سکس و تباهی (2)

1391/07/09

… قسمت قبل

سلام عزیزان… تا اینجای داستان که نصفه نیمه سکسو تجربه کرده بودم و خیانتی که بهم شده بود تحمل سربازی رو واسم سختتر کرده بود .خلاصه زندگیم همش شده بود یاس و نا امیدی
بخش سوم
روال زندگی به سختی پیش میرفت و منم به آخرای سربازیم نزدیک میشدم 14 ماه خدمت بودم اومده بودم مرخصی فروردین 89 بود رفته بودم خرید میخواستم شلوار جین بخرم تو نازی اباد مشغول دیدن ویترین بوتیک ها بودم که یه زن نظرمو به خودش جلب کرد . تنها بود . پیش خودم گفتم چرا اومده تو راسته مردونه فروشی ها . دوباره پیش خودم گفتم لابد میخواد واسه شوهرش یه چیزی بخره. بهش میخورد شوهر داشته باشه .
همینجوری که داشتم پیاده رو هارو متر میکردم یاد مریم افتادم اخه اونجا با هم زیاد خاطره داشتیم یاد خیانتش که می افتادم ازش بیزار مشدم. دیگه تقریبا رابطم باهاش قطع شده بود نمیدوست من قضیه خیانتشو فهمیدم. یه اهی کشیدمو فکرشو از سرم بیرون کردم. شلوارمو انتخاب کردم و خریدم از مغازه که اومدم بیرون دو باره همون زنو دیدم. انگار داشت تعقیبم میکرد. واسه این که اطمینان پیدا کنم یه ذره الکی پیاده روی کردم. حدسم درست بود تو نخ من بود . دیگه داشت آمار میداد نگاه و لبخند حواله هم دیگه میکردیم. شمارمو نوشتم تو یه تیکه کاغذ رفتم سمتش هیچی نگفتم خیره شدم تو چشماش نتونست تحمل بیاره و خندید .(حالا که فکرشو میکنم به قیافه من خندید. اخه سرباز و کچل بودم) دستمو دراز کردم بهش شماره بدم کیفشو باز کرد . انداختم تو کیفش. و رفتم خونه . یه ساعت بعد تک زنگ زد تا بهش زنگ بزنم منم چون شماره نا اشنا بود زنگ نزدم. اس ام اس داد منم که الان بهم شماره دادی .بهش زنگ زدم اسمش الهام بود سی ساله و بیوه . میگفت شوهرم پارسال تو تصادف مرده .خونشون تقریبا نزدیک ما بود ده دقیقه پیاده راه بود. باهاش دوست شدم. تابلو بود از من بزرگتره تو خیابون باهاش نمیپریدم .به سکس فکر میکردم همش تو این فکر بودم بکنمش. زیاد هم طول نکشید .این طور که معلوم بود خودشم میخواست ظرف سه روز بحثمون به سکس کشید .میگفت یه ساله سکس نداشتم خیلی هوس کردم. منم کلی واسش خالی بندی کردم که خیلی هات هستم .کمرم قوی و خلاصه راضیت میکنم. تو یه خونه یه طبقه از این قدیمی ساخت ها زندگی میکرد با هم اونجا قرار گذاشتیم .بهش اعتماد کرده بودم و ترسی نداشتم .تو روز اخر مرخصیم بودم که به خودم حسابی رسیدم ساعت 4 بعد از ظهر رفتم محلشون. زنگ زدم باهاش هماهنگ کردم پلاک خونرو بهم داد .ته کوچه بود .کوچه رو که داشتم میرفتم یه حسی بهم میگفت که نرم .آخرش که چی .داری به خودت خیانت میکنی داری به آیندت خیانت میکنی .قدم هام سست شد مردد بودم ولی شهوتم پیروز شد و اون بود که به عضله های پاهام فرمان حرکت میداد نه مغزم .یاد خیانت مریم افتادم و یه جورایی واسه تلافی هم که شده وجدانمو راضی کردم . رسیدم جلو در یه نگاه کلی به کوچه انداختم .پرنده هم پر نمیزد زنگ رو زدم درو باز کرد سریع رفتم تو و در رو پشت سرم بستم. حیاط خونه جنوبی بود .یه در کوچیک آهنی از تو کوچه میخورد .وارد یه راهرو نسبتا تنگ میشدی سمت چپت تو تا در بود اولی اتاق خواب بود و دومی پذیرایی یه در چوبی بزرگ خواب و پذیرایی رو از هم جدا میکرد انتهای راهرو حیاط بود که از پذیرایی به حیاط در شیشه ای بزرگی داشت و اشپزخونه و حمام زیرزمین بود و دستشویی هم گوشه حیاط. همه اینارو بعد از اینکه یه چایی الهام برام اورده بود و از سر کنجکاوی فهمیدم و خواستم اطمینان از تنها بودنمون پیدا کنم. نسبتا خونش ترو تمیز بود .گفتم تنها زندگی میکنی گفت اره ولی بیشتر مواقع خواهرم میاد پیشم. ازش پرسیدم خرجتو از کجا در میاری گفت از پولی که دیه شوهرم بود یه مقدارش رسید به من .گذاشتم بانک سودشو میگیرم و تو خونه خیاطی هم میکنم .یه لحظه بهش احساس ترحم کردم دلم براش سوخت میخواستم بزنم بیرون که گفتم اگه برم که به این بیچاره خیلی بر میخوره پشیمون شدم و منتظر اینکه ببینم چی در انتظارمه. من روم نمیشد شروع کنم و دنبال یه بهونه بودم که مشغولش بشم. خیلی سخت بود هیچ احساسی بهش نداشتم دست و دلم به کار نمیرفت اونم متوجه شد و خواست خودش کاری کنه.
بهم گفت پشت تلفن شیر تری ها چت شده من که یه مقدار بهم بر خورده بود رفتم خودمو چسبوندم بهش دستمو رو گونه هاش میکشیدم و اروم صورتمو بردم سمت صورتش . یه آن لب هامون به هم گره خورد .لب بالای من تو دهن اون بود و لب پایین اون تو دهن من و مدام جای لب ها مونو جابجا میکردیم تا اینکه زبونمو در گیر ماجرا کردم و تو دهنش میچرخوندم یه دفعه دیدم تخم چشماش رفت بالا و چشماش سفید شد ترسیدم ازش فاصله گرفتم با اخم بهم گفت چی شد بدت اومد؟ فهمیدم قضیه چشماش عادیه و گفتم هیچی بابا دارم نگات میکنم راستی این چه لباسیه که پوشیدی لااقل یه چیز سکسی میپوشیدی تا حال کنم (یه دامن بلند پاش بود با یه تیشرت گشاد که زیر دامن شلوار نپوشیده بود ) یه نیش خند شیطانی زد و گفت تازه اولشه به اونجاشم میرسیم .رفت یه تشک اورد پهن کرد دو تا بالش هم پرت کرد رو تشک من بالشهارو مرتب کردم و دراز کشیدم اونم پهلوم دراز کشید و دوباره لبامون گره خورد ولی اینبار شدید تر چون دستامو محکم دور بدنش حلقه زده بودم و فشارش میدادم به خودم
