خداک کنه این دروغه راس باشه
علم غیب داری ظاهرا
بپا کرده نشی (dash)

این همه تعهد تو درقبال جق بچه ها ستودنیه

اخه بدبخت اخه جقي اخه بيچاره چرا اين كارو ميكني با خودت تو جوني برو خودتو درمون كن بدبخت از افراط در جق داري نابود ميشي تو روت به زندگيه حيفي برو دكتر كي ر تو ناموست كي ر تو شرف خانوادگيت جق نزن نميميري

عجب!!!

1- الآن مشخصاتتو گفتی که جق بزنیم؟؟ به شخمام که 180 سانتی جقی
2- مرسی که اینقدر احساس مسئولیت میکنی در برابر جامعه ی جقیان این مملکت
3- کونش برجستگی داره ولی خیلی بزرگ نیس؟؟
4- چون تیپ و قیافه ی زیبایی داره و به تو نگاه میکنه پس آدم مغروریه؟؟ این چه سرهم بندی ای بود جقی؟؟
5- انتظار داشتی تو اون مجلس رقص با آه و ناله و گریه و اخم نگات کنه؟؟
6- داخل اینستا؟؟ …کسکش تو اینستا پیام عاشقانه میداد ولی تو تلگرام با تردید پیام میداد؟؟
7- تو که میگی نگاه اول فلان جا بود و فلان جا هم بهم لبخند زد بعد عکسشو دیدی نشناختی؟؟ مییییره
8- هرکی عکسشو واست فرستاد میری به هرکه اونجا بود نشون میدی خ ا ی ه م ا ل؟؟؟
9- آره همه شوهراشون بدن و شما جقیا خوبین
10- از دودلی و تشویش؟؟ به پوزت نمیخوره این حرفا
11- میگی گذشت از ماجرا و فراموش شد…بعد میگی تو این مدت س.کس چ.ت میکردین و رویا پردازی میکردین؟؟ معلوم شد از کجا یه دستی تایپ کردی
12- داداشت رفته خونه برادر زنش…با زنش…تو رو سننه؟؟ تو چه گهی بودی اون وسط؟؟

یعنی باید بری هالیوود
اینجا هدر میری

کییرررم با دستمال سفره تو کووون گشادت
بدبخت جقی
کییررر برادر زن برادر زن ، زن داداشت تو کوووسا خونتون

13- مشهید؟؟ رفتین جایی که مشهید زندگی میکرد؟؟
14- احمق رفته بودین اونجا که خونه ی اونا بمونین دیگه…بعد شوهرش اصرار میکرد؟؟ اگه اصرار نمیکرد تو پارک چادر میزدین؟؟
15- تا صبح چکردیم یعنی تا صبح چ ت کردین؟؟
16- یعنی مهشید تورو با حداقل 80 کیلو وزن از کنار داداشت کشید برد تو آشپزخونه؟؟
17- مشهید س ا ک زد؟؟ مجبوری ی دستی بتایپی؟؟
18- دستمال سفره رو از کجات در آوردی؟؟ برای رئال تر شدن داستان گفتی جقی؟؟
والا حوصلت نکشه جقی خان

الان خاستی اولش بگی تو جقی نیستی؟تو کصمغزی کصمغز

دیوث هر کی بهت پیام نده و نشناسی صاف میبری میگی زنداداش اینو میشناسی؟
اون چرا جا خورد که تو اسمشو میدونی؟مگه تو عروسی چشم تو چشم نشدین؟مگه خودش عکسشو نداد؟

خونشون کوچیک بود بعد داداشت تو هال بود بعد تو گذاشتی تو کصش اونم گفت اووووف؟
خو خارکصه این وسط چجوری برا زنداداشت لاپوشونی کردی که نگه زنداداش جنده ای داره؟
میدونه شوهرش دوز دختر داره و یه کص دیگه میزاره بازم تحمل میکنه؟دوز دخترش احتمالا خاهرته ک ی و ن ی

اول خوب اومدی اونجوری ک گفتی دوستان داستان الکی مینویسن ولی بعدش ریدی دیوس****

من محسن هستم نویسنده همین داستان
در جواب کامنتهای دوستانی که فقط عادت کردن فحش بدن و خودشونو خدای همه چیز میدونن و بقیه رو جقی توضیحات میدم چون به خودم اطمینان دارم که داستانم واقعی بود.

