سکس من و مونا(۱)

1396/03/10

سلام من مصطفی هستم 32سالمه و ساکن تهرانم داستان من برمی گرده به دوران دانشجویم که با یه دختر سبزه جنوبی که ساکن کرج بود دوست شدم من خودم هم ریشه پدریم جنوبیه تو دوران دانشجویی چند بار با هم رابطه داشتیم البته چون مونا هنوز دختر بود تمام رابطمون از کون بود از مونا بگم یه بدن سبزه خوشگل قد تقریبا165 سینه های75 و به اصطلاح چشم و ابرو مشکی جذابترین شاخصه مونا نوک سینه هاش بود که بصورت معمول هم اندازه یه دونه تیله بزرگ بود که وقتی تحریک میشد دیگه واقعا خیلی بزرگتر میشد من تا مدتها بعد از دوران دانشجویی هم همیشه به یاد نوک سینه هاش میفتادم اولین سکسمون مربوط میشه به موقعی که مونا میخواست برای دوست و هم اتاقیش آذین تولد بگیره از من خواست براش کمی مشروب تهیه کنم من هم این کار رو کردم روزی که اومد مشروبها رو ببره چند ساعت مهمون من بود و میگفت که دوست پسر آذین اومده ودارن برا تولد آماده میشن برق عجیبی از شهوت تو چشماش بود بقدری که هنوز چند دقیقه ای از کنار هم بودنمون نگذشته بود که خودش بحث نظرش در مورد سکس،قبل از ازدواج رو باز کرد و من رو هم به اصطلاح حشری کرد خیلی زود سکس رو شروع کردیم البته مونا عجله داشت باورتون نمیشه بعد از کمی لب گرفتن لحظه اولی که من سوتینش رو باز کردم از اندازه نوک سینه هاش شوک بودم بعد شروع کردم براش سینه هاش رو خوردن دقیقا حس میکردم یه دونه بزرگ انگور تو دهنمه هم زمان از رو شلوار با کسش بازی میکردم من زیاد شنیده بودم که دخترهای جنوبی داغ و حشرین(که البته واقعیت داشت)چند لحظه از خوردن و مالوندنم نگذشته بود که مونا دیگه خودش نبود صدای نفسهاش و بعد صحبتهاش بلند شده بود به شدت هیجانی بود و مدام من رو تشویق به شدیدتر کردن حرکاتم میکرد بعدش شلوارش رو از پاش دراوردم داشتم شرتش رو در میاوردم که گفت.
مصطفی کیر میخوام …میخوام بخورم…
و بدون اینکه منتظر واکنش من باشه خودش سریع شلوارم رو پایین کشید و شروع کرد به ساک زدن دیگه نمیتونستم رو پام وایسم یه جوری ساک میزد انگار که داره لذیذترین ابنبات دنیا رو میک میزنه میکهای فشرده اینقدر این کار رو استادانه انجام میداد که من حتی کمتر تو فیلمها دیده بودم بعد از مدتی مدلمون رو 69کردیم چه کُسی داشت سبزه تنگ و کاملا پف کرده خوش بو و پر اب منم نامردی نمیکردم و براش کاملا تو خوردن کس و چوچولش و لیس زدن سوراخ کونش سنگ تموم میزاشتم دیگه هردومون از شدت حشریت دیونه شده بودیم نمیدونستیم داریم چیکار میکنیم از رو تخت افتادیم زمین عین یه نفر که شدیدا درد داره رو زمین رو هم غلت میزدیم قربون صدیقه هم میرفتیم مونا با اون صدای بم از رو حشری شدن میگفت به خدا اگه الان و اینجا باهات نبودم تو راه رفتن باور کن ممکن بود به هرکسی که پیدا کنم بدم (بعدها بهم گفت که موقع اومدن شاهد سکس آذین و دوست پسرش بوده و بقول خودش به هوای مشروب دکش کرده بودن تا راحت سکس کنن اونم حشری و دیونه شده بود)دیگه تمام خواسته مونا بعد از نزدیک به یک ساعت خوردن و لیسیدن هم فقط کردن بود با صدای بلند ازم میخواست
مصطفی کیرت رو میخوام …بسه …بیابکن توش
منم اماده گایش کُسش شدم که با دست کیرم روسمت کونش هدایت کرد برام خیلی عجیب بود (آخه تا اون موقع کون نکرده بودم)
با اون صدای حشری گفت دنبال شوهر نمیگردم که …
سریعی یه کم کرم بهداشتی از رو میز اوردم به سوراخ کونش مالیدم چه سوراخ کونی قهوهای برجسته همون موقع که داشتم سوراخش رو چرب میکردم سعی میکردم انگشت رو فرو کن داخلش تا عظله های کونش رو عادت بدم ولی واقعا کونش تنگ بود(سردرد ندم بهتون) با کلی تقلا بالاخره موفق شدم کیرم رو تو کونش جا کنم البته همراه با فریادها و فرارکردن های مونا ولی کمی که گذشت اوضاع تا حدود خیلی زیادی بهتر شد هم مونا داشت لذت میبرد و هم به دلیل شلتر شدن سوراخ کونش کیر منم راحت تر تلمبه میزد بعد از کمی مدل رو عوض کردیم من رفتم پشت مونا تو اون لحظه چشمم که به کس باد کرده مونا افتاد واقعا باور نکردنی بود اون حجم کس با اون پف که دورش رو اب گرفته کیرم رو سمت کس بردم و به چوچولش مالوندم اول مونا ترسید…
گفتم نترس منم نمیخوام زن بگیرم
(البته بعدها از خدام بود که بگیرمش البته اونم نسبت به من همین حس رو داشت که اینجا جای گفتن علت جدایی ما نیست)چند بار تو موقع مالوندن کیرم به چوچولش نزدیک بود که کیرم تو کسش فروبره یکم بعد که دیدم دوباره داریم دیونه میشیم و ریسک داستان داره میره بالا کیرم رو با اب کسش خیس کردم و مجددا شروع کردم به همون تقلای قبلی برای فتح کون مونا خانوم البته این بار کمی راحتتر این فتح میسر شد چند دقیقه ای هم از عقب کیرم رو تو کونش تلمبه کردم تا اینکه دیگه داشت ابم میومد مونا از صدام فهمید و ازم خواست که ابم رو با ساک برام بیاره
وای خدای من این دختر چقدر خوب ساک میزد اینقدر خوب که داشتم دیونه میشدم ابم که اومد ریختم روی سینهاش مونا با یه ولعی به ابم رو سینههاش نگاه میکرد که انگار الماس کوه نور رودیده تو بغل هم پهن زمین شدیم قربون صدقه هم میرفتیم از همون لحظه میزان دوست داشتنم نسبت بهش صعود زیادی پیدا کرده بود یه دید عاشقانه اونم در منی که خیلی ها میدونستن و میدونن که تو احساس خیلی سردم"""

