سکس مامانم با محسن

1399/10/24

با سلام خدمت دوستان. من محمد ۱۷ سالمه از یکی از شهرهای کوچیک جنوب کشور. من این اولین داستانمه که مینویسیم براممم مهم نیست چه نظری میدین. داستان در مورد سکس مامانم با یکی از پسرای شهر. شهر ما خیلی کوچیکه تقریبا همه همو میشناسن. این داستان منم برمیگرده به چهار سال پیش ولی الانم هنوز جریان ادامه داره ولی من دوس دارم اولین باری که دیدمو فهمیدمو براتون تعریف کنم.اول از مامانم بگم الان ۳۶ سالشه اون زمان ۳۲ تا ۳۳ سالش بود. قدش کوتاهه شاید بگم ۱۵۰ اینا باشه ریزه میزه س. ولی یکم تپله چاق نیستا ولی یه دژه تپله چهره ی جذابی داره از اون خوشکلا نیست بگم دافه ولی بدک نیست. اسمشم نگین. اخلاقش خیلی خوبه‌.خیلی زبون بازه با زبونش هرکیو بخواد میتونه خر کنه. حالا اون پسر اسمش محسن الان ۲۳ سالشه ولی اون زمان ۱۹ سالش بود خیلی خوشکله قیافه ی جذابی داره میونه ی خوبی باهم داشتیم خیلی ازم خوشش میومد همیشه هرجا میدیدمش بهم سلام میکرد. منم خیلی خوشم میومد بهم رو میداد.اخلاقش ۲۰ بود خدایش باهمه گرم بود اون مثه مامانم بود با زبونش خیلیا رو به خودش جذب کرده بود چه دختر چه پسر چه زنایی مثه مامان من خلاصه هرچی از خوبیش بگم هنوز کمه همه بچه های از خودش کوچیک تر مثه من احترامشو میگرفتن با همه جور سنینی میگشت براش مهم نبود چهره ی خیلی جذابی داشت همیشه یه ته ریش داشت با موهای قشنگ مشکی خودش پوستش سفید بود موهاش مشکی بود براق قدش شاید بگم ۱۸۵ اینا بود قدش بلند بود ادم ارومی بود خلاصه جذاب بود.به نظر من به هرکی پیشنهاد میداد جواب مثبت میگرفت بودن تو شهر پسرایی که از اون خوشکل تر باشن ولی ن اخلاق داشتن مثه اون ن یه جوری بودن یکی جذبشون بشه از پدرم بگم مثه همه ی پدرا یه کارگر ساده بود هر روز یه جا کار میکرد از مادرمم خیلی بزرگ تر بود ۵۵ سالش بود ولی چون همیشه کار میکرد زیاد خسته میشد خیلی پیرتر نشون میداد خدایش تو حد مادرم نبود حالا چطور شده بود ازدواج کرده بودن نمیدونم. بریم سراغ داستان مامانم یه مدت بود زیاد گوشی دستش میگرفت به اصطلاح سرش شلوغ بود قبلا گوشی میداد دستم بازی کونم یکی دو ماه بود نمیداد یا اگه میدادی تمام تماسا پیامارو حذف میکرد بچه تر از این حرفا بودم با این حذف کردنا بدونم مامانم داره با یکی حرف میزنه یا دوس پسر داره از سکسو اینا سر در میاوردم فیلم سوپر دیده بودم زیادم جقم میزدم
دقیقا یادمه سه شنبه بود پدرم قرار بود فردا با یکی از صیادا بره دریا ماهی گیری همیشه باهاش میرفت یعنی هر وقت میرفت دریا پدرمو با خودش میبرد اون شبم به پدرم زنگ زد گفت واسه فردا اماده باشه ساعت نزدیکای ۶ تا ۷ بهش زنگ میزنه که برن پدرمم موافقت کرد و رفت خوابید که فردا زود بیدارشه بره. پدرم تو اتاق من خوابیده بود اونشب منو مامانمم تو هال بودیم مامانم تا دیر وقت گوشی دستش بود داشت چت میکرد الان میدونم با اون پسره بود ولی اون زمان نمیدونستم من ساعت نزدیکای ۱۱ بود خوابم برد وقتی بیدار شدم ساعت ۷ بود دیدم مامانم پیشم نیست رفتم اتاق خودم بابامم نبود رفتم دسشویی صدای اب میومد از حموم فهمیدم مامانم اونجاس دسشویی هم نرفتم برگشتم هال رفتم سراغ گوشی مامانم چندتا پیام باز نشده داشت یه شماره شماره هم مدام داشت زنگ میزد رمزشو نمیدونستم تا پیامارو بخونم