دستمو بردم زیر تیشرتش و از گردن تا بالای باسنشو ماساژ میدادم و گاهی بند سوتینشو میکشیدم و ول میکردم که شق صدا میداد. داشتم لذت میبردم اونم وحشیانه ازم لب میگرفت منم فقط ماساژش میدادم یه هو ازم جدا شد و مستقیم رفت سمت کیرم کمربندمو باز کرد و شلوار و شرتمو با هم کشید پایین و کاملا از پام در اورد. کیرمو که داشت منفجر میشد رو گرفت تو دستش گفت قربونت برم عجب کیری داری جونم و همینجوری که از کیرم تعریف میکرد تا نصفه کرد تو دهنش .خیلی حرفه ای تر از مریم ساک میزد . تازه فهمیده بودیم ساک زدن یعنی چی . متوجه شدم ای وای ابم نزدیکه دارم به انزال میرسم . سریع بلند شدم و نذاشتم ادامه بده . لباساشو در آوردم عجب بدن ترو تمیزی داشت تازه به درشتی سینه هاش پی برده بودم . سوتینو باز کردم و مشغول خوردن سینه هاش شدم و دستمم بردم سمت کسش و میمالیدم . کم کم دستمو بردم تو شرتش . دستم خیس شده بود یه لحظه چندشم شد . همینطور که داشتم میمالیدم دستشو گذاشت رو دستم و فشار داد .گفت انگشتتو بکن تو منم فشار دادم یه بند انگشتم به راحتی رفت تو . بیشتر فشار دادم . آه کشید و لذتو میشد تو صورتش دید . لزج بود . هر چی بیشتر با انگشتم عقب جلو میکردم خیس تر میشد . بهم گفت کیرتو میخوام زود باش منم از خدا خواسته سریع اومدم بین پاهاش شرتشو در آوردم و پاهاشو باز کردم کیرمو گذاشتم رو کسش و میمالیدم . کفری شده بود میگفت تو رو خدا بکن تو . یه تف انداختم سر کیرم گذاشتمش رو سوراخ و سرشو دادم تو . نمیخواستم به این زودی بکنم ولی اینقدر لذت داشت که با یه فشار همشو دادم تو . عجب حالی داشت تا حالا اینقدر لذت نبرده بودم . الهام که انگار راحت شده بود میگفت ارش بزن . بزن .بزن .وا نستا منم کشیدم بیرون دوباره کردم تو .یک دو سه چهارمی طاقت نیاوردم کشیدم بیرون با آخو اوخ ابمو ریختم رو شکم الهام . دیدم داره با تعجب بهم نگاه میکنه خشمو میتونستم تو صورتش ببینم . یه دفعه زد زیر خنده و بلند میخندید و میگفت خروس از تو دیر تر آبش میاد. من که کلی بهم بر خورده بود و خجالت هم میکشیدم خودمو شستم لباسامو پوشیدم .بهم نگاه که میکرد میخندید و من احساس پوچی میکردم . دیگه فهمیده بود که ناراحت شدم گفت ایراد نداره دوای دردت پیش خودمه برنامه ریزی کن امشب پیشم باشی تا معنی سکسو بهت نشون بدم . منم با اینکه فردا باید پادگان میرفتم گفتم باشه امشب نشونت میدم خودتو اماده کن . گفت ساعت ده منتظرتم . منم رفتم خونه وسایلمو جمو جور کردم .رفتم داروخونه یه اسپری تاخیری خریدم . به مادرم گفتم شب میرم پیش رضا فردا از اون ور میرم پادگان. شامو خوردم و از خونه زدم بیرون . درست ساعت ده رفتم پیش الهام . درو که باز کرد گفت سلام آقا خروسه و منم بیشتر کفری میشدم و تو دلم میگفتم وحشیانه میخوام بگامت تا منو مسخره نکنی. دیدم رفت گوشه اتاق یه اجاق گاز کوچیک روشن کرد گفت بیا میخوام کمرتو سفت کنم خروس خان . رفتم پیشش دیدم بله داره بساط تریاک علم میکنه خواستم مانعش بشم پیش خودم گفتم یه باره ایراد نداره عوضش حسابی میکنمش. کمو بیش با تریاک آشنایی داشتم ولی مصرف نکرده بودم . خلاصه الهام خانوم یه بس چسبوند و مشغول پختنش شد . گفتم اینو از کجا گیر آوردی . گفت چیزی که زیاده از اینا . منم زیاد سوال پیچش نکردم . مشغول مصرف تریاک شدم . من زیاد بلد نبودم الهام بهم گفت چیکار کنم . خودش برام سیخو سرخ میکرد و میداد دم سنجاق. بهم میگفت دود رو سریع نده بیرون سعی کن قورتش بدی . منم هر کاری میگفت میکردم . نذاشت همشو بکشم . گفت حالت بد میشه . همین کافیه . من که نعشه شده بودم رفتم دستشویی و نصف اسپری رو خالی کردم زیر کیرم اومدم کنار الهام و یه خورده مشغول صحبت شدیم و شروع کردیم به ور رفتن با هم یه بیست دقیقه ای که گذشت و الهام میخواست کیرمو بخوره رفتم شستمش تا مزه اسپری از رو کیرم بره . اومدم پیشش دراز کشیدمو زانو زد کنارم و مشغول خوردن شد . هیچ حسی نداشتم به خاطر اسپری بود . با هزار زحمت راست شده بود و حس میکردم سایز کیرم بزرگتر شده .الهام دیگه نذاشت بلند شم . خودش اومد و نشست رو کیرم و بالا پایین میشد. خیلی پوزیشن عوض کردیم . اونقدر کمر میزدم که خسته میشدم و استراحت میکردم . بدنم خیس عرق میشد . تازه کیرم راه افتاده بود هر چی بیشتر میکردم الهام بیشتر حشری میشد و بیشتر میخواست .کسش ازون حالت تنگی درومده بود و یه مقدار گشاد تر شده بود . حدود یک ساعت و نیم از سکسمون میگذشت یعنی از موقعی که شروع به کردن کرده بودم . ولی استراحتم میکردم . من رو الهام بودم و داشتم کمر میزدم دیدم خودشو خیلی سفت کرده . تشکو چنگ میزنه منم تند تر میکردم کمرشو گرفت بالا و چنتا تکون خورد گفت بسه درش بیار گفتم نمیشه خانوم مرغه . بیشتر میکردم دوباره داشت لذت میبرد و منم با حرص میکردم .همونجور که داشتم کمر میزدم با دستش هلم داد و کیرم اومد بیرون همزمان با بیرون اومدن کیرم ابش پاشید تو صورتم . اولش فکر کردم شاشید ولی دیدم انزال شده بدنش مثل بید میلرزید . از لرزش که افتاد دوباره حمله کردم تا اخر کردم توش با هر زحمتی بود آبم اومد رفتم رو سینش نشستم و آبمو خالی کردم رو صورتش و کیرمو میکردم تو دهنش . افتادم کنارش . انگار بیهوش بودم یه یه ربعی گذشت نذاشتم خوابم ببره .بلند شدم دیدم تشک خیس شده . انتهای کیرم و رو خایه هامو دیدم که ترشح واژنی الهام که سفید و چندش اور خشک شده و چسبیده بهشون. رفتم خودمو شستم اومد بالا سر الهام که بی حال افتاده بود گفت پسر تو معرکه ای . گفتم سر شب که میگفتی خروس خان .گفت درست میگفتم الانم میگم فکر کردی اگه این تریاک نبود میتونستی اینقدر بکنی . من چیزی نگفتمو تو دلم گفتم نو کرتم تریاک جون.
