میخوردم و دستمو میکشیدم توی موهای خرمایی رنگش.
در حین لب خوردن لباسمو آروم در آورد.یه حسِ عجیبی داشتم.احساس ترس نداشتم.دلم قرص بود.شاید بخاطر این بود که عاشقش بودم و تشنش بودم.
دستی به گردنم کشید و آروم دستشو کشید رو سینهام.بدنم شُل شده بود.واقعا داشتم لذت میبردم.سینهامو میمالید و نُکِ سینهامو آروم فشار میداد.نمی خواست درد بکشم دلش می خواست هر دومون حال کنیم و واقعا هم همین بود.
دستمو کشیدم به گودیِ کمرش و لباسشو در آوردم.زیر گردنشو زبون زدم.یه آهِ آرومی کشید و نفسشو داد بیرون.رون پامو گرفت و گذاشت وسط پاش.دست کشید روی باسنم و شروع کرد به خوردنِ زیر لاله ی گوشم.
شهوتم زده بالا.نفس نفس زدناش دیونم میکرد.دکمهای شلوارمو باز کرد و شرتمو نصفه نیمه کشید پایین و شروع کرد به مالوندنِ کُسم.با آه و ناله لباشو میخوردم و پامو باز تر میکردم و راحت تر کسمو بماله.کسم حسابی خیس شده بود ولی هنوز ارضا نشده بودم.بلند شدم شلوارمو در آوردم.داشتم شلوار اونم رو در میآوردم که خنده ی شیرینی کرد و گفت قربونش برم که فازِ دیونه بازیش زده بالا.آروم زدم تو سرش و با خنده گفتم حرف نزن بابا تو خودت از من بدتری.
دوباره اومدم کنارش خوابیدم که منو چرخوند زیرِ خودش.سینهامو گرفت توی دستاش و درِ گوشم آروم گفت بهم اعتماد داری؟ گفتم اوهوم. گونمو بوسید و شروع کرد به خوردن سینهام. خیلی حسه خوبی بود.نُکِ سینهامو مِک میزدمو و با زبونش باهاشون بازی میکرد.بعضی وقتا که سینم از دهنش میومد بیرون خودم دوباره میذاشتم دهنش.
دستشو کشید روی شکمم و تا زیر شکممو ناز کرد.پاهامو دور کمرش حلقه کردم و آروم کیرشو فشارش دادم به کُسم.کیرشو با دستش گرفت و مالید وسطِ چاکِ کُسم که یکم خیس بشه.سرِ کیرشو گذاشت رویِ سوراخِ کُسم و با خنده گفت اجازه هست؟
دستامو دور گردنش حلقه کردم و گفتم آره عزیزم فقط مواظب باش بابا نشی.
آروم کیرشو فرو کرد و آهی کشیدم.سرشو چسبوند به گردنم.گفت ای جآنم.ناله کن عزیزم.تلمبهاش تند تر میشد و هر دومون داشتیم حال میکردیم.سینهام بالا پایین میوفتاد و کُسم خیس تر و داغ تر میشد.یکم دیگه که تلمبه زد هم اون ارضا شد هم من. سریع کیرشو در آورد و آبشو ریخت روی شکمم.نگام کرد و نفس زنون و با خنده گفت نترس مامان نشدی.
بدنم بی حس شده بود.اصن جون توی بدنم نبود.شهاب با دستمال روی شکمم رو تمیز کرد و بازوهامو گرفت.آروم بلندم کرد و سرمو گذاشت رو شونش.دستی توی موهامو کشید و پیشونیمو بوسید و با دستش کمرمو و پاهامو ماساژ میداد.در حین ماساژ دادن گفت قربونت برم ببخشید که اذیتت کردم.میدونم درد داشتی…

یه سال از ازدواجِ من میگذره و من و شهاب الان یه پسر به اسم “کیوان” داریم.

نوشته: آرزو


👍 0
👎 0
30569 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

416779
2014-04-21 03:41:01 +0430 +0430
NA

یه سال از ازدواجِ من میگذره و من و شهاب الان یه پسر به اسم “کیوان” داریم. :? :? :? :? :? :? :? :?
مگر تو ماکروفر حامله شدی؟؟؟؟

0 ❤️

416780
2014-04-21 04:01:37 +0430 +0430
NA

آریا 1382:

توجهی نکن به این مساله. این رو نوشته که داستان رو واقعی جلوه بده غافل از اینکه ریدمانی بیش نیست :D

0 ❤️

416781
2014-04-21 04:59:33 +0430 +0430
NA

کسشری بیش نبود
بهت تو صیه می کنم انقد رو حساب قول ازدواجی که دوست پسرت داده بهش نده و فانتزی ازدواج و زندگی مشترک واسه خود و ما نباف… فقط بده محض حال و هولش و دیگر هیچ

0 ❤️

416786
2014-04-23 07:32:01 +0430 +0430
NA

jdjxjx

0 ❤️