1. تو اینستا وقتی با اسم و عکس خودت نباشی هزاران پیام که بدی طرف نمیشناسه شمارو پس اینستا پیام عاشقانه میداد چون نمیشناختمش میخواست عکس العمل منو ببینه ولی وقتی توی تلگرام بهش گفتم میشناسمش با ترس و اضطراب پیام میداد چون به گفته خودش میترسید من واکنش منفی به علاقه اون نشون بدم ابروش بره
2. نمیدونم تو زندگیاتون یا دختر ندید یا دارید زر مفت میزنید بعضیا توی عروسیا چنان ارایشی میکنن که با قیافه طبیعیشون زمین تا آسمون فرق داره. اولا تو عقد و عروسی نمیشد دقت کنم بهش چون به عنوان برادر داماد هم تو چشم بودم و دیگه چون دلیلی نداشت و چشمم دنبالش نبود و در ثانی بعد عروسی کلی زمان برد تا پیام داد و توی این فاصله قیافه اش که بدون ارایش بود هم کاملا فراموش کرده بودم شاید با ارایش عروسی بود همون اول میشناختم
3. دلیل اینکه به زن داداشم گفتم باور کنید خودمم نمیدونم چرا شاید میخواستم بگم خاطرخواه زیاد دارم و از این چیزا واقعا هنور فکر میکنم نمیدونم چرا گفتم بهش.
4. برا پیچوندن ماجرا پیش زن داداشمم گفتم دوست زن داداشت خواسته خرابش کنه گوشی زن داداشت که پیشش جا مونده بود رو برداشته به من اینجوری پیام داده. با زنداداشش تلفنی هماهنگ کردم یه پیام با توضیحاتی که من گفتم بده و عذر خواهی کنه و منم نشون زن داداشم بدم. زنداداشمم به زور باور کرد شایدم باور نکرد ولی چیزی نگفت دیگه.
5. گفتم از اون ماجرا گذشت ما رابطمون ادامه پیدا کرد و دیگه کم کم کار به سکس چت و علاقه رسید که بین همه روابط هست و عادیه
6. رفتن من خونه اونا هم دلیلش این بود شهری که ما فامیل داریم برای تفریح میریم با شهر اونا بیست دقیقه فاصله اش بود و من هم برای بازی پلی استیشن رفتم که به اسرار شوهرش موندیم البته بدمم نمی اومد زیدمو ببینم خو این طبیعیه برا هرکس. و اگر اسرار نمیکرد با ماشین بر میگشتم خونه اقوام نزدیک خودم
7. اشتباهات تایپی دلیلش جق نیست پسر خوب من با گوشی مینویسم و تند تند داستانمم نخوندم ارسال کردم چون زمانی که فرستادم داستان رو نصف شب بود و توی محل کارم بود تند نوشتم. وسط نوشتن خوابم گرفت. سریع نوشتم و بدون ویرایش فرستادم خوابم می اومد خوابیدم.
8. داداشمم توی پذیرایی خواب بود ادمی که میگی مهشید کشیدت برد اگر قرار باشه ریز به ریز بنویسم که میشه رمان. منظورم اینه اشاره کرد و من رفتم اونجا. سکس یهویی هم همیشه با استرس بعدشم اون اووووف مهشید حتما نباید با داد باشه همین اندازه بود که من شنیدم صداشو
9. این داستان واقعی بود مهم نبود باور کنید یا نه ولی به این نتیجه رسیدم هرکس داستان مینویسه شما یا فحشش میدید یا جقی خطاب میکنیدش یا نهی میکنید کارشو فقط یه سوال تو که انقد علامه ای و پاستوریزه خودت توی سایت داستان سکسی چه گوهی میخوری؟ جقی نیستی؟ سکسی نیستی؟ پس همه ما دایره ذهنمون توی این مقوله میچرخه پس خودتو تافته جدا بافته ندون.
   امیدوارم هرکس جوری که دلش میخواد زندگی کنه و گوه خوری دیگران رو نکنه و خودشو تافته جدا بافته ندونه

موفق و پیروز و سربلند باشید
محسن