نگاه به ساعت انداختم دیدم ساعت دو صبحه .گفتم یه دو ساعت میخوابم بعد پا میشم میرم پادگان . الهام یه پوز خندی زدو گفت باشه. خوابیدم و گوشیمو گذاشتم رو ساعت . فردا ساعت یک بعد از ظهر الهام به زور از خواب بیدارم کرد گفت نمیخوای بری پادگان . یه مکث کردم و اتفاقات دیشبو یادم اومد. فهمیدم چه خبره . گفتم وای بدبخت شدم . غیبت خوردم . چرا گوشیم زنگ نخورده ؟ الهام فقط بهم میخندید . یه لقمه نون خوردم رفتم پادگان. دو روز اضاف خوردم ولی به لذتی که برده بودم می ارزید.
دیگه همه فکرم شده بود سکس .الهام. تریاک .اوایل وسط هفته مرخصی تو شهری میگرفتم یعنی چهار بعد از ظهر از پادگان میزدم بیرون ساعت شیش صبح هم پادگان بودم .اخر هفته ها هم که پنج شنبه جمعه میومدم خونه.
تقریبا محال بود از پادگان بیام خونه و نرم پیش الهام . هفته ای دو بار رو شاخش بود . میومدم تریاک میکشیدم . حسابی میکردم اگه وسط هفته بود دیگه نمیخوابیدم بعد از سکس میرفتم پادگان و اونجا گریز میزدم و یه گوشه پیدا میکردم میخوابیدم . پایه بالا بودم کسی خایه نداشت بهم حرف بزنه (منظورم کسی از سرباز ها) .یه ماه همینجوری پیش رفت از هفته ای دو بار تجاوز نکرد . دیدم الهام ناراحته و میگه کمه بیشتر میخوام . سه روز یه بار من دیوونه میشم . نا گفته نمونه روزایی هم که پریود بود میگفت بیا .حالا سکس نباشه خودتو میخوام ببینم .اگه هم میرفتم یه جوردیگه بهم حال میداد .منم برنامه رو کردم هفته ای سه بار . دو ماه از اولین سکسم با الهام میگذشت میخواستم مرخصی بگیرم که به خاطر دعوا جور نشد و بازداشت شدم . سه روز اضافه خدمت سه روز بازداشت . یه هفته ممنوع الخروج . فانسخه و کمربندمو گرفتند با دمپایی روونه بازداشتگاه شدم شب که شد به جای اینکه تو بغل الهام باشم با پنج تا سرباز تو بازداشتگاه بودم . بدتر از همه اون سربازی که باهاش دعوا کرده بودم هم اونجا بود.
کم کم دیدم حالم داره بد میشه . اشک چشمم همینجوری میاد . آب دماغم راه افتاده یه کم دیگه که گذشت دست و پامم درد گرفت نمیدونستم چرا اینجوری شدم ولی میدونستم باید تریاک بکشم .حسی که امونم رو بریده بود بعد ها فهمیدم بهش میگن خماری.
من معتاد شده بودم ولی خبر نداشتم . سعی کردم خودمو جمو جور کنم تا جلو اون سربازا آبروم نره . اون شب چشم رو هم نذاشتم فرداش یه تعهد ازمون گرفتن و دو روز دیگرو بخشیدن در عوض بیگاریی ازمون کشیدن که آموزشی رو یاد کردم . ولی ممنوع الخروجی سر جاش بود . دیگه داشتم دیوونه میشدم رفتم پیش فرمانده گفتم پدر بزرگم فوت کرده باید برم اگه اجازه نمیداد حتما گریه میکردم . هفت روز از سهمیه مرخصیمو الکی فدا کردم زدم بیرون . اولین کاری که کردم زنگ زدم الهام . پدر سگ گفت پریودم . با اینکه میدونستم ده روز دیگه قاعدگیش شروع میشه اما نمیدونستم چرا از سکس امتنا میکنه گفتم کی سکس خواست من دارم دیوونه میشم تریاک میخوام. اون موقع نه ولی الان میتونم حدس بزنم که این حرفم خیلی خوشحالش کرده بود. گفت ندارم ولی پول بده برات بگیرم . من که تا اون موقع هیچ پولی بابت تریاک نداده بودم قبول کردم .رفتم پیشش پنجاه هزار تومن ازم گرفت و دوازده گرم خرید . بعدا فهمیدم چهار برابر ازم پول گرفته . اون روز تریاکو مصرف کردم حدود دو گرم . زیاده روی کردم ولی عجب حال توپی داشتم اون موقع برج هم میتونستم بسازم . دیگه به سکس با الهام زیاد توجه نمیکردم اولویت اولم شده بود تریاک . الهام هم همینو میخواست . هر وقت هم خودش سکس میخواست ازم میگرفت . خودش آمادم میکرد و تو سکس خودش فاعل بود .
…سربازی تموم شد با تموم فراز و نشیب هاش . با تموم خاطراط خوب و بدش ولی یه زندگی واسه خودم درست کرده بودم که تو چهار ماه جوری ریده بودم بهش که تا چهار سال نمیشد پاکش کنی. با بابام میومدم مغازه مون تا دیگه شروع کنم به کاسبی ولی من معتاد شده بودم اما قبول نمیکردم که معتادم . سعی میکردم هیچ وقت خمار نمونم تا تو خونه تابلو شم . هرچی پول میگرفتم میدادم به الهام تا واسم مواد بگیره . از فامیل ها میشنیدم که میگن کی میخواید واسه آرش زن بگیرید؟ دیگه وقتشه .اما من شدیدا مخالفت میکردم . مصرفم بالا رفته بود دیگه خوب نعشه نمیشدم یه شب که رفته بودم پیش الهام تا بکشم دیدم تریاک نیاورد یه چیز جدید اورده بود گفت بیا این گیراییش خیلی بیشتره دو تا دود که بگیری انگار سه گرم تریاک کشیدی . منم گرفتم .تقریبا سفید بود بهش میگفتند کراک .
با گذشت روز ها مصرف کراک هم بیشتر شد . دیگه خرج موادمو نمیتونستم به الهام بدم . خیلی ازم پول گرفته بود . وقتی فهمیدم بیش از حد میگرفته و دلیلشو پرسیدم با پر رویی تمام گفت فکر کردی بیای بکشی و بکنی بری مجانی در میاد .
تو منجلاب بودم . تحمل خماری رو نداشتم. ترس از اینکه خونوادم بفهمند تو وجودم بود .یه روز که مواد بهم نرسیده بود و کم کم داشت نشون میداد که احتیاج دارم رفتم پیش الهام که گفت مواد ندارم ولی یه چیز بهتر دارم .من به خاطر ترس از خماری اگه ان خشک هم میداد میکشیدم .دیدم یه پودر سفید رو ریخت تو قاشق و زیرشو حرارت داد ذوب که شد با سرنگ جمش کرد گفت دستتو بیار جلو بر خلاف میلم این کارو کردم پیدا کردن رگ زیاد طول نکشید چند ثانیه بعد از اینکه که سوزن سرنگو کشید بیرون رفتم فضا…
پایام بخش سوم
با عرض پوزش خدمت همه دوستان گلم به خاطر اینکه داستانو تموم نکردم . به دلیل طولانی شدن و مورد پسند قرار نگرفتن شما این کارو کردم ولی تمام تلاشمو میکنم تو بخش چهارم تمومش کنم با این حال خیلی از داستانو قیچی کردم.
باز هم تشکر میکنم از شاهین سیلور فاک عزیزم و آقا محسن درک میرزای گل .چون با وجود این دو عزیز و تشویق هاشون من دست به قلم شدم.
راستی امتیاز یادتون نره . به قول پژمان عزیز امتیاز شما خدا قوتی برای ماهاست.
شاد باشید