ولی بهش شک کرده بودم داشتم با رمز گوشی ور میرفتم یهو صدای در حموم اومد رفتم تو جام خودمو زدم به خواب مامانم اومد بیرون مستقیم رفت سراغ گوشیش یکم باهاش ور رفت گوشیش زنگ خورد برداشت بعد سلامو احوال پرسی مامانم گفت چقد زود بیدار شدی چرا انقد عجله داری خب فک کنم پسره داشت اصرار میکرد که الان بیاد مامانم میگفت ن الان محمد بیدار میشه نمیشه بزار بیدار شه بره بیرون خلاصه یه ده دقیقه ای حرف زدن مامانم گفت نمیشه باید اونو بفرستم بیرون اینم گفت من بیشتر دوس دارم بیای تا خودت پس عجله نکن نترس امروز حتما میای چون شوهرم تا شب نمیاد خلاصه مکالمه تموم شد مامانم لباسای خیسو برد پشت بوم منم که کیرم بدجور راست شده بودو یکم مالوندم تا ارضا شدم خیلی حشری شده بودم خیلیم میترسیدم بچه بودم ۱۴ سالم بود انقد بچه بودم که اصلا کیرم اب نداشت وقتی ارضا میشدم احساس میکردم کیرم قلقلکش میاد مامانم اومد پایین رفت تو اسپزخونه نمیدونم داشت چیکار میکرد ولی گوشیش دم پنجره بود چون اونجا بهتر انتن میداد تو دید من بود گوشیش مطمئن بودم با اون ور نمیره داشت صبحونه اماده میکرد اومد پیشه گوشیش یه اهنگ گذاشت داشت هالو جارو میزد اومد منو صدا کرد که بیدار شم منم خودمو زده بودم به خواب هر جور بود بیدارم کرد رفتم دسشویی اومدم تو اسپزخونه بهم صبحونه داد خوردم مدام گوشیش دستش بود چت میکرد. من چون میدونستم مامانم میخواد منو یه جوری بفرسته بیرون به کارش برسه خودم گفتم مامان میخوام برم خونه علی دوستم اونجاهم نهار بخورم تا وقتی بابام نیومده نیام خونه گفت برو ولی باید کتاباتو ببری اونجا با علی ی درستم بخونی منم گفتم باشه گفت نیای خونه میخوام برم خونه داییت کلیدارم با خودم میبرم بابات که اومد میگم تورم با خودش بیاره خونه موافقت کردمو ساکمو جم کردم الکی چندتا کتاب گذاشتم توش و زدم بیرون بگم یه نیم ساعت نگذشته بود از بالا در پریدم تو حیات رفتم تو خونه چون فقط در حیاتمون قفل داشت اروم بدونه سرو صدا رفتم تو انباری در انباری شیشه نداشت تا نصفه ورق بود اونجا قاییم شده بودم اگه پا میشدم میتونستم هم راهرو رو ببینم هم در هالو یه بیست دقیقه ای اونجا موندم جام تنگ بود اومدم بیرون از سوراخ کلید یکم هالو نگا کردم مامانم یه شلوار ساپورتی پاش بود یه تاپ تاحالا هم اونطوری ندیده بودمش داشت وسایل صبحونه رو جم میکرد که من خورده بودم کارش که تموم شد رفت سراغ گوشیش گذاشت گوشش رفت دم پنجره از دیدم خارج شده بود گوشمو گذاشته بودم دم سوراخ که صداشو بشنوم سلام کردو گفت بیا محمد رفت خونه دوستش اصرار داشت مواظب باشه کسی نبیندش وقتی میاد تو خونه گفت الان درو برات باز میکنم اومدی درو ببند اروم بیا تو وقتی اینو شنیدم فوری از رفتم تو را پله ای که میرفت پشت بام یه اتاقک کوچیک بود نیمه کار هم بود اونجا قاییم شدم صدا در اومد مامانم بود یه چادر سرش بود رفت در حیاطو یکم باز کردم در هالم نبست اومد رفت تو پنج دقیقه نگذشته بود که محسنم اومد من فقط صدای درارو میشنیدم صدای در هال اومد که بسته شد پنج دقیقه صب کردم بعد فوری اومدم پایین رفتم کنار در هال داخلو نگا کردم هیچی نبود کسی نبود تو هال یکم گوشش دادم صدای خنده هاشون صحبتاشو از تو اتاق من میومد میترسیدم برم تو خیلی هم دوس داشتم ببینم کیرم راست شده بود گفشامو در