سکس کثیف دوست داشتنی

1397/08/22

طبق معمول سره کار وقت استراحت پا رو پا انداخته بودم و دراز کشیده بودم ، داشتم به کارهایی معوقه از قبلم فکر میکردم .
تو همین فکر ها بودم که فکرم رفت به هزار جا ، یادم افتاد که مدت ها پیش خانومی موجه و با متانت خاصی وارد کارگاه ما شد ، مث اینکه صاحب کارگاه میخواست کارگاه خیاطی رو واگذار کنه به این خانوم و به یک شغل و حرفه دیگری رو بیاره .
خانومی بود قد بلند سبزه و درشت ، خانم رضایی .
منم که آدمی هیز و چشم چرون و البته خوش بیان هر طور شد خودمو تو دلش جا انداختم .
تا اینکه بلاخره روز شنبه ای دیدیم ایشون کارگاه رو تحویل گرفته و الان سرپرست جدید کارگاه ما شده .
روز های اول یادمه که خیلی سخت گیرانه و جدی با ما برخورد میکرد تا اینکه کم کم با ما آشنا شد و کمتر سخت میگرفت .
داستان سکس من با زهرا ( خانم رضایی ) از اونجایی استارت خورد که روزی به دلیل نوسان جریان برق و نبود محافظ ولتاز تعدادی از وسایل برقی کارگاه خراب شد . به من گفت بیا بریم یک تکنسین پیدا کنیم تا اول سیم کشی های کارگاهو درست کنه بعدشم چندتایی محافظ ولتاز بخریم .
تو راه بودیم که من داشتم ریز به رون و سینه هاش نگاه میکردم و حسرت اونا رو میخوردم که چرا مال من نیست !
دیگه تقریبا خرید ها تمام شد و تکنسین اوکی شد، ظهر شده بود که گفت بریم ناهار بخوریم منم هیچی نگفتم و رفتیم واسه ناهار .
موقع ناهار از خودم پرسید ، شرایط زندگیم ، سنم و …
منم گفتم یه ادم لیسانسه خیاط و شرایط مالی متوسط اونم کم و بیش راجب خودشو زندگیش واسم تعریف کرد منم دیدم که واقعا زن خود ساخته ای بوده که بعد طلاق از همسرش برای خودش زندگی مستقلی ساخته بود .
روز به روز جیک تو جیکامون بیشتر میشد و بهم نزدیک تر میشدیم و کم کم داشت رابطه ی عاطفی بینمون شکل میگرفت و وابستگی به هم پیدا کردیم .
مونده بودم که چطور بحث سکس رو وسط بکشونم که ناراحت نشه تا اینکه یک روز تو کارگاه دراز کشیده بودم ، خسته ، بوی عرق میداد لباس کارام ، کثییییف.
دیدم زهرا خرج کار خریده گفت که بیام کمکش کنم از داخل ماشین خالی کنم . تا بش سلام کردم و نزدیک شدم بم گفت این چ سر و وضعیه . منم گرمی هوا رو بهونه کردم قانع نشد . گفت بیا بریم خونه من برو دوش بگیر ناهار بخوریم برگردیم .
خلاصه رفتیم خونش ، من تا رسیدم ، سریع رفتم حموم و دوش گرفتم . از حموم که اومدم بیرون تازه برای اولین بار بود که بدنشو بدون پوشش اضافه میدم . ساپورتی طوسی و تنگ ، تاپی زرشکی . فقط همین دوتیکه لباس تنش بود.
پاهایی دراز و کشیده و پر ، کونی درشت ، کمری باریک ، سینه 85 و موهایی بلند .
موقعی که سفره رو پهن کرد تازه دیدم که چقد اینطوری خوشگل و سکسی تر از اونچیزی که من تصور میکردم بوده ، سفره رو چید ، غذا رو میل کردیم ، تمام شد . داشت سفره رو جمع میکرد که گفتم بزار کمکت کنم . منم ظرفا رو بردم رو اپن اشپزخونه گذاشتم و داشتم به سکس با زهرا فک مییکردم . بلاخره با خودم تصمیم گرفتم که امروز باید من کاری رو که مدت ها به دنبالش بودمو تموم کنم . دل و زدم به دریا رفتم تو اشپزخونه دیدم زهرا داره ظرف ها رو میشوره از پشت اومدم بغلش کردم دست هامو انداخته بودم دور شکمش و سفت گرفته بودمش دیدم ، دیدم اونم ممانعتی نکرد و خوشش اومد و شروع کردم پشت گردنشو ماچ کردن ، بوس های ریز و گاهی هم گاز ریز میگرفتم ، کم کم دستامو بردم طرف سینه هاش ، از بس که شهوتی شده بود سینه هاش سفت شده بود و نوکش سیخ ، داشتم سینه هاشو مالش میدادم . سینه هاش به حدی بزرگ بودن که براحتی هر کدومش کف دستمو پر میکرد ، دیدم نفس هاش نا منظم و بلند تر شده ، در همون حین یک دستمو بردم سراغ شرتش
کسش پف کرده بود . قشنگ معلوم بود که از قبل خودشو واسه این روزی اماده کرده بود ، از روی شرت کسشو میمالیدم ، نگاهی بهش انداختم دیدم از شدت هوس و شهوت لبشو گاز میگیره و چشاشو بسته بود . تو یه عالمه دیگه سیر میکرد . دستشو گرفتم بردمش رو کاناپه . سینه به سینه بش چسبیدم داشتم زیر گلوشو میک میزدم و بوس میکردم که صدای نفس هاش تغییر کرد دستمو یواش از پشت کردم تو شرتش و سوراخ کونشو انگشت میکردم ، باورمون نمیشد که داریم این کار میکنیم . شروع کردم به خوردن نوک سینه هاش و انگشتمو تو سوراخ کونش فشار میدادم ، داشت از خر کیفی میمرد . سوراخ کونش برای یک انگشتم به راحتی جا باز کرده بود وقتی که مطمین شدم انگشتم تا ته تو کونشه با انگشت وسطی کم کم کوسشو میمالوندم ، چقد خیس و البته داغ بود ، وقتی دیدم کسش اب انداخته سرمو گذاشتم بین پاهاش و شروع به مکیدن کسش کردم صداش بلند شده بود اروم زبون میکشیدم رو کسش ، با هر بار زبون کشیدن یه پیچی به بدنش میداد کم کم زبونمو داخل کسش فرو کردمو زبونمو بالا پایین میکردم که طاقتش تموم شد و گفت بسه پس کی میکنی توش ، کشتی منو !!!
منم بلند شدم روش خودمو انداختم با دستم کیرمو گرفتم و اروم گذاشتم لب کوسش و شروع کردم به فشار دادنش از بس که خیس و لیز شده بود به کمترین فشار کیرم رفت داخل و اروم ریز عقب جلو میکردم خودمو انداختم روش نفسای داغشو روی گردنم حس میکردم و که همین باعث شد شدت و سرعتمو زیاد کنم ، از نفس داشت میوفتاد ک کیرمو کشیدم بیرون تا حالش جا بیاد . بر عکسش کردم یک بالشت گذاشتم زیر شکمش کونو و کوسشو قمبل کردم چه کونه درستی داشت . از پشت ، سره کیرمو کردم تو کوسش شروع کردم به تلمبه زدن از بس که کونش بزرگ بود صدای تلمبه هایی که میزدم بلند بود ، چه صحنه ای شده بود . از شدت عشق و حال جیغ میکشید و اسممو صدا میزدم سرعت تلمبه هام زیاد شده بود که به یکباره دیدم از صدا افتاد و کونشو غیر اختیاری هی تکون میده و یه آهی کشید که فهمیدم ارضا شده . منم کشیدم بیرون از کسش و یک تف انداختم رو سوراخ کونشو با انگشتم کردمتو ، انگشتمو در اوردم یک تف دیگه انداختم رو سره کیرمو گذاشتم دره کونش و اروم اروم فشار میدادم تو که دردش میگرفت و اهی از سره درد میکشید . کیرم تو کونش جا گرفته بود و عقب جلو میکردم تا دیدم که دیگه از درد خبری نیس من دراز کشیدم رو کاناپه و اون گفتم بشینه رو کیرم . سوراخ کونشو تنظیم کردم رو کیرم بالا پایین میشد چقد خوب این کارو میکرد . دیگه کم کم داشتم شل میشدم ابم میومد ، بش گفتم سریع تر بزن داره ابم میاد اونم با شدت بیشتری کونشو میکوبید رو کیرم ، صدای تلمبه زدناش حشرمو بیشتر کردم و ابمو خالی کردم تو کونش هنوز تلمبه زدناش ادامه داشت ، عصاره وجودمو ازم گرفت نای نداشتم ، با همون حال زدم به کونش گفتم بسه ، از حال داشتم میرفتم یه چند دقیقه به همون حالت افتاده بودم ، احساس خالی شدن و سنگینی تو بدنم کردم چقد حال خوبی بود .
بعدشم که حالم جا اومد رفتیم حموم دوش گرفیتم و اومدیم سر کار . دیگه الان هم در هفته پنج شبش خونه زهرا میخابم و با هم زندگی میکنیم .
امیدوارم خوشتون اومده باشه و اگه خاستین بگین تا دوباره بنویسم. ممنون