نوشته: آرش . sex and love


👍 0
👎 0
32802 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

336768
2012-09-30 21:01:21 +0330 +0330
NA

آرش جان شاید ازش مریضی هم گرفته باشی برو آزمایش بده
امیدوارم داستانت آموزنده باشه که برادرای خوبم گرفتارش نشن

0 ❤️

336769
2012-09-30 22:22:57 +0330 +0330
NA

بسیار زیبا ولی ناراحت کننده.

مرسی ارش عزیز.موفق باشی.

0 ❤️

336771
2012-10-01 00:39:38 +0330 +0330
NA

داستان و نوشته و انشا و همه چی عالی بود
مرسی آرش
فقط یه سوال
من خیلی ساله که ایران نبودم اون وقتها قیمت تریاک مثقالی هزارتومن بود. اون وقتا میگفتن مثقال یا یه تیغ که لوله ای بود به بلندی یه تیغ مثلا که اونهم وزنی همون یک مثقال بود. مثقال هم فکر کنم چهار گرم و نیم هست. مثقالی هزارتومن بود. تازه مثقالی هزارتومن هم من از یه بابایی میخریدم که میرفتم خونه خودش و همونجا با وافور میکشیدیم و میومدیم با چائی و نبات و منقل و متکا و همه چی. یادش بخیر. طرف فقط سوخته توی وافور رو برمیداشت واسه خودش. ظهرها بعد از نهار میرفتیم و سه چهار ساعت اونجا بودیم و یک مثقال تریاک میکشیدیم و هزارتومن میدادیم به طرف و تووووووپ سیگار کشون و کیف میرفتیم در مغازه و تا فردا ظهر دوباره.
اگر آدم تو کشیدن تریاک اسراف نکنه و باکلاس بکشه و بخودش هم از لحاظ غذائی برسه هیچی تو دنیا بهتر از خودش نیست.
سوال من اینه که کسی میدونه که الان قیمت یک مثقال تریاک چقدره؟ مثقال میگن؛ چی میگن؟ قیمت الانش هم اگه بگید ممنون میشم

0 ❤️

336772
2012-10-01 00:43:41 +0330 +0330
NA

داستانت نسبتا خوب بود …
چندتا غلط املایی داشتی که زیاد خللی به اصل داستان وارد نمیکرد…
جاده ی نویسندگی خیلی طولانیه نمیدونم کجاش قرار داری ولی امیدوارم موفق باشی…

0 ❤️

336774
2012-10-01 01:25:48 +0330 +0330

بازم بنویس…داستانت داره قشنگ میشه…نگران طولانی شدنش نباش چون حاشیه نمیری که حوصله خواننده سر بره…متاسفانه.90 درصد اعتیادجوانهای ما با سکس ارتباط داره…یه توصیه دوستانه دارم جملات را از این روانتر هم میتونی بنویسی مثلا در خیلی از جملات دوتا فعل داری که با باز نگری در تقدم وتاخر اونا یا حتی حذف یکی ازاونا خواندن روانتر میشه…خسته نباشی…

0 ❤️

336775
2012-10-01 02:18:09 +0330 +0330

انگار کامنت من نقش پیام بازرگانی داشت:دی
اوکی!!

0 ❤️

336777
2012-10-01 03:29:30 +0330 +0330

خب خب خب. میبینم که قسمت دوم داستانت، ببخشید یعنی خاطره ت منتشر شد. خودت میدونی که پدرم دراومد تا این قسمت رو ارسال کنی… (؛
اینکه میگم خاطره چون هنوز داری موضوع رو برای مخاطب تعریف میکنی. هنوز خیلی کار داره تا از تعریف کردن به روایت کردن برسی. قبلا هم گفتم که خواننده رو مخاطب قرار نده. توی نوشته هات فحش و حرفهای رکیک به کار نبر. سعی کن از یک فعل استفاد کنی. جمله ها رو نیمه تموم نذار. فضاسازی رو کامل انجام بده البته توصیفت از خونه ی الهام خیلی خوب بود و تونستم توی ذهنم بیارمش. ولی اینکه " رفتم شستم و برگشتم" خیلی کلیه. یه مقدار جزئیات رو بیشتر کن. ضمن اینکه باید سعی کنی خسته کننده نشه.
داستان نویسی کار اسونی نیست. اگه میخوای داستانت مخاطب پسند باشه و نمره ای که کسب میکنی واقعی باشه نه به خاطر اینکه یاداوری کردی، باید خیلی سعی کنی. منظورم این نیست که زور بزنی چون نوشتن زورازمایی نیست. سعی کن داستانهای نویسنده های خوب رو بیشتر بخونی و از سبک نوشته شون الهام بگیری نه اینکه بری همون داستانها رو یه دست سر و روشون بکشی و بگی داستان نوشتم. خودت میدونی که من این مطالب رو به هرکی نمیگم. چون هم ممکنه جنبه ش رو نداشته باشن هم اینکه مهم نباشه. ولی به تو میگم چون هم ارزشش رو داری هم اینکه میدونی وقتی این حرفها رو بهت میزنم به خاطر خودته که برام عزیزی… این خاطره ت که تموم شد منتظر یه داستان خوب ازت هستم…

0 ❤️

336778
2012-10-01 03:36:57 +0330 +0330
NA

داستانت رو واقعی نوشتی برداشت من اینه .
اگه تو خلال داستان کمی هم مواد و اعتیاد رو نکوهش میکردی خیلی خوب میشد . خیلی ها رو سرکیف اووردی و یاد قدیما انداختی
خوب بود
بقیه اش رو بنویس
منتظریم
دمت جیز

0 ❤️

336781
2012-10-01 04:15:15 +0330 +0330
NA

سلام sex and love اول تشكرميكنم بابت داستانت. دوم ازشماوهمه دوستان معذرت ميخام كه اينجا ودرسايت سكسي اين حرفهاروميزنم:دوستان بحث ترياك وقيمتش وربط به دلار كردن بايدبگم حقيقت اين كه باوجود شخصيتي باكمالات تحصيل كرده باشعور ومنطقي چون احمدي نژاد پول افغانستان ٥٥٠برابر ريال ايران(٥٥تومان) ارزش پيداكرده و يك كارگرافغان باحقوق ماهيانه يك ميليون تومان بازهم جفتك پراني ميكنه.جاداره ازمقام شامخ ولايت بابت نامگذاري امسال بنام حمايت ازتوليدملي تشكركنم حمايتها بشدت زيادميباشد تااين اندازه كه امثال من توليدكننده بايد درساعت كاري دنبال سايت سكسي و جوك و سرگرمي وطالع بيني وانواع اقسام فال بريم توليدشديدأ افزايش پيداكرده دراين حد كه كنتوربرق ديگه نميچرخه(كاش لال ميشدي امسال نامگذاري نميكردي).افتخارميكنم كه كون رئيس جمهورايران احمدي نژادتوانايي چنين ريدن عظيمي را دارد كه مساحت ايران ازمترمربع به مترمكعب تغييرپيداكرده(ارتفاع يك متر روي اعتبار و ارزشهاي ايران ريده) اگربه احترام نويسنده و خوانندگان اين داستان نبود ازحواله كردن انواع آلت انسان وحيوان به روح وجسم احمدي نژاد باكي نداشتم چون مرگ به زندگي بافلاكت حقارت ارزش داره.

0 ❤️

336782
2012-10-01 04:26:22 +0330 +0330

اين قسمت رو بصورت مستقل و جدا از قسمت قبلى خوندم ولى چيزى كه خيلى به چشم مياد پيشرفت نويسنده است بنظر من قابل مقايسه باهم نيستن واقعا خوشحال شدم بهت تبريك ميگم .
چندتا نكته بگم برم:
بزرگ ترين اشكالى كه دارى هنوز نوشتنت خيلى تفاوت با داستان نويسى داره يعنى بيشتر شبيه تعريف كردن خاطره است اونم به صورت گفتارى نه حتى خاطره نويسى؛
واين مشكل بزرگيه.
مشكل بعدى استفاده زياد از فعل در جمله هاى كوتاه كه بيشتر كاربرد خبرى دارن نه داستانويسى،
مثلا اكثر جمله هاى داستان به اين صورت(كوتاه و دو بخش با فعل مجزا) :
_فاعل مفعول فعل ،فاعل مفعول فعل.
من اين كار را كردم و او اين كار را كرد.
ميبينى بيشتر شبيه متن اخبار شد تا داستان.
ولى جدا از اين مشكلات داستان جالبيه و البته متفاوت كه همين نطقه قوت داستانت هست كه باعث ميشه اين مشكلات نگارشى كمتر به چشم بيان.موفق باشى

ماشااله همه آگاهى شاهپور رو بلدن :-D
الان nimo11 همه رو معتاد ميكنه.
كامنتاشو نخونيد :-D

<ستاد جلوگيرى از تبليغ مواد>

0 ❤️

336783
2012-10-01 04:53:40 +0330 +0330

باز هم فقط قشنگ نوشتی
گفتنی ها رو بقیه گفتن
من فقط تشکر میکنم
خسته نباشی

0 ❤️

336784
2012-10-01 05:28:24 +0330 +0330
NA

سلام sex and love عزیز
داستانت قشنگ بود لطفا قسمت آخر رو هم بذار سخت در انتظاریم.

0 ❤️

336785
2012-10-01 06:11:25 +0330 +0330
NA

چقدر جالبه که بجای فحش و فضیحت های بیخود (که البته یه زمانی خوب بود و حالا دیگه لوس و بی مزه شده) توی کامنتها بیایم درمورد خود داستان و مسائل حاشیه ایش که همیشه جالبتره کامنت بزاریم. مثل همین پست
نمیگم خیلی مودب باشیم، کس و کون و کیر و هرچی هم دوست داریم و هرچی هم میخوایم بگیم؛ ولی بجای کار بیخود حواله دادنش به همدیگه؛ دربارشون حرف بزنیم…
و اما در مورد این پست و کامنتاش … سیلورفاک و آریزونا کامنتاشون معرکه بود کاش سیلور فاک بیشتر توضیح میداد که فرق تعریف کردن و روایت کردن چیه و آریزونا کاربرد فعلها رو

ولی برای اینکه کامنتم کسل کننده نباشه؛ یه چیز باحال بگم و اونهم درمورد محبوب دوعالم عشق گمشده خودم تریاک که الهی قربونش برم هست :)
آرش راست میگه تریاک خوبه ولی نهایتا زمینت میزنه و ازش خسته میشی و اونوقت هست که دیگه اگر هم بخوای نمیتونی ولش کنی
یادمه منهم تریاک رو مثل ماجرای همین داستان شروع کردم… میکشیدم یا یه حب کوچیکش رو قبل از سکس می انداختم بالا که بیشتر روی کس باشم یا مثلا کون دوست دخترم پاره میشد تا من ارضا میشدم ولی کم کم همونم تاثیرش رو از دست داد… فقط می کشیدم که خمار نباشم و سکسم هم زمانش شد همون زمان معمولی فقط اون اعتیاد به تریاکش برامون تهش موند (که البته همون سالها اومدم اروپا و بموقع همه چی ول شد و الان پونزده ساله که رنگش هم ندیدم الهی قربونش برم که دلم براش تنگ شده…
حالا همه اینها رو گفتم که این یه جمله بامزه رو که البته با عرض معذرت یه کم هم بی ادبی هست براتون بگم که اون موقع ها می گفتیم:
اولش تریاک می کشیدیم که کمرمون سفت بشه؛ ولی الان می کشیم که عن مون سفت بشه :)) آخه آدمای خمار اولین سیمپتوم شون اسهال هست…
:))
ولی با همه این بدیاش هنوز که هنوزه بعد از پونزده سال اسمش که میاد خمار میشم و روحم پرواز میکنه…
کنار شومینه بشینی بیرون بارون بیاد تو هم لم بدی روی متکا بست رو بچسبونی روی وافور فوت کنی ذغال گر بگیره و جر جر تریاک و حبس نفست و یه قلپ چای نبات… و دود رو بدی بیرون و یه سیگار کنت قرمز روشن کنی و رو کنی به بغل دستی و بگی:

  • خوب… داشتی میگفتی… حالا چشم و چارم باز شد… میشه از اول تعریف کنی؟ :))
    و بست بعدی و چای نبات بعدی و مرضیه و گلپا و سیگار بعدی…
    من نمیدونم زندگی از این بهترم میشه؟ :)
0 ❤️

336787
2012-10-01 07:04:01 +0330 +0330
NA

خوبه…
مرسی…

0 ❤️

336788
2012-10-01 07:06:19 +0330 +0330
NA
111111.jpg
0 ❤️

336789
2012-10-01 07:21:14 +0330 +0330
NA

داستان چون ناراحت کننده است نمیخونم البته با عرض پوزش از نویسنده گران قدر و گران مایه!
خوشم میاد که اینجا انسان هایی با شعور و با سواد و از همه مهم تر که خودم عاشقشم سیاست دان! هم پیدا میشه!
آخر ما تاب تنهایی نداریم.
احمدی و حکومت همیشه در صحنهء مردم فریب با مخدوش کردن ماجراهای خودشان و چماق دارانشان سعی در به جوش آوردن خون مردم و اعلان جنگ دوباره با اسرائیل را دارند تا بسی 30 سال آزگار دیگر برینند به شرافت و ارزش و هیکلمان و ما را بازیچه ی ماهیچه های پرورانده ی خود کنند!
رئیس سابق مجمع تشخیص مصلحت مردم ( مرحوم بنده! )

0 ❤️

336790
2012-10-01 07:24:57 +0330 +0330

نیمو عزیز معلومه مسن هستی وجا افتاده…اگه از منم بپرسی میگم تریاک خوبه ولی برا کسیکه سنش 60 به بالا باشه…اگر با گرز رستم باشه وذغال جکسون/با مایکل جکسون اشتباه نشه میترسم تو قبر بره رو ویبره/چه بهتر…ولی برادر تو ایران دیگه از تریاک زعفرونی وسناتوری خبری نیست…هرچی هست کراک هست وشیشه که طرف بعداز مدتی مصرف فقط خماری داره و از نئشگی خبری نیست…کاش تو ایران راه و روش سکس درست اموزش داده میشد تا جوانها الوده به این مشکلات نشن…اعتیاددر سن جوانی راه رسیدن به سن پیری رو میبنده وبعد از مدتی نئشگی جاشو به خفت وخواری میده…اون جمله ات اینطوری هم داره:رفتم تریاک کشیدم تا کمرم سفت شه اون بالا بیشتر بمونم…ان م سفت شد وتو توالت بیشتر موندم…

0 ❤️

336791
2012-10-01 08:06:50 +0330 +0330

کیان عزیز راستش کامنتت اینقدر ریز بود که به زحمت تونستم بخونمش. فقط اون وسط وسطها که اسمم رو دیدم فهمیدم درمورد من یه چیزایی نوشتی که جا داره بابت این لطفت ازت تشکر کنم. امیدوارم بتونی یه داستان خوب و جذاب بنویسی. راستش توی این مدت اینقدر درگیر بودم که نتونستم جواب اخرین پیامت رو بدم و موکول کردم به وقتی که اخرین ویرایشهات رو انجام دادی. من مطمئنم که به زودی شاهد نویسنده های جدیدی خواهیم بود…

0 ❤️

336792
2012-10-01 08:39:51 +0330 +0330

جناب نیمو ی گرامی. البته که خیلی خوبه پای داستانها فقط فحاشی و متلک و طعنه به نویسنده ها نباشه و خیلی بهتره که بحثهای اینچنینی هم شکل بگیره ولی باید قبول کرد که هر داستان و پستی هم ارزش نداره که بخوایم اینقدر مایه براش بذاریم. این ارش عزیز ار دوستان خوب همه ما و همینطور از منتقدین منصف این سایت محسوب میشه که حالا دست به قلم برده و بچه ها هم تا اونجا که بتونن راهنماییش میکنن تا بتونه بهتر بنویسه.
درمورد فرق بین تعریف کردن و روایت کردن هم باید بگم که قبلا توضیح دادم. ولی یکبار دیگه هم میگم تا دوستانی که قصد داستان نویسی دارن بهتر بتونن استفاده کنن.
“سلام بچه ها من ارش هستم 23 سالمه و داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به چند سال پیش. یه روز رفته بودیم خونه ی عمم اینا تا بهشون سر بزنیم. یه دختر عمه دارم عین چی میمونه. سایز سینه هاش 75 اندازه ی دور کونش هم فکر کنم 42 بشه. اره داشتم میگفتم…”
همونطور که متوجه شدین این میشه تعریف کردن. خواننده رو مخاطب قرار دادن و از اسم و رسم خود نویسنده گفتن که با روایت کردن فرق میکنه. حالا روایت کردن چیه؟!
" اونروز قرار بود بریم خونه ی عمه ی بزرگم. اصلا حال و حوصله ی مهمونی رفتن رو نداشتم ولی به خاطر اینکه پروانه دختر عمه م رو ببینم حاضر شدم که همراه خونواده برم. پروانه دختر کوچیک عمم بود و از لحاظ سنی بهم نزدیک بودیم. یعنی من یکسال ازش بزرگتر بودم و از بچگی باهم بزرگ شده بودیم. ولی هرچی بزرگتر میشدیم فاصله مون ازهم بیشتر میشد."
خب ولی این میشه روایت. متوجه شدی که نه با خواننده حرف زدم نه از قد و هیکل و سن و سال خودم گفتم و نه حتی زمان و ساعت رو قید کردم. رعایت تمام این نکات به اضافه ی یک سری تکنیک نوشتن از یک خاطره میتونه یک داستان زیبا دربیاره. از همین چندتا خط خواننده جذب میشه تا ببینه چه اتفاقی میخواد بین نویسنده و پروانه بیفته و البته چیزهای دیگه مثلا پردازش قصه به صورتی که به خواننده القا بشه داستان آبستن اتفاقات جالبیه. چیزی که کمک میکنه خواننده تا اخر داستان رو دنبال کنه. والبته خیلی موارد دیگه که گفتنش مثنوی هفتاد من کاغذه…

0 ❤️

336793
2012-10-01 10:42:49 +0330 +0330
NA

آرش دمت گرم معرکه بود،من ک خیلی حال کردم.
Nimo 11 تو هم خیلی باحالی

0 ❤️

336794
2012-10-01 15:18:16 +0330 +0330
NA

مرسی بابت داستان

0 ❤️

336796
2012-10-01 17:13:02 +0330 +0330
NA

سلام
از موضوع داستانت خوشم اومده
اگه امکانش هست تو پخش پایانی هیجانشو بیشتر کن
شاد و موفق باشی همیشه

0 ❤️

336797
2012-10-01 18:20:40 +0330 +0330

اعتيادكي-چيز بدكي
آرش جون خسته نباشي
راستش چون قسمت قبل داستانتو نخونده بودم مجبور شدم اونم بخونم
در اينكه پيشرفت قابل توجهي داشتي شكي نيست
موضوع داستانتم خوبه
پس ادامه بده؛ هر چند قسمتيم كه شد فداي سرت؛ فقط سريع آپشون كن لطفا
فقط گفته بودي اين داستان زندگي خودته؛ جدي اين اتفاقا واست پيش اومده؟
خدا لعنتش كنه…

والا با تعريفايي كه دوستان از ماده ي با ارزش و گرانبهای ترياك كردن منم الان دوس دارم معتاد شم :-D
فقط اين موادو كجاها ميفروشن؟
ترياك بهتره يا كراك؟
كدومشون به صرفه تره؟
راستي كسي از هروئین خبر نداره؟خيلي تعريفشو شنيدما
فروش ايترنتي ندارن؟با كارت شارژ ايرانسل؟
خلاصه لطفا راهنماييم كنيد :-D

0 ❤️

336799
2012-10-01 19:08:00 +0330 +0330

nimo11
نظر لطفته ولى قربونت برم اين سوالى كه پرسيدى ميدونى چند صفحه جواب داره؟
بايه سوال نصف دستور زبان رو ازم پرسيدى ;-)
كاربرد فعلها در قالب و جمله بندى هاى مختلف بسته به نوع متن باهم تفاوت دارن.اگه واقعا علاقه دارى بهم پيام خصوصى بده

0 ❤️

336800
2012-10-01 19:10:14 +0330 +0330
NA

دمت گرم داستانت قشنگه امیدوارم جوونا عبرت بگیرن.ادم میره تو فاز غم.سعی کن کامل بنویسی چیزیو از قلم ننداز

0 ❤️

336801
2012-10-01 20:03:41 +0330 +0330
NA

الهام تقاص کارشو پس میده
شما هم بیشتر مراقب باش
داستان رو هم قیچی نکن همش رو بنویس
ممنون

0 ❤️

336802
2012-10-01 21:59:57 +0330 +0330
NA

سلام باپرسش پاسخ عزيزان وجدانم قلمبه شد اومدم حقيقتي اعتراف كنم بنظربعضي دوستان شايدهم چرت پرت بگم يا كسشعرتلاوت كنم:
ياددوران دبيرستان افتادم كه هيچ وقت توي كلاس نبوديم و باچهارتا بدتر ازخودم مثلأ حال ميكرديم افتخارمون كشيدن انواع سيگاربود يادم ميادپيرمردي توي پارك موقع سيگاركشيدن نصيحت ميكرد منم نفهم بودم ميگفتم جواني عشق حالت كردي گيردادي به ما!؟
به مرور زمان تجربه كردم بدترين كثيف ترين ماده مخدر "سيگاره " اولش تفريحي ميكشي بعد عادت ميشه كم كم تلقين ميكني آرامش ميده،كوچكترين مشكل تو زندگي پيش بياد خدانكنه يك دوست لاشي اطرافت باشه داروي شفابخش بهتري تجويزميكنه اسمش سيگاريه(حشيش) فرقي باسيگارنداره فقط يدونه “ي” اضافه شده بجاش ازغم دنيا دورميشي و… بعد ترياك و هروئين و كم كم كراك و… دوستانيكه اول راه هستيد 90درصد اوضاع ماليتون رديفه، مطمئنم حداقل دونفر لاشي آويزون پاي ثابت هستن كه براتون نوكرم چاكرم ميكنن و ازفوايدموادمخدر سخنراني كنن !شماهم كه باهمه فرق داري محال معتادشي .هروقت اراده كني نميكشي!!
بخداگنج قارون هم تواين راه به 10سال نميرسه روزگار بي پولي يك نخ سيگارهم از رفيق درنمياد.دليلي برا دروغ گفتن يا گنده گوزي كردن ندارم حدودسال1378 درآمدم از روزي صدهزارتومن بودتاسيصد، چهار صد هزاربستگي به بازار (قطعات كامپيوتر)حدودأ20سالم بودضربه شديدي به زندگيم خورد كه هنوزم برام قابل هضم نشده البته هيچ چيز باعث نميشه ضعف وحماقتم روتوجيه كنم.خلاصه رسيدم به روزي كه حتي پول بليط اتوبوس نداشتم كارم به هروئين رسيد حدود3چهارسال 120كيلو وزنم به95رسيد وزن زيادم تنهابرگ برنده اي بودكه از شك و اتهام اطرافيان فراركنم فقط شانس آوردم هنوز تزريقي نشده بودم كه پدرمادرم باهزار بدبختي نذاشتن به اوج فلاكت برسم نجاتم دادن البته هنوزم تاوانش پس ميدم. ازلحاظ شغلي بخاطرفرارازمحيط ودوستانيكه خاطرات نئشه بازي برام تداعي ميكردن كلأ ازكارسابقم خداحافظي
كردم ازلحاظ جسمي قلب داغون،تنگي نفس،اعصاب ضعيف و… فكركنم تاآخرعمرهم وفادارباشن وتنهام نزارن!ازهرنظرعقب افتادم خداروشكركه مجردم و ينفر ديگه پاسوزم نشد. ميدونم خيليها الان حرفم تخم خودشون حساب نميكنن ميگن هروقت بخام نميكشم واين حرفهاتو فيلم وهزاراستدلال ديگه خداكنه من اشتباه كنم اما اگر روزي بحرفم رسيدين برام دعا نكنيد فقط اين حرف به دونفر كه اول راهن بگين. از صاحبخونه “sex and love” واقعا عذرميخام كه اين دومين كامنتم بود خارج از مبحث سكس گذاشتم وجدانن الان بالنگه كفش دنبالم كني حق داري.