اوردم گذاشتم تو ساکم نمیدونم چرا این کارو کردم بردم گذاشتم پشت در انباری اومدم ارووم بی سروصدا در هالو باز کردم رفتم پشت اپن اشپزخونه یکم اونجا وایسادم که سرم بپره ولی نمیشد خیلی میترسیدم خلاصه یکم که گذشت اروم رفتم پشت در اتاق از سوراخ کلید نگا کردم باورم نمیشد انگار خواب بود بچه تر از اون حرفا بودم غیرتی شم برم دعوا را بندازم مامانمو محسن لخت لخت بودن محسن خوابیده بود مامانم رفته بود روش کسشو رو دهن محسن بالا پایین میکرد بدن مامانم از محسن سفید تر بود خیلی خوشکل بود بد جور راست کرده بودم انقد صداشون زیاد بود که اگه یکی هم در میزد نمیشنیدن منم داشت کیرم میترکید محسن همش داشت کون مامانمو دست میزد مالش میداد مامانم چشاشو بسته بود جلو عقب میکرد تو دهنش خیلی خوشم اومده بود یکم اینطوری موندن مامانم اومد سراغ کیر محسن گذاشت دهنش خیلی خوب میخورد معلوم بود زیاد برا بابام یا کس دیگه ای خورده چون حرفه ای این کارم میکرد محسنم صداش در اومده بود قوربون صدقه ش میرفت سینه هاشو میمالید فشار میداد مامانم دردش گرفته بود رفت عقب ازش خواست این کارو نکنه کس مامان خیلی تپلو تمیز بود معلوم بود همین امروز واسه این رفته حموم محسنم ترو تمیز تر بود اونم معلوم بود رفته کیرش زیاد دراز نبود ولی بی حد کلفت بود میشد گفت چندین برابر کیر من به محسن حسودیم میشد میتونست الان بکنه تو اون کس خوش فرمو خوش تراشو تپل محسن مامانو به پشت خوابوند باهاشو باز کرد نمیدیدم کیرشو کس مامانمم نمیدیدم ولی از صدای جیغ مامانم فهمیدم کیرشو تا ته کرده بود تو یکم وایسادن بعد دوباره اروم اروم شرو کرد به جلو عقب کردن صداشون خیلی زیاد بود اهو اوه میکردن قوربون صدقه اون هم میرفتن مامانم تند دوس داشت همه ش میگفت تند تند محسن میگفت چشم جنده خانم خیلی از این حرف بدم اومد احساس کردم داره به من فوش میده بعد محست مامانمو داگ استایل کرد اومد پشتش پشتشون به من بود دیده خوبی داشتم اروم گذاشت دم کسش با یه هل همه شو کرد تو خیلی تند جلو عقب میکرد بگم یه دقیقه اینطوری بودن منم کیرمو میمالیدم از رو شلوار بعد یهویی مامانم یه اه عمیق کشید ساکت شد روناش می لرزید الان میدونم ارضا شد اون زمون احساس کردم یه بلایی سرش اومده بعد محسن تلمبه هاشو تند تر کرد مامانم فهمید داره ارضا میشه گفت نریزی توم ولی اون گوش نکرد انقد تند تلمبه میزد مامانم خوابید اونم خوابید روز چند تا اه بلند مردونه کشید بعد هردو اروم شدن ن تکون میخوردن ن هیچی بعد مامانم گفت پاشو از روم خفه شدم چون خیلی ازش بزرگ تر بود پاشد نشت مامانمم نشت اب از کسش میریخت بیرون خیلی از دستش ناراحت بود بعد یکم جنگو دعوا چرا اینکارو کردی من الان باید قرص بخورم بهشون حساسیت دارم من که گفتم این کارو نکن از این حرفا مامانم رفت سراغ شرتش فهمیدم میخواد لباس بپوشه الان میاد بیرون فوری رفتم بیرون کفشامو پام کردم ساکمو برداشتم زدم بیرون تا شبم بر نگشتم هر شب با اون صحنه های جق میزدم خیلی هوسیم میکردن کارم شده بود با شرتای مامانم جق زدن بعد اون روز چند بار دیگه هم دیده بودمشون میومد خونه مون الانم با مامانم رابطه داره ولی مامانم میدونه من بزرگ شدم دیگه کم کم رابطه دارن بگم شاید ماهی یه بار یا کم تر این بود داستان من اگه خوشتون اومد بگین بازم براتون تعریف کنم.