نوشته: mohammad_pwnz


👍 11
👎 9
46671 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

730175
2018-11-14 01:58:59 +0330 +0330

کثیفیش فکر تو بود. ریدی عن آقا با این فکرای احمقانت. خر باور میکنه این کستانو که ما باور کنیم؟

0 ❤️

730195
2018-11-14 06:03:31 +0330 +0330

نه عمو از خر خرترم باور نمیکنه.

1 ❤️

730217
2018-11-14 08:14:48 +0330 +0330

الاغ مش قنبرم باور نمیکنه بماند، نگارشتم افتضاح بود

1 ❤️

730243
2018-11-14 12:08:44 +0330 +0330

هر چند که تخیلاتی بودش ولی جالب بودش …چون یجورایی همینجوری واسه خودم اتفاق افتاده بودش.

0 ❤️

730250
2018-11-14 12:50:40 +0330 +0330

بازم قصه ساپورت و تاپ

0 ❤️

730262
2018-11-14 16:01:33 +0330 +0330

نظر شما چیه؟باسلام خدمت شما دوست عزیز امیدوارم برات واقعا اتفاق افتاده باشه دمت گرم جالب بود

0 ❤️

730277
2018-11-14 18:01:12 +0330 +0330

خوب بود ولی عمو کاندومی از درازا تو کونت
بد تربیت

0 ❤️

730279
2018-11-14 18:05:09 +0330 +0330

خیالبافی یه جقی

0 ❤️

730285
2018-11-14 19:02:49 +0330 +0330

چه راحت پا میدن به شماها
دهن ما گایانده میشه تا یکیو مخ کنیم مگه میددددددن!

0 ❤️

759149
2019-04-06 22:12:32 +0430 +0430

همون گاز گرفتن مهر تاییدی بود بر کسشعر بودن
رفتی شکار بوفالو که گردن یارو رو گاز گرفتی؟

0 ❤️