نوشته: مصطفی


👍 3
👎 5
2811 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

607711
2017-05-31 20:32:08 +0430 +0430
NA

ﮔﻔﺘﻲ ﻣﻮﻧﺎ ﻳﺎﺩﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻳﻜﻲ ﻛﺲ ﺗﺮ ﺧﻮﺏ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭﻛﻞ:)
ﻭﺍﺳﻪ ﻛﺼﻨﻮﺷﺘﺘﻢ ﺭﻳﺸﻪ ﺩﺭﺧﺘﻪ ﻛﺎﻛﺘﻮﺱ ﺗﻮ ﻛﻴﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭ ﺍﺣﻤﺪﻱ ﻧﮋﺍﺩ ﻛﻴﺮﺷﻮ ﺩﺳﺘﺖ ﻧﻤﻴﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﭘﺴﺘﻮﻥ ﺗﻴﻠﻪ ﺍﻱ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﻣﻤﻪ ﻓﺸﺎﻧﻲ ﻛﻨﻪ (dash)

0 ❤️

608256
2017-06-01 06:30:25 +0430 +0430

آخه گوزاله جذاب ترین قسمت داستان صحنه مخ زدن طرفه بعد تو میای مثل فال حافظ از وسط کتاب تعریف میکنی بزمجه بریتانیایی !

کاش گاو بال داشت پرواز میکرد رو سرت میرید دلم خنک میشد

0 ❤️

608261
2017-06-01 06:40:26 +0430 +0430

وای اگر بچه ها حکم جهادم دهند …
یه داستانی بنویسم ، صادق هدایت نامم دهند …

یعنی کاری میکنید توبه بشکنم و قلم به دست بگیرم …

الکی یعنی من نویسنده بودم قبلا ولی توبه کردم،شما بگید نه مومن نکن این کارو کمر نمیمونه واسه کسی … ?

1 ❤️

608336
2017-06-01 07:23:08 +0430 +0430

آره ماام گاويم نميدونم كه كيري كه از كون در مياد بوي عن ميده و بزغاله ام ساكش نميزنه چه برسه به آدميزاد.

0 ❤️

608776
2017-06-01 19:49:41 +0430 +0430

داستانت مزخرف بود حالا خوبه نگفتی انگور فخری بوده سر سینه هایه خانوم انگور فخری منظورم انگور هاییه که از سایر انگور ها بزرگتره و توش پر از دونه هایه ریزه

0 ❤️

609356
2017-06-02 05:03:17 +0430 +0430

داستانت که نمیدونم چی بود اما از کامنتای دوستان مچکرم خیلی خندیدم.
ایول میرزا گلی خان فاتح. قلم در دست گیر و بنویس از این دل خون بار.
به به به به

0 ❤️