0 ❤️

336803
2012-10-01 23:57:02 +0330 +0330

عبدول جان به نظر میرسه سرگذشت عیرت اموزی داشته باشی. خب همینها رو که گفتی میتونی به صورت یک نوشته ی خوب تبدیل به یک داستان جذاب و اموزنده کنی. ببین دوست من هیچکس مثل خود کسی که چنین تجربه ای داشته نمیتونه چیزی که بهش گذشته رو به رشته ی تحریر دربیاره. فقط کافیه همینطوری که الان برامون تعریف کردی بنویسی. مطمئنم خیلیهای دیگه هستن که همین الان مثل شما دارن با این معضل بزرگ اجتماعی دست و پنجه نرم میکنن که تجارب دوستانی مثل شما میتونه بهشون کمک کنه…

0 ❤️

336805
2012-10-02 03:43:51 +0330 +0330

abdol tabeta عزیز:
درود بر شرفت، خیلی مردی
همین

0 ❤️

336806
2012-10-02 03:53:29 +0330 +0330
NA

پاسخ به اون اقا كه گفت ترياك حتمأ آدمو زمين ميزنه:
حرفت درسته ولي مثل كراك نيس
چون كراك كشيدي ديگه نميتوني بلندشي
الان تو مراكز ترك اعتياد قرص و شربت متادون ميفروشن كه با مصرف روزي 2
سي سي از شربت
تا 1 هفته پاك پاك ميشي-
اينارو ي دكتر با تجربه گفت
گفتم شايد به درد بعضيا بخوره

0 ❤️

336807
2012-10-02 04:00:47 +0330 +0330

abdol tabeta عزیز توام بنویس…بقول دادا سیلور خاطره ات میتونه خیلی کمک کننده باشه…برادر شکرانه سلامتت باید چراغی باشه برا جوونای دیگه این مملکت که بدام مواد و ادمهای هرزه واز خدا بیخبر نیفتن…

0 ❤️

336808
2012-10-02 04:46:50 +0330 +0330
NA

سلام به همگي سيلور جان داستان نويسي هنرميخاد،تخصص ميخادكه من ندارم تعارف نميكنم اكثرأ موقع حرف زدن عاميانه مشكل دارم چه برسه به نويسندگي! خيلي دوستت دارم چون بارها ديدم خالصانه رسم رسوم نگارش درست براي نويسندهاي جوان وتازه كار توضيح ميدي كاش همه درهركاري معلمي مثل شماداشتن،سرگذشتم نوشتم چون احساس كردم همه مثل خواهروبرادريم شايددونفر كه ازنصيحت ديگران خسته شدن باخوندن سرگذشتم به عمروجواني خودشون رحم كنن از اول به ته خط برسن نميگم ترك محاله امابعدچندسال پاكي بازهم وسوسه ، يابه زبون خودموني كرم اينكه يبارديگه بكشم واقعأ سراغ آدم مياد خداشاهد ديرور دوستان از ذغال جكسون وچايي نبات حرف ميزدن بدجورهوس كردم تنهاشانسي كه آوردم كاسب سراغ ندارم وگرنه خداميدونه چه غلطي كرده بودم. موادمخدرسنتي بيچارم كردواي بحال جواني كه گرفتارمخدرصنعتي بشه بعضي وقتها شايد صداقت دركلام از خيلي حرفهاي روانشناسها و كارشناسها بهتر تاثير بزاره سعي كردم سرسوزن دروغ نگم فقط اين فهميدم كوه غم باشي سلطان مشكلات باشي دود دم ياهرچيزكه وابستگي ايجادكنه تسكين كه نميده مشكلات بيشترميكنه.
عزيزدل برادرsex and love بازهم معذرت ميخام بحث خارج ازموضوع كردم.وجدانن اعتراف كردم بجز سبك شدن خالي شدن وتقسيم كردن غم ده ،يازده سالم هدف ديگم اين بودكه تجربه اي كه واقعأ گرون بدست آوردم صادقانه بيان كنم شايد ينفر راه من نرفت بدون خرج كردن عمراعتبارش آخرخط ببينه بقول آخوندها شايد رستگارشدم. خدايي بنظرخودم ضربه روحي بدي خوردم ازهمه چيزبريدم رفتم سراغ مواد اما شك ندارم راهي كه من رفتم بدترين مسيرممكن بود اگردو سه ماه ديگه ادامه ميدادم واقعأ كنار جوي آب تلف ميشدم حالا خدا دوستم داشت يادلش نميخاست اونجوري به عشقم برسم يا به پدرمادرم رحم كرد ازش ممنونم شايد الانم من وسيله اي باشم براي خدا تاينفرديگه نجات پيداكنه.دوستتون دارم.خدانگهدار.

0 ❤️

336812
2012-10-03 14:20:23 +0330 +0330
NA

be nazar man ke hageshe akhe adam be khater 1 saat hal kardan bayad motad |( |( beshe onam tazrigi??? khak to saret on az dost dokhtaret onam az khodet
man teryak pisham rikhte ama negash nemikonam tamam kargar ham masraf daran
;) >) >)

0 ❤️

336814
2012-10-03 14:25:25 +0330 +0330
NA

alan gerami hastesh man bara madaram mikharam be khater dard gardanesh

0 ❤️

336815
2012-10-16 10:02:34 +0330 +0330
NA

پیرفرزانه عزیز که فرمودن من مسن و جاافتاده هستم؛ کدوم مسن و جاافتاده؟ البته اگر 39 و 40 مسن و جاافتاده محسوب میشه حرف شما قبوله… بقول امام راحل عزیز؛ خارکسته دوعالم؛ من جاافتاده نیستم ولی جاافتاده ها رو دوست دارم :) کی دوست نداره؟؟ بقول معروف قالی کرمون و لحاف تشک تابستون و زمستون و جوووووو…ن :)
آقای سیلور عزیز ممنون از توضیحاتون بقول انگلیسیها پرکتیس میکس پرفکت یا همون میرازبنویس های خودمون خواهی بشوی خوشنویس، بنویس و بنویس و بنویس :)
اون قبلا ها یه داستان سکسی توی همین شهوانی نوشتم با یه آیدی دیگه که پسوردشو گم کردم و شهوانی هم قربونش برم بااین سیستم فوق پیشرفته شون هرکاری میکنم ریست نمیکنه؛ که اون داستان جزو پربازدیدها بود تا مدتی و تو سایتهای دیگه هم کلی کپی کردن… فکرکنم بالای 270 هزارتا بازدید داشت حالا رو نمیدونم… گفتم بزارم یه نگاه بکنید خالی از لطف نیست
(یه داستان تازه دیگه هم دارم که هفته پیش آپلود کردم و خدا میدونه اونو کی پابلیش کنن
اون داستان قبلی اینجاس:
http://shahvani.com/content/%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D9%88%D9%86

0 ❤️

336816
2012-10-30 07:40:17 +0330 +0330
NA

با اینکه داستانت غمگین بود ولی خیلی قشنگ بود …امیدوارم قسمت بعدی هم به خوبیه همین باشه موفق باشی دوست عزیز… ;)

0 ❤️