نوشته: محمد


👍 30
👎 19
239901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

786159
2021-01-13 00:40:59 +0330 +0330

خاله و زندایی و خواهر زن تکراری شده بود حالا مامان اضافه شد به داستانهای امشب !
پناه بر خدا !

8 ❤️

786168
2021-01-13 00:55:18 +0330 +0330

کیر صدیقی امام جمعه موقت تهران توی دهنت با این کوسشرات اخه جقی زاده کدوم دهاتی هستی که کتابتو توی ساک میزاری میری الاغ ساک زدنیه


786172
2021-01-13 00:59:18 +0330 +0330

حیف اون پدر بدبخت میره صبح تا شب جون میکنه از زندگیش میگذره ک… 🙄

6 ❤️

786174
2021-01-13 01:02:23 +0330 +0330

نه محض رضای خدا همین یکی کافیه!! شاه جوونا رو طوری تربیت کرده بود کسی به دخترای محلشون چپ نگاه میکرد خونشو میریختن آخوندا نسلی ساختن که از گائیده شدن مادر خودش لذت میبره… سگ به روحت خمینی.


786191
2021-01-13 01:29:55 +0330 +0330

۲ تا موضوع
اول اینکه کلا داستان در مورد مادر دیسلایک داره.
دوم کسی که نظرات خواننده داستان واسش مهم نیست غلط میکنه میاد مینویسه.
این خزعبلات و ترشحات مغذ پریودیت رو هم جای دیگه پخش نکن همینجا رو به اندازه کافی به گند کشیدی.

5 ❤️

786204
2021-01-13 02:39:10 +0330 +0330

دیگه چیو میخوای تعریف کنی؟

0 ❤️

786211
2021-01-13 03:43:04 +0330 +0330

۱۴ سالت بود سنت کم بود غیرتی نمیشدی الان که ۲۰سالته دیگه چه بهونه ای داری:/

4 ❤️

786235
2021-01-13 08:42:24 +0330 +0330

منکه بند اولو نصفه خوندم دیس دادم
اوبی تو خودت جوری ک تو کفه یارویی عروس تو حجله تو کف کیر نیس
برو کونتو بده چرا ننه باباتو جنده میکنی

0 ❤️

786270
2021-01-13 15:28:56 +0330 +0330

بابات خواست بره دریا بگو بیام مادرتو بکنم

0 ❤️

786278
2021-01-13 16:12:41 +0330 +0330

نه محض رضای خدا همین یکی کافیه!! شاه جوونا رو طوری تربیت کرده بود کسی به دخترای محلشون چپ نگاه میکرد خونشو میریختن آخوندا نسلی ساختن که از گائیده شدن مادر خودش لذت میبره… سگ به روحت خمینی

این پیام باید یک بار دیگه خونده میشد
دیت شاه ایکس درد نکنه

3 ❤️

786299
2021-01-13 20:05:20 +0330 +0330

سلام. قبلا یه داستانی خوندم که توش یکی زنش رو با یه نفر دیگه اشتراک گذاشت. اسمش یادم نیست و چند روزه میگردم ولی پیداش نمیکنم.

از داستان یادمه که تو یه صحنه ای موقع خواب اون دوست مرده به بهونه ماساژ شروع میکنه سکس با زنه وقتی مرده حضور داره و مرده هم بعدا بهشون میپیونده جوری که هیچکس حرفی از سکس نمیزنه ولی همه میدونن دارن چیکار میکنن.

تو یه صحنه دیگه تو استخرن و بعد میرن بیرون از آب و مرده شروع به سکس میکنه با زنه و دوستشون میاد میگه منم بیام؟ مرده میگه (اسم زنه) باید اجازه بده و زنه میگه تو که میای دیگه چرا میپرسی بعد به شکل دو کیر تو یه سوراخ (فکر کنم) میکننش.

من مدتیه دنبالش میگردم ولی نیست انگار. ممنون میشم اگه لینکش رو دارید بهم بدید

0 ❤️

786372
2021-01-14 02:49:00 +0330 +0330

خوبه عزیزم اینده از ان توست فقط رییس جمهوری وزیری چیزی شدی بفکر این شهوانیا باش

0 ❤️

786414
2021-01-14 13:19:37 +0330 +0330

عالی بود بازم تعریف کن خوش غیرت.

0 ❤️

871347
2022-04-30 01:38:25 +0430 +0430

خو بیار ماهم بکنیم 😒 😒

0 ❤️

871358
2022-04-30 02:13:28 +0430 +0430

نه محض رضای خدا همین یکی کافیه!! شاه جوونا رو طوری تربیت کرده بود کسی به دخترای محلشون چپ نگاه میکرد خونشو میریختن آخوندا نسلی ساختن که از گائیده شدن مادر خودش لذت میبره… سگ به روحت خمینی

این پیام باید دو بار دیگه خونده میشد
دست شاه ایکس درد نکنه
حرفش حق بود
مادر هرچی آخونده گائیدم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها